eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
707 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
200 ویدیو
17 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
«مثل آنها» ✍زهرا نجاتی ❇️هر قدر فکر می‌کنم، دلیلی غیر از عشق به قد کشیدن جان و روح آدمها، نداشته که امثال شهید زین الدین خبر بدهند از اینکه اگر شب جمعه یادش و یاد شهدا کنیم، مارا پیش اباعبدلله(علیه السلام) یاد می‌کند. 🔹اول که عجب اعتقاد راسخی به اینکه شهید همنشین اباعبدلله است در شب جمعه. 🔹و دوم اینکه شهدا تک خوری بلد نبودند. جامع اندیش بودند برای آدم‌هایی با افق نگاه آنها، بد و خوب بودن فعلی ما چندان مهم نیست، رشد کردنمان مهم است. مهم نیست که چقدر عقب افتاده‌ایم؛ می‌خواهند دست بگیرند، می‌روند که کار راه بیندازند. 🔹برای همین است که شهید صفری و خیلی‌های دیگر قول شفاعت می‌دادند و قول کار راه انداختن. 👈این یعنی نه تنها خودشان یقین داشتند به اینکه شهادت چه جایگاهی دارد، بلکه تلاش می‌کردند هم برای بقیه جا بیندازند، هم قصد داشتند دستگیری کنند. 🔹حال آنها با حال آدم‌ی از جنس من، که اگر هم برای شهادتش دعا کند، از جنس احتیاج به بخشش گناهانش است، فرق می‌کند. 🔹هرچه که بوده آنها همین قدر جانفدای اجتماع بودند. نگاهی شبیه انبیا و اهل بیت داشتند که برای نجات آدمها نه تنها بروند که از آن سوی عالم هم دستگیری کنند. و کسی چه می‌داند شاید یک درس از آنها این باشد که جامعه نگر باشیم و جامع نگر. دلسوز جامعه باشیم و رشد اجتماعی. 🔹حالاتصور کن آنها اگر در فضای کنونی کشور بودند، در بوق ناامیدی می‌دمیدند و مثل بعضی کوتاه نظران، دم از طلبکاری و ضایع شدن خونشان می‌زدند یا تلاش می‌کردند اوضاع را بهبود ببخشند و برای آن از انتخاب خوب و مطالبه پس از انتخابشان دم می‌زنند؟! 🔹 فکر می‌کنم حس عشقشان به مردم، باعث می‌شد دومی را انتخاب کنند. طبیعتا اگر کسی علاقه‌مند آنهاست باید به عشق ملت و میهن، همین انتخاب را بکند. یادمان باشد 👈انتخاب آخرین کار ما نیست؛ بلکه مطالبه پس از انتخاب، از فرد فرد نمایندگان، به همان اندازه مهم است. اگر کسی به دنبال اصلاح رویه است. 👉 و همین. شادی روح امام و شهدا و مادرها و پدرهای زیرخاک، صلوات @AFKAREHOWZAVI
. تاریخ و انتخاب‌نجمه صالحی سراسر زندگی بشر و حتی تاریخ با انتخاب عجین شده اما این انتخاب همیشه به‌دست خود شخص و بدنه جامعه نبوده است؛ از قضا بیشتر تحولات تاریخ در دست انتخاب سلاطین، حکما و سردمداران حکومتی بود و عوام، به ناچار تابع این انتخاب اجباری یا تحمیل شرایط می‌شدند! به عنوان نمونه، پس از رحلت نبی خاتم صلی الله علیه و آله، اقلیتی معلوم الحال دست به انتخابی دیگر زدند و مردم عامی را با خود همراه کردند و بدنه‌ی عظیم مردم، ساکت و مقهور این انتخاب ماند؛ زیرا عوام، هنوز اهمیت انتخاب بد را درک نکرده بود و نمی‌دانست این خشت کج تا کجا دیوار را کج، بالا می‌برد! نمی‌دانست این انتخاب نادرست، گردبادی می‌سازد که سرنوشت اسلام را طور دیگری رقم می‌زند و می‌شود آنچه نباید شود. به تدریج ملت‌ها دریافتند اگر جامعه از انتصاب الهی خالی شود ناچار به‌دست حکمای جور می‌افتد، دین و دنیای مردم به تاراج می‌رود و دست‌خوش طوفان‌های عظیم می‌شود. قرن‌ها گذشت تا مردم متوجه شوند، نباید اجازه داد سرنوشت‌شان به‌دست جنایتکاران بیفتد، پس حداقل کاری که می‌توانستند انجام دهند، اعتراض در مقابل اعمال سلاطین بود! چه بسیار جان‌ها که بر سر این واکنش‌ها از دست رفت تا این‌که آن میراث، به انقلاب اسلامی ایران رسید؛ انقلابی که انتخابِ سرانجامی نیکو و خروج ازظلمت با هدف پرواز به سمت نور و رهایی از ظلم بود. شواهد تاریخی نشان می‌دهد در ایران، نحوه‌ی اداره امور شهرها از ابتدای پیدایش حیات اجتماعی غیر از عصر سلوکیان تا اواخر دولت سلطنت پهلوی دوم با اراده سلاطین و حاکمان اداره می‌شد. با انقلاب مشروطه، پادشاهی مطلق به پادشاهی مشروط تبدیل شد و نخستین تجربه مشارکت ایرانیان شکل گرفت. مجلس شورای ملی قوانین انجمن بلدیه و انجمن ایالتی و ولایتی و نظایر آن را به تصویب رساند، لکن عدم آمادگی ساختاری ایران، برای پذیرش این سبک قوانین و شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه موجب اجرا نشدن و شکست قانون‌های مصوب شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 شرایط مناسبی فراهم گردید تا مردم در تعیین سرنوشت خود و جامعه خویش سهیم باشند و دوباره انتخاب کنند، انتخابی در راستای اهداف مکتب تشیع و چه بسا تمرینی برای تشکیل دولت کریمه‌ی مهدوی و زمینه‌سازی ظهور بعون الله! 🍃امروز ما بر شالوده‌ی انتخاب‌های گذشته‌ی ما بنا شده است🍃 @AFKAREHOWZAVI
