eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
731 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
213 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 روز 💠 🚩 اگر مردم می‌دانستند ... 🔻امام صادق علیه السلام: لَوْ یَعْلَمُونَ مَا فِی زِیَارَتِهِ مِنَ الْخَیْرِ وَ یَعْلَمُ ذَلِکَ النَّاسُ لَاقْتَتَلُوا عَلَى زِیَارَتِهِ بِالسُّیُوفِ وَ لَبَاعُوا أَمْوَالَهُمْ فِی إِتْیَانِه ... ❇️ اگر مردم می‌دانستند چه خیری در زیارت اباعبدالله (علیه‌السلام) است برای زیارت رفتن با هم جنگ می‌کردند و همۀ اموالشان را برای زیارت خرج می‌کردند. 📚 کامل الزيارات (باب الثالث عشر)، ج ۱، ص ۸۶ ‌ ‌ •┈┈••✾••┈┈• @HawzahNews
. ⃣1⃣ تمدن و تمریننجمه صالحی اربعین حماسه‌ی ظهور است! اینجا پایگاه یاوران آخرین موعود است و عجیب عطر انتظار در میان عمود‌ها به مشام می‌رسد! در این مسیر رنگ و نژاد معنایی ندارد. همه جا پر از انسان‌های دلداده‌ای است که دل به دریای عشق حسین علیه‌السلام داده‌اند و در مسیر این خیل عظیم با قصد یکی شدن، در حرکت هستند. یکی از ویژگی‌های اربعین، «نظم معنوی» آن است. بر خلاف آنچه که در بعضی موارد به ‌نظر می‌رسد شاید نظم دقیقی رعایت نشده باشد، مثلاً در مقوله‌ی بهداشت، اما وقتی به صورت کیفی‌تر تأمل می‌کنیم، متوجه می‌شویم در این‌جا نوعی نظم حاکم است که باعث می‌شود میلیون‌ها نفر در یک زمان و جغرافیای محدودی بتوانند حوائج عادی زندگی خودشان را تأمین ‌کنند و در عین حال، احساس سلوک در یک طریق معنوی داشته باشند. ویژگی دیگر اربعین حسینی، تفاوت و حتی توسعه معنایی برخی مفاهیم معنوی است. معنویت‌هایی مانند اعتکاف معمولاً یک مکان خاص و یک ثبات و تمرکزی دارد، اما گویی اربعین حسینی یک اعتکاف جمعی سیار است، عبادتش از جنس عبادتِ در حال حرکت است که در آن اقداماتی از جنس زندگیِ عادی نظیر خوردن، حرف زدن، خوابیدن، نماز خواندن و هر کاری از این جنس کنش‌ها، انجام می‌شود لذا در اینجا مفهوم "اعتکاف" توسعه می‌یابد. اربعین حسینی مقیاس‌های عددی و آماری را نیز تغییر و توسعه می‌دهد‌؛ مثلا نهایتِ اطعام یک وعده غذایی عظیم، در جوامع امروزی کمتر از پنج میلیون‌نفر با کمک چندین کشور ذیل هدایت صلیب سرخ به زلزله‌زدگان بوده است؛ حال آن‌که مردم عادی سوای دولت و نیروهای اجباری، در طریق الحسین علیه‌السلام نقش اساسی دارند و عهده‌دار چند وعده غذایی برای افرادی چندین برابر این تعدادند. از طرف دیگر اگر روحیه معنوی حاکم بر مراسم اربعین، در همه امور حاکم شود؛ دیگر کار در ادارات، کسل کننده و حداقلی نخواهد بود. اقتضاء تمدن اسلامی این است که بازیگران و افرادش با روحیه جهادی و حتی فراتر از آن باشند و این حلم و صبر در مسیر پیاده‌روی هویداست و حضور در این مسیر، تمرینی برای تحقق تمدن نوین اسلامی و روزهای ظهور، ان شاءالله. @AFKAREHOWZAVI
