eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
706 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
199 ویدیو
17 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖مهمان ویژه‌ی اعتکاف ✍️آمنه عسکری منفرد مادر در سجاده بود که باصدای دختر به‌خودآمد. «مامان زود بیایید! این دخترها را ببینید! رفتند پیش آقا جشن تکلیف گرفتند خوش به حالشون!...کاش من هم بین آنها بودم!...» مادر که اشک در چشمانش حلقه زده بود، وقتی شوق و حسرت  آمیخته با اشک را در چشمان ریحانه دید، گفت: «انشاالله تو جزء معتکفین میشوی. آنجا از خدا بخواه زیارت روی ماه آقا روزی ما هم بشود.» یک هفته بود که منتظر خبر بودند. قرار بود از طرف مسئول فرهنگی  حوزه به آنها خبر دهند که آیا ریحانه، واجد شرایط حضور در این مراسم هست یا نه. مادرش نذر امام جواد کرده بود، حالا که دخترش این همه مشتاق حضور است، شرایط برای حضورش فراهم شود. بالاخره دو روز مانده به شروع مهمانی، مسئول  حوزه  برای آخرین بار تماس گرفت و اعلام کرد متاسفیم، دختر شما ۱۲ سال دارد و  برنامه های فرهنگی اعتکاف ما برای دختران نوجوان و جوان ۱۴ تا ۲۰ سال برنامه‌ریزی شده. دختران مشتاق ۱۲ساله‌ی زیادی مراجعه کردند و ما همه‌ی تلاش خودمان را کردیم اما متاسفانه... » مادر درحالی‌که فکر‌می‌کرد چطور به ریحانه خبردهد، در قلبش خدا را شکرمی‌کرد که دختران هم‌سن وسال ریحانه، این‌قدر از اعتکاف امسال استقبال کردند. این نشانه‌ی روشنی از پررنگ بودن حضور پروردگار در قلب نوجوانانی بود که به تازگی طعم بندگی را چشیده‌بودند. اما در دلش هم ناراحت بود که این فرصت ناب نصیب ریحانه نشده. او دیده بود که دختر نوجوانش چطور خودش را برای حضور در این برنامه آماده کرده، به دنبال همسفر امین برای حضور در این سفر پربرکت بوده، اما حالا نمی‌توانست در مهمانی خانه‌ی خدا حاضر شود.  شب شد و ریحانه که طاقتش تمام شده بود، با هیجان و اضطراب از مادر پرسید: «چه شد؟ آیا می توانم در اعتکاف شرکت کنم؟» مادر دخترش را در آغوش کشید و  با ناراحتی جواب داد: «دختر گلم انشالله سال آینده. ظاهرا ظرفیت خالی باقی نمانده تا بتوانند از دخترانه ۱۲ ساله هم پذیرایی کنند چون قرار بود برای شما برنامه های ویژه‌ای تدارک ببینند، اما ظاهرا شرایط مهیا نشده.» برای لحظه‌ای هر دو سکوت کردند.مادر می‌دانست که چقدر فرشته کوچک خانه ناراحت شده اما کاری از دستش برنمی‌آمد.  برای شب میلاد امام علی (ع) در خانه مهمان داشتند. همه‌ی‌ وسایل پذیرایی رو آماده کرده‌بودند، اما هر دو بدون اینکه با هم از اعتکاف صحبتی کنند، به فکر سعادتی بودند که از ریحانه سلب شده‌بود. جمعه شب وقتی مهمانی تمام شد، ریحانه سراغ گوشی رفت تا سرگرم شود. یکدفعه صدای شادی‌اش بلند شد: «مامان ! مسجد‌الرضای محل خودمان، برای دختران ۱۲ تا ۱۸سال اعتکاف گذاشته. ای کاش اینجا ثبت‌نام کرده بودیم.» مادر بلافاصله با مسئول بسیج تماس گرفت و شرایط را توضیح داد اما جایی خالی در مسجد نمانده بود. مادر از عمق حان به امام رضا متوسل شد تا بهترین را برای دخترش بخواهد، انگار همین اعتماد قلب و جانش را آرام کرد. صبح روز ۱۳ رجب،  مادر که فرشته‌ی پاک خانه را روزه‌دار دید، فکری به ذهنش رسید. از طرفی می‌دانست که اولین شرط از شرایط اعتکاف، حضور معتکف از شب سیزدهم ماه رجب در مسجد است. بلافاصله با معلم ریحانه تماس گرفت و ماجرا را تعریف کرد. خانم معلم از فکر مادر استقبال کرد و قرار شد بعد از اعتکاف در درس‌ها به او کمک کند اما... 🔗ادامه متن در صفحه نویسنده @AFKAREHOWZAVI