«تلخ روزهای قند» ✍ طیبه فرید خداوکیلی همین حرف‌ها را می‌زنید که بعضی نامردها طمع می‌کنند. هر جا می‌رسید هی سفره دلتان را باز می کنید که: _مگه دفعه قبل که رأی دادیم چه گُلی به سرمون زدن؟! این دفعه دیگه رأی نمیدیم. بارها دیدمتان جلوی آدم‌های هفت پشت غریبه‌ای که ازین ور و آن ور قصه سختی هایمان را شنیدند و می خواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند سیسِ غیرتی ها را گرفتید که به شما مربوط نیست،خودمان حلش می کنیم .من که اخلاقتان را می دانم ،شما دلتان به قاعده گنجشک کوچک است تاب نمی آورید.شاید آن صفحه سجلّتان که کلی مهر داخلش دارید را استوری نکنید و اصلا درباره اش حرفی نزنید اما وجدانتان اجازه نمی دهد.آخرین ساعت ها هم‌که شده یواشکی پا می شوید می روید یک جای خلوت صندوقی پیدا می‌کنید رأی تان را می‌دهید.آدم حسابی زیر دِین کسی نمی رود. گفتم دِین..... از همسن و سال های ما آدم هایی بودند که پای امنیت کشور که افتاد با همه گرانیِ اجاره خانه و گوشت و مرغ و پوشک بچه تاب نیاوردند.کنایه ی خنّاس ها را به جان‌خریدند اما بی درنگ رفتند جانشان را دادند وبرگشتند بعضی هایشان هم بر نگشتند! این روزها با همه سختی هایی که محاصره‌مان کرده اما سرمان گرم زندگی مان است، جانمان پیشمانست.درست وقتی که دارید کنار قند روزهای تلختان چایی و کیک می خورید بعضی ها روزگارشان عین زهر مار است . قند روزهای تلخشان توی خانطومان گم شده.برای اینکه پای وحشی ها به شهر ما نرسد.نارنجستان قوام مخروبه نباشد و طاووس دروازه قرآن پرپر نشود.تا ناموس های این شهر حتی آن ها که فکر می کنند ناموس کسی نیستند دست به دست نشوند. ما دیوانه ها اخبار جنگ را فراموش نمی‌کنیم. بخت سیاه دخترهای مسلمان و ایزدی عراق را... این را با خودتان مرور کنید.ما سهمی در ایجاد امنیت سرزمین‌ مادریمان داریم.همه خرجش یک اثر انگشت است.اثر انگشتی که هر کدامش به قاعده یک مشت محکم پهلوانی زور دارد.کفتارها دور و برمان‌کمین کرده اند.بدخواه و حسود کم نداریم. «جمعه بیایید پای صندوق» . نه به خاطر جمهوری اسلامی ،نه به خاطر مسئولینی که فکر می کنید اگر رأی بدهید پررو می شوند.نه‌به‌خاطر حرف های من.فقط به‌خاطرامنیتی که با هر قیمتی تا امروز حفظ شده.به خاطر حفظ همین حال قشنگی که دارید و صبح ها برای خودتان لَته درست می کنید و‌کوکی می پزید و استوری می کنید و‌من این‌حالتان را دوست دارم.برای تکرار عکس های دو نفره تان برای کلیپی که از دست و پای بچه تان با آرامش می گیرید و می گویید «بششه ی خودمه....» شما خیلی کم توقعید که با باران ذوق زده می شوید وبا عطر بهار نارنج حالتان عوض می شود،کور شود هر کسی این اخلاقتان را نداند.جمعه بلند شوید بروید دورهایتان را بزنید و بعدش محض رضای خدا بروید رأی بدهید.دشمن های مشترکمان دندان تیز کرده اند.... من و شما به یک اندازه ایرانی هستیم. امنیت ما خیلی به ما بستگی دارد..... @AFKAREHOWZAVI
«زمان شما به پایان رسید» ✍موسوی باردئی درگیر فضای مجازی بودم و پیام‌های کانالی را بالا و پایین می‌کردم. جمله‌ی ((زمان تبلیغات رسمی برای انتخابات به پایان رسیده است ...)) توجهم را به خودش جلب کرد. تمام خاطرات و اعمال گذشته‌ام یک به یک در ذهنم تداعی شد. غبار غمی تلخ و آشنا به روی سینه‌ام نشست. زمانی می‌رسد که دیگر قدرت نفس کشیدن نداریم، فرصت ما به پایان می‌رسد و سوت پایان را می‌زنند‌ و آوازه، زیبایی ،فرزند،خانه،کاخ و‌ کلبه به دردمان نمی‌خورد. آن وقتی که ما را با نام جسد یا مرده خطاب می‌کنند و ما می‌مانیم و اعمالمان... ((فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره،و‌من یعمل مثقال ذرة شرا یره)) شب جمعه است و همانطور که به یاد مردگان میفتیم باید به یاد آوریم که ما هم یک روز خاطره‌ای می شویم در تاریخ... در این فرصت باقیمانده به فکر باشیم و قدر تک تک لحظاتمان را بدانیم. مبادا روزی که حجاب ها کنار می رود پشت دست را بگزیم و آه حسرت بکشیم. ((اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا)) @AFKAREHOWZAVI