. وادی السلام ✍زهرا مهرجویی از او سوال کردم مادرت را در کجا به خاک سپردید؛ نجف یا حله ؟ و او بدون هیچ درنگی پاسخ داد:وادی السلام !! مکان عجیبی است این وادی السلام، قبرستانی به قدمت تاریخ بشریت؛ شخصیت‌های تاریخی از پیامبران الهی از جمله هود و صالح و علمای برجسته‌ای چون قاضی و قاضی زاده‌ها ، حکیم‌ و حکیم‌زاده‌ها و صدر و صدر زاده‌ها در آن دفن شده‌اند . اما از آن عجیب‌تر توجه خاص مردم عراق به دفن امواتشان در این قبرستان است. طوری‌که دوستم که به تازگی مادرش را از دست داده و ما برای عرض تسلیت به خانه‌شان در حله رفتیم از سوال نابه جای من متعجب شد! برای عراقی‌ها مهم نیست از کدام استان باشند یا متعلق به چه خاندانی، ثروتمند باشند یا فقیر؛ مهم این است که مردگانی که برایشان ارج و قرب خاصی دارند و یا به عبارتی بزرگ خاندان محسوب می‌شوند حتما باید در وادی السلام و در جوار امیر المومنین علیه السلام به آرامش ابدی برسند !! دقیقا نمی‌دانم اهمیت این قبرستان برای عراقی ها از کجا نشات می گیرد؟ از روایاتی که اشاره به نجات یافتن مردگان دفن شده در وادی السلام از عذاب الهی و یا امان یافتن مردگان در جوار امام علی علیه‌السلام ؟؟ (۱) شاید یکی از دلایل ناشناخته بودن این قبرستان برای من، داستان‌های ترسناکی باشد که از این قبرستان شنیده‌ام اما دیشب وقتی ناخواسته مجبور به عبور از این قبرستان تاریک وخلوت شدم ، احساس آرامش عجیبی داشتم . کسی چه می‌داند شاید خدا خواست و روزی من هم در این قبرستان آرام گرفتم. (۱) امیر المؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: «... مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یمُوتُ فِی بُقْعَةٍ مِنْ بِقَاعِ الْأَرْضِ إِلَّا قِیلَ لِرُوحِهِ الْحَقِی بِوَادِی السَّلَامِ وَ إِنَّهَا لَبُقْعَةٌ مِنْ جَنَّةِ عَدْنٍ؛ الکافی ، ج۳ ص۲۴۳ @AFKAREHOWZAVI
. 🔴 وقتی فضای مجازی هم اعتقادات را دستکاری می‌کند و هم بازار طلا را صف طولانی مردم برای خرید طلا در ۱۳ صفر/ در سال‌های گذشته چنین چیزی را ندیده بودیم/ ما هم تعجب کردیم نایب رییس اتحادیه طلا و جواهر: 🔹در پی انتشار محتوای فضای مجازی درباره اینکه خرید هر مقدار طلا در روز ۱۳ صفر خوش یمن است و به اصطلاح «شگون» دارد، روز گذشته شاهد صف طویل خرید طلا بودیم و بازار بسیار شلوغ بود. 🔹‏این تقاضای قابل توجه برای خرید طلا در حالی بود که در سال‌های گذشته چنین رسم و رسومی را در بین مردم ندیده بودیم و باید بررسی شود چگونه فضای مجازی توانسته بر باورها و اعتقادات مردم چنین اثری بگذارد/ایلنا اتفاقا ما هم در پرسش‌های این روزها با این مسأله مواجه شدیم. خرافه‌گرایی از جمله آسیب‌های دینداری است که عوامل متعددی می‌تواند زمینه‌ساز آن شود. یکی از مهمترین دلایل گرایش مردم به خرافات، وجود مشکلات و عدم توانایی در حل مسائل زندگی‌ست. افرادی که فهمِ درستی از موضوع توسل ندارند و یا رنگِ توکل بر خدا و توسل بر اهل‌البیت علیهم‌السلام در زندگی‌شان کم‌رنگ است پتانسیل بیشتری برای جذب خرافات دارند. ✍️ زهرا ابراهیمی 🆔 @howzavian_isfahan
