«ماههای درخشان کجایید»
✍مرضیه قاسمی
ماههای درخشان کجایید؟
که در تاریکی دنیا تجلی کنید
آه... ستاره های روشن کجایید
تا یکی پس از دیگری تلألوء کنید ....
مریم فرهانیان ها کدام سو پرکشیدید
و زینب کمایی ها کجا ...
کدام سو آرام گرفته اید ....
آی صدیقهها ... عصمتها ... ثروتها ...
کجا کوچ کردهاید که این چنین جایتان خالیست و چه خوب است این جای خالی که عدم حضور نیست ...
چه خوب است غیبتی که مثل خورشید در پس ابرهای تیره و دلگیر زندگی ست ...
ای پرستوهای پرشکسته ... شما دیدید که در کوچههای شلوغ و غم بارِ تاریخ زنی شبیه پیشوای خود همراهِ حق شد و لالهشهای چارقدش را شعلههای غربت سوخت ...
دیدید و هوای سوختن به جانتان افتاد و این چنین شبیه پیشوای خود شدید ....
ای سوختگان عشق و عرفان
ای زهره بناییان.... ای فاطمه... ای نسیم...از قاب عکستان که آویخته شده است به جانِ ما
بغل کنید این انزوای عمیق را ...
بغل کنید این همه تنهایی را که لای کتاب ها مانده کسی ورق هم نمی زند ... و چه بیکس مانده کتابخانهی دل ....
بغل کنید پریشانیِ بیپایان مرا ... بغل کنید و بگویید که زهرای عالمهی فقیههی فیلسوفهی متکلمه را در عفت سیاهی ِ چادرش و زهد وصله های لباسش و محبت فرزند داریاش و حقیقت خانهداریاش حصر نکنند ...
یاری کنید مرا
من میخواهم از آشپزخانه دریچهای به کتابخانه بگشایم
من میخواهم روزنه ای بیابم برای روشنایی زندگی زنانی که در تاریکی روز مرگی اسیرند ...
ای شهیدههای محبت....
محبتی کنید و این شبها همنشین دلی شوید که همیشه شانهی اشکهایش بوده اید
اما دیگر از دلتنگی اشکی ندارد ... اشکی ندارد چون یاری ندارد... زهرا برای ماندن یاری نداشت و من برای به سوی او رفتن بییار ماندهام... بعضی نداشتنها عجیب به هم میآیند مثل مسافری که هنگام بدرقهاش کسی برای آب ریختن نیست برای چشمان من هم اشکی نیست ...
اشکی نیست و بغض تمام شعر های غریب در گلو مانده و سیلی های بی کسی گوشواره ها را شکسته است ....
گوشواره ها همان فریاد هایی ست که کسی نشنید ....
همان در هایی ست که باز نشد
همان حالی ست که کسی نپرسید
همان مسیریست که بی هممسیر ماند
همان زهرایی که شناخته نشد
آری گوشوارهها همه چیز است...
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«به وقت غزه»
✍سیده ناهید موسوی
ساعات زیادی خون دل خوردم و از غزه مظلوم نوشتم. تصاویر و فیلم های رنج آور و تکان دهندهای را تماشا کردم که لرزه بر اندام آدمی میاندازد.از آخرین تحولات و نقلهایی که از افراد داخل و خارج فلسطین میشد شنیدم و خواندم، صحنههایی که با تیترهای مختلف مثل تصاویر آخر الزمانی به سرعت منتشر میشوند، دنیا را در چشمان هر انسانی کوچک و بی ارزش میکند.
غزه تنها سه حرف دارد؛ اما یک دنیا توحید، معنا و زندگی درونش نهفته است. خانه و کاشانههای ویران، فرزندان خردسال زیرآوار، خونهای روزی زمین جاری، زمزمه کودکان درحال تسبیح، مادرانی که در زیربمباران هم حجاب دارند، خانوادههایی که باهم شهید میشوند و سرمایی که مغز استخوان را میسوزاند و روزهای پرتلاطمی که بدون سوخت و غذا سپری میشود.اما روی دیگر غزه را در زمان آتش بس و تبادل و آزادی اسرا دیدیم، روی دیگری که سرشار از امید و آزادی بود و چشمانی که هم برای غزه و شهدایش میگریست و هم برای حماس و آزادی قدس دست به دعا بود.
