eitaa logo
گلهای سرخ مدافعان حرم حضرت زینب سلام الله علیه
424 دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
14.1هزار ویدیو
47 فایل
برای ارتباط با ما به این لینک پیام ارسال نمایید: @Abozahra1403
مشاهده در ایتا
دانلود
را همه دوست دارند اما زحمت ڪشیدن براے را چه؟ شدن یڪ اتفاق نیست گلے است ڪه براے شڪوفا شدنش باید خون دل بخورے... به به به نمیدهند به آنڪه یڪ شب بے خوابے براے نڪشیده یڪ روز وقتش را برای تبلیغ نگذاشته، طلب نمیگویند دغدغه دغدغه دغدغه دغدغه دست این و آن را گذاشتن توے دست دغدغه دغدغه دغدغه ے ، به حرف ڪه نیست قلبت را بو میڪنند اگر بوے بدهد رهایت مے ڪنند... اگر عاشق اول باید خوبے باشے خوب ڪنے شوے اما ڪم نیاورے... درست مثل یاران ، را به تماشاچے ها نمے دهند... ‍ بہ یاد ڪہ زندگے ڪرد و بہ رسید... . . . https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
✳ پاکی من با شهادتم است! 🔻 خداوندا! من چه بگویم از این همه دردها و از این همه ظلم‌هایی که بر خود روا داشتیم؟ ای معبودم! من بنده‌ی ذلیلت، من بنده‌ی حقیرت، من بنده‌ی ظالم بر نفسم چه بگویم؟ این هستی مرا خداوندا چه سرنوشتی است؟ 🔸 تو خود می‌دانی که از آن لحظه‌ای که در قرار گرفتم، امیدم، حرکتم، راهم، زندگی‌ام و هر آن چه در توانم بود، در راهت گذاردم و در این راه چه حرکت‌های ضد خدایی که صورت نگرفت. خداوندا! خودت مرا در آخرین نَفَس‌هایم در راهت قرار ده و این را می‌دانم که تنها من با و می‌باشد. 🔺 تو را به جان سمبل زنان عالم، سوگند می‌دهم که این نعمت را به من ارزانی دار که دیگر تاب تحمل این را ندارم، خودت می‌دانی. پس تو را به وحدانیتت سوگند، را از من پذیرا باش و این نیت را به عملم مبدل گردان. معبودم! 📝 «یادداشتی از » 📚 برگرفته از کتاب 📖 ص ۲۷۶ 👤 نویسنده: علی اکبری مزدآبادی ❤ @abozahra1
⚠️از خیابان شهدا؛ آرام آرام در حال گذر بودم! 🌷🍃اولین ڪوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه ڪردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... 🌷🍃دومین ڪوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این ڪوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه ڪردی؟ جوابی نداشتم و از از ڪوچه گذشتم... 🌷🍃به سومین ڪوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محڪم مرا خواند! گفت: و در ڪجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی ڪه گوشه اش نمناڪ شد! سر به گریبان؛ گذشتم... 🌷🍃به چهارمین ڪوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عڪس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن ڪردن مردم! ڪردی؟! برای خودت چه ڪردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان ڪه دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... 🌷🍃به پنجمین ڪوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نڪردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... 🌷🍃ششمین ڪوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... ڪم آوردم... گذشتم... 🌷🍃هفتمین ڪوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز ڪنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود ڪه در خطر لغزش و تهدیدشان میڪرد! را دیدم... از ڪم ڪاری ام شرمنده شدم و گذشتم... 🌷🍃هشتمین ڪوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوڪی هم ڪنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میڪردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوڪی می سپرد! برای ارسال نزد ... 🌷🍃پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میڪردند،برایشان... ⚠️اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم ڪه با چه ڪردم! تمام شد... 💢 از ڪوچه پس ڪوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت...🚫 هم @abozahra1