. هَلابیکُم بزُوار ابوسجاد ✍ طاهره میراحمدی کوله‌پشتی را برای صدمین بار چک می‌کنم تا چیزی از قلم نیفتد. صدای زنگ گوشی‌ام که به تازگی عوض کرده‌ام توی خانه می‌پیچد: یعنی به تو رسیدن یعنی نفس کشیدن تو خاک سرزمینت عشق یعنی تموم سال و همیشه بی قرارم برای اربعینت اسم حسین را که می‌بینم با سرعت انگشتم را روی صفحه می‌کشم: جانم حسین خوبی پسرم تُن صدای حسین مثل همیشه نیست لرزش صدا و بی‌قرار‌بودنش آشوب به دلم می‌اندازد: مااااماان یه‌یه چیز می‌گم قول بده هوووول نشی یه کوچولو تصادف کردم، حالم خوبه... گوشی از دستم روی مُبل رها می‌شود. صادق کمی آن‌طرف‌تر رنگ‌پریده‌ام را می‌بیند و بدو به طرفم می‌آید: چی شده نرگس؟ کی زنگ زد؟ گوشی را برمی‌دارد: حسین تویی؟ چی‌شده؟ خب الان کجایی؟ الان میام پیشت... نفهمیدم کِی بیهوش شدم که با پاشیدن آب به روی صورتم، چشم باز کردم. اشک از گوشه چشمم به روی گونه‌هام سرازیر شد: صادق! پسرم... _ نرگس‌جان، نگران نباش! بهم گفت چیزیش نشده، الان می‌ریم بیمارستان تا خیالت راحت شه! حسین روی تخت اورژانس با سر باندپیچی شده دراز کشیده است. با دیدن من و بابایش، اشک توی چشمانش جمع می‌شود. یک هفته مانده به اربعین برنامه سفر بهم می‌خورد، اصلا فکرش را هم نمی‌کردم امسال هم اسمم جزو لیست زائرین اربعین نباشد. صدای مردم عراق توی گوشم می‌پیچد: هَلابیکُم بزُوار ابوسجاد عکس زن عراقی با چادر عربی و صورت آفتاب‌سوخته و خندان پیش چشمانم جان می‌گیرد. دم در ایستاده و خوش‌آمدگویی می‌کند: اهلا‌وسهلا دختر سه ساله موفرفری و چشم سیاه عراقی، که دستمال کاغذی را دو دستی گرفته و به من تعارف می‌کند را به ذهن می‌آورم. عمودهای آخر را از خاطر می‌گذرانم چیزی به آخرین قدم‌هایم نمانده: من ایرانم و تو عراقی، چه فراقی چه فراقی... ریحانه دستمال کاغذی را به طرفم می‌گیرد: مامان تورو خدا گریه نکن! بغلش می‌کنم و موهای سرش را می‌بوسم. با خود زمزمه می‌کنم: چه کردی دوباره اسمت جزو جاماندگان نوشته شد! صدای مداح به گوشم می‌رسد روضه عباس می‌خواند. آه می‌کشم و با خود می‌خوانم: بر علمدارت بگو من از قلم افتاده‌ام تا بداند حضرت سقا خیالاتی شدم یک دل و یک حسرت و یک کربلا یک اربعین در میان روضه‌ات حالا خیالاتی شدم @AFKAREHOWZAVI
. روایت .... ( هنوز اسم مناسبی برای این روایت پیدا نکردم) ✍س.غلامرضاپور بالاخره با سلام و صلوات اتوبوس راه افتاد. جاده طولانی بود و هوا گرم. خوابیدن سخت بود و بیدار ماندن سخت‌تر.بچه ها اما خوابیده بودند. باید مسیر را برای خودم آسان می‌کردم. یاد خاطرات بیست سال پیش زیارت دوره کاظمین و سامرا افتادم. وقتی بعد از سقوط صدام برای اولین بار به زیارت عتبات آمدیم؛ همه جا پر بود از تانکها و سربازهای آمریکایی و به فاصله های کوتاه، ایست بازرسی های نفس گیر. توی جاده بیشتر از سواری و اتوبوس، تانک و نفربر و انواع ماشینهای جنگی عجیب و غریب رفت و آمد می‌کرد. روی بعضی هایشان یک سربازِ تا دندان مسلح امریکایی پشت تیر بار نشسته بود و هر از چندگاهی سرِ تیربارش را به چپ و راست می‌چرخاند. وحشت توی جاده ویراژ می‌داد. ته وَن چند مرد قلچماق نشسته بودند؛ ازآنها که یقه شان همیشه تا ناف جر خورده و زنجیر طلا به گردن، سر کوچه ها می ایستند و با یک زنجیر که مدام ازچپ و راست دور انگشت اشاره دست راست شان می‌چرخد، دنبال نفس کش می‌گردند. حال و روزشان دیدنی و خنده دار بود. رنگشان‌مثل گچ سفید شده بود و از ترس داشتند قالب تهی می‌کردند. مدام به هم می‌گفتند: " توروخدا به چشمهاشون نگاه نکنید الان بهمون مشکوک میشن ماشینو نگه میدارن همه مونو میکشن" دروغ چرا من هم می‌ترسیدم. اگر با یک انفجار تکه تکه می‌شدم بهتر ازین بود که اسیر باشم؛ حتی برای یک لحظه. یاد آن خانواده‌ی ایرانی مقیم نجف که در بازگشت از زیارت امامین عسگریین در دام داعش افتاده بودند هم جگرم را می‌سوزاند. *طلبه‌ی سیدی با یک فرزند کوچک و همسر باردارش. این روزها خانه شان در شارع الرسول نجف حسینیه اسکان زوار است. جاده انگار کش آمده بود. هرچه می‌رفتیم نمی‌رسیدیم. از بیست سال پیش تا الان جاده های عراق انگار همین‌جور ثابت مانده و هیچ تغییری نکرده است. کم از برهوت محشر ندارد. آنجایش که اصلا نمی‌دانی کجایی و کی قرار است این وحشت تمام شود. پر دست انداز و بی چراغ. نه حتی تابلویی که لااقل بدانی چقدر تا مقصد فاصله داری. خاطراتم هم ته کشیده بود. در اتوبوسی که تا مغز پرشده و کل مسیر محکوم به نشستن باشی ،خمیازه در دست و پایت گیر می‌کند. باید به زور هم که شده بخوابم‌؛ اما انگار خواب از چشمهایم فرار کرده . اذان مغرب بود که بالاخره به کاظمین رسیدیم. راننده پاسپورت‌هایمان را گرو گرفت و تاکید کرد که سر ساعت بیایید. سه ساعت وقت داشتیم برای عرض ارادت به دو امام. مسیر ماشین تا حرم ، رفتن تا سرویس بهداشتی و تجدید وضو خودش دوساعت وقتمان را گرفت. به نماز جماعت که نرسیدیم. در صحن مشرف به صحن اصلی روی فرشها نماز خواندیم و بعد از نماز رفتیم زیارت. دلچسبی این زیارت برای ما قمی ها بیشتر به این است که سلام دختری را برای پدرش و عمه‌ای را برای برادرزاده اش می بریم. از طرف هر کس که به گردنم حقی داشت سلام کردم و نماز خواندم. عوضش به سامرا که رسیدیم از سمت شش گوشه امام هادی و حکیمه خاتون درست مقابل ضریح نشستم . زیارتنامه را که خواندم دلم‌ می‌خواست فقط به اطرافم نگاه کنم. مدام با نگاه از انگورهای ضریح تا سقف بالا می‌رفتم و دوباره از چلچراغ بزرگ بالای ضریح سُر می‌ خوردم پایین. طلایی، فیروزه ای، نیلی، آبی لاجوردی ، رنگهای بهشتی که چشمها را جلا می‌داد‌. تمام سرمن‌رای ایَش همین‌جا جمع شده بود. از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان،کلا عراق را یک گذرِ خان بزرگ می‌بینم با خیابان چهارمردان کنارش، با کلی بوی درهم برهم ، البته نه به آن خرمی و تمیزی . ولی انصافا شهرهای ایران کجا و شهرهای عراق کجا؟ زباله موج می‌زند، نه در اطراف حرم‌ها ،که در کل شهر؛ حتی مسیرهای بین شهری و تنها جای تمیزش همین حرم‌ها هستند. * @AFKAREHOWZAVI
. شکستِ جان آدمی، زنگ پایان زندگی نیست؛ بلکه آغاز حیات واقعی است، اگر که هنر زندگی کردن را آموخته باشیم! به آینه بنگر که بهنگام شکست، بی هنر آن را به زباله دان می رساند و هنرمند از آن اثری ماندگار و درخشنده خلق می کند! که چشم را روشن می سازد و دل را می نوازد! حرمش را با آینه های شکسته، پر کرده اند؛ تا به هنگام پابوسی انس و ملک، از یاد نرود که اگر در حریم کبریا شکسته بال قدم نهیم؛ به لطف مرحمت او، قیمت می یابیم و چشم نواز خواهیم شد! شهد شیرین زیارت حضرات عالم تاب، گوارای وجود زائران پیاده بالِ این روزها باد، گرچه از مسیر جامانده ایم، اما با جان های شکسته ی خویش در تمام سفر کنارتان هستیم. ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ @AFKAREHOWZAVI
. از من به تو سلام ✍زهرا مهرجویی درست نمی‌دانم امسال چندمین سالی است که به زیارت اربعین و پیاده روی مشرف می شوم، اما انچه برایم قطعی و مسلم است اینکه هیچ دو سالی به هم شبیه نبودند. هر سال اتفاقات، آدم‌ها، رفتارها و... با سال قبل فرق دارند. امسال توی مسیر، نوشته یک جوان عراقی توجه ام رو به خودش جلب کرد؛ نوشته‌ای ساده که روی کوله پشتی‌اش چسبانده بود. "امام زمانم شاید تو از کنار من عبور کنی اما من تو را نشناسم؛ از من به تو سلام" چه تلنگر زیبایی آن‌هم از طرف جوانی به ظاهر ساده و روستایی. امام زمانم حضور شما در این مسیر قطعی است و مطمئنم نفس گرم شماست که سختی‌های این مسیر رو آسان و شیرین می کند. غفلت‌های‌مان را ببخش و سلام گرم فرزندانت را پذیرا باش به امید روزی که با شما هم‌قدم این جاده باشیم و با صدایی رسا سلام کرده و جواب سلام شما را بشنویم . 🍃اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان🍃 @AFKAREHOWZAVI
. مکان ✍مریم حمیدیان از غروب همه تلاشم را کردم برنامه‌ها طوری پیش بروند که بچه‌ها زودتر آماده خواب شوند. مدتی است شب‌ها زود که نه، اصلا نخوابیده‌ام. دغدغه‌های زنانه‌ خواب را از چشمانم برده است. با همه تدابیرم دخترها نیم ساعت زودتر خوابیدند. آخيش جان‌داری گفتم و خود را رها کردم در رختخواب. مثل همیشه به تله افتادم. یکی از کانال‌های مهمم را چک کردم. رئیس جبهه اصلاحات که زن هم هست، با افتخار از عمل کردن پزشکیان به یکی از وعده‌هایش یعنی معرفی وزیر زن خبر داده است و تلویحا از مجلس خواسته رای اعتماد بدهد تا چهارمین وزیر زن دنیا در سال میلادی، در حوزه مهم زیر ساخت باشد! درسالهای اخیر تامین مسکن مهم‌ترین دغدغه دولت‌ها بوده‌است. وعده‌های انتخاباتی زیادی برای ساخت خانه داده‌اند. آنچه مورد غفلت مانده، توجه به مطالبات شاغلان در خانه است. یعنی کسانی که بیشترین وقت خود را با مسئولیت‌های مهمی مثل خانه‌داری و فرزند‌داری در خانه می‌گذرانند. لابد اگر زنی وزیر راه و شهرسازی باشد، فریاد لطافت‌های محبوس زنانه در خانه‌های قوطی کبریتی است. شاید او بهتر از همه می‌داند آنچه دولت‌ها وعده می‌دهند، مسکن نیست، مکان است! شاید او برود و فریاد خاموش ما خانه‌داران بی‌خانه را به مردها بگوید. دخترها پهلو به پهلو می‌شوند. هنوز انرژی کودکانه‌شان تخلیه نشده. فضایی برای جست و خیز ندارند. اکثر بازی‌هایمان هم نشستنی است تا طبقات دیگر هم اذیت نشوند. فرضیات ذهنم را دنبال می‌کنم. به امید زنی که مشکلات من را زندگی کرده باشد می‌گردم. تفکرات و سوابق کاریش را جست‌ و جو می‌کنم. با گروهی از مدیران شهری، نامه‌ای به رئیس جمهور داده‌ و دوازده پیشنهاد برای بازار مسکن مطرح کرده از جمله کوچک سازی! نگاهی به کودکانم می‌کنم. دلم برای کودکی و آینده‌شان می‌سوزد. منزلشان چقدر باید کوچکتر شود؟ چشم می‌اندازم به محل سکونتمان! ۸۵ متر در طبقه سوم، بدون حیاط، بدون باغچه، بدون فضایی برای زندگی، حتی بدون یک بند رخت در آفتاب! اینها نیازهای جسممان است. دقیق‌تر بخواهم بگویم روح زنانه‌ام حوض آبی‌رنگی می‌خواهد که کنار شیر آب کوچکش خستگی‌ها را بشوید. دخترانم دورش بدو بدو کنند. هندوانه عقب موتور مرد خسته از کار را بیندازم داخلش. دوست دارم موهای من و دخترها بدور از نگاه غریبه‌ها آفتاب بخورد. روح زنانه‌ام زندگی می‌خواهد. من خانه‌دارم و بیش از هرچیز خانه‌ای می‌خواهم که دیوارهایش مرا نخورد! اما آن وزیر معرفی شده زن، از الزامات خانه‌داری چیزی نگفته. توی نامه‌اش به رئیس جمهور حرف از زن نزده، ننوشته چون خانه‌ها زندان است، فرزندآوری کم شده. خیلی راحت به سبک مردها نوشته اندازه خانوارها کوچک شده و لازم است، واحدهای مسکونی مساحتشان کمتر شود! شاید ذوق رئیس جبهه اصلاحات از معرفی زن برای وزارت راه و شهرسازی، نمایش زنی در قامت وزارت است. وگرنه بعید است روح زنانه در ایشان نمرده باشد و مکان را خانه بنامد! @AFKAREHOWZAVI
💠 روز 💠 🚩 ثواب پیاده‌روی برای زیارت قبر سیدالشهدا (ع) 🔻امام جعفر صادق علیه السلام: من أتى قَبرَ الحُسَینِ(ع) ماشِیا کَتَبَ اللّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطوَهٍ ألفَ حَسَنَة، و مَحا عَنهُ ألفَ سَیِّئَة، و رَفَعَ لَهُ ألفَ دَرَجَة ◻️ هر کسی پیاده به نزد قبر حسین(ع) برود، خداوند براى هر قدمش هزار حَسَنه می‌نویسد، و هزار گناه را از او می‌زُداید، و او را هزار درجه بالا می‌بَرد. 📚 کامل الزیارات، ص ۲۵۵ ح ۳۸۱ ‌ ‌ •┈┈••✾••┈┈• @HawzahNews
. 💢 کنار قـــــــدم‌های جابــــــــــر ✍ ایرانپور از قبیله خزرج بود و فرزند شهید.‌ پدرش در غزوه اُحُد به شهادت رسید. رشته محبت میان او و پیامبر در اولین سال‌های رسالت گره خورده و از زبان مبارک پیامبر مژده عمری طولانی را شنیده بود. آنقدر طولانی که سلام پیامبر را به امام باقر علیه‌السلام رساند.‌ جابر بن عبدالله انصاری، پیرمردی که عمر طولانی‌اش را با محبت علی و فرزندانش سپری کرده و بر سینه‌‌اش مُهر «علیٌّ خَیر البشر» حک شده بود. هنگام وقوع حادثه کربلا، جابر در مدینه بود و کهولت سن، دستش را از میدان رزم کوتاه کرده بود اما پس از شهادت فرزند رسول‌الله به قصد زیارت تربت سیدالشهداء از مدینه راهی کربلا شده و بنیانگذار زیارت اربعین شد. در روزگاری که رسانه و تبلیغات، فرزند پیامبر را خارجی و شورشی خوانده و حتی از دفن شهدای کربلا خودداری کردند، جابر بن عبدالله که مسلمانی سرشناس و معتبر است برای زیارت همان شهید رها شده در صحرای کربلا به جاده می‌زند و آبرو خرج می‌کند تا همه بدانند که این مدفون در کربلا نور چشم پیامبر و همان سرور جوانان اهل بهشت که رسول‌الله روی دوشش نشاند و مردم را به محبت او سفارش کرد. جابر، این صحابی معمر پیغمبر در سال‌های آخر عمر خود و بنا بر روایاتی با چشمانی نابینا، علناً اعلام می‌کند که به نیت زیارت تربت حسین‌بن‌علی(ع) رهسپار کربلا می‌شود‌. جابر با آدابی شبیه آداب حج به زیارت می‌رود. در فرات، غسل می‌کند و لباس احرام می‌پوشد و‌ مُحرِم محبت حسین می‌شود. قدم‌ها را آهسته برمی‌دارد تو گویی نفس‌های رسیدن به قطب عالم را می‌شمارد. «عطیه عوفی» هم‌سفر و هم‌قدم اوست، علت را جویا می‌شود که چرا این گونه می‌روی؟ جابر جواب می‌دهد از پیامبر شنیدم «هر قدمی در راه زیارت سیدالشهداء ثواب چندین حج و چندین عمره را دارد.»[۱] پیامبر در مقام یک خارجی که با او رفتار غیر مسلمان کرده‌اند این روایت را بیان فرموده است؟ خیر، جابر بلندگوی جهاد تبیین را برداشته و به تمام تاریخ اعلام می‌کند که این حسین که من به زیارتش آمده‌ام ذریه فاطمه زهرا (س) و نسل پیغمبر است. جابر به کمک عطیه، مرد همراهش خودش را به قبر می‌رساند و دستش که به تربت حسین علیه‌السلام می‌رسد بی‌هوش بر روی قبر می‌افتد. عطیه می‌گوید به صورت جابر آب پاشیدم تا به هوش آمد آنگاه سه بار صدا زد: «یا حسین» و ادامه داد: «حَبيبٌ لا يُجيبُ حَبيبَهُ»؛ آيا دوست، پاسخ دوستش را نمى دهد؟! سپس با خودش گفت: «چگونه (حسين) پاسخت را بدهد، در حالى كه ميان خون آغشته شده و بين بدن و سرش جدايى افتاده است؟».[۲] و حالا یک اربعین است و خیل سیاه‌پوشانی که پشت حکومت استکبار را به لرزه درآورده و تیتر اخبار آزادگان جهان است. این کشتی نجات به راه افتاده و هر سال دست هزاران رنگ و نژاد و تفکر را گرفته و تا مقصد آزادگی می‌رساند. پیام خیل زائران پیاده اربعین ادامه بانگ «اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعروف و اَنهی عَنِ المُنکَر» امام حسین علیه‌السلام است. معروف چیست که سیدالشهداء به خاطر احیای آن ترک وطن کرده و شهید غربت شد، آن معروف، همان ولایت و حکومت صالحی است که در طول تاریخ زیر چکمه‌های ظلم له شده و حالا نفیر فریادش از حنجره مردم ستم‌دیده غزه و فلسطین بلند است. معروف، محفوظ نگه داشتن هیهات من‌الذله است که ابی عبدالله با نثار خون خویش بر آن مهر زده است. اما منکر چیست؟ منکر همان حکومت ظالم و غاصبی است در مقابل آزادگی انسان‌ها و ارزش‌های الهی قد علم می‌کند، منکر همان وحوشی هستند که از کودکان و نوزادان غزه سر بریده و با ناله مادران بی دفاعشان سمفونی مرگ و حسرت می‌نوازند. این است پیام سیاهی لشکران مشایه که ما می‌آییم و هر ساله می‌آییم تا در این مسیر، علَم امر به حکومت صالح و نهی از ستم ستمگران صهیون را بر نقطه نقطه عالم کوبیده و در این راه صدها هزار جان می‌دهیم. پی‌نوشت: [۱]. کامل‌الزیارات، ص۱۳۳. [۲]. مجلسی، بحارالانوار، ج۹۸، ص۱۹۶. @AFKAREHOWZAVI
. مشتری ظهور ✍وجگانی مغازه میوه فروشی رفتید؟ معمولا میوه فروش ها یک قاچ میوه ی برش زده بعنوان نمونه برای فروش محصول و جذبِ بیشترِ مشتری گذاشتند. اربعین نشئه ای از منظره ی ظهور است. خدا گوشه ی چادر اربعین را کنار زده تا یک نمه (قطره) از زیبایی های ظهور و دولت کریمه امام مهدی (عج) را به ما نشان بدهد. محبت و حسّ انسان دوستی، ارتباط عاطفی عمیق بین زائرین پیاده و سواره، انس و الفتی بین عرب و عجم، سیاه و سفید، چهار امامی و دوازده امامی، پیر و جوان، فقیر و غنی... در سفر اربعین وجود دارد که انگار سالهاست هم خانه، همسایه و هم کیش همند. سخاوت عجیبِ عربها، همراهی و همدلی عجم ها، دستها همه یکصدا بالا و لبیک یاحسین بر زبانها، خط شکن حَبس نفس هاست؛ دری از باب مهدی و دولت ظهور را باز می کند. زیبایی های ظهور نمود پیدا کرده و سیل انبوه مردم در کنار همدیگر زندگی می کنند. به جایی خواهند رسید که هرکسی هزینه ی راهِ دیگری را حساب کند و دست در جیب همدیگر، یکدست و امت واحده شوند. ستون ها و عمودهای مشایه را هر پنجاه متر طی می کند تا خود را به ستون ولایت برساند. عشق به امام او را مجنون و دیوانه وار در گرما و سرما دل به خاک و دریا نهاده و گاهی خود را به ستون حنّانه بسته؛ زاری و مویه می کند تا امام راه را برایش باز کند. زمان ظهور نیز فرشی از سیم و زر و طلا برایش می آورند و می گویند بیایید ببرید. وقتِ دولت ظهور است. کریم می بخشد و توبره ها از طلا آلات پر می شود ولی وقت رفتن یک نگاه مهدی (عج) را نمی دهد همه ی آنها را بگیرد. طلا روی طلا و زر روی زر ریخته و خود را در آغوش امام محو می کند. السلام علیک یا اباعبد الله الحسین علیه السلام السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله فرجه @AFKAREHOWZAVI