آری این حال و روز غزه در عصر کنونی است. اتفاقات و جنایاتی علیه بشریت درحال وقوع است که دیگر سکوت جایز نیست. غزهِ سه حرفی زخمهای عمیقی دارد که تنها با نوشتن و انتشار تصاویرش مداوا نمیشود. در این یک ماه و اندی روز که گذشت بیانیه و تجمع، راهپیمایی و سخنرانیها زیادی برپا شد. صحف و روزنامههای فراوانی تیتر زدند، نوشتیم و گریستیم، مشت گِره کردیم و محکوم کردیم؛ اما آیا این ها کافیست؟
در مقابل قطعا تاثیر و بازخوردهایی دریافت میشود، کشورهای زیادی شاید با چنین اقداماتی و بیشتر دِین خود را به فلسطین اَدا و اعلام همبستگی کردند اما کشورهای به ظاهر همسایه و حکام مسلمان دیگر تا چه زمانی باید نظارهگر جنایات و نسل کشی اسرائیل باشند، آیا سکوت کافی نیست؟ غزه سراسر خونین به دنیا ثابت کرد که وجبی از خاک وطن را نه ترک و نه تقدیم به رژیم غاصب میکند.
حال وظیفه ایجاب میکند اقداماتی فوری از نوع دیگر در ابعاد مختلف صورت گیرد زیرا، مسئله غزه به مرحلهای رسیده است که سیاست و جناح بازیها باید متوقف گردد. تا بلکه آتش بس طولانی مدت منجر به تحولات بزرگتر و در نهایت نابودی رژیم غاصب صهیونیستی و پیروزی قدس شود. هدفی که نیازمند عمل در میدان و نه صرف میانجیگری با اطراف جنگ را میطلبد.
نصرٌ من الله و فتح قریب
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«من هدهدم و حضور سلیمانم آرزوست»
✍زهرا سبحانی
دیروز 10 آذر، مقارن با سالگرد شهادت بزرگمردی بود که حتی کودکانمان ایشان را به اسم «شهید مدرس» میشناسند.
شاید کمتر کسی بداند که شهید مدرس قبل از نمایندگی مجلس، آیت الهی بودند که درس فقه و اصول خود را به شیوهی خودشان، در مجلس پیاده کردند. شخصیتی که به سیاست، به عنوان یک مقولهی واجب نگاه میکردند و به همان اندازه که برای دیانت و اعتقاد مردم اهمیت قائل بودند؛ برای سیاستشان احساس تکلیف میکردند.
در این میان منتقدانی هم بودند که به حق و ناحق عقیده داشتند، آیتالله مدرس فرصت مرجعیت را با آمدن به تهران و نمایندگی مجلس، از دست دادند؛ اما در حقیقت آیتالهی به تیزبینی ایشان، با این عمل، خط مشی جدیدی را رقم زدند که به جرأت میتوان از آن به عنوان «مرجعیت سیاسی» یاد کرد.
تا قبل از آن مراجع، اگرچه گاهی در امور سیاسی ورود میکردند و با صدور فتوای شرعی، مانع سیاستزدگی درباریان میشدند؛ اما هیچ کدام در دم و دستگاه تصمیم گیرنده، مسئولیتی نداشتند و در واقع مقام سیاسی نبودند. ایشان نشان دادند که حتی در دستگاه فاسد میتوان مؤثر بود.
آزادمردی که آزادی اندیشهاش را مدیون آزادی از تعلقات مادی و دنیا میدانستند.
نقل است که وقتی علت مخالفتش را با قرارداد 1917 پرسیدند تا آن را اصلاح کنند فرمودند:
«آقا من یک آخوندم، سیاسی نیستم! فقط چیزی كه میفهم بد است آن مادهاش است كه میگوید ما استقلال ایران را میشناسیم. این مثل این است كه یكی به من بگوید: من سیادت تو را میشناسم....
