#شاه_بیت ۶۲
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
#حافظ (هشتم ه.ق)
@adabkhane
ادبخانه
صد و بیست سال زنده باشید
#ضرب_المثل ۳۳
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید درِ گنجِ حکیم
🟪صد و بیست سال زنده باشید
چرا گاهی به هم می رسیم، می گوییم 120 سال زنده باشی؟
و چرا نمی گوییم 150 یا 100 سال یا… زنده باشی؟ اگرچه برای این مَثَل، معانی گوناگونی گفته اند اما در واقع دلیل این گفتار چنین است:
🟦در ایران باستان،سال کبیسه را این گونه محاسبه می کردند:
به جای اینکه هر ۴ سال یکروز اضافه کنند (که البته اضافه هم می کردند) هر 120 سال یک ماه را جشن می گرفتند
و کل ایران این جشن برپا بود و برای این که بعضی ها ممکن بود یکبار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند
🟥به همین دلیل دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کس برای طرف مقابل آرزو می کرد تا:
🟩آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی و این به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد.
🟧آری براین پایه وقتی ایرانیان به هم می رسیدند،می گفتند:
120 سال زنده باشی
@adabkhane
#شاه_بیت ۶۳
چون خانهی ویران شده بر رهگذرِ سیل
در طالعِ ما رفته که آباد نگردیم...
#نظام_دستغیب (١١ ه. ق)
@adabkhane
19.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢#آواز ١٩
اللهم صل علی محمد
و آل محمد🦋
@adabkhane
#شاه_بیت ۶۴
گویند عارفان هنر و علم کیمیاست
وان مس که گشت همسر این کیمیا طلاست
#پروین_اعتصامی
@adabkhane
آش نخورده و دهن سوخته-#ضرب_المثل ۳۴
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید درِ گنجِ حکیم
آش نخورده و دهن سوخته
✴در زمانهای دور، مردی در بازارچه شهری، حجره ای داشت و پارچه می فروخت. شاگرد او پسر خوب و با ادبی بود. ولی کمی خجالتی بود.
مرد تاجر همسری کدبانو داشت که دستپخت خوبی داشت و آش های خوشمزه او دهان هر کسی را آب می انداخت.
✳روزی مرد بیمار شد و نتوانست به دکانش برود. شاگرد در دکان را باز کرده بود و جلوی آنرا آب و جاروب می کرد. ولی هر چه منتظر ماند از تاجر خبری نشد.
قبل از ظهر به او خبر رسید که حال تاجر خوب نیست و باید در پی پزشک برود. پسرک نیز حکیم را به منزل تاجر برد و دارویی نوشت.
پسر بیرون رفت و دارو را خرید وقتی به خانه برگشت ، دیگر ظهر شده، پسرک خواست دارو را بدهد و برود ، ولی همسر تاجر خیلی پافشاری کرد و او را برای ناهار به خانه آورد.
همسر تاجر برای ناهار،آش پخته بود. سفره انداخته و کاسه های آش گذاشته شد. تاجر برای شستن دستهایش به حیاط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشق ها را بیاورد.
✴پسرک خیلی خجالت می کشید و فکر کرد تا بهانه ای بیاورد و ناهار را آنجا نخورد. فکر کرد بهتر است بگوید دندانش درد می کند. دستش را روی دهانش گذاشت.
تاجر به اتاق برگشت و دید پسرک دستش را جلوی دهانش گذاشته به او گفت : دهانت سوخت؟ حالا چرا اینقدر عجله کردی، صبر می کردی تا آش سرد شود آن وقت می خوردی؟
زن تاجر که با قاشق ها از راه رسید. به تاجر گفت : این چه حرفی است که می زنی؟ آش نخورده و دهان سوخته؟ من که تازه قاشق ها را آوردم. تاجر تازه متوجه شد که چه اشتباهی کرده است.
معنای کنایی
✴این مَثل برای کسی است که کاری انجام نداده و مورد سرزنش قرار گیرد. همجنین وقتی كسی را متهم به گناهی كنند ولی آن فرد گناهی نكرده باشد.
✳باید مراقب بود که هرگز زود قضاوت نکرد.
@adabkhane
مرغ دلم راهی قم میشود
در حرم امن تو گم میشود
عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک
#مرحوم_آقاسی
سالروز تشریف فرمایی بانوی کرامت به کویر قم؛ بر مردم ایران زمین مبارکباد 🌻🌼💐
@adabkhane