#داستان_شب ۱
🍃🍁ﻣﺮﺩﯼ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ . ﺍﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﻫﺪ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﭘﺴﺖ ﺷﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ٬ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭﺏ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﻣﺮﺩﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺏ ﭼﺮﺍ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺑﺨﺮﻡ ﻭﻟﯽ ﭘﻮﻟﻢ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ. ﻣﺮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ٬ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯿﺨﺮﻡ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪﻣﺎﺩﺭﺕ ﺑﺪﻫﯽ . ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺣﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﻭ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺩﺍﺷﺖ. ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ، ﺗﺎ ﻗﺒﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ ! ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ٬ ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﻟﺶ ﺷﮑﺴﺖ . ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ٬ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺑﺮﮔﺸﺖ٬ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺭﺍ ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ۲۰۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺪﻫﺪ ! ﺷﮑﺴﭙﯿﺮ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﺎﺝ ﮔﻞ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺎﺑﻮﺗﻢ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ، ﺷﺎﺧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﯿﺎﻭﺭ...
@adabkhane
#شعر ۸۳
#مادر❣
مثل آن نیلوفری که برگش از شبنم،تر است
مادری دارم دلش از برگ گل نازک تر است
داستانها گفته اند از عشق با صدها زبان
آری، اما عشق مادر، داستانی دیگر است
نقشِ قالی می کشند این گونه،تا با دیدنش
یادمان باشد بهشتی زیر پای مادر است
در وفا و در گذشت و در محبت اول است
در عوض، وقت غذا خوردن همیشه آخر است
گاه بر دستان دلسوزش النگو هم نماند
عاشق چین های آن دستم که بی انگشتر است
کودکم گریان می افتم بر ضریح دامنش
می زنم بوسه بر آن پایی که از دنیا سر است
شعر در توصیف او؟ بگذار ساکت باشم و
سیر بنشینم تماشایش کنم، این بهتر است
✍#قاسم_صرافان
@adabkhane❣
#داستان_شب ۲
شاعری در ستایش خواجه ای خسیس قصیده ای گفت و برایش خواند اما هیچ پاداشی دریافت نکرد. یک هفته صبر کرد و باز هم خبری نشد. قطعه ای سرود که در آن تقاضای خود را به صراحت گفته بود اما خواجه توجهی نکرد. پس از چند روز خواجه را در شعری دیگر نکوهش کرد؛ اما باز هم خواجه اعتنایی نکرد. شاعر رفت و بر درخانه خواجه نشست.
خواجه بیرون آمد و او را دید که با آرامش خاطر نشسته است، گفت:«ای بی حیا! ستایش کردی، تقاضا کردی و سپس نکوهش کردی، هیچ فایده ای نداشت دیگر به چه امیدی در اینجا نشسته ای؟» شاعر گفت: «به امید اینکه بمیری و مرثیه ای هم برایت بگویم!» خواجه خندید و پاداشی نیکو به او بخشید.
@adabkhane
#با_طلا_باید_نوشت...۲۶
امام على عليه السلام:
دل بستگى به دنيا، با وجود مشاهده دگرگونى هاى آن، نادانى است
📗 غررالحكم حدیث ۱۹۷۹
@adabkhane
#داستان_شب ۳
روزی ابلیس با فرزندانش از مسیری میگذشتند
به طایفهای رسیدند که در کنار راه چادر زده بودند، زنی را مشغول دوشیدن گاو دیدند، ابلیس به فرزندانش گفت:
تماشا کنید که من چطور بلا بر سر این طایفه میآورم.
بعد بسوی آن زن رفت و طنابی را که به پای گاو بسته بود تکان داد.
با تکان خوردن طناب، گاو ترسید و سطل شیر را به زمین ریخت و کودک آن زن را که در کنارش نشسته بود لگد کرد و کشت.
زن با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربات چاقو از پای درآورد.
وقتی شوهرش آمد و اوضاع را دید، زن را به شدت کتک زد و او را طلاق داد.
فامیلِ زن آمدند و آن مرد را به باد کتک گرفتند و آنقدر او را زدند که کشته شد.
بعد از آن اقوامِ مرد از راه رسیدند و همه باهم درگیر شدند و جنگ سختی درگرفت. هنوز در گوشه و کنار دنیا بستگان آن زن و شوهر همچنان در جنگ هستند.
فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا گفتند: این چه کاری بود که کردی؟
ابلیس گفت: من که کاری نکردم، فقط طناب را تکان دادم!
ماهم در اینطور مواقع فکر میکنیم:
کاری نکردهایم درحالیکه نمیدانیم، حرفی که میزنیم، چیزی که مینویسیم، نگاهی که میکنیم ممکن است حالی را دگرگون کند، دلی را بشکند، مشکلی ایجاد کند، آتش اختلافی برافروزد، و...
بعد از این وقایع فکر میکنیم که کاری نکردهایم، فقط طناب را تکان دادهایم!
مواظب باشیم طنابی را تکان ندهیم.
@adabkhane
#داستان_شب ۴
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ روستایی ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد و از قضا در تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ روستا، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: «ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، فلانی ﯾﮏ شیر ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ!»
مرد ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ. ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ است. ﻭﻗﺘﯽ به هوش آمد از او پرسیدند: «برای چه از حال رفتی؟»
مرد گفت: «فکر کردم حیوانی که به من حمله کرده یک سگ است!»
مرد بیچاره ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ یک سگ به او حمله کرده است وگرنه ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ. ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ.
@adabkhane🌱
#داستان_شب ۵
پنج سالم بود. خواهرم مرا در کمد انداخت و در را قفل کرد!
به او فحش دادم و با خودم فکر کردم: او بی رحمترین خواهر دنیاست!
در تاریکی گریه کردم، بیهوش شدم
به هوش که آمدم
سربازان خواهرم را کشته بودند!
@adabkhane🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مداحی ۳۰
مادر است دیگر...
@adabkhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این هفته را با امید و انگیزه آغاز کنیم✨
@adabkhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انگیزه ۲۰
گاهی کارای به ظاهر کوچیک و ساده، میتونن مسیر زندگی یه آدم رو برای همیشه عوض کنن...
@adabkhane🌱
19.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺نشست ادبی "کلمات ملکوت"
به همت موسسه آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی نشست ادبی "کلمات ملکوت" با حضور جمعی از شاعران آئینی سراسر کشور، چهارشنبه، 5 دی ماه، در سالن همایش مجتمع فرهنگی-هنری امام خمینی(ره) مشهد برگزار شد.
@adabkhane🌱
1_10408280381.pdf
9.19M
✍۲۵۶ سوال فنون یازدهم
با پاسخ تشریحی📙
#کنکور_ادبیات ۲۰
#عروض_و_قافیه ۲۷
#علوم_فنون_یازدهم
@adabkhane📗
هدایت شده از اشعار استاد امیر حسین هدایتی
✨️محفل شعر ایوانِ عصر
در ادامهی سلسله مباحث و گفتوگوهای شعری برگزار میکند؛
💢ظرفیتها و ظرافتهای شعر
با حضور؛
👤دکتر حسین محمدی مبارز
👤دکتر امیر حسین هدایتی
💢روز یکشنبه به تاریخ 16 دی ماه
⏲️۱۷:۳۰ الی ۱۹:۳۰
🏛۲۰ متری گلستان، نبش کوچه چهارم، کافه مصلحان
حضورتان را قدردانیم
@adabkhane
@ashareamirhosienhedayati
@kafemoslehan
هدایت شده از کتیبه تاک
به دور شهر مصیبتزده حصار کشیدند
شبی که آتش عصیان به این دیار کشیدند
به روی بیرق بر خاک سرنگون شده شهر
نشان کاوه شکستند و نقش مار کشیدند
قشون یکسره درهمشکسته غرقه خون شد
و تازیانه به هر اسب بیسوار کشیدند
نگاه تازهعروسان شهر، یکسره بر در
میان حجله نشستند و انتظار کشیدند
شبانه عدهای از ترس سایههای شبیخون
میان آتش و خون نقشه فرار کشیدند
که مرده است؟ که زنده است؟ شهر یکسره خالی است
تمام مردم این شهر را به دار کشیدند
غروب بود که با نعش مردگان سر دار
میان معرکه یک شهر بیمزار کشیدند
#علی_اصغر_شیری
🏴امام هادی علیه السلام
چشمهايت فرات دلتنگی
اشکهايت تلاطم غمهاست
حال و روز دل شکستهی تو
از نگاه غريب تو پيداست
اي غريب مدينهی دوم
مرد خلوت نشين سامرّا
التماس هميشهی باران
حضرت عشق التماس دعا
✍یوسف رحیمی
@adabkhane🏴
✍تنگدستی و ذلت...🔻
▪️امام هادی(علیه السلام): نافرمانی والدین، تنگدستی می آورد و به ذلّت می کشاند.
📚میزان الحکمه: ۱۳/ ۵۰.
@adabkhane💌
✍ از آداب مهم دعا کردن🔻
🔸امام جعفرصادق علیهالسلام:
🔹هر کس به سوی خدای متعال حاجتی دارد در آغاز بر محمد و آل محمد علیهم السلام صلوات بفرستد بعد حاجت خود را بخواهد و با یک صلوات دیگر آن را ختم نماید.
📚وسائل، ج ٤، ص ١١٣٧
➕#آداب_دعا
✍تنگدستی و ذلت...🔻
@adabkhane💌