تمام این قرارداد ایرانی است فقط در دو چیزش دیگری را شرکت میداد یکی در پول و دیگری در قوه»
علت حساسیت «آیتالله شهید» به این معاهدهی ننگین، همین یک جملهی "شناختن رسمیت ایران" بود که آن را در مخالفت با استقلال مملکت و به نوعی تحقیر ایران میدانستند؛ از اینرو در برابرش ایستادند و روشنگری کردند و تا لغو آن، دست از مبارزه نکشیدند.
در توصیف این مبارزه در 29 شهریور 1305 در مجلس پنجم از زبان ایشان چنین نقل شده: «من خود را مكلف میدانستم با كسی كه این قرارداد را بست، جنگ كنم. جنگ هم كردم و زدم از میدان درشان كردم. اگر هم از میدان در نمیرفتند تلفشان میكردم ... كمر بستم و خدا هم قدرت داد و به كمك ملت... معاملهی فضولی را به هم زدیم ... آن ریشهها، آن جزئیات، آن پلیس جنوب و آن مستشار مارپیچ* و هرچه دیگر بود، نگذاردیم اثری ازش باقی بماند.»1
و حالا هشتاد و شش سال بعد درست در روزی مثل دیروز، آخرین مهلت ثبت مخالفت دولتها، نسبت به اصلاحات IHR (مقررات بهداشت بین الملل) مربوط به سازمان بهداشت جهانی (WHO) بود. اصلاحاتی که عملا استقلال ایران و همهی کشورهای عضو را به بهانهی مسائل بهداشتی، تحت الشعاع قرار میداد. بسیاری از کشورها نسبت به این اصلاحیه اعتراض عمومی راه انداختند و پارلمانهای تصمیم گیرنده همراه با مردم مخالفت خود را با این اصلاحیه اعلام کردند. «IHR، تنها معاهدهی حقوقی بینالمللی است که به لحاظ قانونی، الزامآور است و به WHO این امکان را میدهد که به عنوان سیستم اصلی نظارت جهانی عمل کند» 2
کارشناسان هشدار دادهاند که این اصلاحیه، متنی مخفی برای تبدیل سازمان بهداشت جهانی به یک دولت جهانی است که عملاً انتقال حاکمیت ملی کشورها را به سازمان ملل متحد، قانونی میکند.3
نه به عنوان متخصص، بلکه بسان هدهدی که سلیمان را گشایندهی مشکلات میداند؛ و به اندازهی همان حقرأیی که در صندوق رای ریختهایم؛ حق داریم بپرسیم که چرا صدای اعتراض مجلسِ داعیهدارِ منشِ مدرس، در این خصوص را نشنیدهایم؟.
_____________
1. کتاب 14 قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه، روحالله حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
* منظور آیتالله مدرس مستشار مالیه انگلیس بود كه در قرارداد اثری مهم داشت و مرحوم مدرس به قصد طنز نام وی را كه آرمیتاژ بود، مارپیچ گفته است.
2.https://www.consilium.europa.eu/en/policies/coronavirus/pandemic-treaty/
https://eitaa.com/CoronaDeception/1521
3.https://guardian.ng/features/health/furore-over-proposed-amendment-of-ihr-by-who/
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
نشست علمی
«حاکمیت و فاجعهٔ کشف حجاب»
۱شنبه ۱۲ آذرماه ۱۴۰۲
بعداز نماز مغربوعشاء
قم
خیابان توحید
کوچه۸
مسجد امام حسین علیهالسلام
بازخوانی عملکرد
وخروجی نهادهای حاکمیتی
درقبال توطئه کشفحجاب
🌹🇮🇷
✅ @roozgarpress
«زودتر از زمانه»
✍زهرا نجاتی
مقتدر راه می رفت. اما اثری از تکبر در او نبود. مطمئن بود؛ هم به راهی که میرفت، هم به اعتقاداتی که داشت.
همین هم جسورش کرده بود. جوری که حاضرجوابیهایش در مقابل رضاپالانی، شهره خاص و عام شد. میفهمید چه میخواهد و چه میکند. جوگیر نمیشد خیلی روشن میدید آینده را و آنچه به خاطرش ایستادگی میکرد را.
روزی که رضاخان او را تهدید کرد، توی چشمش نگاه کرد. مثل همیشه سینهاش را جلو داد و گفت:
_من هرجا که باشم، مزارم زیارتگاه خواهد شد اما تو در یک بیابان بی آب و علف، میمیری.
آن روز آدمهای کمی بودند که باورشان بشود هم شجاعتش را، هم اینکه رضاخان که چند وقتی بود از رضاپالانی بودن، فاصله گرفته بود، قرار باشد چنین سرگذشتی داشته باشد.
اما مدرس، مرد فرداها بود. مردی که امام، هم جای خالیاش را حس میکرد.
گذشت زمان هر دو حرفش را ثابت کرد.
مدرس را سر سفره افطار، با دهان روزه، توسط دو خائن تروریست کشتند. مظلوم و غریب، مثل جدش. اما مزارش در کاشمر مثل یک امامزاده جلیلالقدر و بیواسطه حرم شده. یک حرم باعظمت که از در و دیوارش، شکوه بندگی مدرس و خلوصش میبارد. مزاری عجیب دوست داشتنی دارد.
رضا پالانی هم توسط همان که رخت پالانی را از تنش درآوردند و به نامردی و ظلم، لباس شاهی برش کردند، تبعید شد به جزیره موریس، جزیرهای بی آب و علف. آخرش هم حرف سید درست از آب در آمد. در تنهایی و بیماری، جان داد.
مدرس هرچه داشت از اخلاص داشت. اخلاص، باعث بصیرتش شده بود و بصیرتش، آینده را به خوبی پیش چشمهایش تصویر کرده بود. مدرس از کسانی بود که برای زمانهاش زود بود اما تأثیرش سالها بعد خودش باقی خواهد ماندـ
جفاست اگر شخصیت کاریزماتیکی مثل او را از نسل جوان و نوجوانمان دریغ کنیم.
🔹به مناسبت سالگردشهادت شهید مدرس
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🌱حاج قاسم هنوز هم فرمانده است....
✍زينب نجیب
امروز به یاد رؤیایی افتادم که بسیار آرامم کرد.
اردیبهشت ۱۴۰۰ بود که مدرسهای در افغانستان مورد حمله تروریستی قرار گرفت و تعدادی دانشآموز بیگناه و معصوم به خاک و خون کشیده شدند.
آن روزها حال دلم بهشدت بد بود.
وقتی به دخترم نگاه میکردم میتوانستم بفهمم آن مادر داغدیده چه میکشد.
نگاهم به عکس حاج قاسم بود و زیر لب «ای وای مادر» زمزمه میکردم که خوابم برد.
در عالم خواب بر بلندایی ایستاده بودم و روبهرویم صحنهی جنگی به پا بود. دود و خاک همهجا رو فراگرفته بود در سمت چپم شاهد مادران دلسوختهای بودم که بهشدت مصیبتزده بودند و بیتابی میکردند. نگاهم به آنها بود و اشک میریختم.
ناگهان از غلظت گرد و خاک در هوا کاسته شد و حاج قاسم را در حالی که به سمت ما میآمد مشاهده کردم.
دانشآموزانی چند در گرداگرد او در حال بازی و شادی بودند اما در عین حال او را در مسیر همراهی میکردند.
حاج قاسم لحظهای ایستاد و به آن کودکان گفت تا من اینجارو سروسامان میدهم از این فرصت استفاده کنید، نزد مادرهایتان بروید آنهارا دلداری دهید و با من بازگردید. بچهها به سمت مادرها با خوشحالی دویدند...
ناگهان از خواب پریدم
تمام وجودم در شعف از دیدن روی ماه حاجقاسم...
در دلم پر از امید از فرماندهی حاج قاسم...
و آرامش در وجودم از آرامش مادران افغانی
و چشمم روشن به آینده
🌅اگر تا آن روز فقط اعتقاد داشتم که حاجقاسم هنوز فرماندهی میکند با این رؤیا یقین حاصل کردم که حاجقاسم هنوز هم فرمانده است...
....و امروز بیش از هر زمان دیگر به فرماندهی شهدا و دستگیری آنها ایمان دارم.
حاج قاسم هنوز حرمدار است
نقشه و طرح سرزمین فلسطین و آزادسازی قدس هنوز زیر دستان حاجقاسم است
زیر همان دستی که برایمان به یادگار باقی ماند.
آن دست گرهها باز خواهد کرد....انشاءالله🤲
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦 پروانهای که به نور رسید
✍سمیه رستمی
1402/09/12
🖥 سامانه ارسال گزارشات طلاب، مبلغان و عموم مردم از فضای مجازی
🌐 https://r.btid.org
📎 #خبر
📎 #پروانه_معصومی
📎 #سلبریتی
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
«جنگ تمدنی»
✍زهرا نجاتی
وقتی از تغییر تمدنی جهان صحبت میشود، دقیقا صحبت از اسلام توخالی کشوری مثل عربستان است همان اسلامی که سالهاست دشمن تلاش کرده آن را به جمهوری اسلامی غالب کند.
سالهای اول سخن از اسلام فاقد سیاست میکردند و با مقاومت جمهوری اسلامی، حالا با مسائلی مثل زن زندگی آزادی، تلاش میکنند تا اسلام را تبدیل به پوستهای کنند.
اسلامی که به ریزترین مسائل شخصی و اجتماعی در تمام ابعاد، بها داده را یا به یک سری آیین فاقد تفکر تقلیل میدهند یا به دلپاک بودن و انجام ندادن آیینها، یا دین را پایینتر از انسانیت معرفی میکنند و درتمام اینها تلاش میکنند دین را فاقدکارایی نشان دهند.
وقتی درکشوری مثل عربستان، جشنواره سگ برگزارمیشود، یعنی اسلام آنها همان اسلام اموی یزید میمون باز است. وقتی باشعارآزادی، آزادی اندیشه و دل را میگیرند و همه را دربند هوای نفس و بیش از همه، زنان را در بنداسارت لذت شهوانی، اسیر میکنند یعنی دشمن با اسم اسلام، با اسلامی که فقط در مسجد بماند، با اسلام منحصر در زندگی فردی، با اسلام فاقد امربه معروف و نهی از منکر، مشکل ندارد و وقتی میداند نمیتواند دین را به حکم فطری بودنش،از انسانها بدزدد، تلاش میکند تا آن را تبدیل به دینی کند که با منافع او تضاد نداشته باشد. چنانیکه اومانیسم، فمنیسیم، آتئیسم و چندایسم دیگر، ایجادکردند.
اگر بزرگان دین تاکید میکنند دین را درتمام ابعاد اعتقادی، احکام و اخلاقش
رعایت کنیم و تاکید بررعایت حجاب، پرداخت خمس، امر به معروف و میشود، بابت این است که خورشید اسلام باتمام فوائدش،برجامعه بتابد.
#حجاب
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«فراق»
✍موسوی باردئی
این روزها جای پای دوست، در خانه علی علیه السلام خالی است.
بار این مصیبت بر دوش مولایمان سنگینی می کند.
شبانه داغ دلش را به خاک می گوید و اشک تمام صورت زیبایش را می پوشاند.
با فاطمه اش حرف می زند:
بانوی مظلوم مدینه ،چراغ خانه ام
آنگاه که به دفاع از ولایت ،پشت در ایستادی، انگار قلب تمام هستی پشت در ایستاده بوده و می تپید.
میخواستى به دشمنانت بگویى دود این آتش ظلمى که شما برافروختهاید نه فقط به چشم شما که به چشم تاریخ میرود و انسانیت، تا روز حشر از مزار ریحانه ی خلقت محروم میماند.
و زمانی که در به روی فتنه باز شد و پشت در پهلویت را شکستند ،دنیا بر سرم اوار شد.آنجا بود که فهمیدم زمین تاب کشیدن این همه عظمت را ندارد،ای بانوی آسمانی.
یار پهلو شکسته ی علی به سوی پدر کوچ کردی و حَسَنین در فراقت پیر شدند.
راست گفت حاج قاسم،
ما پناهی جز حضرت زهرا سلام الله علیهانداریم…
بانوی روشنایی و دوستی، دست پرمهرت را بر زخمهای وجودم بکش تا التیام ببخشی زخمهای پینه بسته را.
اسلام باتمام فوائدش،برجامعه بتابد.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
« اَوَّلَکِ خوشبختی آدم»
✍طیبه فرید
نسخه اصلی اش را در خزانه ناصری پیدا کردند.عجیب نیست؟یادش بخیر خانم جانم اینطور وقت ها می گفت« پیشونی منو کجا میشونی!» آخه خزانه ناصرالدین شاه چرا... لامروت چرخِ بد کردارِ گردون!چرا توی خانه ما نه! خانه ایهام دارد ها! آن هایی که مثل منند اشاره اش را نمی گیرند.ساده ترش را شاعر گفته:
یا بفرما به سرایم
یا بفرما که سر آیم....
فکرش را بکن چشم ناصر بیفتد به خط او ولی چشم ما نه.قربانش بروم هیچوقت منزلت سلطانی اش شناخته نشد.دعا را به دست خودش نوشته. راست می گویند که وصف العیش نصف العیش! فکر کردن به او و نوشتنش هم قشنگ است. فکرش را بکن قلم توی دستش بوده و داشته آرام می خوانده و می نوشته:«اللّٰهُمَّ يَا مَنْ دَلَعَ لِسانَ الصَّباحِ بِنُطْقِ تَبَلُّجِهِ....» سیاهی براقِ مُرَکب و صدای قلمش وقتی روی کاغذ کشیده می شد را می توانم تجسم کنم.حتی خطوط چهره اش را.... اما نه با جزییات! جزییات صورت او، دست خداست. آن ماجرا جنبه ناموسی دارد.دیدنش مشروط است!باید یکی آدم باشد و خیل ملائکة الله جلویش سر خم کنند تا او را ببینند. قصه ناصر استثنا بود.عین بنی اسراییل که خدا اینقدر برایشان خرج کرد و سر براه نشدند. خوش به حال آدم که او را می بیند! درست وقتی که آخرین کتیبه سیمانی را بگذارند مقابل صورتش.آن جایی که آخرین قاب تصویر او توی ذهن بازمانده ها می ماند،آن جا اولک خوشبختی آدمست!ادمی که واقعا آدم باشد ها....
اصلا سَکَرات مرگ ، پای دیدن روی ماهش دَر.
به ناصر خاک بر سر غبطه می خورم
وقتی چشمش افتاد به پایین کاغذ که نوشته بود:
کتبه علی ابن ابیطالب فی آخر نهار الخمیس حادی عشر ذی الحجة سنة خمس و عشرین من الهجرة
آخرِ وقت روز پنج شنبه بوده. قلمش را برداشته و کتابت کرده برای اول صبحِ ما که بخوانیمش و طعم خوب حرف زدن را بچشیم و خون توی رگ هایمان بدود.خدایی حرف زدنش را ببین:
«يَا مَنْ قَرُبَ مِنْ خَطَراتِ الظُّنُونِ، وَبَعُدَ عَنْ لَحَظَاتِ الْعُيُونِ»
خیلی خاطرت را میخواهم بماند که دیدنت میسور نیست....
می شود هر صبح دست خطش را خواند و برایش نمُرد؟
آدمی که این ها را بخواند و نمیرد شجره ی ظلم است همان گلوله داغ لوروری که از آستین فراخِ لباده ی میرزا رضا کرمانی در آمده مُفت چنگش.
نه ببخشید مفتِ قلبِ سنگِ سردش...
*دعای صباح
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«علم تاریخ»
✍🏻زهرا کبیری پور
برای داشتن دید بهتر و منطقیتر در تاریخ
یکسری اصول ساده و اولیه وجود دارد.
با همین اصول ساده در قدم اول میتوان روایت تاریخی را از حیث تاریخی بودن یا نبودن تشخیص داد.
حتما میدانید که هر حادثهی تاریخی بر سه اصل استوار است:
مكان وقوع، زمان وقوع، واسطهی وقوع (انسان)
۱) مکان وقوع
یعنی جغرافیایی که رویداد در آن اتفاق افتاده است که این مکان باید یک مکانی باشد که هنوز در کرهی زمین است و طبیعتاً میتوان اشارهی دقیق یا نزدیکی به آن داشت.
۲) زمان وقوع
یعنی سال، ماه، روز و وقت یا محدودهای بین دو زمان مشخص که میتوان تشخیص داد که رویدادی در یک جغرافیایی در آن زمان اتفاق افتاده است.
عنصر زمان بسیار حساس است و بحث زیادتری دارد چون زمان بر عکس مکان سیال است.
۳) واسطهی وقوع
یعنی انسان، چون تاریخ با کنش انسان معنا دارد و در رویداد تاریخی باید مشخص باشد که در مکانی مشخص و زمانی مشخص چه فرد مشخصی چه کاری انجام داده یا باعث و واسطهی چه کاری شده که آن رویداد به وجود آمده است.
حال ذکر چند نکته ضروری به نظر میرسد:
۱) اگر روایتی فاقد این سه فاکتور بود و به اصطلاح فراتاریخ بود باید نادیده گرفت؟
نه لزوماً، اما این وظیفهی مورخ است که آنها را با مِتُد تاریخ پژوهی بسنجد و اگر امکان تاریخی بودن داشت مشخص کند، مثلا تپهای که گفته میشود روزی بنایی مجلل بود را باید با علم باستانشناسی سنجید و سپس رد یا قبول کرد.
۲) در مباحث اعتقادی رویدادهایی هستند که فراتاریخ میمانند در آنها واسطهی وقوع، اغلب یک قدرت ماورائی است و گاهی زمان و مکان مشخصی هم ندارند، پس از این جهت به عنوان یک رویداد تاریخی نمیتوانند مطالعه شوند، نه اینکه واقعیت نداشته باشند، بلکه این حوزهی اسطوره و فراتاریخ است که میتواند این موارد را پژوهش نماید. هرچند اسطوره و تاریخ به طرز شگفتانگیزی با هم پیوند دارند. در نتیجه این سه اصل دید تاریخی دارند و در فرعیاتشان هم کلی جزئیات میتوانند داشته باشند؛ اما با این حال افرادی با عنوان تاریخ دوست، تاریخ خوان، تاریخ پژوه و علاقمند به مطالب تاریخی با دانستن همان سه اصل میتوانند گول صفحات دروغ پراکن و خودساخته و صفحات مجازی را نخورند.
البته راههای دیگری که هم وجود دارد که مفصل است.
حال اگر با یک متن تاریخی مواجه شدیم:
اولین راه این است که ببینیم منبع دارد یا ندارد. اگر دارد، آیا مکان متن مشخص است؟ آیا زمان متن معین است؟ آیا فرد یا افرادی که آن کار را انجام دادن یا کار بر روی آنها انجام شده است، مشخص هستند؟
کسی که تحصیلات آکادمیک تاریخ نداشته باشد و متد تاریخی را نخوانده باشد میتواند روایتگر و عاشق تاریخ باشد اما نمیتواند یک پژوهشگر تاریخی شود و این
طبیعی است همانطور که یک تاریخ خوان نمیتواند یک پژوهشگر حقوق، گردشگری، زبان، ریاضی، فیزیک و... باشد.
پس شناخت انسانها هم جزئی از راههای
قبول کردن و یا شک کردن در آن مطالب تاریخی است.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI