eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
726 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
213 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷فریاد الله اکبر ✍️زینب سید میرزایی، مدرس حوزه، عضو تحریریه مجتهده امین شادمانه‌های کودکی‌ام با حضور و حماسه گذشت. کلاس دوم ابتدایی بودم که سال ۵۷ به ماه‌های پایانی خود نزدیک می‌شد. حدود آذر ماه در خانه از پدر و مادرم جسته گریخته کلمات جدیدی می شنیدم، کلماتی نظیر تظاهرات، تیر اندازی، زخمی شدن و شهادت! از این کلمات سر در نمی‌آوردم که منظورشان چیست؟ سرم به درس‌های کلاس دوم گرم بود و بازی با کودکان هم سن و سال خودم؛ تا اینکه حضرت امام (ره) فرمان اعتصاب سراسری دادند و از آنجایی که مرحوم پدرم مقید بود که واو به واو اوامر حضرت امام(ره) را اطاعت کنند از من هم خواستند که به مدرسه نروم و این حرکت شد آغاز حرکت‌های مبارزاتی من! اولین روز حضور در تظاهرات برایم بسیار جذاب بود. مادر خواهر کوچکم را که تازه راه افتاده بود، در آغوش می‌گرفت و من هم گوشه چادر مادر را می‌گرفتم و در کنار پدر، به سیل خروشان انقلابیون می‌پیوستیم. روز به روز شوقم‌ برای حضور در راهپیمایی‌ها بیشتر می‌شد. آن‌روزها کل روز به راهپیمایی می‌گذشت (حداقل در کرج این‌گونه بود!) ساعت ۸ صبح در میدان شهدا که آن‌روزها به خیابان مظاهری معروف بود راهپیمایی شروع می‌شد و تا امامزاده محمد (حصارک کرج) که مسیری طولانی بود، ادامه می یافت. یکی از نوستالژی‌های کودکانه من ویفر «یام یام‌» بود که مادرم به یمن حضورم‌ در راهپیمایی و اینکه به قول ایشان دختر خوبی بودم و خوب شعار می‌دادم تعلق می‌گرفت، که آن را هم با خواهر کوچکم‌ نصف می‌کردیم. مرحله بعدی راهپیمایی حدود سه بعد از ظهر شروع می‌شد و از همان مبدأ به سمت کوه‌های عظیمیه امتداد پیدا می‌کرد. شب‌ها هم ساعت ۹ بر فراز بام‌ها فریاد تکبیر سر می‌دادیم. چون‌منزل ما مشرف به خیابان بود، اکثر همسایه‌ها راس ساعت ۹ بر پشت‌بام خانه ما حاضر می‌شدند و این‌گونه بود که یک محله پر می‌شد از فریاد تکبیر! @AFKAREHOWZAVI