هدایت شده از کانال ادبیات جامع دهم، یازدهم و دوازدهم
4_5938501282741355628.pdf
239.7K
#علوم_فنون_دوازدهم
#آزمون_مستمر(درس١تا٣)تستی وتشریحی
فرحناز حسینی،استان البرز،کرج
#علوم_فنون_دوازدهم
#آزمون_مستمر(درس١تا٣)تستی وتشریحی
فرحناز حسینی،استان البرز،کرج
@adabiyatjame1112
هدایت شده از کانال ادبیات جامع دهم، یازدهم و دوازدهم
4_5938325738838033638.pdf
1.41M
#نگارش٣
#نثرادبی
بیان تجربیات و روش تدریس درس دوم نگارش٣(ویژه ی دبیران)
مدرس:استادحسین حسینی نژاد،مدیرمسئول ماهنامه ی انشا ونویسندگی
@adabiyatjame1112
هدایت شده از کانال ادبیات جامع دهم، یازدهم و دوازدهم
4_5940577538651718861.pdf
615.7K
#قلمرو_زبانی
#فارسی_یازدهم
تمام نکات دستوری کتاب فارسی یازدهم
تدوین :استادخیراله رزم آرا،خواف، خراسان رضوی
کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم
@adabiyatjame1112
هدایت شده از کانال ادبیات جامع دهم، یازدهم و دوازدهم
4_5940577538651718865.pdf
1.04M
#قلمرو_ادبی
#فارسی_یازدهم
(کل آرایه های ادبی کتاب) تمام رشته ها
تدوین : استاد خیراله رزم آرا،خواف ، خراسان رضوی
کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم
@adabiyatjame1112
هدایت شده از کانال ادبیات جامع دهم، یازدهم و دوازدهم
#نگارش_دوازدهم
#درس_دوم
#نثر_ادبی
دل کاغذی
📖
حصار پنجره,آهنگ خاموشی را در شیشه های مات تماشا می کند.نور از پشت آن آغاز و پایانش را در تو می نگرد.
دلتنگی های چسبیده به بشقاب ها و کاسه ها با دستانم پاک می شود.
هجاهایی در ضرب آهنگ قاشق ها و چنگال ها جامانده است که عشق و مستی را دوباره سهم هر روز شان می کنی.
می خواهی باشی,اما نه در حصار ظرف و غذا.جمله ها مطبخت را گرم می کنند.
ساعت ها صف کشیده اندکه به تنوری داغ بچسبند و مزه ی بودن را بچشی و بچشانی.
ظرف ها می شکنندکه زمان بشکند و تو دلی شکسته را بند زنی.نفسشان در آب بند نمی آید چون با دستانم رگه ی زندگی را جاری می کنم.
شاید گریز اشتباه است.اما آفتاب که می رود سردی و انجماد گام هایش را بلند تر بر می دارد. سوز وحشت، دست وپایم را سست می کند.
فقط می خواهم حجم بی قراری ها را
در نگاهِ مهتابی سپیدت نفس به نفس بریزم. می خواهم لایه لایه سکوتم را رسم کنم. اوج غرورم را به زنجیر کشم.
تو همیشه روشنی. چه می شود ساعت ها دل به دلم بدهی و تنهایی ام را به برگ هایت اضافه کنی.
چه می شود رخ بر گونه ات،افتان و خیزان,پیاده و خلع سلاح از واژه ها عطر بارانی ام را سرمه ی چشمهایم کنم؟!
دوباره صبح وغذا و ظرف. تو خاموش و چشم به راه و من در غوغایِ رهایی از زندان تکرار که تمام واژه هایم را غصب کردند.
دوباره رویایم را به رویا می سپارم تا ساعت خواب آشپزخانه زنگ بزند.
چشم به راهم که دستم رادر دستانت بگذارم دور از چشم نامحرمان.
ساعتها سر را بر شانه ات بگذارم شاید در خواب تصویرم,یادمانی شود.
چه می شود دزدیده عشق را به مهمانی دل کاغذی ات بیاورم.
چه می شود شوق یک خلوت پاک را
با بوسه های انگشتانم به صبح برسانم.
ای قلب سپید شاید با توظروف یک زن خسته غبار روبی شود.
شاید میوه ای نوبر ,دل کودکی را شاد کند
و رقص واژه ها آبروی کارگری را بخرد.
شاید بودن, ذائقه ی اسیرِتقدیر را رنگین کند.
می خواهم تو باشی ای دل کاغذی
که فقط تو شمارش نفس های خسته ام را می دانی.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
خانم فاطمه حجه فروش دبیر ادبیات همدان
کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم
@adabiyatjame1112
هدایت شده از کانال ادبیات جامع دهم، یازدهم و دوازدهم
#نگارش_دوازدهم
#درس_دوم
#نثر_ادبی
غنچه و نسیم:
درختان سبز پوش،زلف هایشان را به رخ خورشید می کشیدند،
غنچه کوچک قصه ما،در خواب ناز غنوده بود،
عطر نفس های نسیم را در کنارش حس کرد،
نسیم چون رویایی دل نواز بر او وزید
و به غنچه فرصت شکوفا شدن داد
غنچه قصه ما،گلی زیبا شد,می خندید
ناگفته هایش را در گوش نسیم می گفت
به او گفت به اندازه تمام گلبرگ های جهان دوستت می دارم
اما....نسیم به هزاران گل دیگر سر زد،
دیگر نسیم قصه ما،بادی مغرور شده بود..
امانت دار مهر آن غنچه دیروز نبود...
نگاهش ،نوازشگر نبود،دیگر نرم و ملایم بر او نمی وزید
گل با او شکیبا بود..همچنان انتظار می کشید
با بالهای بادِ مغرور پرواز کرد،اما تاب نیاورد،،پرپر شد
اما...فریاد باد،در بیکرانه آسمان،پیچید.
،با همه توان فریاد زد که گل,همراه و همدم وفادار من نبود..
شاید خود گل هم باورش شده بود..
«آزاده کبیر»
دبیر ادبیات شیراز
کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم
@adabiyatjame1112
4_5956544749589497037.pdf
262.5K
#طرح_درس_رورانه
#فارسی_نگارش۳
بر اساس سند ملی و طرح #بلوم
طراح : آقای احمد نادر بیگی،لالجین
@adabiyatjame1112
4_5958708326479955008.pdf
846.4K
#قلمروفکری
#فارسی_دوازدهم
شرح ومعنی کل دروس فارسی۳
تهیه و تدوین :استادحسین اسلامی،اهر
کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم
@adabiyatjame1112
هدایت شده از ای نازنین شعری بخوان
داغِ دل ها تازه تر شد در هوای اربعین
ماتمی از نو به پا شد در عزای اربعین
بوی گریه، عطرِ غصّه، صوتِ بغضی جان گزا
دم به دم پیچیده هر جا در فضای اربعین
جابرِ عشق و محبّت، جان و دل را پاک کرد
تا که یابد یک عطیّه، از عطای اربعین
در فراتِ عاشقی با آبِ شوقش غسل کرد
بعد از آن با معرفت آمد برای اربعین
همچو بلبل گفت: ای مرغِ سعادت، السّلام
پاسخی امّا نیامد، از همای اربعین
گریه افتاد و به خود گفتا چه داری انتظار
چون که شد تقطیعِ ارکان محتوای اربعین
پیکر و سر را جدا کردند در روزِ بلا
یک به یک می شد مجسّم کربلای اربعین
آمد و انداخت خود را روی قبری محترم
اشک هایش روضه خوان شد در رثای اربعین
خوش به حالش، اوّلین زائر به دشتِ عشق بود
از دل و جان هم نوا شد با نوای اربعین
می شود همراه و همدم با حسین ابن علی
هر که باشد قلبِ پاکش مبتلای اربعین
یا رب این جامانده هم مشتاقِ شهرِ یار بود
تا که با جان آید و بیند صفای اربعین
گرچه توفیقِ زیارت شاملِ حالش نشد
جانِ او را کن مداوا با دوای اربعین.
#حسینعلی_زارعی
@saredustansalamat
1_32780240.mp3
4.38M
#نگارش_یازدهم
#نمونه_متن
سیده خدیجه سخن سنج ،یازدهم تجربی،دبیرستان نمونه دولتی نرجس خاتون ،لار،استان فارس نام دبیر:خانم معتمد
https://eitaa.com/adabiyatjame1112
4_5974178708485834249.pdf
580.3K
#قرابت_معنایی
مدرس:استادجلیل غدیری
تنظیم وتدوین:آقای سیداحسان حسینی
فرمت powerpoint
کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم
@adabiyatjame1112
#نگارش_یازدهم
#نگارش_یازدهم
#درس_دوم
موضوع:صبح یک روز زمستانی
بعد از مدت ها که آسمان آبی روستایمان بغض کرده بود حالا گریه اش تمام شده و خوشحال و خندان مثل همان داستان های قدیمی که می گویند بعد از هرگریه ای خوشحالی ست آسمان و بچه هایش که خورشیدخانم موطلایی وابرها هستند نیز دست به دست هم می کوشند تا روزی زیبا را برایمان رقم بزنند.
شهر های شمالی تکه ای از زیبایی های ایران هستند که همچون نگینی سبز در کنار دریایی آبی در بالای ایران می درخشند که نسبت به سایر شهرها از آب و هوای بهتری برخوردار هستند.صدای تیک تاک برف های تازه آب شده ای که همچون گروه سرودی از سقف چکه می کردند و توی کاسه فلزی می افتادند مرا از خواب بیدار می کردند. همه ی آن ها باهم می گفتند بیدار شو دیگر وقت خواب نیست و از آخرین روز های زمستانت لذت ببر. عصبانی سرم را زیر پتو بردم تا بخوابم اما وجدانم راضی نشد که از آخرین لحظات سرد زمستان استفاده نکنم. از جایم بلند شدم و سمت پنجره رفتم. ساعت شش وسی دقیقه از روزهای پایانی اسفند ماه است.
خورشید خانم موطلایی که از خجالت سر لپ هایش گل انداخته بودند از پشت کوه ها سرکی می کشد و به برف ها سلام می کند و آرام آرام آن ها را گرم می سازد تا از پشت بام خانه ها و زمین آب شوند. بچه ها هم داشتند با خوشحالی در یک گوشه ای آخرین آدم برفی شان را درست می کردند . یکی از آن ها شال گردنش را دور آدم برفی می آورد که مبادا آدم برفی اش سرما بخورد، دیگری تکه هویج دندان زده اش را سرجای دماغ آدم برفی می گذارد تا بتواند نفس بکشد و آن دیگری...
در گوشه کناری آن طرف تر زری با روسری قرمز گل گلی اش و چکمه های سبز رنگی که برایش یکی دو شماره بزرگ هستند توی شُل ها بزور راه می رود وچالاپ چُلوپ می کند و به دنبال مرغ های ننه گلی که در برف ها به دنبال دانه می گردند می دود.
بوی نان تازه ای که تی تی خانم همسایه به راه انداخته بود هوش از سرم می پراند. صدای گله های مشتی اسماعیل که همچون رژه ای نظامی پای کوبان و مع مع کنان به سوی چراگاه به روی سقف خانه هایی کاه گلی که حیاط خانه ای دیگر است به راه افتاده اند وصدای زنگوله شان روستا را پر می کند. ابرها در آسمان فوت می کنند و تمام جنگل را پر از غبار کرده و فقط رگه هایی از رنگ سبز درختان کاج و سرو نمایان است. روجا خاتون هم که طبق معمول چای آتیشی درست می کند که ناگهان با دیدن من در پشت پنجره صدایم می زند و مرا به یکصبحانه عالی دعوت می کند.
زندگیزیباست وخوشبختی همین جا کنار ما نشسته، فقط کافیست اندکی چشم هایمان را بازتر کنیم تا شیرینی های دنیا را ببینیم و آن را ساده تر بگیریم تا لذت و خوشبختی را حس کنیم.
#نویسنده: میناجمالی
#دبیر: خانم درزی نژاد
#دبیرستان حضرت رقیه(س)_دهکویه_لارستان_استان فارس
https://eitaa.com/adabiyatjame1112