eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
708 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
193 ویدیو
15 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷تکبیر ✍زهرا کبیری پور این تکبیر گفتن‌ها هم برای ما دهه شصتی‌ها عالمی داشت. یکی از میادین افتخار به پدرانمان، بلندیِ صدای تکبیر آن‌ها نسبت به دیگر مردان همسایه بود، هرچقدر صدای تکبیر پدرمان بلندتر، افتخار ما بیشتر. کوچک و بزرگ شال و کلاه کرده و همراه پدرمان پله‌های پشت‌بام را دو تا یکی کرده و پنج دقیقه زودتر از ساعت نُه به پشت‌بام می‌رسیدیم. مشت‌های گره کرده‌مان را آماده کرده و منتظر صدای بلندگو مسجد بودیم تا زمان گفتن فرا برسد. رأس ساعت نُه مشت‌های گره کرده‌ی ما هم بالا می‌آمد و همه یک صدا می‌گفتیم: الله‌اکبر الله‌اکبر امسال هم مثل سال‌های گذشته همراه با مشت‌های گره کرده‌ی خودم مشت‌های گره کرده‌ی کوچک دخترانم را هم بالا برده و در چهل و چهارمین بهار به جای تمام آن‌هایی که رفتند تا ما بتوانیم بر بالای پشت‌بام‌هایمان تکبیر بگوییم، تکبیر خواهم گفت. به نیابت از حاج و به نیابت از تمام شهدای و @AFKAREHOWZAVI
42.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بزرگداشت سفیران عشق ✍️نجمه صالحی بچگی ما دهه شصتی‌ها با صدای آژیر وضعیت قرمز و سفید، اضطراب، خبر شهادت اقوام نزدیک و دور و تشییع پیکر شهدا، رفت و آمد به گلزار شهدا عجین شده بود. یادم نمی‌رود وقتی موشک‌باران رژیم بعثی عراق به قم شروع شد، همه اقوام مادری به روستا کوچ کردیم تا به خیال خودمان از خطر دور باشیم اما خاله مرحومم که کرونا او را از ما گرفت، نمی‌آمد. او معتقد بود خانواده شهدا نباید از این چیزها واهمه داشته باشند، بالاتر از سیاهی که رنگی نیست! همسر و پسرش شهید شده بودند اما مقاوم‌تر و محکم‌تر از خاله‌ام ندیده بودم! او نه تنها از شرایطش گله نکرد، بلکه الگوی مقاومت و صبر بود برای همه فامیل! امروز با صدای مداحی زیبایی، سمت مزار شهید گمنام بنت الهدی کشیده شدم، نمی‌دانم مادر این شهید عزیز زنده است یا خیر اما می‌دانم قطعا روزگار چشم‌انتظاری سختی را گذرانده است. شهدا سفیران عشق و مادران مفسران عشق، بودند. شهدا اهل وفا و اهل تقوی بودند اما به نظرم روز بزرگداشت مقام شهدا، ازخانواده و مادران شهدا نیز باید یاد کرد و همیشه خود را مدیون این خون‌های پاک دانست! 🥀بیست و دوم اسفند ماه یادبود بزرگداشت شهدا🥀 @AFKAREHOWZAVI
🔘 *خاطره مادر شهید مجتبی آقایی از سقط نکردن فرزند* ✍مرضیه سادات حمیدی مادر شهید آقایی خاطره ای برایم تعریف کردند که حیفم آمد آن را بازگو نکنم. ایشان تعریف کردند در زمان طاغوت خانواده همسرم مهمانم بودند استرس شدید داشتم و شور می زدم که مهمانی خوب برگزار نشود یک دفعه نصف بدنم فلج شد بردند بیمارستان یک آمپول زدند خوب شدم و برگشتم خانه بعد از ظهر دوباره نیمه دیگر بدنم فلج شد باز مرا به همان بیمارستان بردند و یک آمپول دیگر زدند دکتری که به من آمپول ها را زده بود گفت باردار نیستی؟ گفتم : نمیدانم گفت: ماما صدا کنید. ماما آمدشکمم را معاینه کرد گفت بارداری! چطور نمی دانی؟ من هم سنم کم بود گفتم نمیدانستم. دکتر گفت :باید بچه را سقط کنی چون این آمپول بچه را نابود کرده کور و کر و عقب مانده شده گفتم : هرچه هست روی سرم جا دارد، خلاف شرع نمی کنم انسانی را بکشم، معلول هم باشد به خاطر خدا روی چشمانم نگه می دارم. شوهرم خانواده همسرم و همه تحت تاثیر دکتر اصرار می کردند و من مقاومت تا اینکه من با توکل به خدا پیروز شدم و دکتر هم با تحقیر مرا بیرون فرستاد.خانواده هم شمادت کنان به خانه بردند. خلاصه بعد از مدتی بچه دنیا آمد خیلی سالم و خوب و زیبا نامش را مجتبی گذاشتیم و از همان کودکی با ایمان با ادب احترام گذار و مهربان بود. او بعدها به فرمان امام لبیک گفت به جبهه رفت و در سن 19سالگی به مقام شهادت نائل شد. دایما خدا را شکر می کنم که خداوند به من این قدرت را داد که بتوانم در مقابل این کار اشتباه سقط جنین مقاومت کنم و فرزند عزیزم را برای اسلام و انقلاب حفظ کنم. 📎مادر با ایمان شهید آقایی در این زمانه فرزند کشی الگوی خوبی می تواند باشد برای دیگران. ایشان خرداد ماه 1401به فرزند شهیدشان پیوستند @AFKAREHOWZAVI
🥀شهادت را جز به اهل درد نمی‌ دهند! درد دین داشتن، با شهادت آرام می گیرد! شهادت، آرامش است؛ و روح او آرام گرفت.🥀 «مِّنَ ٱلمؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیهِۖ فَمِنهُم مَّن قَضَیٰ نَحبَهُۥ وَمِنهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبدِیلٗا (احزاب ۲۳).» @AFKAREHOWZAVI
✍فاطمه میری‌طایفه‌فرد نور از لای آجر‌های فیروزه‌ای به زیرزمین می‌رسید و عباس از روزن زیرزمین نور را می‌پایید. نور مستقیم از صورت شبیه‌خوان‌ها گذر می‌کرد. عباس آمده بود از توی صندوقچه وسایل تعزیه، چیزی هم برای خودش بیابد. اما او کوچک بود. حتی لباس قاسم‌خوانی هم به تنش زار می‌زد. او در زیر زمین مانده بود تا مثلا قهرکند با پدرش که او را در تعزیه بازی نداده است. نور می‌تابید بر روی صندوقچه و عباس از مسیر انعکاس نور، هماورد طلبیدن حسین(ع) را می‌دید. شمر اما شمشیر می‌گرداند دور تا دور حوض‌ِخانه. حوض حالا به وسیله چند تخته چوب، میدان کارزار کربلا شده بود. شمر شمشیر می‌گرداند رجز می‌خواند. ▫️▫️▫️ امام حسین (هل من مبارز) می‌طلبید و شمشیر را، ذوالفقار گونه می‌چرخاند. شمر باید حالا خوب نقش بازی کند... عباس از زیرزمین شمر را می‌پایید که حالا سنگ‌دل‌ترین مرد محله‌ی سعدی قزوین شده‌بود. حسین را باتمام زور زمین می‌زند...صدای ناله زنان و مردان محل بلند می‌شود. این اما پایان کار شمر نیست. صدای طبل و شیپور گم می‌شود در حجم گریه‌ها. شمر می‌نشیند بر روی حسین...او باید بد باشد، قصی‌القلب باشد، خشن باشد، تا حق مطلب ادا شود. تا مظلومیت اربابش را در حد توانش نشان دهد. تا تولی و تبری را در بازی به نمایش گذارد. شمر می‌نشیند ...اما شانه‌هایش از او فرمان نمی‌برند. او می‌لرزد و لرزان شمشیر را بالا می‌آورد. حالا او با حسین می‌گرید. او با مردم محله می‌گرید. شیپور و طبل کار خود را می‌کنند و شمرِگریان نیز در میانه ،کار خود را... ▫️▫️▫️ عباس گریه‌های شمر را بارها دیده بود. و حتی نذری مردم را، وقتی که نذر شمر شیبه خوان می‌کردند تا حاجت بگیرند. مردم حال دل او را می‌دانستند. عباس شمر محله را خوب می‌شناخت. دیده بود وقتی از کوچه رد می‌شود، مردم لعنت‌گویان از کنارش رد می‌شوند. او دلخوش بود به ثواب همین لعن‌ها... ▫️▫️▫️ عباس بزرگ شد وتوانست شبیه خوان شود و تعزیه بخواند مانند پدرش.در همان محله‌ی پدری. خیابان سعدی. عباس هرجای دنیا بود خودش را به تعزیه ظهر عاشورا می‌رساند. می‌دانست که شبیه‌خوان حتی شمرش، باید برای مردم الگو باشد. برای همین در پادگان نیروی هوایی آمریکا برای رسیدن به خدای حسین(ع) و دوری از شیطانِ نفس، می‌دوید‌ و روضه ارباب می‌خواند‌. عباس از کودکی پای روضه‌ی ارباب قد کشید. به عشق کشورش حج نرفت و خدا قربانی اورا_که جانش بود_ در عید قربان پذیرفت.عباس حتی در آخرین لحظات عمرش داشت شبیه می‌خواند. اما در نقش مسلم... نقش یاری‌دهنده‌ی قیام... ۱۵مرداد سالروز شهادت عباس بابایی @AFKAREHOWZAVI
شیفته حقیقت ✍خالقی 🔺 خواهرم، چه خوب حقیقت را درک کردی، هر چند ظاهرت با من فرق می‌کرد. اما احساس می‌کنم تو نیز همچو من لبیک گوی ولی جامعه‌ بودی. 🔺 دفاع از مظلوم آرمان منست، اما تو......!! چه زیبا، چهرهٔ کریه دشمن را با خون خود و با تشییع مظلومانه‌ات به تصویر کشیدی. و این آرمان هنوز خون می‌طلبد. 🔺شاید مصداق آیه۸۳سوره مائده( وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‌ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِين) تو بودی، که با آرزوی شهادت، قطره‌ای شدی تا به اقیانوس گواهان حقیقت بپیوندی. @AFKAREHOWZAVI
به‌نام‌او وقتی حرف دل به میان نامه‌ها می‌آید می‌شود حرف‌های الهی برای پر پرواز هم بودن. حرف از عشق می‌آید و مراقبت از آن؛ از آن دلی که فقط جای یک محبوب ازلی‌ست. با هم نماز شب می‌خوانند و طی طریق می‌کنند. راهی که شاید یکی از دو عاشق در نیمه راه این دنیایی نباشد. انصاف نیست یکی آسمانی شود و دیگری در بند زمین. پس با هم می‌پرند، هر کدام با ابزار و وسایل خود. 🖋فاطمه میری‌طایفه‌فرد متن در خبرگزاری فارس 👇 http://fna.ir/3fvobt @AFKAREHOWZAVI
. روایت مادرانگی ✍سادات طهماسی واژه عربی"اُم" به معنای ریشه است. سوره حمد که به "اُم الکتاب" معروف شده به این معناست که تمامی مفهوم و معنای آیات قرآن کریم در سوره مبارکه حمد جمع شده است. مادر نیز ریشه زندگی و بنیان خانواده است و کسی که نقش مادری را در دست دارد، تحکیم و مدیریت خانواده در دستان اوست. یک زن موفق، همسر و فرزندان موفقی خواهد داشت، چرا که توانسته نیازهای جسمی و روحی آنها را به خوبی تامین کند. خانواده یک سلول از جامعه است و زنان نقش اساسی این سلول را بر عهده دارند که با ایفای نقش درست خود می‌توانند، جامعه را به سوی آینده درخشان سوق دهند. زنان در جامعه به طور مستقیم و غیر مستقیم می‌توانند نقش ایفا کنند. در نوع مستقیم، خود زنان در جامعه وظایفی را به دوش می‌گیرند و در نوع غیر مستقیم، زن با تربیت فرزندان، آنها را به جایگاهی می‌رساند که می‌توانند پست و مقام ارزشمندی را عهده‌دار شوند و در راستای خدمت به خلق و جامعه قدم‌های محکم و تأثیرگذاری بردارند. تاریخ دفاع مقدس، پر است از مادران غیور و شجاعی که با تمام توان پای آرمان‌های انقلاب و امام ایستادند و به طور مستقیم و غیر مستقیم در این راستا تلاش کردند. کتاب "درگاه این خانه بوسیدنی است"، روایت های مادرانه ی خانم فروغ منهی، مادر شهیدان داوود،رسول و علیرضا خالقی پور به قلم زینب عرفانیان است. مادری که تمام زندگی‌اش وقف جبهه و جنگ بود. زمانی که همسرش راهی مناطق شد، با بچه‌های کوچک به مسجد و پایگاه محل می‌رفت و کمک‌های پشت جبهه را انجام می‌داد. تا اینکه نوبت به پسران جوانش رسید. عزیز دردانه اش را با رضایت خود و بدون حضور همسر راهی جبهه کرد و بعد از چندین هفته، جنازه اش را تحویل گرفت. هنوز سیاه به تن داشت که نوبت به پسر دیگرش رسید. اگرچه دل سوخته و داغدار بود. اما لطافت مادرانه اش مانعی برای راهی شدن پسر دوم به میدان نبرد نشد. رفت و آمدهای پسر دوم، کار خودش را کرد و زمینه را برای حضور پسر سوم، در جبهه فراهم کرد. https://eitaa.com/afkarehowzavi