eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
726 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
213 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
صدای شکستن می‌آید ✍️فاطمه میری طایفه فرد این روزها مادران مشغول کارند، گویی در گوشه خانه یک تابلو نصب شده مثل همان‌هایی که در اول عملیات عمرانی جاده‌ها می‌زنند. خانه زیر و رو می‌شود تمیز می‌شود، بوی انواع شوینده از تمام خانه‌ها بیرون می‌پاشد. اصلا مادرها کار ندارند که اعضای خانواده کمک کنند یا نه؟ برای‌شان مهم است یا نه؟ آن‌ها کار خودشان را می‌کنند. فقط شب‌ها گاهی وقتی همه در خواب‌اند صدای آهی، ناله‌ای، چیزی از خانه بلند می‌شود که گاهی شنیده‌می‌شود گاهی هم نه. بعضی ازاین مادرها چند قسمت می‌شوند، یک قسمت مادر چندتا بچه قد و نیم‌قد، یک قسمت همسر یک مرد که باید مانند یک ملکه در تسخیر قلب همسر خود باشد، یک قسمت دخترِ پدر و مادرش، یک قسمت خواهر خانواده است، یک قسمت خود وجودش است که در کارهایش تجلی کرده مثلا معلم است، کارمند است، محصل است، نویسنده است، مشغول پایان‌نامه است، در هر کدام از این ساحت‌ وجودی یک وظایفی نهفته‌است که حتی اگر نخواهد نمی‌تواند از آن تخطی کند. خیلی از اين وظایف تعریف شده با آمدن عید و بهار و ماه رمضان کار ندارد، باید خودت را برسانی، ولی مادر خانه، زن خانه، کار ندارد که کار ندارند، او کار دارد برای عید، برای بهار، برای ماه مبارک رمضان. او خانه‌اش را آماده روئیدن شکوفه‌ها می‌کند. او خودش را مهیای وظایف بیرونی خود می‌کند، او باید فکری هم برای دل خود کند که ماه خدا دارد از راه می‌رسد. همه این‌ها هست و یک جسم نازک که قرار بوده《لیست بقهرمانه》باشد. اما او در این شرایط یکه‌تاز میادین قهرمانی‌ست، میدان‌دار جهاد اقتصادی‌ست، او با تمام شرایط ایستاده است. ولی باید مواظب بود نکند فراموش کنیم، نکند بی‌خیال کمک شویم به بهانه‌ای که او می‌تواند. صدای شکستن می‌آید شاید دلی، شاید استخوانی، شاید مادری. قدر مادران را بدانیم. بهار آمدنی‌ است. @AFKAREHOWZAVI
گردش علمی با گل نرگس ✍️نجمه صالحی شنیده‌های‌من حاکی از آن است که جد مادربزرگ مرحومم به امام سجاد علیه السلام می‌رسیده‌. امروز هم که میلاد سیدالساجدین علیه السلام بود، برای دختران کلاس، شاخه‌های گل نرگس هدیه بردم تا از روز میلاد، خاطره خوشی در ذهن‌شان بماند. بعد از تدریس، همراه دختران، در نشستی که موضوعش در مورد همایش شرق شناسی و امام حسین علیه‌السلام بود، شرکت کردیم. در راهروها حین حرکت، یکی از آن‌ها با لبخند گفت: «گردش علمی داریم!» دیدن برق شادی در نگاه دختران و عکس‌هایی که با گل‌ها می‌گرفتند و نفس‌‌های عمیقی که از استشمام گل‌ نرگس، به عمق جان‌شان فرو می‌بردند به من فهماند «ادخال سرور در دل مومنان»، ولو با شاخه گلی امکان دارد! پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: إِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَی الْمُؤْمِنِین به درستی که شاد کردن مؤمنان، دوست‌داشتنی‌ترین کارها در نزد خدای متعال است.* *الكافى، ج 2، ص 189. 🍃الحمدلله علی کل حال🍃 @AFKAREHOWZAVI
«توکای سیاه» ✍️طیبه فرید روزهای ابری ، از پشت پنجره ی اتاق می دیدمش،فقط روزهای ابری! سیاهی اش وسط درخت انار پیدا بود. توکای سیاه وسط انجمن گنجشک ها. گنجشک ها لانه هایشان شکاف های زیر شیربانی ودرز دیوارها بود و سقف پریدنشان از این درخت به آن درخت! وروزیشان ته مانده سفره آدم ها و کرم های باغچه.اما توکای سیاه، بلند می پرید. کجا؟! نمی دانم... روزهای ابری که خورشید نبود، میهمان شاخه ی انار بود، روزهای آفتابی را روی کدام شاخه می نشست نمی دانم... قبل از اینکه توکا بیاید صدای چریپ چریپِ گنجشک ها، حیاط را پر می کرد.و وقتی می نشست میان درخت انار و شروع می کرد به نطق کردن، گنجشک ها بی صدا می نشستند و صدایشان در نمی آمد،نه فقط گنجشک ها،حتی من پشت پنجره اتاق . منطق توکا را نمی دانستم اما انگار گنجشک ها زبان او را می فهمیدند، وسط آواز توکا همگی ساکت بودند. میان برگ های زرد درخت انار، سیاهی توکا خیلی به چشم می آمد و البته سرخی آن انار خندانِ روی بالاترین شاخه که دست کسی حوصله ی چیدنش را نداشت، اما خدا می داند چندتا چشم دنبال سرخی دانه هایش بود و طعم ملسش را تصور می کرد. روزهای آفتابی آخر زمستان باغبان آمد و تمام درخت های حیاط را هرس کرد و خاک باغچه را زیر و رو... صدای چریپ چریپ گنجشک ها کل حیاط را برداشته بود. انار سرخ خندانِ سر بلندترین شاخه درخت انار، خشک و سیاه شده بود، آن را بین شاخه های هرس شده دیدم! وقتی بلندترین شاخه توی دست های باغبان با بقیه ی شاخه ها روی زمین کشیده می شد تا برود بیرون از حیاط و جایی دورتر بسوزد، تا دودش به چشم و چال در و دیوار خانه نرود. دیگر از توکای سیاه خبری نبود! دیشب خواب دیدم توکای سیاه با سیمرغ به کوه قاف رسیده، به چشمه آب حیات. توکا آدم شده بود. @AFKAREHOWZAVI
کلاه عقلانیت‌تان را سفت بچسبید ✍️زهرا نجاتی در زمانه‌ی عجیبی زندگی می‌کنیم. زمانه‌ای که بخشی از هنرمندان، به جرم عدم همراهی با براندازها، بایکوت می‌شوند، دیده نمی‌شوند، خبرفوت‌شان، بین خبر گرانی و سقوط دلار، گم می‌شود و عده‌ای دیگری با نشر اکاذیب و فیلم‌های آشوب زا، کارت بازرگانی دریافت می‌کنند! و عده‌ای با جاسوس‌های رژیم صهیونیستی، آن قدرنزدیک‌اند که از طریق آنها، فرارشان از ایران را رقم می‌زنند! عده‌ای مثل حامد زمانی‌ها، حذف و بایکوت می‌شوند و از طرفی شروین‌ها می‌توانند بدون نگرانی، بدون ذره‌ای خجالت، با یک ماله کشی جزئی برخیانت‌های پیشین‌شان، قطعه‌ای بیرون بدهند که در راستای تحقق انقلاب جنسی، گره گشایی کند: آشکارا دم از رابطه با زن متاهل بزنند و از فرزندی که زنازاده‌ است! درست مقارن با خیانت متاهلین و فراگیری مشکلات جنسی و آمار بالای طلاق و بالاتر طلاق عاطفی در کشور. در روزگاری زندگی می‌کنیم که در کشورهای غربی، میخ مخالفت با فمنیسم بر زمین کوبیده می‌شود چون از ته راهی می‌آیند که ما هنوز روی نقطه‌ی آغازش ایستاده‌ایم و به وضوح اعلان اشتباه می‌کنند. اما همین اعلان‌شان ذیل امپراطوری رسانه، گم می‌شود، چون ما هنوز در علم رسانه، عقب هستیم و در جنگ رسانه‌ای، عقب‌تر‌. این است که در برنامه‌های شبکه های خودی‌شان، دم از بچه و خانواده می‌زنند و زباله‌های فرهنگی‌شان که پیش از این چوبش را خورده‌اند، به کشوری مثل کشور ما می‌فرستند! آن وقت، اینجا عده‌ای خوشحال از برو بیای فرهنگی بااین کشورها، در آداب و عقلانیت وتفکر لیبرال غربی، مضمحل می‌شوند. بنابراین اصلا عجیب نیست، وقتی ستاره‌‌ی فیلم‌‌های ایرانی، در مصاحبه‌اش،خاورمیانه‌ را کثافت دانی می‌نامد و اعتقاد دروغین خودش را به اسم احساس تمام متولدین این منطقه، به خورد مخاطب ‌می‌دهد! آری در چنین روزگاری زندگی می‌کنیم و چاره‌ای نیست جز تجهیز به سوادرسانه، چنگ زدن به دامن تقوا برای داشتن بصیرت، نگاه دوختن به نگاه وافق دید رهبری و تلاشگری برای مبارزه با امواج تخریب‌گر دشمن. اینها را نگفتیم تا ناامید شویم. گفتیم که مراقبتر باشیم، هم برای موسیقی‌هایی که به مغز وقلب جوانانمان، نفوذ می‌کنند، هم در تصاویری که می‌بینیم و می‌بینند و هم برای نظارت به چهارچوب عقلانیت وجهان‌بینی که خیلی تلاش می‌کنند در امپراطوری رسانه‌شان، برما حاکم کنند! @AFKAREHOWZAVI
رزق مقرر ✍🏻 زهرا کبیری پور این و قبول دارم که در این دولت اسلامی تا دلتان بخواهد مسئول بی‌کفایت و غیر اسلامی داریم و متأسفانه سفره‌ی قشر آسیب‌پذیر جامعه دارد کوچک و کوچک‌تر می‌شود اما به این هم اعتقاد دارم که خدا همان خدایی است که روزی بنده‌هایش را صبح به صبح قبل از اینکه چشم‌هایشان را باز کنند به درِ خانه‌شان آویزان کرده، حالا به یکی کمتر به یکی بیشتر و دمَش گرم کاری به دلار و تورم و سکه ندارد... فلذا فی‌الواقع خداوند اِندِ مرام و معرفت است فلذاتر یا ایهاالمؤمنون لا تخف و لاتحزن @AFKAREHOWZAVI
گذاشت توی پاکتی هزار و یک نشانه را همین قلم، همین دل و ورق ورق فِسانه را سرش دوباره شور بود دلش دوباره شعر بود که آب داد دیده اش نَفس نَفس جوانه را برای دَم گرفتنش، برای چشم‌های خیس برای گریه گرچه او نداشت کوه شانه را قلم گرفت و رخصتی زِ شعر محتشم‌ گرفت کشید پای دفترش شروع عاشقانه را چه شورش است این که در میان قلب عالم است دوباره از حسین گفت و دم زد این ترانه را: "سلام بر تویی که از تو هیچ دل نمی‌کنم" مُعطّر از حسین‌ کرد جای جایِ خانه را... نوشت عشق‌‌ و خواند عشق، نوشت کربلا، حسین گذاشت توی پاکتش هزار و یک نشانه را... سلام‌الله‌علیها 💠 💠 @shaeranehowzavi
"به بهانه‌ی روز تربیت اسلامی" ✍️مرضیه رمضان‌قاسم بمباران اطلاعات بیش از آنکه بستری برای گسترش علم و دانش بگشاید، با مسکوت کردن افراد سئول دست طالبان علم را قلع و قمع کرده، توان سوال و رمق پرسش را در پرسشگر از ریشه خشکانده است و پای دانش‌پژوهان را برای دویدن دنبال استاد لنگ می‌کند؛ در حالی که شبهه و سوال فتیله‌ی اذهان را بالا می‌کشد و چراغ عقل را پرفروغ‌تر می‌کند. متاسفانه پیام‌رسان‌ها اذهان را آماج بمباران اطلاعات کرده‌اند. فرد جویای علم برای حرکت، تحول و تکاپو نیازمند "سوال" است، پرسیدن و چالش ایجاد کردن و زمین و زمان را به هم دوختن تا به پاسخ رسیدن خودش قیام علیه خفته‌پروری و ناآگاهی‌ست. پس علیه قعودمان قیام کنیم یعنی در روز همچون خورشید بپاخیزیم و شب‌ قبل از خواب همچون ماه، ماهرانه در آموخته‌های‌مان سیر فکری کنیم‌ و گرنه دچار کسوف و خسوف می‌شویم. اگر بدون هدف حرکت کنیم و ندانیم دنبال چه هستیم هر چند فرد تلاشگری هم باشیم بسان خفته‌ایم. پس هر روز صبح بپاخیزیم و از خود بپرسیم دنبال چه هستیم؟ هدف‌مان چیست؟ از چه مسیری می‌خواهیم به هدف‌مان‌ برسیم؟ آیا هدف‌مان پول است؟ اگر دنبال پول هستیم بعد از تلاش به پول خواهیم رسید. وقتی آن را به چنگ آوردیم، دنبال چی هستیم؟ آیا هدف‌مان مقام است؟ اگر دنبال مقام هستیم بدانیم که به مقام هم خواهیم رسید. وقتی به مقام رسیدیم دنبال چه هستیم؟ آیا هدف‌مان رفتن به دانشگاه و مدرک گرفتن و کسب اعتبار است؟ اگر هدف‌مان مدرک و دانشگاه باشد باید بدانیم که به دانشگاه و کسب مدرک نیز خواهیم رسید. وقتی مدرک به دست آوردیم دنبال چه هستیم؟ انسانی که هدف ندارد بی‌قرار است، انسان اگر با خودش قراری نداشته باشد به سندرم بی‌قراری مبتلا می‌شود؛ پس هر روز صبح، با خود قراری بگذاریم تا یاری‌گر ما برای دستیابی به اهدف‌مان باشد مثلا روزی یک یادداشت ویژه بنویسیم یا اینکه روزانه به صورت موضوعی یک روایت از کتاب میران‌الحکمه بخوانیم و شب‌ هنگام حسابرسی کنیم ببینیم چقدر پایبند به قرارمان بوده‌ایم و چقدر بی‌قراری کرده‌ایم. آری اگر آدمی واکسن انگیزه و عشق را تزریق نکند در برابر ناملایمات خسته می‌شود هر چند بیدار و زنده باشد اما خفته‌ و جیفه‌ای بیش نیست که دارد ادای بیدارها و زندگان را در می‌آورد. پس بهتر است از از ادابازی به زندگی حقیقی تغییر کاربری دهیم. یادمان باشد زندگی یک فرمول بیشتر ندارد و آن کسب مهارت است مهارت دانش مهارت تاب‌آوری مهارت ارتباط موثر مهارت محبت و عشق‌ورزی فرق انسان خفته و بیدار در کسب مهارت است وگرنه همه‌ی ما انسانیم و طبیعتاً دغدغه‌ی خوراک، پوشاک، مسکن، مرکب، شهوت و... داریم. دغدغه‌ی من و تو کدام است؟ دغدغه‌ی کسب مهارت یا دغدغه‌ی... چون که ۱۰۰ آمد ۹۰ هم پیش ماست @AFKAREHOWZAVI
بسم الله الرحمن الرحیم از:آلاله به:یگانه منجی سلام مولای من! شما واسطه فیض و رحمت الهی هستید که باران رحمت و لطف الهی را بر زمین خشک و بی ثمر جاری می نمایید تا آثار حیات و زندگی در آن پدیدار شود و انسان ها تقدیس کنان لطف و رحمت همیشگی خداوند را به یاد آورند و به او امیدوار باشند و نا امیدانه از سوی درگاه الهی برای خواسته هایشان به سویی دیگر نشتابند. مولای من! روح های خسته و خشکیده از باران ایمان و محبت نیز جرعه ای آب حیات می طلبد تا در این وادی وانفسای عمر اندکی جان تازه بگیرد. مولای من! ما را شایسته دریافت جرعه ای آب حیات بخش کن. @AFKAREHOWZAVI
نکاتی درباره وجود انسان ✍️فخری مرجانی وقتی انسان به دنیا می‌آید و وارد این عالم طبیعت می‌شود، قبل از اینکه اکسیژن هوا را تنفس کند، یك و نیروی اولیه‌ دارد. كه با آن قوه، حركت اولیۀ انسان شروع می‌شود؛ یعنی نفس می‌کشد، قلب كار می‌کند، شش‌ها حرکت می‌کند، دستگاه گوارش به حرکت درمی‌آید، هضم صورت می‌پذیرد و... همۀ این‌ها از نوع #«حركت» است و این حركت از همان قوۀ اولیه است. از حركت دستگاه گوارش، خودِ قوه، قوّت پیدا می‌کند تا از این قوّت به‌دست‌آمده، استعداد تغذیه بالاتری در قدرت خودش ایجاد کند؛ بنابراین نیروی جذب غذا و تغذیه در لحظۀ اولیه تولد با ده ماه بعد یكی نیست. در ظاهر، تغذیه، قوه را بالا می‌برد و قوۀ بالا، استعداد تغذیه را بالا می‌برد و بر روی‌ هم تأثیر می‌گذارند؛ اما آنچه حركت می‌كند، نیروی اولیه است. آن نیرو؛ هم غذا را هضم می‌كند و هم نیروی خودش را بالا می‌برد. هر چقدر این نیرو افزایش می‌یابد، قدرت بیشتری بروز می‌دهد. تا جایی كه تفكر و دیدن و شنیدن و... همه از رشد این نیروی اولیه، بروز و ظهور پیدا می‌كنند. پس وقتی انسان از درون، استعدادش شکوفا می‌شود، تمامی ابعاد انسان به ‌تناسب شرایط و استعداد، ظهور می‌کند، اما همه این‌ها یك حقیقت بیشتر نیست؛ این‌ها ابعاد آن #«حقیقت» است. @AFKAREHOWZAVI
💢برای «که» بنویسیم؟ ✍️ استادجواد محدثی، کتاب «با اهل قلم» می‌نویسد: نوشتن، «ارتباط کتبی» با خوانندۀ اثر است و کلام تو، وسیلۀ ارتباط. اگر مقصودت به خواننده منتقل نشود، چه فایده؟ اگر با مخاطب، نتوانی رابطه برقرار کنی، از نوشتن چه سود؟ پس، شناخت مخاطب ضروری است. این‌که بدانی با چه کس رویارویی، خوانندگان سخن و شعر و مقاله و داستانت چه کسانی‌اند؟ بُرد و تأثیر نوشته‌ات تا چه حد است؟ اصلاً می‌خوانند یا فقط تو می‌نویسی؟ می‌خرند، یا فقط تو چاپ می‌کنی؟ می‌فهمند، یا تو فقط صفحه پر می‌کنی؟ ادبیات کودکان هم از همین مقوله است. بسیارند کسانی که برای «کودک» مطلب می‌نویسند، اما دنیای کودک را نشناخته‌اند. و بسیارند کسانی که شاعر شعر کودکانند، اما فضای کودکانه در شعرشان نیست، هر چند الفاظ بچگانه به کار برند. یعنی: مهم، شناخت حوزه واژه‌های کودکانه و دنیای خاص کودکان است و به زبان آنان و متناسب با فهم و درک و زمینۀ آنان سخن گفتن. کتابی هم که برای کودکان نوشته می‌شود، کافی نیست که فقط نامش کودکانه باشد یا تصاویر رنگی‌اش برای این قشر و «گروه سنی» گیرا و جاذب باشد. مفاهیم و محتوا را هم باید لحاظ کرد. باری... وقتی می‌نویسید، تصور کنید خوانندگان خویش را (از قشر‌ها و گروه‌های مختلف) که روبروی شما نشسته‌اند و با آنان حرف می‌زنی. «ارتباط مستقیم»!... مردم، امروز به چه چیزهایی نیاز دارند؟ خواستار چه مطالبی هستند؟ کدام مطالب و پیام‌ها و نوشته‌ها و تحقیق‌ها، برای امروز زندگیشان و زندگی امروزشان، کارساز و راهگشا و مفید است و از خواندن، بهره می‌برند؟... به راستی اگر این جهات در نظر نباشد، در «خلأ» نوشتن، و برای توده‌های انبوهی از «خوانندگان نامشخص» و نمی‌دانم در کجا و در چه سن و با چه شرایط نوشتن، چه دردی را دوا می‌کند؟ ناگفته نماند که: کار ادبی و هنری و شعر، ‌قدری باید ایهام‌ها و ابهام‌ها و رمز و راز و کنایه و تشبیه و توصیف و استعاره و زبان چند بعدی و قالب فوق عادی و سطح فوق معمولی و... داشته باشد. ولی تا چه حد؟... آیا حتی به قیمت تبدیل ادب و شعر و هنر، به ابزاری بی‌استفاده برای مردم؟ و به بهای بی‌مشتری و بی‌مستمع ماندن دستاوردهای ادبی و شعری؟ اگر بنا باشد «ادبیات» به صحنۀ زندگی هم بیاید و در متن حیات مردم جاری و ساری باشد، به معنای از دست دادن وجهه و صبغۀ ظریف و جالب و جاذب «صناعات» لفظی و معنوی نیست. اما... نباید فراموش کرد که کار قلمی، برای مردم و در خدمت حق و در ارتباط با خلق است. فاصله‌ها را باید پر کرد، ‌تا «ارتباط متقابل» میسور گردد. @HOWZAVIAN
نامش، یادش، تجلی عشق ✍️فاطمه میری طایفه فرد نامش که می‌آید، عشق تجلی می‌کند، عشق درست به معنا می‌نشیند. واژه‌ها صف می‌کشند تا خرج مرامش شوند و در وصف او به کار گرفته شوند، هرچه دارند می‌گذارند تا شايد به مسمای عین او برسند که نمی‌رسند و می‌دانند که نمی‌توانند. عین او چشمه حیات است، اکسیر اعجاز است، رویین‌تن می‌کند اگر در عینِ* عین او شستشو کنی. عشق وام‌دار عین توست علی (علیه‌السلام) *عین: در عربی بیش از ۷۰ معنی برای عین آمده‌است که یکی از متداول ترین آ‌ن‌ها به معنی چشمه است. @AFKAREHOWZAVI
✍️ روحانیت ناچار به نوشتن است 🔅 چون در دنیای دیالوگ بسر می‌بریم نه منولوگ. 🔻ای کاش مرکز مدیریت حوزه و مجموعه‌هایی چون دفتر تبلیغات و سازمان تبلیغات برای این ناچاری می‌کردند؛ برنامه، ساختار، راهبرد، تاکتیک، عملیات و اجرا، تربیت، شبکه‌سازی، تأسیس رسانه‌های فراگیر داخلی و بین‌المللی و ... پیشکش! @HOWZAVIAN