فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋با سپاس از سازنده
✍حسین سپهری 👇
@sepehrifard
@adabkhane
زیرآب زدن – #ضرب_المثل ۹
💐بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلیدِ درِ گنجِ حکیم💐
📜ریشه “#زیر_آب_زدن”🌊
زیرآب، در خانه های قدیمی تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب ، تصفیه شده نبود معنی داشت⁉️
زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب، آن را باز میکردند…
… این زیرآب به چاهی راه داشت و
روش باز کردن زیرآب این بود که کسی درون حوض می رفت و زیرآب را باز می کرد،
تا لجن ته حوض از زیرآب به چاه برود و آب پاکیزه شود👌
در همان زمان وقتی با کسی دشمنی داشتند؛
… برای اینکه به او ضربه بزنند.
زیرآب حوض خانه اش را باز می کردند‼
تا همه آب تمیزی را که در حوض دارد از دست بدهد…⁉
صاحب خانه وقتی خبردار می شد خیلی ناراحت می شد و چون بی آب می ماند.
به دوستانش می گفت: زیرآبم را زده اند…
معنای کنایی:
اصطلاح “زیرآب کسی را زدن ” که از همین اینجا آمده است، به این معنی است که به شیوه ی ناجوانمردانه به شخصی آسیب زده شود. همچنین زیر آب زدن یا زیر آب زنی اصطلاحی است در زبان گفتاری ایرانیان که به ویژه در ادارات و سازمان ها کاربرد دارد و به معنی خراب کردن همکاران نزد مقام های بالادست و تلاش برای برچسب زدن یا سیاه نمایی است.
#ادبخانه
@adabkhane
جواب ابلهان خاموشی است – #ضرب_المثل ۱۰
🌺بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید درِ گنجِ حکیم🌺
#جواب_ابلهان_خاموشی_است🔇
🕯📜ابوعلی سینا در سفر بود.
در هنگام عبور از شهری،جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت، خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد…
خر سواری هم به آنجا رسید…
از خَرش فرود آمد و خر خود را کنار اسب “ابوعلی سینا” بست،
تا در خوردن کاه شریک او شود و خود نیز آمد و کنار ابوعلی نشست…
شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و یونجه او می خورد و اسب هم به خرت لگد می زند و پایش را می شکند‼
خر سوار آن سخن نشنیده گرفت!!!
ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد‼
…خر سوار گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی…
شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد…⁉
صاحب خر، “ابوعلی سینا” را نزد قاضی برد و شکایت کرد.
قاضی پرسید که چه شده؟
اما “ابوعلی سینا” که خود را به لال بودن زده بود، هیچ چیز نگفت!!!
قاضی به صاحب خر گفت: این مرد لال است⁉
روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد…
…قاضی پرسید:
با تو سخن گفت؟
چه گفت؟
صاحب خر گفت: او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد می زند و پای خرت را می شکند❗️
قاضی خندید و بر دانش “ابو علی” آفرین گفت…👏👏
قاضی به ایشان گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟!!!
“ابن سینا” جوابی داد که از آن به بعد درزبان پارسی به مثل تبدیل شد:
… جوابِ اَبلهان، خاموشی ست …
📙امثال و حکم(✍علی اکبر دهخدا)
#ادبخانه
@adabkhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟧دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند:
یکی آن که اندوخت و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد..
🟪#سعدی
@adabkhane
#شاه_بیت ۲۱
#رباعی
شاها بَرِ تو به تحفه صد جان بردن/
کمتر بُوَد از زیره به کرمان بردن/
لیکن دانی که رسم موران باشد/
پای ملخی نزد سلیمان بردن/
#نجم_الدین_رازی(۶-٧ ه. ق)
@adabkhane
شتر دیدی ندیدی -#ضرب_المثل ۱۱
🦋بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید درِ گنجِ حکیم🦋
🐫#شتر_دیدی_ندیدی 🐫
🐪ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺻﺤﺮﺍ به دﻧﺒﺎﻝ ﺷﺘﺮﺵ ﻣﯽ ﮔﺸﺖ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﺎﻫﻮﺷﯽ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ( به گفته ای این پسر را بوعلی سینا دانسته اند). ﺳﺮﺍﻍ ﺷﺘﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺖ .
👳♀ﭘﺴﺮ پرسید : ﺷﺘﺮ تو ﯾﮏ ﭼﺸﻤﺶ ﮐﻮﺭ ﺑﻮﺩ؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ .
ﭘﺴﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺁﯾﺎ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺑﺎﺭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻭ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮﺵ ﺗﺮﺵ ﺑﻮﺩ ؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ .
ﺣﺎﻻ ﺑﮕﻮ ﺷﺘﺮ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺷﺘﺮﯼ ﻧﺪﯾﺪﻡ .
👳ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺮ ﺑﻼﺋﯽ ﺳﺮ ﺷﺘﺮ ﺍﻭ ﺁﻭﺭﺩﻩ، پس،ﭘﺴﺮﮎ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﻗﺎﺿﯽ ﺑﺮﺩ ﻭ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺎﺿﯽﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ .
ﻗﺎﺿﯽ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
🐪 ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺷﺘﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﯼ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﺸﺨﺼﺎﺕ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﯼ ؟
ﭘﺴﺮﮎ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ، ﺭﻭﯼ ﺧﺎﮎ ﺍﺛﺮ ﭘﺎﯼ ﺷﺘﺮﯼ را ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺳﺒﺰﻩﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺷﺘﺮ ﯾﮏﭼﺸﻤﺶ ﮐﻮﺭ است .
ﺑﻌﺪ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺭﺍﻩ،ﻣﮕﺲ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭ در ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺸﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ.
ﻭ ﭼﻮﻥ ﻣﮕﺲ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﭘﺸﻪ ﺗﺮﺷﯽ ﺭﺍ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮏ طرف ﺑﺎﺭ ﺷﺘﺮ،ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻭ ﯾﮏ طرف ﺩﯾﮕﺮﺗﺮﺷﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .ﻗﺎﺿﯽ ﺍﺯ ﻫﻮﺵ ﭘﺴﺮﮎ ﺧﻮﺷﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻭﻟﯽ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﺩﺭﺩﺳﺮﺕ ﺷﺪ .
🐫ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺷﺘﺮ ﺩﯾﺪﯼ ، ﻧﺪﯾﺪﯼ !!
ﺍﯾﻦ ﻣﺜﻞ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﺎﺭﺑﺮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﭘﺮﺣﺮﻓﯽ ﺑﺎﻋﺚ ﺩﺭﺩﺳﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .
ﺁﺳﻮﺩﮔﯽ ﺩﺭ ﮐﻢ ﮔﻔﺘﻦ ﺍﺳﺖ.
#ادبخانه
@adabkhane
❣بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم❣
#عروض_و_قافیه 1
(منظومهی اجمالی عروض)
ایکه خواهی در سخن گویا شوی
شاعری ، شوریده و شیدا شوی
باید آموزی : (فنون وزن) را
که بوَد بسیار ، در آن نکته ها
(وزن) اگر چه ابتدای شاعریست
گوش کن اکنون که گویم (وزن) چیست؟
شش (مُصوّت) هست (کوتاه و بلند)
گر بدانی چیست ، گردی سربلند
( اَ ) ـ ( اِ ) ـ ( اُ ) با هم همه کوتاه هست
( آ ) و (ایـ) و (او) ، بلند و دلکش است
سه (هجا) داریم (کوتاه) و (بلند)
وآن دگر باشد (کشیده) چون کمند
چون (کشیده) ، قابل (تقطیع) نیست!
بگذر از آن تا (هجا) دانی که چیست؟
هر صدایی که رسد بر گوش ما
هست در (تقطیع) ، عنوان هجا
چون (هجاها) را (نمادی) نیز هست
این (ــ) بلند و این یکی (U) کوتاه است
(من) بلند و (ما) بلند و (او) بلند
(بِه) وُ (کِه) کوتاه ، در یادت ببند
تا بدانی (وزن) این اشعار چیست؟
(رکن) آن ، در زیر شعر مولویست
"هرکسی از ظنّ خود شد یار من"
فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلن
هست وزن (مثنوی) این (رکن) ها
که بوَد (معیار سنجش) ، نزد ما
نام (اوزان عروضی) ، (بحر) هست
که از آنها هرچهات گویم کم است
نام (بحر) مثنوی ، باشد (رَمَل)
که بوَد شیرینتر از قند و عسل
هست ارکانش (مُسدّس) در (شمار)
(رکن آخر) هست ، (محذوف و قصار)
هست (ده بحر) دگر بشنو چه هست؟
که به راحت ، میتوان آری به دست
(مُجتَث) است و (مُنسَرح) وآنگه (خفیف)
هم (بسیط) و هم (سریع) است ای ظریف
هم (تقارب) ، هم (مضارع) ، هم (هَزَج)
هم (رَجَز) هم (مُقتضب) شد رج به رج
(رکن اوزان) نیز باشد در (شمار)
مختلف؛ آن را به گوش جان سپار
هم (مُسَدّس) هم (مُثَمّن) نیز هست
که (زحافاتش) ، ملال انگیز هست
::: ::: :::
بعد از اینها ، (اختیار شاعری) است
گر چه گاهی (اضطرار شاعری) است
(آخر مصرع) ، چه (کوتاه) و (بلند)
یا (کشیده) ، آن (هجا) گردد (بلند)
(قافیه) ، تکرار اگر شد ناگزیر
بگذر از تقصیر عذرم ای خبیر
خوانش اشعار را باید درست
اینک آموزید ، از بیت نخست
گاه باید خواند با (تخفیف) نیز
آنچه میباشد (مشدّد) ای عزیز
گاه هم (طبق ضرورت) ، در بیان
خوانده میگردد (مشدّد) ، واژگان
گاه حرف ساکن (ت) مثلِ (چیست)
میشود (ساقط) که گویی هیچ نیست
همچنین (دو) (ساکن) از بعدِ (بلند)
گاه (یک) (ساقط) شود بیچون و چند
میتوان بینی درین مصرع عیان
(کارد) را که گشته ساقط (دال) آن
یا شود (ادغام) ، بعضی واژگان
در تلفظ میشود (در آن) ، (دران)
یا که (خواهر) ، وقت (تقطیع) کلام
طِبق خوانش هست (خاهر) والسلام
اولین رکن (فعلاتن) ، توان ،
(فاعلاتن) گردد ای آرام جان!
طِبق (ضرباهنگ) خاص شعر ها
میشود (تقطیع) هر گونه (هجا)
حرف (نون ساکنه) ، بعد از (بلند)
خارج از (تقطیع) هست ای هوشمند
مثل (جان) و (این) و (آن) و هرچه هست
جمله از (تقطیع) شعری ، (ساقط) است
هست (تسکین)، قاعده که میتوان
(دو هجا) که هست (کوته) همزمان
(دو هجا) را (یک هجا) اِعمال کرد
تا که (دو کوتاه) ، گردد (یک بلند)
(قلب) ، یعنی : (جا به جایی هجا)
که بوَد مخصوص بعضی (رکن ها)
که شود : (مُفتعلن) ، (مفاعلن)
یا شود : (مفاعلن) ، (مفتعَلن)
بعد از آن ، (اِشباع) باشد در زبان
که به شدّت میشود (کوته) ، بیان
مثل حرف (به) ، که بیشک در هجا
هست (کوته) ، دان (بلند)ش مثل (با)
وآن دگر (ابدال) ، نوعی دیگر است
در خصوص ِ (سه هجای) آخر است
که (فَعَلُن) ، میشود (فع لُن) ، عزیز
بیش ازین با خود مکن جنگ و ستیز
زآنکه هرچه بوده لازم ، گفتهام
گوهر (بحر عروضی) ، سفتهام
تا همینجا را اگر خوانی به جِدّ
میشوی در شعرگویی ، مستعد
وزن را (ساقی) به نظم ساده گفت
غنچه ی (وزن عروضی) را شکفت
گر که هستی طالب شعر وزین
باش ازین خرمن به همت، خوشهچین
✍#سید_محمدرضا_شمس
(ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
@adabkhane
#مُباهله
🟩پیامبر درغدیر فرمود:
من با خود، ولی آورده ام.
🟥ولی درمُباهله فرمود:
من، خودم را آورده ام.
(أنفُسَنَا و أنفُسَکُم)
شاعرانه ای از:
#دکتر_محمدی_مبارز
@adabkhane
سایه ات را از سرم کم کن
#ضرب_المثل ۱۲
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلیدِ درِ گنجِ حکیم
#سایه_ات_از_سرم_کم_نگردد ☂
در عبارت بالا معنی مجازی و استعاره ای سایه، همان محبت و مرحمت و تَلَطُّف و توجه مخصوصی است، كه مقام بالاتر و مؤثر تر نسبت به كهتران و زیر دستان مبذول می دارد.
… این عبارت بر اثر لطفِ سخن، نه تنها به صورت “ضرب المثل” در آمده،
بلكه دامنه آن به تعارفات روزمره نیز گسترش پیدا كرده …
در عصر حاضر هنگام احوالپرسی یا جدایی و خداحافظی از یكدیگر آن را مورد استفاده و اصطلاح قرار می دهند …
⏳زمانی كه اسكندر مقدونی در كورنت بود، شهرت وارستگی دیوژِن را شنید و با شكوه و دبدبه سلطنتی به ملاقاتش رفت.
دیوژِن كه در آن موقع دراز كشیده بود و در مقابل تابش اشعه خورشید خود را گرم می كرد، اعتنایی به اسكندر ننمود و از جایش تكان نخورد‼️
اسكندر بر آشفت و گفت: « مگر مرا نشناختی كه احترام لازم به جای نیاوردی؟»
دیوژن با خونسردی جواب داد: شناختم ولی از آنجا كه بنده ای از بندگان من هستی ادای احترام را ضرور ندانستم‼️
اسكندر توضیح بیشتر خواست⁉️
دیوژِن گفت: تو بنده حرص و آز و خشم و شهوت هستی❗️
در حالی كه من این خواهشهای نفس را بنده و مطیع خود ساختم …
📖به قول مولای روم:
من دو بنده دارم و ایشان حقیر
وان دو بر تو حاكمانند و امیر
گفت شه، آن دو چه اند، این زلتست
گفت آن یك خشم و دیگر شهوتست
✍به قولی دیگر در جواب اسكندر گفت : تو هر كه باشی مقام و منزلت مرا نداری⁉️
مگر جز این است كه تو پادشاه و حاكم مطلق العنان یونان و مقدونیه هستی!!؟
اسكندر تصدیق كرد …!
دیوژِن گفت: بالاتر از مقام تو چیست؟!!
اسكندر جواب داد: « هیچ»
دیوژِن بلافاصله گفت:« من همان هیچ هستم و بنابراین از تو بالاتر و والاترم!»
اسكندر سر به زیر افكند و پس از لختی تفكر گفت:
دیوژِن، از من چیزی بخواه و بدان كه هر چه بخواهی می دهم!!!
آن فیلسوفِ، وارسته از جهان و جهانیان؛ به اسكندر كه در آن موقع بین او و آفتاب حایل شده بود. گوشه چشمی انداخت و گفت:
« سایه ات را از سرم كم كن
به روایت دیگر گفت:
« می خواهم سایه خود را از سرم كم كنی.»‼️
👆این جمله به قدری در مغز و استخوان اسكندر اثر كرد كه بی اختیار فریاد زد !!!
«اگر اسكندر نبودم می خواستم دیوژِن باشم »
معنای کنایی:
باری، از آن زمان به بعد، این عبارت به صورت ضرب المثل درآمد. با این تفاوت که دیوژن می خواست سایه مردم حتی اسکندر مقدونی از سرش کم شود،
ولی چون بیشتر مردم به این گونه سایه ها محتاجند و کمال مطلوبشان این است که در زیر سایه ارباب قدرت و ثروت به سر برند، زبان حالشان این است که سایه تان از سر ما کم نشود. ✍این کنایه ای است از آزادگی و بی نیازی از خلق.
اگرچه هیچگاه سایه خیر وخوبی(خدا – ولی خدا – پدر و مادر) از سر کسی کم نشود که سیاه بختی می آورد.
#ادبخانه
@adabkhane
#شاه_بیت 23
پُر نقشتر از فرش دلم بافتهای نيست/
ازبس كه گره زد به گره حوصله ها را/
#محمد_علی_بهمنی
@adabkhane
alireza_ghorbani_naghshe_farshe_del 128.mp3
3.63M
🟦 از بس که گره زد به گره حوصله ها را
🎶 #آواز ۸
@adabkhane