.
«معشوق بینظیر»
✍زهرا نجاتی
عطرنفسهایم بویت را گرفته، قطعهای از گیسویت کشیده شده روی تمام صورتم. بگذار سادهتر بگویم، عاشق شدهایم، امشب انگار عزیزی از کنارمان میرود؛ آخرتو که بودی، رنگ و بوی همهی ما و همهی مردم شهر، رنگ و عطرخدا داشت.
بیتعارف میگویم ازفردای بدون تو سخت درهراسم، از اینکه دوباره گم شوم درتلاطم روزهایی که دیگر با تو با قرآن، با ذکرتسبیح روزانه، با الهی «لاتودبنیها»،انس نداشته باشم!
ای ماه رحمت خدا! چه خوب رفیقی بودی که شیطان را در بندکرده بودی، دلهای مارا، عاشق کرده بودی، مثل نردبام، مارا تا پای معراج بالا میبردی! از همین حالا دلم برایت تنگ میشود برای تلاطم اذان سحر، برای دل آشوبهای ظهر، شادی عجیب و مستانهی افطار!
تمام دعایم این است که برایم بمانی... با تمام عطرت، با تمام نفسهایت؛ لااقل تا سال بعد همراه و همنشین آیاتی باشم که در کنار تو، دلهایمان را پر از لرزهی خوف از خدا کرد! تاسال بعد بهراسم از لحظههای بیخدایی! تاسال بعد چنگ بیندازم به تمام داشتههای این ماهم که خوب حق ضیافت را به جایمان آوردی!
مهمان قریب و همراه این روزهای عمرم؛ کاش شمهای از عطرت تا سال بعد، برمشام روحم خوش نشیند.البته که شادیم از بازگشت به فطرت و از رسیدن عیدبندگی. شادیم از اینکه عطربخشش خدا، روی قلبهایمان پاشیده و غبارگناه را از فطرت جانمان، زدوده. اما معشوق ما؛ همراهمان بمان!
#خداحافظ_ماه_خوب_خدا
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI