❗️تفاوت
✍️زهرا نجاتی
تفاوت بین خانهداری با خانهنشینی را اگر تا قبل از فضای مجازی نمیشد توضیح داد، حالا خیلی راحت میشود بیان کرد.
هرچند همان زمانها هم مادران ما خانهدار بودهاند اما خانه نشین نه. خیلیهایشان در مکتبها درس میخواندهاند.
خیلیها اهل کارهای هنری بودهاند، خیاطی میکرده و میآموختهاند.
هرچندبه اشتباه عدهای و به خاطر تعصبهای بیجا و جاافتادن مفهوم تعصب به جای دینداری، بعضی نگاهها این شد که زن باید در کنج خانه بماند وفقط دستمال بکشد وظرف
بشوید.
دردیداراخیر رهبر، پنبهی این موضوع به خوبی زده شد. ایشان با صراحت از وظایف زن در خانه و جمع وظایف خانه و اجتماع، صحبت کردند.
حرفهایی که به خوبی به اندازهی چندین کلاس رشتهی مطالعات زنان، مطلب و درس داشت.
براساس آنها، وظیفهی زن فقط خانه داری نیست، اجباری هم نیست به اینکه حتی غذا بپزد. وظیفهی زن همیشه در اسلام، تمکین ازشوهر، بوده.
باقی هم عشق است. عشقی که بین زن و شوهر، جاری است، علاقهای که به کارها دارد. به شیردادن به بچه یا باقی کارها.
اگر زنی خواست. و انجام داد، خداوند با نر مرحمت به او مینگرد، نخواست و انجام نداد، عیبی ندارد، مرد نمیتواند مجبورش کند یا هرکس دیگری.
اما میدانی مشکل کجاست؟
مشکل ازجایی به وجود آمد که عدهای فکر کردند، خانه نشینی یعنی واقعا خانه نشینی.
از سویی هم تمدن به کمک آمد. ماشین لباس شویی، ظرفشویی، جاروبرقی.
وقت زن خالی شد، اما هویت زنانه مثل گلدوزی و خیاطی و قلاب بافی هم از او گرفته شد.
حالا بعضی ها هستند که تصویرشان از خانه داری ساباندن گوشه و کنار خانه است.
راستش را بخواهید، اینها فقط تلاش دارند با غلط توجیه کردن، برای اسلام دشمن بتراشند،
بر طبل فمنیسم بکوبند و حقوق زن را جار بزنند اما در واقع نه اسلام را فهمیدهاند نه زن را و نه خانواده را.
خانهداری، یعنی نه کلفت خانه، که؛
بانوی خانه بودن،
ازهمه چیزخانه، خبرداشتن.
دلآرام مرد بودن،
روانشناس و مربیبچهها بودن،
کارخانهی تولید انسان به معنای واقعیش بودن،
البته که هرکار و دوخت و دوز هم، به ازای هر حرکت، نگاه لطف خدا در پی دارد،نگاهی که خیلی کمتر از آن، نصیب مردها میشود، آن هم با شرایط دشواری، مثلا شب قدری باشد، دنبال رزق حلال دویده باشد.
راستش را بخواهی، اصلا اسلام، زن را دید، پیش از اسلام زنی در کار نبود.
راستش را بخواهی اساسا اگر خدا میخواست زن را خانه نشین کند، حجاب را واجب نمیکرد، زن در خانه که حجاب لازم ندارد.
راستش را بخواهی، اسلام خیلی تاکیدی بر کارِخانه برای زن ندارد، علی که امیر مومنان بود، درخانه عدس پاک میکرد.
اساسا اسلام زن را همپایهی مرد دانسته، بلکه بالاتر. مرد نمیتواند به خوبی مربی انسان باشد، مرد در خالقیت انسان، به قدر زن نقش ندارد...
اما باید مراقب بود اسلام را،مرد را، فرزند را، زن را، خانه داری را، خوب فهمید...
بیایید نگذاریم تا با دروغهایشان، مفهوم زن و خانواده را تحقیر و تحریف کنند.
#سبک_زندگی
#دیدار_رهبری
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
عرصههای مادری
✍️زهرا نجاتی
مادری من و مادرانگیهایمان در هیچچیز خلاصه نمیشود. پخش شده است روی تمام عرصههای زندگیمان. مثل نور آفتاب. یک عرصهاش هم شده رسانه. عرصهای که از قضا در این زمانه، شاید حرف اول را بزند. از هر زاویهای که وارد میشوی، رسانه نقش ایفا میکند و نه تنها این، بلکه رنگ میزند، تمدن میآورد، گفتمان میآورد و از همه بدتر عقلانیت ایجاد میکند.
سالها پیش، کشیشها به فکر افتادند تا از تلویزیون برای تبلیغ استفاده کنند، اما رفته رفته ناچار شدند بر اساس میل کارگردان یا درستتر، براساس ماهیت رسانهی تصویری، از زمانش بکاهند، بعد کمکم ناچار شدند محتوا را به حالتی که جذاب باشد، در بیاورند و کم کم محتوا چنان مبتذل شد که کشیشها ترجیح دادند از خیر تبلیغ مذهب در رسانههایشان، بگذرند.
این همه یعنی چه؟ یعنی رسانه صرفا یک ابزار نیست، ابزار بیجهت نیست، رسانه ابزاری جهتدار است که از قضا برخاسته از تمدن و نوعی از نگاه است. نوعی نگرش و به بیانی عقلانیت.
حالا همین رسانه مثل یک هیولای ترسناک چمبره انداخته روی زندگی همهی ما. برای مبارزه با این هیولا به سواد نیازمندیم. همه و به خصوص، ما مادرها؛ زیرا از قضا ساحت تربیتیمان بدجوری گرهخورده به رسانه. بدجوری گره خورده به اینکه آسیبها، ماهیت، ملزومات، محتوا، مجراهای رسانه را بشناسیم.
اگر نه کاملا اما لااقل تا حد زیادی، بیایید با محتوای انیمیشن، فیلمها، عکسها و هر رسانهی دیگر آشنا باشیم و از همهی اینها مهمتر، دست برتر و بالاتر در شناخت و معرفی انیمیشنها داشته باشیم.
نه تنها از موسیقی، فیلم، بازی، انیمیشن، بیخبر نباشیم، بلکه همیشه پیشنهاداتی برای ارائه داشته باشیم و از همه مهمتر، زیر ساختهای فکری و تمدنی زندگیمان را طوری طراحی کنیم که نقش رسانه، بر نقش پدر و مادر، سبقت نگیرد و خود و فرزندانمان در نهایت آگاهی با رسانه، مواجه شوند و فعلا، همین!
#سواد_رسانه
#سبک_زندگی
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
عدالت در حق و تکلیف
✍️زهرا نجاتی
نالان بودهایم پارهای وقتها، به خاطر اینکه برایمان جانیفتاده حق و تکلیف بین ما و همسران از چه بابت است. شنیدهایم، اگر میشد زن برکسی سجده کند، او شوهرش بود، بعد با خودمان گمان کردهایم، عدالت کجا بود، خدا هم طرفداری کرده است نشان به آن نشان که فرشتههایش، فارغ از تجردشان، در قالب مرد ظهور میکردهاند.
چند حرف فمنیستی هم به گوشمان خورده، گذاشتهایم کنار روایتهایی مثل اینکه بهشت زیر پای مادران است، یا اگر زن در خانه به نیت تقرب الهی، چیزی جا به جا کند، خداوند او را با دیدهی مرحمت مینگرد یا اگر فرزندش را شیر دهد، خداوند تمام گناهانش را میبخشد، بعد نتیجه گرفتهایم اصلا عالم خلقت در خدمت مادران است و بعد کلا مردها را در عالم فاکتور گرفتهایم و آن قدر بر طبل زنانگی و مادرانگی کوفتهایم، که ناخوداگاه مردهایمان، انگیزه و توانشان را برای مرد بودن برای قوام علی النساء بودن، از دست دادهاند.
بعضی وقتها حتی پا فراتر رفته و زنان ما پا روی پا انداختهاند و با ژست روشنفکری دینی یا حتی اطلاع از حقیقت دین، از وظایف انسانی خانه، استنکاف کردهاند و در قبال هر حرف و سخنی، همین احادیث نفهمیده را خواندهاند.
غافل از اینکه خداوند تمام جهان آفرینش و به تبع آن نظام خانواده و نظام حقوق زن و مرد را به گونهای خلق کرده که به زن ومرد، نقش داده است. اینکه حق شوهر برزن، بزرگتر از حق زن برشوهر است به جهت قوانین نظام خانواده بر دوش همسر است. آن قدر هم قضیهی دور از ذهنی نیست، همین که خودمان میدانیم ما زنها ، با تکیه برمردها از پس زن کی بر میآیم. در تربیت فرزندان و بهخصوص پسرانمان، سخت به همسرمان محتاجیم و طبیعتمان همان پنبه و آتش است نسبت به مردها. مرد باید نان بیاورد و اقتصاد خانواده را بچرخاند، طبیعی هم هست که به تبع نقشش، حق برتری داشته باشد و این نه ربطی به انسانتر بودنش دارد نه به جایگاه رشد و تعالیش نزد خداوند!
هرنقش، تکلیف دارد و حقوقی. خداوند هم این نقشها را تعریف کرده، هم اهمیتشان را بیان کرده تا انسانها بتوانند نقش خودشان را هم بشناسند هم با عمق تاثیر راهبردیش، آشنا شوند.
هم تکلیف تعیین کرده تا در هیاهوی زندگی و دم از حق و ناحق زدن و دعوای عدالت یا برابری، تکالیف همیشه پررنگ وبا اهمیت بمانند. در این سیستم است که زن، میفهمد همسری، حتی از مادریش با اهمیت تر است و فرزند میفهمد چرا حق ندارد نماز مستحب را به خاطر اطاعت پدر، باطل کند؛ اما برای مادر میتواند و بلکه باید این کار را بکند.
تکالیف، قابل واگذاری نیستند اما حقوق قابل واگذاریاند. زن نمیتواند وظیفهی همسریش را بردوش دیگری حتی هوویش بگذارد، اما اگر جایی حقی برعهدهی زن یا مرد بود، میتواند از حق بگذرد و این میشود که مراجع تقلید، فتوا میدهند که زن میتواند کارخانه نکند یا بابتش پول تقاضا کند، اما در احادیث پر است از ثواب خانهداری زن، حقیقت حسن التبعل و خوب شوهرداری کردن، نخریسی و هزاران ثواب بابت جمع و جور خانه.
کنار همهی اینها، حواسمان باشد، با خدایی طرف هستیم که بهشتش برای خوبان، هم از سرتفضل است، زشت است از او نیاموزیم و در زندگی با کسانی که به هم تعهد داریم، وقت میگذرانیم، رابطهی عاطفی و جنسی و خونی داریم، از راه صدق و محبت، وارد نشویم و همه چیز را حساب و کتاب حقوقی کنیم. خداوند باسهل گیران، سهل میگیرد و بهشتش پر است از سادهها نه حقوقدانها.
https://eitaa.com/zedbanoo/21310
#سبک_زندگی
#نظام_حقوق_زن_در_اسلام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
ما همه مستأجریم
✍️زهرا نجاتی، عضو تحریریه مجتهده امین
برای بار دوازدهم اثاث میکشیم. نه آنقدرها سخت بود نه آن قدرها غیرقابل باور. به خیلی چیزها بستگی دارد. به وظیفه، به کار، به تکلیف.
روز اول، زمزمه کردم:"رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق واجعلنی من لدنک سلطانا نصیرا" و لمس کردم نصرتت را در تمام این چهارسال. در نگاهها و لبخندها. در اشکهای و دوستیها، در تجربه ها. درحلاوت آموختن و آموزاندن.و بابت همه چیز سپاست میگویم؛ بابت همه چیز از تو ممنونم. بابت دوستیها و عشقها بابت رفت و آمدها، بابت اندوهها و تمام تجربهها.
چه تجربههایی که درد داشت و چه تجربیاتی که لبخند داشت! چه تجربیاتی که طرح لبخند را روی لبهایتان نشاند! با تو پیمان بستهبودم؛ «چرا» را حذف کنم! پیمان بسته بودم همه تجربهها را نردبان کنم.
واکنون از تو بابت هرچیز از تو سپاسگزارم. سپاسگزارم بابت تجربهها، شیرینیها و اشکهایی که درد را تا عمق روحم برده و روحم را قدبلند کردهاست و دوباره آماده میشوم برای تجربه. تجربه هایی که تو برایم رقم بزنی.
من دلخوشم به آنچه مادرم زهرا فرمود:" هرکس میخواهد خداوند بهترین تقدیراتش را برایش رقم بزند، خالصانهترین اعمالش را روانه کند."
و من هیچ جز همین ندارم. همین بازکردن آغوش به امید تقدیر تو. تمام امیدم تویی و تقدیری که برایم ازسر فضلت رقم میزنی و یادم میماند، ما همه مستاجریم، مستاجر دنیا. دیر یا زود، باید خانه را تحویل نفر بعد بدهیم. چه بهتر که کمتر، انس بگیریم، کمتر پابسته شویم، کمتر دائمیاش بدانیم، همین .
#سبک_زندگی
#اجاره_خانه
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔷ساخت فرهنگ متناسب با جمعیت
✍️زهرا نجاتی
گاهی خودمان به خودمان رحم نکردهایم.
وسط چندفروشگاه در جامعهای که سالهاست دغدغهی رهبرمان، جمعیت است، چیزی شبیه به این لوازم آسان و خوش سلیقه، فراهم شده تا پدر ومادرها راحت باشند!تا خرید مصیبت نباشد!
چندنفر از ما، برای دوست،همسایه، رفیق، دختر و دخترخاله، چندساعت بچهداری کردهایم تا با خیال راحت به تفریحی برسد یا درسی که دوست دارد دنبال کند یا برای خودش وقتی بگذارد؟
چندنفر از ما به فکر بودهایم برای اینکه تواصی به حق و صبر داشته باشیم، همدیگر را به امید بخوانیم؟
چند نفر از ما حواسمان بوده وقتی از درد و رنجمان برای کسی میگوییم، در واقع غممان را روی دوش دیگری گذاشتهایم؟
لابد برای شما هم پیش آمده که وسط گرانیها چند مغازهدار دیدهاید که اجناسشان را گرانتر از معمول کردهاند!
غرض روشن است. وقتی در کوچه، خیابان و درمانگاه و هزار و یکجای دیگر که هم را میبینیم، از لبخند، از آرزوی خوشی، از آرزوی بهبودی، دریغ نکنیم!
از حرف خوب و انتشارخوبیها دریغ نکنیم!
وقتی توقع کمکهای مالی از دولت داریم، خودمان هم کمک کارهم باشیم، زیرساختهای جامعه را، فرهنگ بین خودمان را متناسب با آن و به خصوص امروز، متناسب با جمعیت شکل دهیم تا بشود آنچه که باید...
#سبک_زندگی
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
"یا محمد! بخوان ..."
✍️زهرا نجاتی
بخوان به نام پروردگاری که قلم راخلق کرد.
و علم را...
پروردگاری که تورا آینهی مهربانیش قرار داد و قدمهایت را دستی نوازشگر بر سرزمین...
و بویت را، شمیم جان بخشی برهر جان مردهای که بر تونظرافکند!
بخوان یا محمد!( صلی الله علیه واله) برای نجات دخترکانی که سالها در تاریکی جهالت و قبر آرامیدند و در میان وحشت وحسرت لطف پدرانهی پدرانشان، اشک ریختند و دفن شدند!
بخوان یا محمد! برای تمام غلامان و بردگانی که به عشق تو، ازبند بردگی، رهایی یافتند!
بخوان یا محمد!( صلی الله علیه واله) و عشق را برای بندگان هجی کن!
بخوان یا محمد! ( صلی الله علیه واله)شوروی سر آدمهای درد کشیدهی قرنها، روی گردهی زخمی بی عدالتیها، روی دلهای دردمندزنان، دستی شفابخش، بکش!
بخوان یا محمد! (صلی الله علیه واله)وقدم در راهی بنه که میدانی و میدانیم،شیطان با تمام اعوان وانصارش، برای جنگ با آن، به میدان خواهد آمد.
دشوار اما تو میتوانی.
تکیه کن بر بلندای روح علی!
آرام بگیر به زبان آرام بخش برادرت جبرییل و همسرت خدیجه!
بخوان یا محمد!( صلی الله علیه واله)
و قسیم النار و الجنه باش برای همان عالمیانی که تو را برایشان رحمت للعالمین قراردادم! چه دختری باشد از دخترکان مدفون به دست پدرانشان در و چه دخترکانی که در میان دیوهای حیوانیت و خباثت درآخرالزمان، بی پناه، رها شدهاند!
بخوان یا محمد!
بخوان که تو وبعثتت!
بزرگترین هدیهی خدا برای تمام عالمینی!
بخوان به نام حضرت پرودگار..
#سبک_زندگی
#عید_مبعث_مبارک
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
"چندتا کوه یخ داری؟"
✍️زهرا نجاتی
شده "سبحان الله" که میگویی، با خودت فکرکنی که نکند دروغ میگویی! نکند ته ته ته دلت، میان کوه اعتقادات راسخت به خیلی از آیینها و باورها، یک کوه یخ ذوب نشده وجود داشته باشد!
یک کوه یخ از اعتقادی که نداریش! سوالی که همیشه گوشهی ذهنت مانده و هیچ وقت نتوانسته باشی حلش کنی! و فقط خدا خدا کرده باشی که کارت به آن گره نخورد. کشتی اعتقاداتت، در رودخانهی زندگی، بی امان جاری باشد و گیر نکند به گوشهی این کوه یخ!
کوه یخی مثل دعوای همیشگی حق شوهر بر زن! اذن شوهر برای خروج زن!حتی اگر مثل حالای من، از سفر رایگان به سرزمین حاج قاسم جامانده باشی فقط چون شوهرت، اجازه نداده باشد!
و توبمانی و یک دنیا حسرت و یقین به بی لیاقتی!
اما خب دیگر، همان کوه، کمی هم ریشه در عمق اعتقادات دارد. اعتقاد به اینکه شوهر با همین حقوق است که میتواند قوامیتش را خوب انجام دهد! به خاطر همین حق است اگر وظیفهی اقتصادی نفقه و تامین معاش و رزق فرزند روی دوشش افتاده! اصلا شاید الرجال قوامون علی النساء معنیش همین است! اصلا اگر این حق را نداشته باشد، چطور باید مدیر و مدبرخانواده باشد؟
گیرم کمی درد داشته باشد؛ اما رشد است. تهش لبخند است. یک لبخند عمیق مهربانهی خدا به ته قلبت. هرقدر هم که دلت مثل دل من پر از کدورت گناه باشد.آن لبخند مثل زلال خورشید، تا تهش نفوذ میکند!
درست مثل وقتی با همسرت جر و بحثت شده و هزار فکر و خیال فمنیسمانه، توی ذهنت مانع از عذرخواهیات شود، اما دوباره ریشههای محکم همان کوه، به کار میآیند و از لعن فرشتگانی میگویند که برایشان، رضایت آن شوهر، خیلی با اهمیتتر از نمازشب خواندن است.
این میشود که در نهایت تواضع، با هزار ویک عشوه، همینطور که ایمانت و خودت را به رخ خدا و فرشتهها میکشی، رضایت همسرت را جلب میکنی؛ چون مطمئنی شوهر نباید با دل ناراضی از زن بخوابد... در این صورت، حتما چشیدهای نگاه خدا و فرشتهها را به این رابطه. آن گاه که جدا نخوابیدن و آشتی به خاطر رضای خدایشان، میشود نردبانی برای عروج.
میشود امضای تضمین خدا پای عطر همیشگی خوشبختی زندگی! میشود عشق، همان مفهوم متکثر مفقود مظلوم که همه در بدرش هستند و کمند کسانی که خوب بیابندش!
حرف زیاد است اما ...
همین دیگر. وقتی که از ایمان حرف میزنی، موقعی که دهانت را ازاعتقاداتت پر میکنی؛ یا "سبحان الله" میگویی و خداوند را، از ظلم، منزه میدانی، حواست به آن "کوه یخ" باشد!
" کوه یخ" را بشکن و مزهی "یقین" را بچش!
#خانواده
#سبک_زندگی
#زن_شوهر
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"پناه بر خدا از سو عاقبت"
✍️زهرا نجاتی
یادم هست وقتی خبر مرگ عمهجانم را شنیدم، نمیدانستم از غمش غمگین شوم یا از خوشحالی مرگش در روضهی ابی عبدالله، شاد شوم؟!
هرچند کوچک بودم و درکی از عمق موضوع نداشتم اما فوت عمه بهخاطر گواتر در مجلس روضه، ماهها و شاید سالها مایهی خوشحالی و افتخار ما بود.
مادرم هم که آسمانی شد، خواهرم میگفت: دیده است که بالا را نگاه میکرده و ذکر میگفته! مادر عمری برای مرگ راحت دعا کرده بود و از مرگ مفاجات به خدا پناه برده بود. این بود که یک روز و فقط یک روز، بیحال شد و بعد از انجام تمام کارهایش بعد از تب چندساعته، نگاهی به سمت بالا کرده بود، ذکر گفته و از حال رفته بود و...
اما هیچ کدام، حتی مرگ کسی روی سن و بعد از دریافت جایزه، مثل مرگ این جوان، تنم را نلرزاند!
نه فقط بابت نگاه خیرهاش به بالا
و حس لمس مامورین قبض روح الهی!
بلکه در دست داشتن موس و نشستن پای سیستم و اشتغال به بلاگری ...
اینکه آخرین کار من در دنیا چه خواهد بود؟ چه چیز آخرین توشه و آخرین یادگاریام در دنیا خواهد بود؟
پیرفرزانهای را میشناسم که هرشب، دو رکعت نماز میخواند، چون میخواهد اگر در خواب، از دنیا رفت، آخرین کارش در دنیا، نمازش بوده باشد!
بودهاند کسانی که در سجده رفتهاند و به تصادف یا در حین گناه یا ...
و درحال حاضر جز ترس و جز دعا و جز استعاذه به خدا، و تلاش برای اینکه لااقل خیلی با کلیکها، با لایکها، با تماسها، گناه نکنم...
و پناه بر خدا از مرگ بد و سوء عاقبت...
#سبک_زندگی
#مرگ
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
"اندرتبریک روزجوان این روزها"
✍️زهرا نجاتی
هربار خواندن این عبارت؛ زهرهام را دل می ترکاند:" وابلیت شبابی فی سکره التباعد منک: جوانیام را در مستی دوری از تو گذراندم"
و عجب حقیقتی.
گیرم علی مرتضی ارواحنا فداه، حرف در دهان من دهه شصتی و هفتادی گذاشته باشد!
گیرم در مورد خودش صدق نکند که نمیکند!
اما عجب تعبیری!
جا دارد به یار بگوییم:"جانا سخن از زبان ما میگویی"
از زبان شمارا نمیدانم!
از زبان خودم را میگویم. خود منی که از هجده سالگی؛ با هزار امید و آرزو میخواستم اکبرانه زندگی کنم اما...
دنیاست دیگر. آخرالزمان است.
قدیمترها وقتی میخواندیم و میشنیدیم دینداری در آخرالزمان مثل آتش در کف گرفتن است، هرگز گمان نمی کردیم یک روز اینها را به جان بفهمیم. اما حالا هرروز؛ هرشب؛ هربار با بازکردن گوشی و پیگیری اخبار و بررسی اخباری که خیلی منتشر هم نمیشوند؛ اینها را به جان فهمیدهایم.
جوان امروز؛ خیلی مردانگی باید داشته باشد اگر بتواند مثل یوسف؛ از پیش زلیخاها بگریزد!
با یک ذره و دو ذره کار فرهنگی و معنویت از پس شیاطین انسی و جنی بر نمیاید!
یرای جوان امروز؛ همینکه درعمق جانش؛ عاشق حسین فاطمه باشد؛ اگرچه مثل نور راهگشاست؛ اما برای در دام گناه نیفتادن کافی نیست!
بیچاره جوان امروز؛ اگرچه مثل آرمان ها و ارتین ها هم هستند اما سخت است برابش که پاک بماند!
جناب یوسف؛ یک زلیخا داشت که غیر از قدرت و خدم وحشم؛ توان دیگری نداشت تازه اخرش هم اول عاشق خدای یوسف شد؛ بعد به یوسفاش هم رسید.
حالا اما زلیخاها زیادند؛ نه زلیخای پیش از جوانی! زلیخاهای همه از زیر دستمال کذایی فرشته خارج شده. اما نه عاشق یوسفند؛ نه خدای یوسف!
تازه بعضیشان یوسف کشی میکنند. بعضیشان زلیخا وار وارد میشوند؛ و بعد از زن لوط و نوح هم بدتر میشوند.
برای تویی میگویم که دائم به نظرت جوانها از دست رفتهاند؛ ببین زندگی در اخرالزمان؛ به قدر بهرهمندیش از تکنولوژی؛ از برکات؛ از رفاه؛ در دینداری سخت است. به خدا سخت است...
جوان امروز باید "الهی عظم البلآ" را به نیت رهایی از گناهانی بخواند که به خیلی هاشان؛ به جز ذهن جن؛ قد نمیداده.
جوان حالا البته که نباید با این حرفها ناامید شود؛
نباید بزند به بیخیالی؛
نباید از رویارویی تنگاتنگ و چنگ در چنگ با دشمن؛ دست بکشد!
روز جوان به همهی کسانی که "ابلیت شبابی" را بااشک می خوانند؛ به همهی جوانانی که دعای فرج؛ لازمشان است؛
به همهی جوانانی که با اشک میخوانند:"لکن خطئه عرضت وسولت لی نفسی"
با کسانی مثل خودم که...
رویاهای دیگری درسر داشتند اما باورشان نمیشد این همه کم بیاورند؛
و البته بیش ازهمهی اینها به آرمانها؛ آرشامها؛ و همهی آنها که از یوسف پیغمبر برتر شدند؛ مبارک
#سبک_زندگی
#روزجوان_مبارک
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
"حُمَقا"
✍️زهرا نجاتی
مسمومیت دختران را بهانه کردهاند برای دمیدن در آتش فتنهای که چندوقتی است خاموش شده است. به دروغ میگویند:"جمهوری اسلامی؛ میخواهد زنان را خانه نشین کند!"
کدام حکومت؟! همانی که تعداد ۱۲۸۸۸ دانشجوی دختر قبل انقلاب را به چند صد هزارنفر رسانده!
به قبولی چندین سالهی بیش از ۵۰ درصد ظرفیت دانشگاهها؛ کشوری که ظرفیت متخصان زنان وزایمانش؛ با خانمهای دکتر متخصص۱۰۰% برطرف شده!
به اینجا که وزیر بهداشت زن و معاون علمی رییسجمهور زن باشد! حتی درشهر دورافتاده؛ سرپرست و شهردار زن مهندس عمرانی است که از قضا با چادر تحصیلات داشته و عضو شورای شهرش هم!حکومتی محکوم به محروم کردن زنان میشود که همین چند هفته پیش رهبرش؛ برای سه هزاردختر؛ در حسینیه و بیتش؛ جشن تکلیف برگزار کرد و برای همهی دخترها عروسک صورتی فرستاد و ماسک رنگی زد! تا دل دخترکانش را شاد کند!
همان کشوری که دختر فرزندشهیدش؛ روی پای رهبر مینشیند و از او کلاه میخواهد و رهبر برایش کلاه لبهدار صورتی میخرد!
همان مملکتی که همین دیشب معروفترین مداحها و محکوم به تحجرترین قشر؛ یعنی آخوندهایش؛ برای دختربچههایش در پربینندهترین شبکه؛ حدود ۲۰ دقیقه برنامه اجرا کردند!
جالب این است که این تهمتها از سوی کسانی است که در کشورهایشان از هر ۱۰ نفر به ۷ نفر تجاوز شده! یا پیرزنی؛ جلوی چشم پلیسش و به خاطرقساوت او؛ به خاطر نداشتن پول؛ مرده! عجب دنیایی دارند دشمنان ما! و عجب دشمنان احمقی داریم ما! آری؛ به قول امام ما:"الحمدلله الذی جعل اعدائنا حمقا"
#مسمومیت
#سبک_زندگی
#دخترایرانی
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
"پیچیدگی"
✍️زهرا نجاتی
انسان موجود پیچیدهایست...موجودی که خیلی میتواند ترسناک باشد. هم میتواند تبدیل شود به "اشرف خلایق" هم "کالانعام بل هم اضل"..و این دومی به خیلیها از جمله من نزدیکتراست. انسان موجودی ناشناخته است که حتی روانشناسان؛ نتوانستهاند به ابعاد روحی وروانیش پی ببرند.
ترس و اندوه و غم و معنویت و روحانیت و درک وگناه و انواع گناه؛ همه جوری در هم تنیده؛ که نه میتوان مطمئن از بخشش و رشد انسانی بود نه میتوان کسی را متهم کرد به بندهی بد بودن! به گناهکار بودن و توبه کار نبودن.
اضافه کنید به اینحجم پیچیدگی تعاریفی از انسان را که در قرآن امده است:"بل تحبون العاجله؛ دنیا را دوست دارید! یریدالانسان لیفجرامامه: میخواهد که پردهها را بدرد، و " انسان برنفس خودش بصیراست وخودش را خوب میشناسد" و ترسناکتر اینکه:" قتل الانسان ما اکفره: کشته باد انسان که چقدر کفرمیورزد"
پس خوش به حال کسی که وسط این همه تلاش برای دنیا؛ تلاش برای زندگی؛ برای بهرهمندی از لذتهای حلالی که
خودش در قران فرمود:"قل من حرم زینت الله التی اخرج لعباده والطیبت من الرزق؛چه کسی استفاده از نعمتها و زینتهایی که خدا برای خلقش؛ فراهم کرده؛ را حرام اعلام کرده؟"یادش نرفته خدا را. یادش نرفته خدایی بودن را.
عطرو رنگ خدا داشتن را!
خوش به حال کسانی که خوبند!
درست می زیند؛ درست زنیتشان را خرج میکنند،عاشق شوهرانشان هستند و احساس عمیق خوشبختیشان ربطی به رنگ ولعاب مبل و خانه و عشقهای کاذب و گناه نداشته باشد!
خوش به حال کسانی که وسط این همه دنیا؛ درست وسط قلبشان؛ بزرگترین و صادقانهترین بخش را وقف امامشان کرده باشند!
خوش به حالتان!
خوش به حالشان!
کاش آنها که خاک را به نظرکیمیا کنند؛
گوشه ی چشمی به ما کنند!کاش...همین...
#سبک_زندگی
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
"میتوانیم"
✍زهرا نجاتی
چشم در چشم پزشک دوخت و گفت:" نمیخواهم بیهوشم کنید. خودم مراقب هستم تا چشمم تکان نخورد"
دکتر بعید میدانست. اما مرد پای حرفش ماند. آن قدر که دکترتعجب کرد. در کل عمل؛ حتی یکبار هم پلک نزد. با مریضش درمیان گذاشت. او گفت:" به کائنات فکر میکردم نگذاشتم ذهنم متوجه عمل شود."
دوم: به بدبختیهای زندگی که فکر میکنی؛ مثل یک اینهی پرتکرار؛ ضریب پیدا میکند؛ یکبار عرض ۳۰ ثانیه؛ کسی تورا با زبانش آتش زده و تو روزی سی بار هربار ۳۰ دقیقه بابتش اتش میگیری! خداجای حق نشسته؛ انتقام میگیرد اما تو بابت اینسی دقیقهها غمگینتر؛ خشمگینتر؛ پرکینهتر؛ میشوی؛ چرا؟
فقط چون نتوانستهای ذهنت را جمع کنی!
سوم؛ الان که بازار قدرت جذب داغ است؛ همه جا میگویند و مینویسند؛حدیثش را هم داریم که خدا نزد گمان بندهی مومنش هست؛ خوب فکر کن تا خوب شود. بد فکر نکن تا سرت نیاید.
چهارم؛ کسی که موردعمل واقع شد؛ علامه طباطبایی بود. جراحی اب مروارید داشت اما پلک نزد با قدرت کنترل ذهن. و همو راجع به این قدرت میگوید:"انسان باید تمرین کند موقع خواندن نماز؛ هرچه به دهنش آمد را از دهنش بیرونکند و فقط به خدا بیندیشد تا بتواند به خضوع و توجه در نماز برسد."
هموکه میگفت:" بارها درنمازهایم حورالعین برایم جامهای بهشتی آوردند و آنقدر نگاهشان نکردم که با نگاهی حسرت بار رفتند."
و فرصتهایی مثل نماز؛ مثل عمل؛ مثل دندانپزشکی؛ مثل تنهایی؛ فرصت خوبی است برای سنجیدن قدرت کنترل ذهن!
خوش به حال کسانی که خوب میتوانند در این خلوتها به خدا؛ به "الله نورالسماوات والارض؛ مثل نوره کمشکاه فیها مصباح؛ المصباح فی زجاجه؛ الزجاجه کانها کوکب دری یوقد م شجره مبارکه زیتونه. لاشرقیه ولا غربیه.یکاد زیتها یضی ولو لم تمسسه نار. نورعلی نور"
بیندیشند و پی ببرند!
#سبک_زندگی
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
📌ازدواج مجازی
✍زهرا نجاتی، عضو تحریریه مجتهده امین
عصر؛ عصر رسانه است و خیلی اتفاقات برمحور پلتفرمها، رخ داده است. خریدهایمان را با اپلیکیشنها انجام میدهیم، رژیم گرفتنهایمان، خرید کتاب، کتابهای پیشنهادی و بسیاری از اتفاقات دیگر.
اما آیا واقعا میشود در همین فضای مجازی و با تکیه بر آیندهی متاورس، آشنایی و ازدواج و تشکیل زندگی هم داشت؟
برای بررسی این موضوع خوب است که معایب و محاسن این موضوع را بررسی کنیم.
در بُعد فواید و خوبیها، میتوان به مواردی اشاره کرد مثلا حذف رفت و آمد و هزینههایش: مثل هزینه ماشین، دسترسی به موارد خوب ازدواج در راه دور، یکسان بودن شرایط برای افراد مختلف، راحتی و حذف موضوعاتی مثل خانوادههای سختگیر یا پذیرایی.
اما چه ایرادی دارد؟
اولین موضوع مشکل اکانتهای فیک یا جعلی است. همان قضیه ی معروف سرقرار رفتن یک پیرمرد یا پیرزن به اسم فلان پروفایل. بفرمایید چه راهی برای تشخیص حقیقت وجود دارد؟ بر فرض شما فرد را وادار به ارسال عکس حقیقی کنید؛ آیا باز نمیتواند عکسهایی را ازاینترنت دانلود کند و بفرستد؟ این در مورد تمام اطلاعاتی که میدهد، صادق است.
البته یک راه این است که بگوییم:"ما حواسمون جمع هست و دروغها و حرفهای ضد و نقیض رو تشخیص میدیم"
اما نکتهای که وجود دارد این است: معمولا این مرحله از آشنایی بعد از محبت اولیه است و محبت متأسفانه در فضای مجازی، شکل دیگری به خودش میگیرد و ضریب پیدا میکند. به عنوان مثال شما در حالت عادی زندگی اگر پای سیستم یا گوشی نباشید، وابستگی چندانی به فرد حس نمیکنید و درگیر امور روزانه هستید اما به محض اینکه سراغ گوشی میآیید، علاقهتان شدت میگیرد!
حتی در بعضی موارد، اساسا نمیخواهید اما ناچار میشوید پیام بدید. خب حالا بفرمایید واقعا به نظرتان با این شدت علاقه، آیا میشود این همه هوشمندانه عمل کرد؟ متأسفانه شواهد خلاف این را ثابت کرده است.
مورد بعدی این است که اساسا به قول بزرگترها ازدواج مثل یک هندوانهی سربسته است. با کلی بردار و بگذار و تحقیق و مشورت و مشاورهای جنسی و طبع شناسی، آخرش هم افراد سر موضوعات ریز و درشت؛ به عدم شناخت برمیخورند. این خودش عامل احساس شکست میشود.
حالا بفرمایید چطورممکن است با چند بار ملاقات مجازی یا حتی دیدن چهره و حتی بیشتر از اینها، ضریب این اشتباهات را پایین آورد؟ ما حتی در مورد تصاویر از چهره به صورت زنده همه نمیتوانیم؛ اعتماد صد در صد، داشته باشیم. به خاطر تفاوت دوربینها، افکتها و... که تو شرایط مختلف و پلتفرمهای متفاوت، خیلی تفاوت دارند، آن وقت چطور میشود در این فضا، از سطح فهم و شعور فرد و خانوادهاش، حتی شناخت سطحی پیدا کرد؟
در فضای مجازی غالبا شرایط برای دیدن اندام، خانه، رفت و آمد، شرایط مالی ، نحوهی برخورد خانواده و افراد مختلف که معمولا در خواستگاری سنتی حضور دارند، نیست. ببینم شما که فکر نمیکنید فقط با یک فرد ازدواج میکنید؟ اصلا مگر میشود نقش خانواده و به خصوص پدر و مادرها را درتربیت فرزند، ندیده گرفت؟
ضرر بعدی این است که شما در فضای مجازی، وقتی با ورد کسی مشکل دارید؛ با هزار و یک حربه و اکانت مختلف میتواند بالاخره وارد شود، اما در فضای واقعی چنین امکانی نیست.در خانه را میتوانید باز کنید؛ اگر هم نخواهید، اصلا فرد را راه نمیدهید. البته قصهی خواستگاری بیش از حد سمج، جداست اما تا اینجای کار و براساس معمول، راحتتر از فضای مجازی، قابل کنترل هست.
نکته دیگر اینکه آدمها به قدر علاقهمندی و برخورداریشان از فضای مجازی، به او معتاد و وابسته میشوند. تصور کنید کسی حتی در فضای مجازی ازدواج کند یا به اصطلاح کراش یا محبوبش را پیدا کند! طبیعتاً چنین آدمی خود به خود تو مجازی زندگی میکند و وابستهتر است.
درنتیجه فقط یکی از اختلالات زندگی مشترکشان در آینده، بیش از حد، در فضای مجازی بودن خواهد بود. خلاصه؛درست است که فضای مجازی، مجازی است اما متأسّفانه تأثیراتش در زندگی آدمها، صد در صد حقیقی است!
این چیزی است که فقط خودمان و باکمک گرفتن از سواد رسانه؛ میتوانیم کنترلش کنیم.
#سبک_زندگی
#سواد_رسانه
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«سبک زندگی درذقرآن»
✍زهرا نجاتی
اگر بخواهیم از مجموع محتوای جزء سه قرآن با رویکرد خانواده، نگاهی داشته باشیم، قطعا موضوع حضرت مریم سلام الله علیها، اولویت خواهد داشت.
فرزندی که طبق نذر خانواده قرار بود پسر باشد تا خادمی معبد کند، اما به اراده خداوند، دختر شد و به چنان عظمتی رسید که در مرحلهی اول، برسر کفالتش، رقابت شد و در لحظهی تولد، مادرش گفت:«پسر مثل دختر نیست» و نفرمود:«دختر مثل پسر نیست» در حالیکه اگر نگاه غالب فعلی حاکم بود، باید این تعبیر آورده میشد.
نکته دوم اینکه مادرش او و ذریهی اش را از شر شیطان، به خدا سپرد. این نکته با بیان حدیث از امام صادق علیه السلام که فرمود:"به جای جوان، خداوند به آن پدر و مادر که خضر فرزندشان را کشت، دختری داد که هفتاد پیامبر، ازنسلش به وجود آمدند"، اهمیت پیدا میکند چراکه یک زن، به اندازه یک نسل و ذریه، اهمیت مییابد و این موضوعی است که در موضوعات جمعیتی، هم لحاظ میشود.
سوم اینکه لحظات عبادت شکوهمند این دختر یعنی حضرت مریم سلام الله علیها به شکلی غبطهانگیز بود که جناب زکریا با دیدن نعمات بهشتی که در اثرعبادت آن دختر، به مناجات با خدا می پردازد و طلب نسل میکند!
چهارم اینکه مریم سلام الله علیها به مقام تکلم با فرشتگان و نازل شدن غذای بهشتی و برترین زنان عصرش میرسد.
این در کنار مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها از عملی بودن این مقامات برای هر زنی، پرده برمیدارد. چهاینکه رسیدن به مقام قرب الهی با توجه به آنچه در دین آمده و خصوصیات روانشناختی زن از جمله مهربانتر بودن، دینداری بیشتر، بخشش در زمان زایمان و شیردهی و احتساب روزهای بارداری به جای عبادت و نگاه مرحمت در ازای کار در منزل، راه را برای رسیدن به مقام تقرب الهی، بیش از برای مرد، هموارمیکند.
پنجم اینکه زخم زبان از مریمی با آن عظمت؛ این مناجات را ساخت:«کاش میمردم و فراموش شده بودم.»
ششم اینکه خداوند هم به زکریا هم به جناب مریم علیهماالسلام، فرزنددار شدن را بشارت میدهد؛ این یعنی فرزند در نگاه خداوند، نعمت و لطف و مایهی چشم روشنی است، نه نان خور اضافه!
و در پایان، همه و اول خودم را توجه میدهم به حدیثی که فرمود:« خداوند گناهکاری که با چهرهاش گناه کرده را مؤاخذه میکند که به چه خاطر به گناه افتادی؟ او زیباییش را بهانه میکند و ناگهان حضرت مریم سلام الله علیها در لباس و عظمتی ظاهر میشود و به گناهکار گفته میشود: تو زیباتری یا مریم؟ و حال اینکه او مجرد بود!» و فعلا همین.
اللهم الحقنا باولیائک💚
#سبک_زندگی
#دختر
#فرزندآوری
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
ساختن فرهنگ با طریقت و سبک
✍ دکتر مریم منصوری، عضو تحریریه مجتهده امین
چندسال پیش، ماه مبارک، زائر عتبات بودم.
یکی از جذابترین لحظات، قبل از افطار، دیدن زنانی بود که زنبیل روی سرشان، با غذای مفصل، با خانواده، عازم حرم بودند.
سفرههای طولانی، خیلی طولانی(و خالی) را خادمان حرم پهن میکردند، اما زن و مرد، خانوادگی، در دو یا چندین صف(بین الحرمین چند سفره به موازات هم پهن میشد)، سفره را پر میکردند، مینشستند و افطار مفصل میخوردند.
در باب برکات انسجام اجتماعی _ آن هم در فضایی که از زمین و آسمان، بر سر مردم ایران، تفرُّق و گسست و چند دستگی میبارد_ هرچه بگوییم کم است؛
زیر سایهی دین و بعنوان یک منسک هویت بخش، نه فقط این دست حرکتها، تعظیم شعائر است، که قطعا در جهت ترویج دینداری از مسیر ایجاد سبکهای زندگی و شیوهی حیات، موثر خواهد بود.
باورمندی کافی نیست، برای انسان امروز، باید فرهنگ را با "طریقت و سبک" ساخت!
#سبک_زندگی
#میلاد_امام_حسن_مجتبی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«جنگ ارواح»
✍زهرا نجاتی
دیروزخبری مبنی بر تولیدموش از دو پدر و پایان ناباروری، براین اساس، در برخی سایتها منتشرشد.
البته این چندان هم خبرجدیدی نیست. نه درزمانهای که طبق اخبار و شواهد موجود، یونیسف به دنبال قانونی کردن روابط جنسی آزاد با کودکان است.
دراین زمانه، عدهای گمان میکنند چون دنیا ناامن است، پس باید از فرزندآوری استنکاف کنند و عدهای هم با دروغ میخواهند پیوندکودک با طبیعت و مسایل معنوی، را ظلم به او وخشونت در حق او جلوه دهند.
درد اینجاست که همین عده، به قدری در حق کودکشان اهل اجحافند که برای یک مهمانی کوچک، از هیچ ازاری، مانند پوشیدن لباسهای آنچنانی، رفتن به آرایشگاه، در معرض دیدین تصاویر مستهجن، برای کودکشان مضایقه نمیکنند اما پوشیدن یک مینی اسکارف پنجاه سانتی یا روسری نودسانتی را ظلم به کودک میدانندـ حال خوش معنوی مساجد و روضه و جشن اهل بیت را فرو کردن اعتقاد درذهن بچه مینامند: اما دست پسرنوجوان را میگیرند و اورا با خود به باشگاه زنانه میبرند و از او میخواهند لذت ببرد. و برایشان مهم نیست با آرایش و لباسهای آزاد زنانه و مردانه و داشتن ارتباط در ملا عام، چقدر به سلامت روانی کودکان آسیب میزنند اما خواندن سرودهایی مثل «مادرم زهرا» یا برنامه هایی مثل «محفل» یا تشویق کودکان به حفظ قرآن را مصداق ظلم و تعدی به او میدانند.
البته که دراین زمانه، چاره، نه فرزندنیاوریست نه ترس و لرز.
چاره، فرزندآوری و تلاش برای تربیت اسلامی او با توکل برخداست.
الان وظیفه، نه به غارپناهبردن است، نه ترس از فرزند، امروزچاره تربیت لشگری برای لشگرکشی درمقابل شیاطین است.
برای این لشگر بایدخیلی بیش از قبل، توشهی معنویت داشت. اگر نسل قبل ما با عدم پایمردی پای نماز و نمازشب میشد که هدایت شود، درتربیت این نسل، معنویت حرف اول را میزند. شانه هم نمیشود خالی کرد. خواسته و ناخواسته همه وارد جنگ ولشکرکشیهای اخر الزمانی شدهایم و در این لشکرگاه، نمیتوان وسط بازی بازی کرد.
نفاق و منافق، کمکم غربال میشوند و دوجبهه، ی مومنین و کافرین، لشکرخدا و لشکر شیطان، شفاف و صریح، سینه به سینهی هم خواهند ایستاد. حواسمان باشد در این نبرد پیش رو، برد با کسانی است که محکمتر دستشان را لای دست خدا، پناه داده باشند..
#سبک_زندگی
#تربیت_دینی
#سواد_رسانه
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
وَالسّابِقُونَ....
✍ چمنخواه
در یکی از محلات قدیمی تهران زندگی میکردند. یک خانه حیاط دار با یک باغچه کوچک. خانواده بسیاری خوب و محترمی بودند. زوجی مسن که همه فرزندانشان ازدواج کرده و تنها زندگی میکردند. به خاطر صفای این زوج و شنیدن خاطرات و استفاده از تجربیات آنها، هر چند ماه یک بار به دیدنشان میرفتیم. یک روز عصر که به دیدنشان رفتیم. طبق معمول با گشادهرویی از ما استقبال کردند. پدر خانواده روی صندلی چوبی، وسط حیاط نشسته و پسر بزرگش که یکی از امرای ارتش بود، در حال اصلاح سر پدر بود. او با دقت و حوصله این کار را انجام میداد. در همین حال پسر دوم خانواده که او هم از امرای ارتش بود. وارد خانه شد و با تبسمی، به برادر بزرگتر رو کرد و گفت: حسن آقا امروز نوبت من بود که بیام و به سر و صورت پدر صفا بدهم چرا شما این کار را انجام میدهید؟ پسر بزرگتر جملهای گفت که هیچگاه آنرا فراموش نمیکنم و از آن درس گرفتم. حسن آقا همینطور که با آرامش در حال اصلاح سر و صورت پدر بود با لبخند گفت: وَ السّابقونَ السّابقونَ اُولئکَ المُقَرَبون.
#سبک_زندگی
#وَبِالوَالدَینِ_اِحسَانا
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
✔️«روزی که دنیا بهشت میشود»
✍زهرا نجاتی
زنها موجودات پیچیدهای هستند اما نه آن قدر که نشود شناخت شان. مردان،هم موجودات سختی هستند دشوار. اصلا شاید عجیب نباشد اگر بگوییم:«زوجیت پیچیدهترین مقولهی دنیاست». دوتا آدم با دو فرهنگ متفاوت، با دوبینش و نگرش متفاوتی که غالبا از ماهیت مختلفشان، اثرگرفته. قرار است باهم کانونی بسارند که نه تنها تمام نیازهای یکدیگررا، بلکه بخشی ازنیازهای فرزندانی که قرار است ایجادکنند، را هم تامین کنند. به قول بزرگي زن و شوهر مثل دو لنگه دمپايي هستند، متفاوت اما با هدف و چه بسا ايديولوژي مشترك.
اما همه اینها نبایدباعث شود نه بیگدار به آب بزنیم و نه ناامید باشیم از ازدواج یا شکل گیری رابطهی حسنه.
بلکه هم باید به دنبال کسب مهارت باشیم، مهارت ارتباط، مهارت شناخت همسر و دلبری و تابآوری،
هم باید دست بکشیم از این دنیای گل گلی الکی که برایمان ساختهاندـ
دنیای زن و مرد اینقدر متفاوت هست که نشود روز مرد و زن را با یک کادو جشن گرفت. مرد اهل آچار است و زن ریحانه، پس نمیشود روز مرد وزن را با گل فروشی گذراند.
دنیای ما روزی گل و بلبل نمیشود که مردها و زنها در خیابان، دست به دست هم راه بروند، روزی میشود که زن وشوهرها قبل یا بعد ازدواج، چندکتاب بخوانند برای بهبود رابطهشان. نه از این کانالهای زرد وصورتی؛ مثلا «کتاب زندگی» دکترحبشی را.
یا «رازهایی دربارهی مردان و زنانی که باربارا دی انجلس» نوشته، یا اقلا مثلا «مردان مریخی و زنان ونوسی» را.
نشسته باشند پای حرفهای «دکترفرهنگ» یا «جناب تراشیون» و تعلیم دیده باشندحقوق دینی همسرانشان را.
وخب بیایید باورکنیم درجامعهای،طلاق عاطفی وجود دارد، این اتفاق نیفتاده. نه آنطور که باید و شاید.
متن بالا شاید در ابتدا، یک طنز خنده دار به نظر بیاید اما وقتی عمیقتر نگاهش کنی، وادارت میکند، دست بگذاری روی تفاوتهایی که کاش نهادی یا سازمانی یا پدر ومادرها، تلاش میکردند تا قبل ازدواج به جوانها آموزش دهند و باور میکردند ارزششان از تعداد سکه و قباله و متراژ خانه وجهیزیههای میلیونی خیلی بیشتر است و میتواند آنها را تضمین کند.
و اقل آنچه لازم است جوانها بیاموزند این است که پنج سال اول ازدواج، مشکلات حادترند واگر با صبوری و مهارت آموزی و شناخت ازهم و ازجنس همسر، بگذرانندش، آمار طلاق خیلی پایین تر خواهد آمد و البته ازدواج کودکی است که باید به بلوغ برسد و از قضا بلوغش چیزی شبیه بلوغ پسران است: ۱٠_ ۱۵ سال. همین.
#همسرانه
#سبک_زندگی
#سیده_شهلا
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
✔️«نقش ما»
✍زهرا نجاتی
کنار میدان توحید مغازه داشت. باصفا بود و دلگرم. حاجی که از رها کردن تهران گفت و رفتن به شهرستان، دمتان گرمی گفت و گفت:«خیری هم اگه باشد در خدمت در مناطق محروم است»
اسم بچهها را پرسید و دنبال لواشکهایی گشت که با حروف اول اسم آنها شروع شده باشد. محصولات در مغازهاش هم، غالبا ارگانیک بودند و خوش رنگ و لعاب و البته تولید بجنوردـ اما همهی اینها، آن قدر مهم نبود.
مهمتر، تابلویی بود که بیرون مغازه زدهبود و نوشتهاش این بود: "به خاطر مهارتورم و رشدتولید با کمترین سود و بیشترین تخفیف، میفروشم."
حاجی که از او تشکر کرد، حرفی زد حسابی!! حرفی که آرزو میکردم هر ایرانی، نه حتی هر بسیجی یا ولایتمدار، فقط هر ایرانی وطن دوست، آن را قبول داشت و برایش تلاش میکرد. حرفش این بود:«هرکس باید به قدر نقش خودش برای مهار تورم و رشد تولید، تلاش کند، من هم نقش خودم را ایفا کردهام و از این بابت وجدان راحتی دارم».
به خاطر همین حرفش، دویست تومانی خرید کردیم و آرزوی برکت برایش. راستی نقش خودمان را برای حل مشکلات، پیدا کردهایم؟!
#مهارتورم
#رشدتولید
#سبک_زندگی
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
نام نیکو
✍چمن خواه
اسامی پسر را روی برگه کاغذی نوشته بود و در دورهمی نشانِ پدر و مادر و خواهرانش داد. بخاطر احترام به بزرگترها، از آنها میخواست نامی را از بین اسامی انتخاب کنند. هر کدام اسمی را انتخاب یا اسمی را خط میزدند. نوبت به مادربزرگ رسید. به کاغذی که اسامی روی آن نوشته شده بود به دقت نگاه کرد. بعضی از اسامی معنای خوبی داشتند مثل پارسا. ولی بعضی از اسامی، معنای جالبی نداشتند مثل البرز و ارشیا و ...
هرچی نگاه کرد اسم ائمه را در برگه ندید. دلخور شد؛ ولی به روی خودش نیاورد. نمیخواست عروس و پسرش را ناراحت کند. با گشادهرویی گفت مبارک باشد. هر چی دوست دارید بگذارید. پارسا هم زیباست. یکهفتهای از این دورهمی گذشته بود که تلفن خونه زنگ خورد و مادر گوشی را برداشت. انگار منتظر خبر بود. پسرش بود. گفت همسرم را بیمارستان نزدیک خانه بردم؛ ولی هزینهاش زیاد است. آدرس بیمارستان دولتی را بدهید. مادر با نگرانی گفت توی این وضعیت دنبال بیمارستان دولتی هستی؟ سریع همان بیمارستان خصوصی بستری کن. برای مادر و نوزاد ثانیهها مهم هستند. پسرش گفت دیگه دیر شده از اون بیمارستان دور شدم، الان وسط شهرم. مادر آدرس را داد و گفت ماه رجب است. نذر کن انشاءالله بچهات سالم به دنیا بیاد و خانمت بسلامتی وضع حمل کند، اسم او را علی بگذاری.
مادر دست به دعا برداشت و برای سلامتی مادر و نوزاد دعا کرد. به لطف الهی و توجه خاص ائمه اطهار(علیهالسّلام) خداوند به این خانواده پسری سالم عطا کرد و نام مبارک حضرت علی(علیهالسّلام) برای او برگزیدند.
انشاءالله از یاران امام زمان باشد.
#سبک_زندگی
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
دینم رادوست دارم
✍زهرا نجاتی
حتی به خاطرمحدودیتهایش..
بیشتر به انسان نمیشد، به خاطر دینم است که دلگرفتگیهایم، فرصتی برای افسردگی نمیشود، بلکه نردبانی میشود برای عروج، وقتی در اوج آنها، پناه میبرم به مناجات در مفاتیح یا به نجواهای خداوند در قرآن کریمش!
یا به گریه پای روضههای حسین فاطمه!(علیهماالسلام)
دینم را دوست دارم؛ چون در هیچ چارچوبی مثل دین، همسران را به رعایت اخلاق ومهربانی، امر نکردهاند و این همه باعث شده شوهرم به خودش احازه بدخلقی و دست بزن داشتن، ندهد، عصبانی که بشود، دلش که بشکند، روزگار که روی ترشش را به او نشان دهد، پناه ببرد به کنجی، حرمی، روضهای اشکی ببارد و اگر به اشتباه از سردلتنگی رفتار بدی با من داشته باشد، عذربخواهد.
دینم است که سختی کارهای خانه را تبدیل کرده به شیرینی خدمت به خلق، خدمت به شوهر و بچه را در ردیف باارزشترین کارهای جهان آورده و زن خانه دار را کارگزار خدا نامیده! و چه دلگرمی از این بالاتر!
عاشق دینم هستم که چارچوبهای محرم و نامحرمش، باعث حفظ خانواده و حفظ حیا و غیرت شده و خانواده و جامعه و کشورم را از خیل بلاهایی که روزانه برسر آنها میآيد که باور به دینم ندارند، حفظ کرده!
عاشق دینم هستم، با منارههای مساجدش که نه به ریا، بلکه به عشق بالارفتهاند، با حرمهایی که گویی کاشی به کاشیشان با عشق و اشک، نوشته شده و جاافتاده!
عاشق دینم هستم که به من زن،
به من مادر، ارزش و اعتبار بخشیده، به نیکی به من فرمان داده، مهربانی و دینورزی مرا، نردبامی برای عروج قرارداده و بارداری و شیردهی وکارِخانه، همهاش را عاملی برای بخشش و نگاه پر از رحمت و مغفرتش به من قرارداده!
عاشق دینم هستم که به تمام زندگیم به رابطهی من و همسرم، من و فرزندم، من وعزیزانم، من وجامعه، من و کشورم، من و همه، رنگ و لعاب خدایی بخشیده و چارچوب تعیین کرده تا از گستردگی سلیقهها به تک راه صراط مستقیم امرخدا و سعادت هدایتم کند!
عاشق دینم هستم که به تمام زندگیم نه فقط بخش عبادت و سجاده اش، رنگ خدا میبخشد و زیرلب زمزمه میکنم:«و من احسن من الله صبغه؟»
عاشق دینم هستم و برای این دین از هرچه لازم باشد خواهم گذشت.
حالا که یاری دینم، گره خورده به یاری رهبرم، گره خورده به یاری مملکتم، گره خورده به زندگی و ارادهی شخصیم، در فرزندآوری و خانوادهداریم، راحتی و آسایشم را فدایش میکنم تا شعار دروغ نداده باشم که:«والله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابدا عن دینی»
من نیت کردهام به راستی دینم را یاری کنم. شما چطور؟
#سبک_زندگی
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
شکر
✍زهرا نجاتی
الحمدلله دخترکان ما در حال بهبودند و بوی بهبود ز اوضاع خانه می آید.
و من علیرغم اینکه خانه کمی ریخت و پاش شده و سر وصدای بچه ها بالا گرفته و از قضا صدایشان به دعواهم بلند شده اما خوشحالم چون اعتقاد دارم زندگی ما ادم بزرگها هرقدرهم پر باشد از رسیدن به آرزوهای رنگ و وارنگ، از پولهای آبی و سبز و تراول، باز هم از جایی به بعد خاکستری میشود. سرد و بی روح. این بچهها هستند که به زندگی ما آدمبزرگها، رنگ و لعاب میدهند. منتها خواسته و ناخواسته اینقدر درگیر زندگی و ارزوهای بلند و درآمد و اقتصاد و ازدواج رویایی و.. شدهایم که غالبا یادمان میرود این بچهها چقدر نقش به سزایی در رنگ و روی زندگیمان دارند. به سن پیری و مادربزرگی که میرسیم، بخش اعظم دغدغههای سن خودمان که تمام میشود، تازه میفهمیم ای دل غافل! خودمان را به اسم زندگی از لذتهای زندگی محروم کردهایم.
عطای پیچیدن صدای نفسها و جیغ و فریاد بچههای سالممان را به لقای درآمد بیشتر بخشیدهایم.
قید آغوش کودکانمان را زدهایم، چون دنبال کسی میگشتهایم که سوار بر اسب سفید آرزوهایمان باشد.
برای اینکه خانهای با متراژ بزرگتر داشته باشیم، دلهایمان را کوچک کردهایم با دلخوشی قربان صدقه بچههای مردم رفتن و اعتراف به اینکه: بچه مردم خوب است، چون زحمت ندارد!
دل خوش کردهایم به اینکه بازی پو داریم یا مذهبیترهایمان با پرنده بازی میکنند و مهر میورزند وغیرمذهبیترهایمان با گریه و خدا نکند که سگ!
امشب بچهها سر و صدا میکنند و دخترم بعد سه روز از بستر بیماری که تازه خطرناک هم نبوده، برخاسته و من که این شبها او را باقصهی مادر و دختری که در بیمارستان راه رفته و دخترکان بیمارتر را دیدهاند، خواباندهام، خدا راشکر میکنم که دوباره دخترم برخاسته، خانه را به هم ریخته، سر وصدایش درخانه پیچیده و با خواهرانش دعوا کرده.
و آرزو میکنم همه خیلی پیش از انکه دیر شود، قدر سلامتی خودشان، فرزندشان و قدرت فرزنداوریشان را بدانند.
#جمعیت
#جهاد_روایت
#سبک_زندگی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
💕بلوغ
✍زهرا نجاتی
تصویری که میبینید، متعلق است به یک عشق پخته. عشق بالغی که حاصل بلوغ یک رابطه است؛ بلوغ ازدواج.
بلوغ ازدواج که مانند خودانسانها، باید به سنی مثل پانزده سالگی برسد، تا کمی از آب وگل دربیاید، تا کمی راحتتر روی زمین پا بگیرد.
زمان لازم دارد تا بالغ شود تا بتواند در برابرطوفانهای ناملایم، تاب بیاورد!
ازدواج دقیقا مثل همان بچهی پرشور وشری است که زمان می برد تا بشناسیش!
زمان میبرد تا حساسیتهایش را، نقاط آسیپ پذیرش را، پاشنه آشیلش را بشناسی!
این همان عشق بالغی است که در دنیای ما عجیب گم شده و سرگردان است!
این همان عشقی است که حالا در ادبیات کوچه و بازار، به سخره گرفته شده!
همان عشقی است که جوانها در جستجویش، جوانی میکنند و عاشق میشوند اما چون پای آن، پایمردی ندارند، نه بالغ میشود نه شکل میگیرد، نه زیبا میشود!
فقط خواستم بگویم همانطور که تا از آب و گل درآمدن فرزند، صبربسیار بباید؛ برای بالغ شدن ازدواج و پاگرفتن نهال عشق، هم، صبر بسیار بباید.
همان صبری که به منزلهی سر ایمان است، همان صبری که اگر نباشد، ایمانی نیست، همان صبری که در آموزشش، به نسل آینده، یهذفرزندان ونوجوانهایمان، خیلی توفیق نداشتهایم!
#عشق
#سبک_زندگی
#امنیت_اتفاقی_نیست
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«رنگ عشق»
✍زهرا نجاتی
بعدِروزی پرکار رسیدهام به خانه، محکم در میزنم و میدانم بین بچهها دعواست و از بین پنجتا یکیشان میآید و در را باز میکند و باحالی بین بغض و شادی می پرسد:_مامان چرا دیر آمدید؟!
من درآغوشش میگیرم، میبوسمش و میگویم:«ببخشید قشنگم.»
نه قامت بلندی دارم، نه چادرم جنس کذایی دارد اما وقتی نگاهم از دامن چادر مشکیام روی ریزش چادر روی کفشهایم، سر میخورد، انگار مشکی میشود رنگ عشق. برعکس دنیای رنگی رنگی درونم. برعکس کمد لباسهای رنگیم در مهمانی و منزل.
اما ازشکوه تلفیق مشکی چادر و مشکی شلوار وکفش، خوشم می آید.
افسردههم نیستم. این را از لبخندشادی بچههایم میفهمم. از بوسههای شب بخیرشان، از شیطنت های گاه وبیگاه با همسر وقتی وسط خماری ظهرگاهی خانه، به شوخی دنبال هم میکنیم وخودمان و بعد بچه ها قاه قاه می خندیم.
اما شکوه مشکی چادرم را دوست دارم. هیچ ارتباطی هم به بدبینی به مردها ندارد. مردهای محترم زیادی دیدهام که مشکی چادرم، مرا نزدشان ارزشمتدتر کرده اما این را هم دیدهام که بعض دیگر مردها،به محض خیره شدن به مشکی چادرم، چشمهایشان پایین می افتد. نگاهشان روی زمین سر میخورد. تیغ نگاه هرجفتمان میخکوب زمین میشود. این را در جلساتی که میروم، درخرید، درمطب، درمغازه، در پاساژ و خیابان خیلی دیدهام.
شکوه مشکی چادرم را دوست دارم حتی وقتی باعث میشود تابستان زیبا را با روسری و مانتو شلوار نخیِ نخی بگذرانم. حتی وقتی ناچارم میکند در گزینش روسری دقت بیشتری کنم تا سر نخورد. تا نگاهها را همچنان روی زمین، بسراند.
همینطور که به شکوه چادرم و ریزشش روی کفشها فکر میکنم، چهارمی در را باز میکند و مرا در آغوش میگیرد و میان بغض ولبخند میگوید:_ چرا این قدر دیر آمدید؟
و من بغلش میکنم و میگویم:«ببخش عزیزم، جلسه داشتم.»
#حجاب
#عرفه
#سبک_زندگی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«دزدهای زمان»
✍زهرا نجاتی
🌿همه ما راجع به اهمیت زمان، آگاه هستیم و به خصوص با تلاوت سوره عصر و مفهوم خسارت، اهمیت زمان طول عمر را بیشتر درک میکنیم.
♦مشکل خیلی از ما، نداشتن وقت نیست، دزدیده شدن وقتمان است.دزدیده شدن توسط دزدهای قهاری که به محض غفلت، بیست و چهار ساعت روزمان را، بیبرکت میکنند، میدزدد و غیرقابل بازگشتترین دارایی ما را میربایند.
👈اما این دزدها که هستند؟ اول و قهارترینشان: رسانه به صورت عام و گوشی و فضای مجازی، به صورت خاص.
دوم،نبودبرنامه یا برنامهریزی منعطف.
سوم،رفت و آمد و تماس،های خارج ازبرنامه.
❇️درمورد رفت و آمدها که راهکار مشخص است داشتن برنامهریزی منعطف، تا حد زیادی مشکل را برطرف میکند. ننشستن پای حرفهای کم اهمیت و خارج از هدف و ضمن رعایت ادب، برخوردی که نشاندهنده علاقه شما به مهمان و ضمنا داشتن برنامهریزی خاص.
❇️برنامهریزی منعطف یعنی تعیین ساعت نهایی برای انجام کارها و تهیه لیستی از کارهایی که بایددر بازه زمانی خاصی، انجام شود و در عین حال قابلیت جبران برای برنامهها. یعنی به جای برنامهریزی برای ساعت 2_4،تعیین ساعت پایان مطالعه درسی دو فصل تا ساعت چهار یا تا ساعت هشت شب.
❇️و اما دزدقهار زمان،گوشی و فضای مجازی که درکنار ایجاد شرایط جدید کسب و کار و آموزش، آسیبهای منحصر به فردی از دزدی زمان گرفته تا دزدی عقیده و آسیب جدی به خانوادهها.
اما درموردگوشی، مهمترین نکته، این است که فراموش نکنیم این ما هستیم که تعیینکننده هستیم نه گوشی. ما مدیریت گوشی را برعهده داریم و گوشی با همه جذابیتش، چیزی جز وسیلهای برای راحتتربودن ما و به هدف رسیدن ما نبست. بنابراین باید قبل از رفتن به سراغ گوشی، چند اصل را برای خودمان روشن و قطعی کنیم؛ ۱.زمانی که برای با گوشی بودن، مدنظرداریم.
2،محتوایی که در نظرداریم که درگوشی جستجو و دنبال کنیم.
3.محدودیت بستههای اینترنتی و ترافیکی متناسب با برنامهریزی کلان ماـ
4.انتخاب فضای مجازی و بستر مورد استفاده و تعیین زمان استفاده از آن، مثلا پخش فیلم، یک ساعت، محتوای اینستاگرام، نیمساعت، سخنراتی، یک ربع. و..
💠برای مدیریت بهترزمان دو نکته را مدنظر داشته باشیم: بعضی عوامل مثل خدمت به مردم و بیداری صبحگاهی، وقت تلف نکردن و تلاوت سوره قریش، عوامل مهمی برای برکت در وقت هستند.
💠 تعداد زیادی ازکارها قابل ادغام درزمان واحد هستند: ورزش و تماشای تلویزیون در منزل، ذکر گفتن و بستن خوراکی بچه ها یا آشپزی و ظرف شستن و گوش کردن فایلهای درسی صوتی یا سخنرانی و..
👈مراقب جواهرگرانبهای عمرمان باشیم.👉
#امام_زمان
#سبک_زندگی
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI