برای برق چشمانت... (دختر کاپشن صورتی، با گوشواره قلبی...)
پ.ن: این عکس توسط هوش مصنوعی ساخته شده
#راه_سلیمانی
#ترور_کرمان
@ghalamnegaremonfared
.
🔖برای برق چشمانت...
✍آمنه عسکری منفرد
نمیدانم عکاس این عکس زیبا، وقتی داشت لنز دوربین را تنظیم میکرد تا چشمان زیبا و برق نگاهت را هنرمندانه ثبت کند در چه فکری بود؟ به گمانم او حتی فکر هم نمیکرد، این عکس، خیلی زود تنها وسیله برای یافتن نشانی از خانوادهات باشد تا تو را «شهیده مجهولالهویه» به خاک نسپارند. او چهاندازه هنرمند بوده که نور را در قاب زیبای دوربین، برای ثبت رنگ لبها و گونههای سرخت تنظیم کرده، که با رنگ صورتی ملیح کاپشن و گوشوارههای کوچکت، هماهنگ باشد و دلبری کند. به گمانم مادرت هم مثل همهی مادرها، در روز عید میلاد حضرت زهرا، قبل از اینکه تو را مهیای زیارت سردار دلها کند، برای آراستنت با این رنگ، حسابی ذوق کرده و خدا را شاکر بوده که تو را به او بخشیده.
اما...نمیدانم برق چشمان معصومت قلبم را از سینه کَند یا وقتی شنیدم حتی نشانیِ قلبهای صورتی گوشوارهات هم کمکی نکرده تا هویتت معلوم شود، هر چند بعضی میگویند این عکس را هوش مصنوعی ساخته، تا بتوان ردّی از خانوادهات پیدا کرد.
میدانم محال است، اما از همان اول که عکس تو رادیدم وقصهی مظلومیتت را شنیدم، چندین بار روی عکس زوم کردم، شاید تصویری از چهرهی عکاس در نور چشمانت معلوم باشد، تا لااقل از طریق او معلوممان شود، آیا پدر و مادرت جز شهدای مجهولالهویه هستند یا جزء مجروحین بدحالی که چون در آیسییو بستری هستند، به هوش نیستند و سراغت را نمیگیرند؟
فرشتهی معصوم کاپشن صورتی با گوشواره قلبی...! از وقتی عکس چهرهی معصومت را دیدم و شنیدم پیکر نازنینت مجهول مانده، هوش از سرم پریده، خواب به چشمانم راه ندارد و قلبم در قفس سینه جا نمیگیرد. دلم بیش از همهی این سه ماه و چند روز اخیر بعد از طوفان الاقصی، پرکشیده پیش کودکان شهید مظلوم غزه که به اندازه، تو زیبا و معصوم بودند؛ اما اینک در آسمانها، در آغوش ملائک، چشم انتظار مادر و پدر هستند، کنار کودکان معصومی که قریب ۷۵ سال است، اینگونه مظلومانه و بیگناه پرپر میشوند.
اما به تو قول میدهیم که ما سربازان راهِ شهید سلیمانی، رذالت و جنایت عاملان و مغزهای فاسد را تحمل نخواهیم کرد و بإذنالله انتقام خونِ تو و خونِ کودکان مظلوم غزه را با انتقامی سخت و کوبنده خواهیم گرفت و دستهای تا مرفق آلوده به خون شهدای مظلوم را قطع خواهیم کرد، تا جهان سراسر نور آمادهی ظهور حضرت صاحب (عجلالله فرجه) شود.
گوشواره قلبی! من امشب برایت دعا میکنم که تو در آسمانها در آغوش پدر و مادرت باشی، تو هم برای ما زمینیها دعا کن، که زنجیرهای عادت دنیا، هرچه زودتر از دست و پایمان باز شود و چون شهدا آسمانی شویم.
فرشتهی شهید زیبا با کاپشن صورتی و گوشواره قلبی! دعا کن ما هم شهید شویم، به جای اینکه بمیریم که مرگ به هر شکل، غیر از شهادت، نهایت خسران آدمی است و ما ملت امام حسین تشنهی شهادتیم که بعد از حادثهی تروریستی ۱۳ دی ۱۴۰۲ در مزار شهید سلیمانی، عاشقانه گرد مزارش جمع میشویم تا راه شهدا را ادامه دهیم.
#راه_سلیمانی
#ترور_کرمان
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
✍آمنه عسکری منفرد
فرشتهی شهیده، ریحانه سلطانی نژاد! دختر کاپشن صورتی با گوشوارهی قلبی!
خدا را شکر که تو را همچون بعضی از بچههای مظلوم شهید غزه، مجهول دفن نکردند. وقتی همبازی کودکان شهید غزه شدی، سلام ما را به رقیه خانم سه ساله ارباب هم برسان.
#راه_سلیمانی
#ترور_کرمان
#شهید_غزه
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«تفاوتِ تو»
✍زهرا نجاتی
سی و دو سال از تو بزرگتر هستم اما تو در دوسالگی جوری رشدکردی که من در این سی سال نتوانستم.
چکارکردی ریحانه؟ رازت چه بود؟
کاش آن صوت، صوت تو نباشد، مثلا صوت همان پسربچه پنج شش ساله باشد، اما اگر، صوت تو باشد، یعنی خیلی راهها را رفته بودی. یعنی قبل از آن که کلمات وصیت حاج قاسم را روی زبانت بگردانی، توی قلبت گرداندی. نورش تابیده روی روحت که برخلاف چهره و قامتت، خیلی بزرگ بوده.
ریحانهجان، راهت را به ما نشان بده. به ما که خیلی بیشتر از تو، خواندهایم، شنیدهایم، واجب و مستحب انجام دادهایم اما تهش لایق نشدیم که بخرندمان. برخلاف تو.
ریحانهجان، همسن و سال دخترم بودی.هم هیکل هم اما تو با کاپشن صورتی و گوشوارههای قلبیت، دلبری نکردی؛ با آسمانی شدنت دلبری کردی.
تو برخلاف آنچه دنیا را عاشق دختربچه، های دوساله میکند، بودی. اصلا همین تو را خاص کرده. چیزی که خیلیها در به در به دنبالش میدوند و به هزار بیراهه میرسند. کفشهای اسکیچرزت، تو را خاص نکرد؛ پیوندعمیقت با روح حاجی که با هیچ معادله دنیایی، جور درنمیآید، مبهوتمان کرده، عاشقمان کرده. جانمان را به لب آورده.
تصویرجسم کوچک لای کفن پیچیده تویی که میشد حالا حالاها قدبکشی؛ از جلو چشمهایمان کنار نمیرود، خون را برایمان به جوش آورده، حس انتقام را زنده کرده و حس رباب را. وقتی میگفت:«بزرگ میشد کاش..»
تصورکن توی دوساله اینجور مثل سیب رسیده شدی، همان سیبی که حاجی میگفت:« وقتی برسد چیده میشود» و تو نمیدانی حسرت اینکه دوسالهات اینقدر رسیده بود؛ پس بیست سالهات چه میشد؛ چه با دلمان کرده!
و نمیدانی حسرت اینکه سی سال بیش از تو عمر کردیم و نرسیدهایم و تو چطور این همه رشد کردی، چه آتشی به جانمان انداخته!
ریحانهجان! دعایمان کن. دعاکن وصیتهای حاجی را مثل تو جوری روی دلمان بنشانیم که راهی راهش شویم.
ریحانهجان! با آن دستهای کوچکت، دست ما را بگیر.
#راه_سلیمانی
#ترور_کرمان
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI