«مقتدای حواریه ها»
✍️طیبه فرید
گاهی برای آنکه بتوان دلایل احساسی را از مشاهداتی به رشته ی تحریر درآورد کمی زمان لازم است. قصه، قصه ی مسیح بود، ومن از عظمت این قصه نفسم می گرفت و اشک میریختم،چطور می توانستم بنویسم.قصه قصه ی مسیح بود که خداوند اراده کرده بود او را در آینده ای نزدیک با یارانی دل داده تر و عاشق تر همراه کند و قدرت غالبه ی خودش را به رخ عالم و آدم بکشد. او در میان نشسته بود و حواریه های کوچک در اطرافش حلقه زده بودند.حواریه های معصومی که از شدت اشتیاق غنچه های چادرشان داشت می شکفت و می ریخت و دوباره گل می کرد!
یکی از حواریه ها هنوز باور نداشت این مسیح است و به او اقتدا کرده،این را از بغض مدامش می شد فهمید.
وقتی تصاویر مسیحِ عشق با محاسن سپید،در میان سجاده، آن مقتدای حواریه ها در عالم منعکس شد شوق عجیبی در بسیاری از جان ها جوانه زد !شوقی که ناشی از زیبایی بصری و گل های چادر حواریه ها و حتی لبخند مسیح نبود!
حس آن دیدار که حالا تصاویرش همه جا دیده می شد، حس شور انگیز امید بود،حس شورانگیز امید پس از طی کردن روزهای زخمگین التهاب. حالا خود مسیح برای جهاد تبیین به میدان آمده بود. جهاد تبیینی با نقش آفرینی مسیح مهربان انقلاب و حواریه های معصومش.
مسیح مجاهد با محاسن سپید نشسته در میان جنگ روایت ها!
آنروز چیزی که اغیار شکاف می دیدند، دلدادگی بود، وقتی حواریه های کوچک در آن حسینیه از شوق روی خندان مسیح بالا و پپایین می پریدند آن فاصله های خیالی پر شد.
#بهمنماه۱۴٠۱
#ماهرجب
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI