.
"خانه رویایی و قلم"
✍نرگس سلیمانی
کار ثابت در برنامه روزانه آن روزها، دیدن صورتم در آينه بود، ظاهر شدن جوشها یکی پس از دیگری خبر از ورودم به دنیای جدید نوجوانی میداد.
من مثل همهی نوجوانهایی که در دنیای واقعی آنها را میشناختم یا در دل رمانهای خواهرم آنها را شناخته بودم، همان کتابهایی که مخفیانه از جعبه درشان میآوردم و میخواندم؛ درگیر بحران هویت و دهها بحران دیگر شده بودم!
هرصبح به سختی خودم را از بهترین نقطهی زمین یعنی رختخوابم بلند میکردم و راهی مدرسه میشدم. خستگی باعث شده بود، خواب نشسته در صف برنامه صبحگاهی در مدرسه، برایم حکم خواب در رختخواب گرم خانهمان را داشته باشد؛ اما آن روز شنیدن صحبتهای مدیرمدرسه، خواب را ازچشمانم پراند!
خانم مدیر در مورد اتفاقات حج خونین ۶۶ صحبت میکرد و لحظه لحظه ترس و تعجب من بیشتر میشد. اتفاقات حادثه منای آن سالها و این خاطرهگویی مدیر مدرسه، سبب شده بود، هیچ وقت دلم نخواهد به مکه بروم در دنیای نوجوانیای که هنوز شجاعتم از دل ترس کودکی بیرون نیامده بود، هیچ رویایی از کعبه در ذهنم نسازم.
کنجکاوی درونیام که سرک کشیدن به جعبه کتابهای خواهرم را به همراه داشت مرا برای یافتن هر آنچه که نشانی از نام و یا نام خانوادگیام در آن بود، کنجکاوتر میکرد و همین موضوع، سبب آشنایی من با کتاب" اقای سلیمان میشود، من بخوابم" شد، با سیر عاشقانه کتاب در ذهنم داستان عاشقانه ساختم و وقتی رسیدم به صفحهای که "روحانی از ما میخواهد که به شکرانه سعادتی که نصیبمان شده است سجده شکر بهجا آوریم، همه به سجده میافتیم روحانی میگوید میدانید کجا هستید و بعد صدای هق هق گریه است که شنیده میشود ...چه عظمتی دارد این نقطه چه شکوهی دارد این مکعب مشکی رازآلود ..."
خواندن آن کتاب باعث شد همه خاطرات منفیام از مکه را که شنیده بودم، کنار بزنم و رویای جدیدی را در ذهنم تجسم کنم و بپرورانم.
حالا که به مناسبت عیدقربان یاد آن روزها میافتم، میبینم، قلم چه قدرتی دارد و چه عجیب، ذهنیتها را تغییر میدهد! چه بینشهایی که به واسطه این قلم به وجود نیامده و چه ذهنهایی که با قدرت قلم در مسیر درست خود قرار گرفته است!
تصمیم ماست که باقلممان راهبر باشیم یا اصلا اهل قلم باشیم! و این راهبر بودن قلم و وظیفه سنگین حفظ آن، دعایی شد برای عرفههای باقی زندگیام!
#کعبه
#عید_قربان
#ارزش_قلم
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI