هدایت شده از 🍃 شاعران حوزوی 🍃
و اما صبر
اشک ،آه و ناله دیگر کارسازنبود.
ندایی از طوفان درونم میآمد، قوی باش، ایستاباش مثل دیوار، مانع شو برای تمام غصه ها،ترس ها وسردی ها.
چاره ای جز برگشت نبود، عمر و جوانی در حال گذر است. من اما باید به زندگی، به فردا به خوشبختی،به امید بازمی گشتم.
در هیاهوی احساسات و افکار تاریکم به دنبال طلوعی بودم ازجنس نور، به گرمی عشق و به استواری کوه.
امید روزنه ی کوچکی در وجودم بودکه نویدصبحی روشن را می داد.
شایدمعنای تمام اینهایک واژه سه حرفی باشد،صبر.
ص مثل:صلابت
ب مثل:بردباری
ر مثل:رهایی
صلابت دربرابر تاریکی ودرد،بردباری دربرابر رنج سختی تابه آرامشی رسیدهمانندرهایی،اینگونه است صبروتحمل آدمی ،اماصبرزینبی چگونه است!؟
همه این واژههاکافی نیست و نمی تواند اوج صبر زینب کبری (س)راتوصیف کند،بلندمرتبه بانویی که صبرش فراتروسنگین ترازحدتصورماانسان هاست.
✍سیده ناهید موسوی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
و تویی
🌀و تویی که بهفرمودهی قرآن به مرگ مبتلا نگشتی و نزد پروردگار عالم روزی داری.
از ثقل جسم خاکی رهیدی و با رهایی از بند دنیا به حیات طیب دست یافتی.
تو خود بگو با کدام منطق می توان داغ این فراق را باور نمود که در سومین سالگرد عروجت، دل ها هنوز با نبودت نا آشنایی می کند.
چشم ها باران دارد و عطر حضورت بیش تر از گذشته حس می گردد.
🌀بیچاره آنکه می پنداشت؛ با حذف جسمانی تو، رهایی از حضورت را خواهد چشید.
حال آنکه مردان خدا را جز شهادت به رزق حیات طبیه نخواهد رساند.
✍🏻فاطمه شکیب رخ
#حاج_قاسم
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
"برایم چای بریز"☕️
آنگاه که آسمان دل مبدل به ظُلـمـتکده شود تنها صحبتها و دلداریهای اوست که چون اخترتابناکی آسمان دل را پر فروغ میکند، شب غم به سر میرسد، ابرهای سیاه دلتنگی پا به فرار میگذارند و لبخند رضایت روی لبانم نقش میبندد.
از زندگی که دلسرد و آشفته شوم، فقط چائی با گل محمدی از دستان مهربان اوست که میتواند دلگرم و آرامم کند؛ گلگفتههایش همچون عطر گل محمدی در چای، خستگی را از تن و جان به در میبرد.
او باغبان باغ زندگی من است، باغبانی چیرهدست که با دستان پر مهرش غم را از دل خزانزدهام میچیند و باغ دل را پایش میکند و نور عشق و امید را از قلبش میتاباند در زندگیام.
سیارهای سراسر نور است، آغوشش بهترین مکان جهان برای خالی کردن بغضها و طوفان دلتنگیها؛ آنگاه که قلبم گره میخورد به قلب همچون آئینهاش، از صدای تپش قلبم تمام دلگویههایم را میشنود، آنگاه موسیقی ضربان قلبم موزون میشود، به ناگاه سرم خم میشود روی شانههای مهربانش و تمام دلهرهها، نگرانیها و اضطرابها همچون مذاب آتشفشان، از چشمهایم سرازیر میشود روی گونهها.
یک بغل درد و دل و بغض آوردهام پس آغوش پر مهرت را باز کن مادر...
تقدیم به مادر عزیزم و همهی مادران زمینی که فرزندانشان در هر سنی که باشند مراقب آنها هستند و همچنین مادران آسمانی که یادشان در دل فرزندانشان هنوز زنده است.
✍️مرضیه رمضانقاسم
#سواد_فرزندی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔔دشمنی
در جلسه نشستهام و برای چندمین بار در جلسههای مشابه، میپرسم؛ دشمن اصلی حضرت زهرا که بود؟!!
با جوابی که میشنوم، مغزم سوت میزند؛ هیچ کس جوابی ندارد. در جلسهی دیگری، کسی داد زد؛ یزید ...
مادرها سکوت کردهاند، جوانترها بر و بر نگاهم میکنند.باورش سخت است ولی نه آنقدرها هم.
نه وقتی همین الان هم داریم چوب دشمن نشناسیمان را میخوریم.
همین حالا که دشمنی دشمن، همه جوره ثابت شده.
با همان دروغی که حالا دیگر همه فهمیدندش.همه، یعنی همهی کسانی که میخواهند که بدانند، نه کسایی که گوشهایشان را گرفته و چشمهایشان را بستهاند.
دشمن کارش دشمنیاست، این را هم سال۷۸، هم ۸۸, هم ۹۸, هم حالا همین الان همین لحظه با همهی ابزارهایش ثابت کرده.
حتی همان وقتی که دولت ایران، دارو ندارش را گذاشت برای برجام، اما نشد که بشود، آن هم فقط به خاطر دشمنی.
دشمنیِ همان دشمنی که از سال ۲۸، با کودتاش، دشمنیاش را ثابت کرد ولی بعد این همه سال، هنوزهم کسانی به زور و برخلاف ادعای خودش، تلاش دارند مبراش کنند.
اما درد، این است که وقتی دشمن را نشناسی، وقتی نفهمی از کجا چوب میخوری، هیچ وقت مشکلت حل نمیشود.
آن هم وقتی که دقیقا دشمن به همین، دلخوش کرده.وقتی دقیقا دشمن اعتراف میکند به پروژهی هزار چاقو، اما هنوز بعضی باور نکردهاند بالارفتن قیمت دلار، بخشی از همین پروژه است که ماههاست با ایجاد اغتشاش، دارد کلید میخورد.
هنوز هم باور نکردهاند دشمن در دشمنی شوخی ندارد. از بی بی سی و اینترنشنال، توقع دارند از رهبری تعریف کند که تمام ترس آنها از اوست.
یادشان رفته دشمن در دشمنی صراحت دارد و آن لفاظیهای اندکش هم، به قدری ضد ونقیض دارد که بشود زیربارش نرفت.
بعضی انگار یادشان رفته اگر زمان امیرالمومنین علیهالسلام به معاویه، و زمان امام حسین علیه السلام، به یزید ، میگفتند دشمن شماره یکت کیست؟ بیشک امام علی و امام حسین علیهما السلام را معرفی میکردند.
امروز دشمن با هزارچاقوی جنگ فرهنگی، ایجادشبهه عقیدتی، فساد، تحریم،جنگ اقتصادی، ایجادناامنی، اغتشاش، به جنگ نام جمهوری اسلامی آمده...
درد این است که تولی را با غرق روزمرگی ها شدن و تبری را با همین نا آگاهیها و فریب دشمن از یاد بردهایم همانها که زمانی در شعر «فروع دین»، ورد زبانهایمان بود اما حالا بچههایمان اصلا آن شعر را بلد نیستند...
همان که طبق حدیث،اگر فردی تمام نمازهایش را بین رکن ومقام، روزهایی را روزه و. شبهای را یاقیام وشب زندهداری بگذراند، اما به قدر ذره خردلی،حب یکی از آن دو نفر،توی دلش باشد، با سر به جهنم خواهد افتاد، اما هنوز خیلیهامان نه دشمنان خودمان را شناختهایم نه دشمنان زهرای بتول را، نه حتی وقتی به آیهی «لتجدن اشدالناس عداوه للذین آمنوا، الیهود والذین اشرکوا، میرسیم» دنبال تطبیقی برایش می گردیم..
درد این است که هرقدر از عمر و ابوبکر ویهود و امریکا، کمتر بدانیم وبگوییم، دیرتر و کمتردشمن را خواهیم دید، کمتر خواهیم شناخت و پیشبینی خواهیم کرد.
درد این است که اگر تولی،کنار تبری نباشد، ایمان ما ونسل آیندهمان خواهد لرزید...
درد این است که تولی و تبری نباید مظلوم بماند، اگر دنبال رشد هستیم...
همین
✍️زهرا نجاتی
#سبک_زندگی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
#طنز
🔅دو قدم مانده که اخلاق به یغما برود
✍️سمیه رستمی، عضو تحریریه مجتهده امین
تقریباً هرسال حول حوش دو قدم مانده که پاییز به یغما برود و هجوم استوری باران روی شیشه، چغندر پخته و باقالی داغ با گلپر؛ وارونگی هوا هم رخی نشان میدهد، نشان دادنی. اینجور که به نظر میرسد هوای گرم برای هوای سرد شاخ میشود و میرود بالاتر از او میایستد. همزمان با این پدیده است که غول بیشاخودم آلودگی ظاهر میشود و مردم را با یک فن اِشگل گربه، خفت میکند. البته جای شکرش باقی است که وارونگی هوا و غول آلودگی هوا ته تهش دو ماه از سال سروکلهشان پیدا میشود. اما وارونگیهایی هم هستند که کل یوم شرف حضور دارند، صبح تا غروب مشغول کار خفتگیریاند. مثلاً وارونگی جیب که اغلبِ مردم را در مینوردد. واقعش این است که سابقبراین دخلوخرج مردم با هم میخواند. خوب هم میخواند. گاهی در دستگاه شور گاهی همایون. بلکه یک چیزی هم آن تهمَهها میماند، اسمش پسانداز بود. البته مدتی هست که منقرض شده. الان میزان خرج با اینکه کمتر از قبل است، اما بالاتر از میزان درآمد میایستد. اتفاقاً این وارونگی جیب هم تولید غول فقر میکند لاکردار که این یکی بهمراتب از آلودگی هوا بدپیلهتر بوده و دارای تعداد قابلتوجهی دم و شاخ است. کلاً جوری است که شاعر میفرماید: «از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود، زنهار از این مخارج، این غول پرشاخ و دم»
🔗متن کامل در صفحه شخصی نویسنده
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🍃جلوهای از اسم اعظم
✍️فاطمه رجبی بهشت آباد، عضو تحریریه مجتهده امین
در دنیای نوشتن، آدم بخواهد از مادر حرف بزند، بیشتر یاد «پروست» میافتد. رمانی به مثابه یک نامه بزرگ به مادر. گزیدهشده و گذرا اما عمیقِ آن را در رمان «جویس» میبینیم. وقتی «استیون ددالوس» در خوابگاه مدرسه بیتاب شب بهخیرگفتنهای مادرش میشود و گریه میکند.
وقتی خاطراتتان را مینوشتید، بیشتر از همه از مادر مینوشتید. وابستگی و مهر و محبت شما به مادرتان از جنس علاقه «پروست» و «جویس» نبود. از شیرخوردنتان نوشتید و جای گرم و نرمتان بر پشت مادر و بعد همه جا دنبال او بودن. یک علاقه تمامعیار که وقتی در چهارده سالگی برای پیدا کردن کار به شهر رفتید، همان ساعات اول، اندوهی در شما بیدار شد و در چشمانتان اشک حلقه زد؛ اندوهی به نام دلتنگی برای مادر. روزها را به سختی سر میکردید تا برسید به شب که اشکها را در سکوت شب زیر لحاف به یاد مادر رها کنید.
بیشک اگر سفرها و دفاع از وطن وقتی برایتان میگذاشت و میخواستید ادامه علاقه خود را به مادرتان لابهلای روزنوشتهایتان جاودانه کنید، عمیقتر و صمیمیتر از او مینوشتید و شبیه رمانی میشد که شخصیت اصلیاش مادر بود.
آن موقع نمیدانستید این سفر آغاز سفرهایی دیگر است و دوری هر چه بیشتر از مادر. سفرهایی که بر قصه زندگیتان اثر گذاشت. وقتی نمیتوانستید زودتر خودتان را به مادر برسانید و فقط زنگ میزدید، او از پشت گوشی شما را میبوسید. انگار صدایتان، قاسم را تمام و کمال برایش مجسم میکرد و صورت و گردنتان را سفت میبوسید.
یکی از سفرها، ناخواسته طولانی شده بود. پیش از سفر رفته بودید که بگویید فقط دو شب مأموریت میروم، زود بر میگردم. ولی قبول نمیکرد. بیمقدمه گفت «اینقدر نگو امریکا امریکا، من مادرتم! شاید دیگر من را نبینی». قصه نارضایتی مادرها خیلی کشدار نیست و زود راضی میشوند. لبخندی به لبتان آمد و کف پایش را بوسیدید. بعدها، طبق همان پیشبینی خودش که شاید دیگر من را نبینی، او را روی تخت بیمارستان دیدید. سوریه بودید. خودتان را به او رساندید. به همه گفتید بروید، خودم امشب پیش مادر میمانم. تا صبح فقط کف پایش را بوسیدید و به صورتتان کشیدید و گریه میکردید که ببخش من فرزند خوبی برایت نبودم.
هرچند «پروست» در رمان بلند خود هیچ وقت از مرگ مادرش حرفی نزد و در ادبیات جاودانهاش کرد، شما نیز بعد از رفتن مادر، به نیابتش به مادر شهدا سر میزدید. این گونه مادر را برای خود جاودانه کردید و باز به او وصل شدید. مادر نرفت، همان حوالی خانواده شهدا عطرش را حس میکردید.
#حاج_قاسم
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
📌میگویند فرض محال؛ محال نیست چه برسد به فرض حقیقت!
✍️زهرا سبحانی، عضو تحریریه مجتهده امین
🔺بانویی را تصور کنید
که پدرشان، فاضله شهری ساخته که ارمغانش برای بانوان جامعه، عزت و احترام باشد.
و برای تکریم دختر، هدیهای به بزرگی فدک تقدیماش کند؛ نشان به نشانی آیهی
«وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ لاتُبَذِّرْ تَبْذِیراً»، (1)
حالا عدهای از راه نرسیده؛ بیایندو به نام پدرش، حقش را غصب کنند؛ آن هم
درست در روزهای داغ بی پدری!
🔺بانویی را تصور کنید که
در میان شهر و دیار خود، بزرگ باشد و محترم؛ و کَرم و کِرامتش شهرهی آفاق باشد، ولی بد روزگار، مجبورش کند تا حقاش را از ناحق مطالبه کند!
نه اینکه مطالبه کردن بد باشد؛ نه!
زجر مطالبهی حق از ناحقّان را میگویم.
🔺تصور کنید
همه به راستگو بودنش معترف باشند حتی آنهایی که از او و خاطرات مادرش، کینه دارند؛
آن وقت برای صدق گفتارش از او شاهد بخواهند!
🔺تصور کنید
دو شاهد بیاورد؛ علی که حق مع اوست و ام ایمنی که بهشتی بودناش را همه تصدیق کنند ولی جناب قاضی بی خیال علمش شود و به بهانهی ذی نفع بودن علی و زن بودن ام ایمن، شهادت را نپذیرد.
🔺بانویی را تصور کنید
که یَلی مثل حیدر همسرش باشد
آن وقت در هنگامهی اهانت پلیدان به خودش، سکوت همسر را افتخار بداند؛ چرا که به وصیت پیامبر(ص) عمل کرده!
🔺بانویی را تصور کنید
که غربتاش را فقط بیت الاحزان می داند و....
فرض این تصورات، کم کم دلات را آب میکندو از سد چشمانات عبور میکند؛ تا بعد از گذشت قرنها، خاطرت را تلخ کند.
میتوانست از خیر هدیهی پدرش؛ بگذرد و بیخیال ارثیهاش شود و اصلا به روی خود نیاورد، کما اینکه پدرش با غاصب خانهاش در مکه، چنین کرد!
اما همهی راه ها را رفت تا اتمام حجت کند با همهی جهانیان!
برای من و تو!
برای انبوه قصههای مظلومیت!
شاید حقوق خواندهها بهتر بدانند که منظورم چیست!
از اِن عدد، مصداق برای این تصورات، میگویم
از زنهایی که از ارثشان میگذرند تا سقوط قطع صلهی رحم، دامنشان را نگیرد...
زنانی که خوب میدانند در صورت مطالبهی حقشان ؛ سنت جاهلیت آنها را از دورهمیهای فامیلی به جرم نکرده، طرد میکند.
زنانی که بخاطر حفظ روابط، تا نوهو نتیجه هم به احترام برادر، به احترام خانوادهی همسر و حتی به احترام مورچههای روی دیوار ارثیه، سکوت میکنند تا برادر و یا آن فامیل سببی، سلامش را جواب دهند....
فارغ از ادا و اطوار کسانی که هیچ حرمتی برای ادب و احترام، قائل نیستند
همین جمع خودمان (که مجلس اولی را تمام نکرده مجلس دوم را شرکت میکنیم تا عنایت بانو علیهاالسلام قسمتمان شود) چند دست از این نمونهها سراغ داریم؟
اگر عاشق اهل بیت علیهم السلام هستیم؛ بیاید
به حرمت این روزها و این شبها و به حرمت یتیمی آل الله، معرفت به خرج دهیم و سنت جاهلیت را بعد از هزار چهارصد سال به خاک بسپاریم
آنجا که حضرت زهرا سلام الله علیها میفرمایند:
وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ. (2)
بانی مجلس عزای فاطمه!
عزادار بانوی دوعالم!
باکی بر مصایب مادرمان!
تمام کنید این غفلتی که سرانجامش، تکرار قصههای تلخ مظلومیت زنانیست که از روی جبر و اجبار، از حقشان میگذرند.
◾️▪️السلام علیک ایتها الفاطمة الشهیده▪️◾️
________----------________
1.آیه ی 26 سوره ی اسرا
2. فرازی از خطبهی فدکیه. (و شما اکنون گمان میبرید که براى ما ارثى نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، و براى اهل یقین چه حکمى بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمی دانید؟)
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
هدایت شده از 🍃 شاعران حوزوی 🍃
#آدینه_شعر🍃🌹
نفس هایم در این دنیا چه با اکراه می آید
میان جمع نامردان، چه بی همراه می آید
زمستانی شدم دائم ، دل پژمرده ام زیرِ
سکوت سرد عادتها، چرا کوتاه می آید
کمی از عطر نرگس شد تمام آرزوی من
منم پروانه ی شمعی که با یک آه می آید
برای دیدنش خون از جگر با غصه می خوردم
صدای ناامیدی از درون چاه می آید
زمین تشنه ی جانم سوال از آسمان پرسید:
بهار سبز ایامم ، چه وقت از راه می آید؟!
از این سوسو زدن های ستاره باز فهمیدم
که پایان شب ظلمت، میان ماه می آید...
رها شد قلبم از درد و گرفتم فال زیبایی:
که مژده بر همه عالم، شب دلخواه می آید...
#زهره_قاسمی
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
🌱تقدیری به نام دوست داشتن
اینکه کسی را زیاد دوست داشته باشند، بخشی از تقدیر آن فرد و جامعه است. شما را دوست داشتند. «اسمهایی وجود دارد که وقتی آنها را به یاد میآوری، دوست داری طرز نشستنت را درست کنی و انگار داری با همان شکوه و شیفتگی اولیه با آنها صحبت میکنی».
بعد از نبود پدرشان، به شما نگاه میکردند. به شکلی مبهم حس میکردند شما که باشید، اوضاع روبهراه است. معجزهای بودید؛ بیشتر از همه برای دختربچهها و پسربچههایی که بابایی بودند و حالا هیچ کدام پدری نداشتند. خودتان هم خوب میدانستید باید بیشتر به اینها سر زد و آغوشتان بوی پدرشان را بدهد و اگر در مجلسی بودید و اتفاقاً دخترکی هم آنجا بود، بیاختیار با دیدن شما خاطراتش با پدرش برانگیخته میشد و به سمت شما میآمد و خودش را توی آغوشتان میانداخت و آنقدر گریه میکرد که خیالش راحت میشد اگر پدر نیست، شما هستید. بعد که آرامش میکردید، با خودش میگفت از این به بعد میشود هر وقت خاطرهای از پدر یادم افتاد، به جای گریه، لبخند بزنم و یاد شما بیفتم و مهربانی و یتیمنوازیتان؛ هنوز یکی هست که حضورش مثل یک گوشه امن است و آدم را از هرچه اضطراب و دلتنگی است، خالی میکند.
حاجی! تو چند نفر بودی که خاطر همه آن دختربچهها و پسربچهها با دیدنتان راحت میشد؟ مگر میشود پدر همه آنان، همرزم شما بوده باشد که بچههایشان با دیدن شما هوایی میشدند و میخواستند اشکشان را بر شانه شما بریزند و عقده دل پیش شما باز کنند؟ مردی پرصلابت که هم و غمی جز وطن نداشت، وقت دیدار با فرزندان شهدا، حوصله به خرج میداد و یک به یک با همه سلفی میگرفت. با اشک میآمدند و با لبخندی بدرقهشان میکردید.
اکنون همه آن دختربچهها و پسربچهها نوجوان و جوان شدهاند، اما همه در ساحت درد هستند. «از دور صدای گریه دختربچهای میآید. گریهای که تمام زوایای خانه را بیدار میکند». مگر آدم چند بار یتیم میشود!
✍️فاطمه رجبی بهشت آباد
#جان_فدا
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔖در فتنهها چون شتر دوساله
[۱]. بر اساس شواهد صحنه امروز دنیا، اکنون نظام جمهوری اسلامی با یک جنگ عظیم نرم مواجه است؛ زیرا تمام دشمنان جمهوری اسلامی و تمام عالم استکبار در مقابل نظام صفآرایی کرده و «نقاب دیپلماسی» را از چهره برداشتند، تا جایی که مسئولان غربی و آمریکایی و اسرائیل در مسائل داخلی ایران به عنوان «دفاع از حقوق زنان»، به دنبال «فتنه انگیزی و ایجاد اغتشاش» هستند. وقتی انسان «تجهیز»، «صفآرایی»، «دهانهای با حقد و غضب گشودهشده و دندانهای با غیظ فشردهشده علیه انقلاب، امام خمینی و آرمان های نظام اسلامی» را می بیند، وجود این «جنگ نرم» را لمس میکند هرچند ممکن است که اینها را نبیند.
[۲]. اما واقعیت این است؛ که وقتی دنیای غرب با وجود تمام ادعاهایش همه «هیمنهٔ پوشالی» خود را در معرض نابودی و ویرانی میبیند، «عزت و اقتدار دنیای اسلام»، «قدرت رو به رشد جمهوری اسلامی ایران در منطقه حساس جهان» به عنوان «الگوی مقاومت» را برنمیتابد؛ لذا با همهٔ هست و نیست خود به میدان میآید تا ملتی را که حتی تحریمهای شدید اقتصادی و سیاسی نتوانست به زانو درآورد، با ایجاد «فتنههای عظیم» در معرض تزلزل و فروپاشی قرار دهد. دنیای غرب در راستای تحقق این خیال باطل، به دنبال «انهدام سنگرهای معنوی نظام، یعنی؛ ایمانها، عزمها، معرفتها و پایهها و ارکان نظام» است. پس تلاش میکند تا برای از بین بردن نظام جمهوری اسلامی ایران «پشتوانه مردمی انقلاب و اعتماد مردم به نظام» را دچار تزلزل نماید، تا از این طریق ایران اسلامی را به یک «نظام دستنشاندهٔ مطیعِ منقاد در مقابل خویش» تبدیل کند.
[۳]. «رسانهها و دستگاههای تبلیغاتی» خصوصاً «رسانههای مجازی بیگانه» که وابسته به استکبار و طاغوت هستند، میداندارترین عناصر دشمن نظام اسلامی هستند و از این امکانات فضای رسانهای، برای به آشوب کشیدن جوامع از طریق؛ «القای بیاعتمادی میان مردم و ارکان نظام»، (از جمله نیروهای مسلح و انتظامی) و «آموزش و تشویق به اغتشاشگری در جامعه»، به اهداف شوم و پلید خود دستیابند. امروز موثرترین و قویترین سلاح بینالمللی، «سلاح تبلیغات و ارتباط رسانهای» است که به فرموده رهبر انقلاب، از «بمب اتم» هم بدتر و خطرناکتر است همچنین در این برهه، که قدرت امنیتی و جاسوسی سرویسهای گوناگون امنیتی و تبلیغاتی دنیا؛ نتوانست با وجود تمام تلاشهای خود در جهت «عدم پوشش خبری موفقیتهای سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی» از یک طرف و از سویی «معجزه بزرگ اربعین» که امسال از همه سالها و همه دوران تاریخ باشکوهتر و معظمتر انجام گرفت» (۱۴۰۱/۶/۲۶) ، قد عَلَم کند و از طرفی از نظر امنیتی و اقتصادی «تمام هیمنهٔ پوشالی» خود را «در معرض تخریب و واژگونی در برابر دیدگانِ عالم» میبیند، نوکِ پیکانِ حملات خود را در مسیر تحریک عواطف و غیرت ملت مسلمان ایران قرار داده؛ تا با «ایجاد فتنه طراحی و برنامهریزی شده»، با «موجسواری بر ادعای احقاق حقوق پایمال شده زنان در جامعه ایران و مسئله حجاب» یک مسئله داخلی را دستآویزی برای ایجاد آشوب در کشور قرار دهد. او که خود در این آزمون، «رسواترینِ عالم» است و سالانه «آمار جنایات عظیم و دهشتناکش بر علیه زنان و دختران» گوش فلک را پر کرده است، «با استفاده از قدرت رسانه و جنگ نرم و در زمین فضای مجازی خود» به دنبال «کلیدزدن فتنهای جدید در کشور ایران است. امروز هیچ کشوری دیگری در دنیا پیدا نمیکنید که اینجور آماج حملات باشد، دشمنان قسم خوردهٔ این ملت، هر روز «عرصهٔ جدیدی» را در مقابل جمهوری اسلامی میآرایند تا «هویت اسلامی» را از ملت ایران به یغما ببرند .
[۴]. در چنین شرایطی ملت بصیر ایران باید با «بصیرت» که مانند «قطبنمایی» در زندگی پیچیده امروز راهگشاست و با «پایبندی به قانون» در سایه «امنیت و آسایش» با «حفظ اتحاد ملی» مانند چهل سال گذشته در مقابل فتنه دشمنان این نظام بایستند. در این میان نقش «خواص انقلابی بصیر» در جهت «تبیین» و روشنگری و هدایت جامعه به سمت خیر و صلاح و «حفظ و تثبیت هویتملی و دینی» بسیار تاثیرگذار است. به فرموده مولای متقیان در حکمت اول نهج البلاغه، «کُن فی الفِتنهِ کابنِ اللَبون، لا ظَهرٌ فَیُرکَب و لا ضَرعٌ فَیُحلَب» «در فتنهها چون شتر دوساله باش که نه پشتی دارد که سواری دهد و نه پستانی تا او را بدوشند.»
✍️آمنه عسکری منفرد
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔅چه شباهتی
انتظار پسر، مادر را سالها پیرتر از سنش نشان میداد، غم فراقِ جگرگوشهاش را در بقچهای پیچیده و روی گردهاش نهاده بود.
اشک که میریخت تا مغز استخوان هر بینندهای را میسوزاند.
صدایش در نمیآمد گویی یک نفر چنگ انداخته در گلویش از بس یک عمر بغض گلویش را، قورت داده بود.
پسر آمد، اما از مادر پوست و استخوان و از پسر استخوانی بیش باقی نمانده بود.
✍️ مرضیه رمضان قاسم
#مادر_شهید
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI