eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
731 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
267 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
«فقط بیاور» ✍️زهرا نجاتی، عضو تحریریه مجتهده امین پیرزن دوباره با مهربانی خیره شده به من و دخترانم. با حالتی شرمسار می پرسد؛ به مادرت کشیده‌ای که دخترزا شده‌ای؟ برای بار هزارم می‌گویم:_ نه عزیزم. پسرهای مادرم سقط می‌شدند من اصلا باردار نشدم برای پسر. فرق می‌کند. هربار که از اینکه بستگی به مرد دارد که پسر بیاوری یا دختر، برایش می‌گویم، باز بر می‌گردد، به همین نقطه. دلم خوش است که بدجنس نیست که نمی خواهدطعنه بزند. که مهربان است و سوالی که از ذهنش روی زبانش آمده می‌پرسد. این بار اما وقتی این حرف را می‌زند و بعد می‌گوید؛_ دیگر باردار نشو.اگربازهم دختر آوردی، چه؟ لبخند می‌زنم؛ در دلم می‌گویم؛_ یعنی بد است که خودتان هفت دختر دارید؟!اما نمی‌گویم. به جایش می‌گویم؛_ می‌‌دانید اوضاع جمعیت کشورما خیلی خراب است. ده سال است رهبری هرجا نشسته و در جلساتش مداوم تاکید کرده اما اخیرا گلایه کرده که به جز چند. بچه هیاتی کسی حرف مارا گوش نکرده! می‌گویم: _می‌دانید اینقدر اوضاع خراب است که دیگر کاری نداریم ولایی یا غیر ولایی. الان دیگر باید هرکس هر ایرانی، هرکس که به وجب وجب این خاک، علاقه دارد، فرزند بیاورد بدون ترس از اینکه باز دختر باشد یا باز پسر. بدون ترس حرف دیگران یا گلایه های اقتصادی. حتی امروز دانستم که بدون اینکه دغدغه‌ی تربیت موفق داشته باشد. دیده‌اید مادرهایی که می‌گویند:_ می‌ترسیم نتوانیم تربیت کنیم؟ حواستان بوده به سخن پیامبر که در قیامت به تعدادشان تفاخر می‌کنم؟ یعنی خود ازدیاد نسل برایم مهم است. یعنی تو فرزندت را بیاور، اگر سقط شد، که شفیعت خواهد بود و تو کارخودت را کرده‌ای. اگر به دنیا آمد و تو نوح بودی و او کنعان شد، بازهم ثوابت تربیت را برده‌ای! ولی فرزند بیاور. می‌گویم؛ متاسفم که عده‌ای زن را مصرف کننده می‌دانند، اما دوره‌ی این حرف گذشته، همانطور که باید دوره‌‌ی این بگذرد که پسرآوری هنر است و دخترآوری ذلت. می‌گویم: _وقتی مرد نزد امام صادق گلایه کرد از دختر دار شدنش، امام به او فرمود:_ به جای غلامی که در سوره‌ی‌ کهف، قصه‌ی کشته شدنش به دست خضر آمده، خداوند به آن پدر ومادر، دختری داد که هفتاد پیامبر از نسلش پدید آمدند. می‌گویم؛_وقتی اوضاع جمعیت این است، آوردن دختر، نه تنها رحمت خداست، بلکه وظیفه‌ ‌ایست که از تربیت چندنسل خدا روی دوش ما می‌گذارد چون هر دختر می‌تواند چندین فرزند بیاورد و تربیت کند، ظرفیتی که به این وضوح، در پسرها نیست. پیرزن به نقطه‌ای دور دست خیره می‌شود، بعد انگار تسلیم شده باشد، می‌گوید:__خیرببینی مادر. لبخند می‌زنم و هزارباره خدا را برای داشتن چهاردختر شکر می‌کنم! @AFKAREHOWZAVI
مادرانه های من☘ ✍️زهره ابراهیمی، عضو تحریریه مجتهده امین ⭕️بی بی سی خبیث که سال‌ها از سیاست‌های وزارت بهداشت درباره حمایت می‌کرد از اینکه سخنان رهبری درباره‌ی ازدیاد جمعیت مورد توجه قرار نگرفته است ذوق زده است.⭕️ «امیدوارانه» ای ...که نیمه تمام در گلویت رسوب شد! دشمن به «تو» بخاطر«امیدواری» ات به «ما»، پوزخند می‌زند. از شرم بر کدام خاک حسرت فرو روم.بغضی شدیم که از چشمت افتادیم. بارها و بارها این کلیپ را پلی کردم. برای بارداری پنجم به شدت منع شده بودم اما آتش پوزخند دشمن به تو، تمام وجودم را می‌سوزاند. میدان نبردی بود که ترس از جان مرا به کناره می‌کشید. ناخودآگاه به یاد همه کسانی می‌افتادم که در طول تاریخ با توجیه‌تراشی حرف امام خود را بر زمین نهاده و سرخوش راه خود رفته‌اند و زمین خوردند. عاجزانه از خدا خواستم خودش مرا در مسیری که مصلحت می‌داند قرار دهد. دوهفته بعد، میهمان بدن من شد و من عاشقانه با تمام وجودم پذیرایش شدم.از اولین روزها محک امتحان شروع شد و من دل‌نگران روسیاهی. تهوع خیلی شدید و مشکلات عجیب و غریب بارداری که یک دقیقه هم به من امان نمی‌داد.گویا گام های ضعیفم باید استواری یک ادعای سنگین را ثابت می‌کرد. در اوج لحظاتی که جسم ناتوانم مرکب امتحان بود اشک می‌ریختم و از خدا می‌خواستم این را از حقیر بپذیرد. سرزنش تیز و بران اطرافیان آخرین قطرات رمق را هم از من می‌ربود و تنها دلخوشی من امید به «امیدواری» تو بود. بارها و بارها با خودم درس ولایت پذیری را تکرار می‌کردم و مشق عشقی مبهم را با خون دل می‌نوشتم. روزهای سختی بدنم میزبانش بود و ناتوانی ‌و ضعف شرمگینم می‌کرد. هنگامی که طفلم بعد از نه ماه پر تلاطم در آغوشم آرام گرفت، لمس گونه‌های لطیفش خستگی نبردی سخت را از تنم خارج کرد و صدای تسبیح گریه‌اش آرام جانم شد. @AFKAREHOWZAVI
لحظه بیداری ✍️طیبه فرید غالب درگذشتن‌های پیرامونم ناگهانی و غافلگیرانه بود و انگشت‌شماری از سالمندان و مریض‌های لاعلاج بودند که مدتی زمین‌گیر شدند و بعد درگذشتند! و تجربه نشان می‌دهد احتمالا من نیز به یکی از این دو شیوه بدرود حیات خواهم گفت. حلقه‌ی ازدواجم، کتاب هایم، بوفه ی ظرف‌های عتیقه ی گلسرخی‌ام، اتاقم، میز کارم، کشوی نوشت افزارم و آن شکلاتی که همسرم با عشق برایم خریده بود و من به یادگار نگه داشته بودم، آلبوم خاطره‌هایم، همه و همه را وارثان میان خودشان تقسیم خواهند کرد حتی آن پنجره ی بزرگ اتاقم که رو به نمای پایانی سلسله جبال زاگرس باز می شود و شاید آسمان را و شاید پرواز آن پرندگان مهاجری را که از پشت پنجره نظاره کرده بودم؛ آن ها را هم میان خودشان تقسیم کنند والبته بسیاری از تعلقاتم به‌درد کسی نخواهد خورد! چون تعلقات من بودند نه دیگران! مثل نوشته‌جات و خاطره‌ها و نامه‌های مملو از دوستت دارم عزیزانم. تنها چیزهایی که برایم می‌ماند خانه ی خیلی کوچکِ همیشه مرطوبی‌است که بوی نم خاک می‌دهد و پیراهنی سفید و سکوت و تنهایی و بیداری مدام* و فرصت بسیار برای نوشتن! نوشتن برای توئی که تا اینجای داستان ساکت بودی و حالا قاب سنگی قبرم میان من و تو فاصله انداخته! میان صدایِ من و گوش‌های همیشه شنوایت. میان چشم‌هایمان و میان واژه‌ها، میان دوستدارت فلانی و دلتنگ روی ماهت بهمانی. و روزهای بارانی وقتی قطرات باران از منفذ خاک به خانه ی ابدی ام می رسد و دست نوشته های خاکی‌ام خیس می خورد و پس از باران با گرم شدن زمین تبخیر می شود و از کنار قاب سنگی قبرم گیاهی می‌شود و سر بر می آورد! تو با یک بغل فاتحه و چند شاخه گل السلام علی اهل لا اله الا الله از راه می رسی و موقع خواندن فراز کیف وجدتم قول لا اله الا الله، چشم‌هایت می افتد به گیاه جدیدی که از شیارهای قبر من روییده و چشم هایت نم می شود! می‌چینی‌شان و با خودت می بری و می گذاری وسط صفحات کتابت! و شب تا بخوابی ده بار نگاهش می کنی. چون تو به حیات پس از مرگ ایمان داری! و به خانه ی پس از مرگ، و به زندگی در بیداری پس از مرگ و به تمام زیبایی های پس از آن بیداری! *قال علی علیه السلام:« الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا»/مردمان در خوابند و زمانی که می میرند بیدار می‌شوند. @AFKAREHOWZAVI
مرگ یک زندگی ✍️آمنه خالقی فرد قلب زمین برای لحظاتی به تپش افتاد، و قلب هایی در سینه از تپیدن افتاد و لحظاتی حیرت و حیرانی بر زمین و زمان سایه افکند. مردم دو دسته شدند، عده‌ایی زیر آوارها جا ماندند و عده‌ایی بنا بر مشیت الهی زنده ماندند. غم و اندوهی عظیم بر سینه ها نشست. هر کس به دنبال عزیزی به جان آوارها افتاده و با زاری و فریاد عزیزش را صدا می زند. در یک لحظه زندگی‌هایی زیر و رو می‌شود که، تا دیروز گرم بوده به گرمای وجود پدر و مادری مهربان و شیطنت‌های فرزندانی پر شور . دیگر نه از آن خانه خبری‌است و نه از ساکنان خانه. از آن همه شور و حرارت، تنها تلی از خاک مانده و نگاه‌هایی تر بر روی این آوارها ثابت مانده، برای دیدن مرگ یک زندگی. 🍃فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ🍃 @AFKAREHOWZAVI
پرواز رازهای زمین ✍️زهره قاسمی  باران اتصال آسمان و زمین است. فرصتی است برای صحبت و سکوت.برای گریه و خنده و برای عشق بازی. در دل سیاهی شب، سر به سجده می‌گذارم و راز های مگو را نجوا می‌کنم. می‌دانم که باران، امین و پیغامبرِ خوبی ست. پیشانی‌ام را بر تربت حسین علیه السلام می‌سایم و شکر می‌کنم خدای بزرگم را به عدد تمام قطره‌های رحمتش.خاک که گونه‌ی راستم را نوازش می‌کند، بی‌اختیار می‌خواهم پروانه‌وار دور حضرت دوست طواف کنم. خدای عزیزم را دوست دارم به عدد تمام قطره‌های رحمتش. گونه ی گُر گرفته سمت چپم با خنکیِ خاک آرام میگردد و زبانم رخصت استغفار می‌گیرد. طلب بخشش دارم از خدای مهربانم به عدد تمام قطره‌های رحمتش. شب‌های بارانی خلوتکده عشاق است. ای واسطه ی فیض!دست نیاز تشنگان را ببین و تا صبح ببار و دانه‌دانه رازهای زمین را به آسمان ببر! ✨وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ ✨ @AFKAREHOWZAVI
هشدار زمانه ✍️بانو آلاله یکی از چیزهایی که به وقوع می پیوندد زلزله است، زلزله ای که گاه ساختمان هایی را ویران می کند و یا اهالی آن منطقه را از بین می برد. این زلزله های تکان دهنده، بیدار کننده و هشدار دهنده است. تکان دهنده به این که قدرتی بالاتر از قدرت خداوند نیست، او می تواند در یک لحظه تمام نقشه ها را خراب کند، او می تواند تمام حالات را دگرگون کند، گاه این زلزله ها به ما هشدار می دهد؛ هشدار اتقاقی بزرگ که در پیش است، هشدار «يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ» (طارق آیه 9) آری قیامت، قیامتی که درآن زلزله ای به بلندای ابدیت به وقوع خواهد پیوست تا سِرهای درونیمان را فاش سازد، کاش ! این زلزله ها قبل از این که سِرمان را فاش سازد، ساختمان درونی و قلبمان را متزلزل و بیدار نماید تا ره به سوی مولا و خدای حقیقی خویش پیش گیریم و از خطاهای خود که دور یا زود بر اثر زلزله قیامت به وقوع خواهد پیوست، توبه نماییم و آن را جبران کنیم. @AFKAREHOWZAVI
«مقتدای حواریه ها» ✍️طیبه فرید گاهی برای آنکه بتوان دلایل احساسی را از مشاهداتی به رشته ی تحریر درآورد کمی زمان لازم است. قصه، قصه ی مسیح بود، ومن از عظمت این قصه نفسم می گرفت و اشک می‌ریختم،چطور می توانستم بنویسم.قصه قصه ی مسیح بود که خداوند اراده کرده بود او را در آینده ای نزدیک با یارانی دل داده تر و عاشق تر همراه کند و قدرت غالبه ی خودش را به رخ عالم و آدم بکشد. او در میان نشسته بود و حواریه های کوچک در اطرافش حلقه زده بودند.حواریه های معصومی که از شدت اشتیاق غنچه های چادرشان داشت می شکفت و می ریخت و دوباره گل می کرد! یکی از حواریه ها هنوز باور نداشت این مسیح است و به او اقتدا کرده،این را از بغض مدامش می شد فهمید. وقتی تصاویر مسیحِ عشق با محاسن سپید،در میان سجاده، آن مقتدای حواریه ها در عالم منعکس شد شوق عجیبی در بسیاری از جان ها جوانه زد !شوقی که ناشی از زیبایی بصری و گل های چادر حواریه ها و حتی لبخند مسیح نبود! حس آن دیدار که حالا تصاویرش همه جا دیده می شد، حس شور انگیز امید بود،حس شورانگیز امید پس از طی کردن روزهای زخمگین التهاب. حالا خود مسیح برای جهاد تبیین به میدان آمده بود. جهاد تبیینی با نقش آفرینی مسیح مهربان انقلاب و حواریه های معصومش. مسیح مجاهد با محاسن سپید نشسته در میان جنگ روایت ها! آنروز چیزی که اغیار شکاف می دیدند، دلدادگی بود، وقتی حواریه های کوچک در آن حسینیه از شوق روی خندان مسیح بالا و پپایین می پریدند آن فاصله های خیالی پر شد. ٠۱ @AFKAREHOWZAVI
دختر ، عشق ، پدر ✍️سعیده رحیمی به قدری از قاب‌های زیبای این جشن به وجد آمدم که چند روز اول ترجیح دادم چیزی ننویسم و فقط محو تماشای ناب‌ترین صحنه‌های مهر و عطوفت پدرانه و شوق و عشق دخترانه‌های این دیدار بمانم. تصاویری که بدون هیچ برنامه‌ریزی و عاری از هر راهکار عملیاتی و سیاست گزاری فرهنگی ، یک تنه شعارهای مزورانه ی زن زندگی آزادی را به محاق برد و دختر عشق پدر را به جایش نشاند. چقدر به‌جای این دختران خوش وقت اشک ریختیم و با حال و هوای غرق صداقت‌شان هوایی شدیم و با شوق وصف نا شدنی شان غرق شور و اشتیاق گشتیم. اصلاً چند روز است با نگاه کردن این بی نظیر ترین لحظات انرژی می گیریم ؛ خلق این تصاویر، ظرفیت تمدن سازی دختران ایران زمین را به رخ دنیا کشاند و رزمایشی بی بدیل در طرح و رنگی متفاوت را به نمایش گذارد. رزمایشی که برد موشک‌های آن از تجهیزات زیر زمینی سپاه هم بیشتر بود و در آستانه ی روزهای پرحماسه ی بهمن ماه، بهاری دوباره را به خانه هایمان مهمان کرد. و حقیقتا باید گفت این زنان بزرگ به ظاهر کوچک امید فرداهای روشن این مرز وبوم هستند. و یکباره درس بزرگ شدن و دوستی با خدا و مادری را از پدر آموختند. گوارای وجود پرمهرشان @AFKAREHOWZAVI
ایران و کرم‌های تمدن‌خوار ✍ نسا خلیلی ۱. در طبعیت موجودات بسیاری وجود دارند، حتی موجودات ناشناخته‌ای که شاید نامشان را نشنیده‌اید؛ مانند کرم‌های تمدن‌خوار. این موجودات، روزگاری است در بدنۀ ستبر درخت تمدنی ایران، توسط تمدن‌های دیگر تعبیه شده‌اند. کارکرد این موجودات، خوردن بی‌وقفه حسِ افتخار، تولید ضایعات خودکم‌پنداری و ایجاد حسِ حقارت، در بین صدر تا ذیل زیستگاۀ تمدنی خودشان است. بگذارید رازی را که از تمدن‌خواران شنیده‌ام، با شما در میان بگذارم. «اگر بخواهید ملت و تمدنی را به زانو درآورید باید مدام این کلمات را برای او تکرار کنید؛ نژادِ تو، فکرِ تو، ژنِ تو حقیر و پست است». شما هم این‌ کلمه‌ها را از بلندگوهای تمدن‌خواران شنیده‌اید؟ ۲. این شاهکار تفکرِ تمدن‌خوار، ایدۀ امروزی نیست بلکه قدمتِ تاریخی دارد ولی با تفاوت‌های اندک. فرعون هم از این روش استفاده می‌کرد اما مدل خشن تمدن‌خواری را انتخاب کرده بود؛ باور نمی‌کنید به آیه۴ سورۀ قصص مراجعه کنید. «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ؛ همانا فرعون در زمین گردنکشی کرد و میان اهل آن، اختلاف افکند، طایفه‌ای از آن‌ها را سخت ضعیف و ذلیل می‌کرد، پسرانشان را می‌کشت و زنانشان را زنده می‌گذاشت». آیا می‌خواهید زمان دقیقِ به‌وجودآمدن این آفت را بدانید؟ با عرض پوزش باید بگویم که متاسفانه گونه‌شناسان، تاریخ دقیقی را برای پیداش آن‌ها مشخص نکردند؛ امّا اوج و فرود این کلونی‌ قابل رویت است. ۳. با بررسی‌ِ تاریخ معاصر ایران در چند دوره، ظهورِ خاص این گونۀ زیستی را می‌توان دید؛ اواخر دورۀ قاجر، کل دورۀ پهلوی و دهۀ چهارم انقلاب اسلامی. زمانی وزیرِ مملکت متعلق به این گونه، معتقد بود که ایرانی‌ها با قدمتِ تمدنی ۲۰۰۰ و خرده‌ای سال و با فرهنگ ایرانی اسلامی ۱۴۰۰ و خرده‌ای سال، حتی نمی‌توانند لولهنگ بسازند؛ که الحمدالله با خیزیش پیر و جوان در سال ۵۷ از زیستگاه تمدنی اخراج شد؛ ولی متاسفانه، با ضایعاتِ مسمومِ کرم‌های تمدن‌خوار بخشی از بدنۀ درخت تمدنی آسیب دید. تفکر تمدن‌خواری، مرد و زن، پیر و جوان و صغیر و کبیر نمی‌شناسد؛ اما نقاط مشترک زیادی دارد. ۴. یکی از نقاط مشترک، این است که اگر از تاریخ تمدنی برای آن‌ها گفته شود، می‌گویند گذشته‌ها گذشته است؛ در حالی که، هر ملتی به گذشتۀ خوب خود افتخار می‌کند. حتی اگر تاریخچه‌ و گذشته‌ای نداشته باشد، برای خود قهرمان می‌سازد؛ مانند آمریکا که در طول جنگ جهانی برای خود قهرمانان دی سی و ماروال را ساخت مانند؛ «بتمن»، «سوپرمن»، «زن شگفت‌انگیز»، «جوکر»، «کپتن آمریکا»، «مرد آهنی»، «مرد عنکبوتی»، «هالک» و.. و این اسطوره‌ها را به تمام دنیا تزریق کرد؛ اما تمدن‌خواران داشته‌های خود را حقیر می‌دانند و حتی با آن‌ها بیگانه هستند. ۵. از نقاط مشترک دیگر تمدن‌خواران، حسرت‌خوردن همیشگی آن‌ها از نداشته‌های خیالی است. برخی از این گونۀ زیستی ترجیح می‌دهند سگی در نیویورک باشند و گوسفندی در سوئیس. این بزرگواران، همیشه از امکانات کشور خود بیزارند و اصرار دارند که مقدار خدمات کم است. اوج فعالیتشان در زمان تلخی‌هاست! چه در زیستگاه تمدنی خود چه در زیستگاهی دیگر و صد البته با رویکرد متفاوت. مدل رفتاری آن‌ها این است که اگر اتفاق ناخوشایندی در زیستگاه خودی بیافتد؛ چنان در بوق و کرنا می‌کنند و روزگار سیاه را نشان می‌دهند که انگار فاجعه هیروشیما اتفاق افتاده است؛ ولی اگر فاجعۀ هیروشیما جای دیگری رخ بدهد، آن را به اندازۀ بازشدن در چیپس نشان می‌دهند! ۶. راه علاج و مواجهه با این موجودات چیست؟ این است که صدایمان را بلندتر از بلندگوهای آن‌ها کنیم. از بلندگوهای پیشرفته و جذاب استفاده کنیم. در لحظه، موقعیت‌ها را شناسایی کنیم. برای این کار، باید دائما ایده‌پردازی و نوآوری برای بهترسازی جامعه و ایمن‌کردن گوش‌های نسل نو داشته باشیم. این ممکن نیست مگر با پرورش و استفادۀ بیشتر از نیروهای زبده با چشمان تیزبین و هوشیار و پرهیز از به کارگیری نیروهای بی‌تفاوت نسبت به آیندۀ تمدنی ایران اسلامی تا آنکه با بی‌اثرشدن قدرتِ مانور تمدن‌خواران، در درختِ تمدنی ما ضایعات و سموم باقی‌مانده از آن‌ها هم ازبین برود. @AFKAREHOWZAVI
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
🔰۱۹بهمن ماه۱۴۰۱، نخستین گعده یادداشت‌خوانی بانوان اعضای تحریریه مجتهده امین در خبرگزاری حوزه برگزار
1⃣ماجرای گعده و خبرگزاری ✍🏻 زهرا کبیری پور، عضو تحریریه مجتهده امین ماجرا از آنجا شروع شد که دو نفر از عزیزان تحریریه در ذیل یادداشتی با محوریت مسجد، تلویحا اشاره‌ای به کافه رفتنِ دو نفره‌ی خود و گپ و گفت‌شان کرده بودند... و خوب این موضوع دلِ اعضای تحریریه را قلقلک داده بود لذا در یک عملیات انتحاری از مدیر تحریریه که از قضا یکی از همان دو نفرِ خاطی بود، تقاضا نمودند که آقا پس ما چی؟! ایشان که مثل همیشه دست به اسلحه بودند، فرمودند: چرا که نه! بفرمایید درخدمت باشیم... یک به یکِ حسرت خورندگان خودی نشان داده و گفتن من من... آمار که بالا رفت، موضوع جدی‌تر شد و از ما قول گرفته شد که برای چهارشنبه وقت خود را خالی کنیم... ما نیز خالی نمودیم... اما از کجا و چگونه و چطورش هیچ اطلاعی نداشتیم! تا اینکه چند روز بعد پیامی ارسال شد با این محتوا که قرار است جمعی از بانوان تحریریه‌ی مجتهده امین در خبرگزاری حوزه به میزبانی آقای صدرایی دور هم جمع شده و گل گفته و گل بشنوند. خوب اسم خبرگزاری که آمده اولین چیزی که به ذهن متبادر شد، یک جلسه‌ی رسمی و خشک بود، اما از آنجا که هرچه از دوست رسد نیکوست، جمعی از خواهران اعلام حضور کردند و جمعی از خواهران ساکن قم ابراز حسرت کرده و مانند خواهران شهرستانی به دسته‌ی حسرت خورندگان گِرویدند. روز موعود فرا رسید و از تعداد افرادی که اعلام حضور کرده بودند تنها سه نفر سر وقت و یک نفر با تأخیر شرکت کردند که با مدیر مجموعا شدیم پنج نفر. ابتدای جلسه که چهارنفری بودیم کمی گل گفته و گل شنیدیم و به یک یادداشت بسیار زیبا گوش جان سپردیم! و در حضور آقای رکوردر قلمیِ مشکی که روی میز جا خوش کرده بود به نقد و بررسی آن پرداختیم و در ادامه گوشِ جان سپردیم به یک نوشته‌ی طنز بسیار زیبا و وزین که برکت فراوانی در پی داشت. چون در اثنای خوانش آن، نفر پنجم گروه شرفِ حضور یافتن و در اثناتر جناب آقای صدرایی تشریف‌فرما شده و بسی حسرت خوردند که چرا از اول یادداشت را نبودند. البته ما خیال‌شان را راحت کرده و گفتیم نگران نباشید عصر دود که نیست! فی‌الفور در ایتا برایتان ارسال می‌کنیم. ایشان از این دیدار ابراز خرسندی نموده و بسیار از این گردهمایی استقبال کردند و از حضار خواستند که به معرفی خود بپردازند. خانم مدیر شروع به معرفی خودشان کردند که در اثنای آن آقای علیزاده نامی نیز به جمع ما پیوستند که ما در ادامه متوجه شدیم، ایشان از یادداشت نویسان تراز هستند... ادامه‌ی معرفی دوستان با مشایعت آقای عکاس که از زمین و زمان عکس می‌گرفتند و آقای رکوردر که همه را ضبط می‌کردند و حضور مدیر عصر زنان ادامه داشت که ناگهان خبر رسید که آقای صدرایی باید این جلسه را ترک کرده و به جلسه‌ی دیگری بروند. ایشان در پایان اضافه کردند که چون اینجا متعلق به حوزه است خانه‌ی دوم شما خواهران طلبه بوده و شما هر وقت که دوست داشتید می‌توانید با هماهنگی قبلی تشریف بیاورید و از محیط اینجا برای گعده‌های خود استفاده کنید و در پایان‌تر نیز به هرکدام از ما دفترچه‌ی یادداشتی با آرم بزرگ خبرگزاری! اهدا کردند. ولی آیا جلسه در اینجا پایان یافت خیر... بعداز بدرقه‌ی آقای صدرایی و علیزاده و آقای عکاس، عذر آقای رکوردر را نیز خواسته و به گفتگو و یادداشت خوانی خود ادامه دادیم و خطاب به مدیر محترم فرمودیم آیا آن قراری که شما رفتید و شعله‌ی این قرار را روشن کرده بود نیز اینگونه بود!!؟ ایشان فرمودند خیر لذا ما نیز فرمودیم باید ما را به مکان مورد نظر در آن یادداشت که ختم به اینجا شد ببرید... و جای دوستان خالی بعد از اقامه‌ی نماز جماعت در قسمت حسینیه‌ی مسجد (ذکر شده در یادداشت دوستان) که ثواب کمتری داشت! به کافه‌ی مذکور رفته و آنجا را با حضورمان مزین نمودیم و کافه را به خواندن یادداشت و شعر زیبا مهمان کرده و بعد از خالی کردن مقادیری از جیب مدیر عزیز تحریریه مکان را به مقصد خانه‌هایمان ترک کردیم. خلاصه که جای تمام آن‌هایی که گفته بودند می‌آیند اما نیامدند و جای حسرت خورندگان خالی... اما در پایان ذکر چند نکته را الزامی می‌دانم: با حضور آن آقای رکوردر که از ابتدای جلسه با ما بود و آقای عکاسی که ما را همراهی می‌کرد، منتشر شدن چنین خبر کوتاهی از خبرگزاری بعید می‌نمود. آن همه عکس گرفته شد ولی در اطلاع‌رسانی خبرگزاری اثری از آقای صدرایی وجود ندارد و گویی ما خواهران آن‌طور که در تصاویر منعکس شده است شیک و اتو کشیده نشسته و با یک فرد خیالی در حال گفتگو هستیم.‌حضور ایشان در جلسه به قدری کوتاه بود که از عزیزان شش نفره‌ی حاضر در گروه دو نفر حتی نتوانستند خود را معرفی کنند...! @AFKAREHOWZAVI
پذیرش خود ✍️مرضیه رمضان‌قاسم نه از در اوج بودن مغرور شو و نه از پائین بودن دلسرد زندگی پستی و بلندی دارد، در مشکلات زندگی خودت را تنها نگذار با خودت خوب حرف بزن و حرف خوب بزن. با خودت همانطوری سخن بگو که دلت می‌خواهد دیگران با تو آنگونه صحبت کنند. خودت را در هر صورت دوست‌بدار خواه بالای الاکلنگ زندگی باشی و خواه پائین آن. گاه در عین بالا بودن باید کوتاه بیایی چون هنر در پائین بودن است و گاه برعکس...در کل باید شرایط را سنجید. مهم حفظ ارزش‌هاست به خودت سخت نگیر، بالا و پائینی‌ها گاه نسبی‌اند و اعتباری‌... در هر حال عاشق خودت باش و این عشق را مشروط به بالا بودن‌ نکن. @AFKAREHOWZAVI