eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
724 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
204 ویدیو
17 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
#همایش نکوداشت استاد ژرفا
. بر ساحل نگارش، پژوهش و منش استاد ژرفا در نخستین سال‌های دهه هفتاد در پی خواست‌های پیوسته از واحد تبلیغات، دوره نویسندگی استاد سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا) در جامعة الزهرا(س) برگزار شد و توفیق، مرا رفیق شد تا از دانش، بینش و مهارت ایشان بهره‌مند شوم. جلسه نخست بدون آن که بدانیم، سنجه استاد بر قلم یکایک ما قرار گرفت و آنان که سخت با قلم یار می شدند خودخواسته و نه به خواست استاد، ریزش یافته و تعداد محدودی شیفته قلم و امیدوار به نویسنده شدن در کلاس نشستیم. آنچه امروز پس از سالها در نظر من همچنان باقی است، تواضع در رفتار و نشست و برخاست ، ادب در گفتار و استخدام واژگان سرشار از معنا، حیا و نیروی حیات، احترام و تکریم بسیار به آموزگاران خود در کنار انبوهه ای از ارادت خالصانه نسبت به اهل بیت(ع) و به ویژه بانوی دو جهان، حضرت فاطمه زهرا(س) بود. اشعار و نثر استاد را در روزنامه ها و مجلات می‌خواندم تا بیش از پیش با اندیشه و قلم استاد آشنا شویم. آنچه در کلاس از ایشان آموختم و هنوز آویزه گوش و هوش و دل و جان من است، صرف وقت بسیار برای مطالعه فعّال- و نه منفعل- است؛ مطالعه همرا با یادداشت واژه ها و جمله های پرمغز و تأثیرگذار. جمله‌های خاص استاد که گهگاه در گوشه و کنار کتابها و دفترچه هایم نوشته ام هنوز راهگشایم در نگارش و پژوهش است؛ جمله هایی چون «بسیار مطالعه کنید که تا خواننده خوبی نباشید، نویسنده خوبی نخواهید شد»، « برای طراحی یک نوشته باید روح به عرق‌ریزی بیفتد و هرچه در این بخش بمانید، در طی مسیر نمانید»، « برای وسعت دامنه واژگانی خود، بسیار بخوانید و واژه های زیبا و شیوا و بلیغ را یادداشت کنید» و این که « شکافتن پهنه معنا برای ادیب یک اصل است». آرزوی بهروزی و پایداری در دنیا و آخرت برای استاد ژرفا هماره از دعاهایم بوده و هست و خواهد بود. ✍ناهید طیبی- دکترای تاریخ اهل بیت(ع) و مدیر دانشنامه زن مسلمان @AFKAREHOWZAVI
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
#همایش نکوداشت استاد ژرفا
من و ژرفا و موش‌ها ✍مرضیه سادات برومند یزدی سال ۱۳۶۱ هنگامی که قسمت‌های نخست سریال "مدرسه موش‌ها در حال تولید و پخش بود یکی از مدیران گروه کودک شعری به من داد تا چنانچه مایل بودم از آن در سریال استفاده کنم ک مثل کپل صحرا شده پر ز گل... گ مثل گردو، بنگر به هر سو... ب مثل بهار فکرو کن بسیار... پ مثل پسته نباش خسته... م مثل موش برخیز و بکوش... خ مثل خونه نگیر بهونه... آمثل آواز قصه شد آغاز ..." این شعر کودکانه و به ظاهر ساده با ظرافت و هوشمندی از بچه‌ها می‌خواست که به اطراف‌شان نگاه کنند و زیبایی‌ها و نظم نهفته در طبیعت را ببینند به کودکان می‌آموخت که بسیار فکر برخیزند و برای هدف‌شان تلاش کنند و خستگی و یأس را از خود دور کنند آواز زندگی‌شان را به گوش همه برسانند... پ.ن: دیشب نکوداشت استاد ژرفا بود؛ روحانی نویسنده ادیب و استاد دانشگاه، مترجم کتاب‌های بزرگ و فاخر، ویراستار و از همه جالب‌تر سراینده شعر مدرسه موش‌ها بوده است؛ خانم مرضیه برومند می‌گفت بعد از ۳۰ سال فهمیدم شاعر مدرسه موش‌ها یک روحانی وارسته بوده است.‌ @AFKAREHOWZAVI
. هوای پدر ✍ راضیه کاظمی زاده به نظرم رابطه‌ی با پدرها غم‌انگیزترین رابطه‌ی عاشقانه جهان است چرا که پر از نگفته‌هاست! ما با مادرها خیلی رابطه‌ی صمیمی داریم، در وقت دلتنگی بغلش می‌کنیم، دلخوری‌هایمان را به او می‌گوییم، قربان صدقه‌اش می‌رویم، ولی با پدرها انگار چیزی وجود دارد که عشق را پر از چیزهای نگفته، پر از رشته‌های پنهان، پر از دلبستگی در عمق رابطه می‌کند، و مانع می‌شود تا تو تمام محبتت را بی‌دریغ نصیبش کنی! وقتی به صورت چروکیده ی پدر و دستان پینه بسته‌اش نگاه می‌کنم، وقتی خنده‌ی پر از دردش را می‌بینم، وقتی لرزش دستانش را می‌نگرم! تازه می‌فهمم که رویای بزرگ شدن خوب نبود! کاش می‌شد به سال‌های کودکی برگشت، آن سال‌ها که پدر جوان بود، آن روزها که خانه پر بود از صدای خنده‌ی پدر و مادر، آن روز‌ها که منتظر می‌ماندیم تا پدر بیاید و مادر سفره را بیندازد، آن روزها که پدر را اخمو می‌دیدیم و هیچگاه از غم‌ها و بغض‌های نشسته در گلویش خبر نداشتیم، آن روز‌ها که مادر هنوز نیرویش را از دست نداده بود و پا به پای پدر کار می‌کرد و همیشه می‌گفت باید «هوای پدرت» را داشته باشیم چرا که مسئولیت یک خانواده با اوست، و ما هم سرسری از کنار حرف‌هایش می‌گذشتیم ! بعد از گذشت سالها تازه فهمیدم «پدر تنها قهرمانی است که روی سکوی قهرمانی نرفت و هیچ کس قدر او را ندانست»! چقدر زود دیر شد و چقدر زود پدر پیر شد بی‌آنکه بخواهیم! پدرم مرا ببخش آنگونه که شایسته‌ی توست قدردانت نبودم . @AFKAREHOWZAVI
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
#همایش نکوداشت استاد ژرفا
دلنوشتهٔ خانم صبا حسینی، فرزند ذوقمند و ارجمند استاد ژرفا پس از مراسم نکوداشت پدر گرامی ایشان👇 پدر تو را از دور نگاه می کنم و بغض می کنم. دیشب لحظه های زیادی را بغض کردم. وقتی در آغاز صحبتت از فروغ خواندی و گفتی به قول فروغ زمانه. بعد همان شعرش را که خیلی دوست دارم خواندی. ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر توام سنگین شده تو همیشه هوای دخترکت را داشتی و علاقه اش به فروغ را تحسین کردی. حتی حالا که آن بالا نشستی و من این پایین گوشه ای از جمعیت بودم و نفسم در سینه حبس بود و کلماتت را نفس می کشیدم. تو از مولانا خواندی که: گفت که سرمست نه ای لایق این دست نه ای رفتم و سرمست شدم از طرب آکنده شدم پدر به قول خودت تو همیشه آن کودک ده ساله کوچه های نارمک هستی و من همیشه در آن حوالی تو را می بینم که گرم بازی و صفای کودکی هستی. تو چهل و پنج عنوان کتاب نوشتی. دوازده سال از عمرت را عاشقانه گذاشتی پای ترجمه الغدیر. درست در روزهایی که آن بیماری طاقت فرسا شروع شد. از آن روز روی تخت نوشتی. وقتی بیست ساله بودی شعر مدرسه موش ها را سرودی و تا همین چند سال پیش خیلی ها نمی دانستند شاعر گمنام ک مثل کپل همان استاد ژرفاست. بسیاری از کتاب هایت را در حوزه و دانشگاه درس دادند. با تحصیلات دانشگاهیت می توانستی وکیل صاحب نامی باشی. با پیشینه ات در صدا و سیما می توانستی مدیر جایی باشی. اما همه این ها را رها کردی و به دنبال گمشده ات مهاجرت کردی. فقه و اصول برای مردی که همیشه آواز می خواند و هوای شاملو و فروغ در سر داشت و هوای مولانا را نفس می کشید کوچک بود. اما مثل خیلی ها حوزه را رها نکردی. ماندی و همان جا از عشق گفتی. از مولانا و حافظ و از عرفان گفتی. در میان آن ها که هنر را کوچک و پست می شمردند از هنر و فلسفه هنر و موسیقی گفتی. پدر تو همیشه کارهای سخت را انتخاب کردی. اما لحظه هایی هست که فقط من و تو می دانیم. تو همیشه هوای دخترکت را داشتی. حتی وقتی دنبال یک فیلم مستند درباره فروغ بودم تمام مغازه های خیابان انقلاب را پا به پای من آمدی. با همان پاهایی که درد می کرد آمدی. وقتی می خواستم عکس فروغ و سهراب و اخوان را به دیوار اتاقم بزنم خودت گفتی بیا بریم برایشان قاب بخریم و بهترین قاب ها را برایشان سفارش دادی. وقتی چهارده ساله بودم سه تار را در دستانم گذاشتی و از آن روز سه تار یادگار توست در دستان من. کنج کتابخانه ات آنجا که آفتاب پهن می شود روی قالی های رنگ و رو رفته قدیمی، آنجا که تا چشم کار می کند فقط کتاب روی کتاب چیده شده، آنجا که من و تو هستیم و دو استکان چای، آنجا که می پرسی فیلم تازه چی دیدی، آنجا بهترین گوشه دنیاست پدر. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«از گاندی هندی تا گاندی ایرانی» ✍زهرا سبحانی گاندی هندی بعد از تحولش، یک دست هوتی بیشتر نداشت. آن را هم همه جا می‌پوشید. هوتی که نخش را دستگاه ریسندگی هندی ریسیده بود و تواصی می‌کردکه دیگران همین کار را بکنند. معتقد بود اگر همه‌ی هند، دست‌ساز خودش را بپوشد و راضی به کار خویشتن باشند و قناعت کنند از پس همه‌ی مشکلات بر خواهند آمد. لباس‌هایش را هم خودش می‌شست. مال و مکنتش کم نبود، اما ساده زیستی و ساده پوشی، خط قرمزش بود. می‌گویند لباسش از فقیرترین هندی‌ها هم ساده‌تر بود. همین خصلتش بود که از او چهره‌ی جهانی ساخت؛ تا آنجایی که همین دیشب، بیخ گوشمان، یک جرقه‌ی آتش باز هم شهرت او را به روی‌مان آورد و پرده از آوازه‌ی این مرد برداشت. خبر آتش سوزی بیمارستانی در تهران، شد تیتر اول خیلی از خبرگزاری‌ها. بیمارستان گاندی، که 17 طبقه‌ش، مختص بیمارستان است و 21 طبقه‌ی دیگرش برای هتل و نهایت با 85 بیمار. سال 92، مدیرعامل ریش پروفسوری‌اش، با مرتب کردن کروات، جلوی دوربین‌ها و مسئولین کشور آمد که مراسم افتتاحش را شروع کند. گفت: هزینه‌ی ساختش 200 میلیاردتومان، آب خورده. بخواهیم با تورم امروز حسابش کنیم ماشین حساب ساده ی دم دستی‌مان از پس صفرهایش بر نمی‌آید. مفتخر بودند به اینکه بعضی از سرمایه‌دارهایش پزشکان ساکن فرنگند و البته چند بانک داخلی و صد نفر از اعضای هیات علمی چند دانشگاه پزشکی داخلی و فلان شرکت نوبنیاد داخلی. اسمی از هیچ کدام نیاورد. چه لزومی دارد حالا بفهمیم کدام بانک، کدام دانشگاه و کدام شرکت نوبنیاد. همینکه احساس تکلیف کرده بودند که سرمایه شان جای دوری نرود و تحریم اجانب که بدبختی‌اش برای ملت است، دستشان را در گِل نگذارد، خودش فتح الفتوح ست. و البته که مردم باید بی‌خیال نرخ بهره و سود وام و توزیع بودجه باشند، بهشان مربوط نیست. مدیر عامل محترم، از مزیت این بیمارستان هم گفتند: مکان توریستی‌ست و منجر به جذب توریست می‌شود و اینکه دیگر «همراه بیمار» نگرانی برای مکان آسایش نخواهد داشت. در نتیجه از بیمارستان‌های اروپایی به صرفه‌تر است و به نفع جیبشان ست که بیایند این بیمارستان و در یک کلام، هتل بیمارستان خاورمیانه بود. و به اصطلاح از آن اولی‌ها! منظورش از همراهان بیمار، بیماران خارجی بود. ناگفته نماند که از حرفه‌ای بودن کادر پزشکی هم گفتند. برای تعصب پوچ ایرانی‌های ملی‌گرا که نه، ولی برای بستن دهان باز آرمان‌گرایانی که دنبال عدالتند، گفتند که 30 تا 35 درصدش هم برای بیماران داخلی ست. البته ایشان نگفتند کدام بیماران! ولی ما می‌دانیم همان بیمارانی که از سر بی‌دردی بیمار شده‌اند یا حالا این وسط فنگشان گرفته باشد و برای رو کم کنی کتی و متی و... حاضرند کلی میلیون برای فیلمبرداری و بادکنک اتاق زایمان نوزادشان، خرج کنند و صد البته برای به دنیا آمدنش در فلان روز، پول که چه عرض کنم، دست و پای همدیگر را هم بشکنند... خودمانیم گاهی آتش سوزی هم سبب خیر می‌شود. اگر خبر سوختگی‌ش تیتر اول خبرگزاری‌ها نشده بود و زمین و زمان مأمور نمی‌شدند که علت را بیابند، حتی نمی‌فهمیدیم، که ما هم گاندی داریم. آن هم از نوع توریستی‌اش. ما که سهل است به گمانم حتی وزیر همیشه نگران حاضر در پیج مجازی‌اش هم نمی‌دانست. کاش جناب وزیر الوزرای میراث را برای چند دقیقه می‌بردن سرکی بکشد که حداقل فارغ از دغدغه‌ی توالت‌ها یک شب را راحت سر روی زمین که نه، همان تختی که کلاسش به حقوق 50 میلیونی وزیری بخورد، بگذارد و بخوابد. فقط بالا غیرتا هیأت مدیره‌ی آن هتل بیمارستان لطف کنند و نام گاندی را از بیمارستان بردارند که از این همه خلاقیت ما، فسیل گاندی در گور نلرزد. به آن ژورنالیست فلان خبرگزاری که تز داده بودند بجای اسم گاندی اسم شهدا را بگذارند؛ سَردر بیمارستان، برسانید که این بار را بیاید و بخاطر خدا، دست از مسخره کردن شهدا بردارند؛ و الا شهدا کجا و این همه ابتکار و نبوغ در فیس و افاده کجا؟! به جریان ماستمالیزاسیون مدعی انقلابی هم بگویید: «بلای اشرافیگری، بلای بزرگی است. مسئله‌ی اشرافیگری اگر چنانچه رایج شد، جزو سبک زندگی ما شد، آثار و تبعات آن و ریزش‌هایی که به وجود می‌آید، دیگر انتهائی ندارد.» مقام معظم رهبری 97/3/30 حرف ما نیست منبعش را گذاشتم تا دیگر نخواهند برایش توجیه راه بیندازند و انگ‌‌های بوقشان را نثار ما کنند. پس زحمت بیهوده نکشند و اقلا این بار، شرافتمندانه، در گناه بی‌عدالتی و تبعیض و شکاف طبقاتی، شریک نشوند. بی‌عدالتی که نه به تیپ و قیافه‌ی گاندی می‌خورد و نه به اصول و اهداف نظام جمهوری اسلامی ایران. @AFKAREHOWZAVI
. علی بن ابی طالب‌علیه‌السلام در کعبه به دنیا آمد. و این افتخاری است که هیچ کس جز او به آن نرسیده است. ولی او هرگز در زندگی خود به این موضوع نبالید! یعنی هیچگاه در مقام مقایسه، یا مباهله یا فخرفروشی نگفت؛ ای مردم من کسی هستم که در کعبه متولد شدم، اما شما در خانه هایتان متولد شُدید. هیچگاه به این امتیاز افتخار نکرد، چرا؟! " چون خودش آن را انجام نداده بود " و بنابراین افتخاری برای او نبود. می توان گفت: برای مادرش یا برای آن برهه زمانی افتخار بود و شاید به دلایل دیگری این اتفاق عنایتی از سوی خداوند بود، اما علی‌علیه‌السلام نقشی در ولادت خود در درون کعبه نداشت. زیرا در این دنیا نبود تا کاری انجام دهد و در راه آن متحمل رنجی شود..* و افسوس که ما مدعیان حب امیرالمومنین، در قرن چهاردهم هجری قمری، هنوز بر وراثت های انسانی و آنچه ژن خوب نامیده‌ایم، فخر می ورزیم و دل‌خوشیم! *منبع: انسان‌آسمان،ص۷۰ @AFKAREHOWZAVI
. «دخترانه برای او» ✍زهرا نجاتی چندسال طول کشید تا بالاخره توانستم تابلوی خط نویس پولک دوزی شده را بخوانم روی یک تابلوی بزرگ در خانه. نوشته شده بود:«کونوا لظالم خصما و للمظلوم عونا» بعد هم چند وقت طول کشید تا معنی اش را فهمیدم:«یار مظلوم باشید و دشمن ظالم» این اولین گزاره و دانسته من بود از کسی که عالَم به عدالت می‌شناختش. مرحومه مادرم وقتی از کودکی‌هایش می‌گفت از هیجان و عشق و لذتی که پای قصه و شعرهای کتاب «حمله حیدری» درشب نشینی‌های زمانی که تلویزیون نبود اما به جایش خیلی چیزها بود، تعریف می‌کرد. کتابی که هنوز هم دنبالش هستم. کمی بزرگتر شدم و سواد آموختم و لا به لای کتابخانه بزرگ پدر، کتاب‌های شهید مطهری، جاذبه و دافعه علی علیه السلام را دیدم. نمیدانم چقدرش را خواندم و اصلا چقدر را فهمیدم اما یادم است یک جمله جذبم کرد:« اینکه ادمها برای همه نوع انسان بد و خوبی جذاب باشند، درست نیست، انسان کامل علی بود که هم آدم‌های خوب، هرکه بودند و هرجا بودند، جذبش می‌شدند و آدمهای بد هرکه و هرجا بودند، از او دفع می‌شدند.» برایم جالب بود. آن زمان نه به قدر حالا اما جذاب بودن مهم بود. الان هم که معمولا آدمها فکر می‌کنند باید خوب و بد و تر و خشک و با ایمان و بی‌ایمان و دوست و دشمن خدا را باهم جذب خودشان کنند. این چیزی بود که درعلی نبود. دشمن خدا نمب‌توانست او را دوست بدارد و دوست خدا، نمی‌توانست او را دشمن بدارد. اینها کسی که هیچ از او نمی‌شناختم را برایم بزرگ کرد. تا وقتی که «حقیقت علی» را خواندم. مجموعه از خودش، از آنچه خودش را معرفی کردهـ نهج البلاغه را در کودکی بیشتر سرطاقچه دیده بودم و روی میرکار پدر. عادت داشت هر روز صبح، وقتی قرایت قرآنش را کرد و ما را برای نماز به خط کرد، بنشیند پای بساط روایت اهل بیت و چندخط یا صفحه روایت و نهج البلاغه بخواند. این‌ها همه بود کنار «یاعلی‌ها» ی مکرر مادر، کنار سفره‌های نه فقط روز پدر که روزهای میلاد اهل بیت، کنار دعوت سالانه پدر در رجب و شعبان و رمضان به حفظ دعای روزانه این ماه‌ها و سجاده‌های ردیفمان در ایوان باریک برای خواندن نماز دورکعتی ماه رجب. وقتی شنیدم اجازه دارم به حکم:«انا و علی ابوا هذه الامه» پدر بخوانمش، پشتم گرم شد به پدری که از پس هزاران سال هنوز ایوان نجف و سرسرایش و نگاه پدریش، روی سر من و همه سایه انداخته.پدری که دوم شخص عالَم است و نور چشم خدا. بعدها تلاش کردم تا لااقل یک نهج‌البلاغه را از باب پدر و فرزندی هم که شده، مطالعه کنم. نه که اینها خیلی ما را تحفه بار آورده باشد اما گمانم این است که راه عشق را، راه پذیرش ولایتش را که بر عالم واجب است، بزرگ دانستش را، قهرمان دانستنش را و پیوند عمیق با میلاد و شهادت و تولد فرزندانش و زیارت خودش و فرزندانش را خیلی برایمان هموار کرد. از آن سالها خیلی گذشته. مادرم چندسالی است که با حب او، زیرخاک فرزندش، جا گرفته، پدر هنوز هم صبح به صبح روایت می‌خواند، من مادرشده‌ام و مدام فکر می‌کنم و تلاش که بتوانم مانند مادرم فرزندانم را با حب و عشق و ولایت اهل بیت بار بیاورم! و وقتی به عمق نعمتهای خداوند به خودم و خانواده و اصلا هرکس در این کشور و زیرسایه حب او، جان گرفته، می‌اندیشم، از طرف خودم و همه آنهت می‌خوانم:«الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه مولانا علی ابن ابی طالب، امیرالمومنین» @AFKAREHOWZAVI
. اسوهٔ مقاومت ✍م* صالحی به نام الله، برای تو می‌نویسم، ای زینب کبری! ای که فریاد با تو آغاز شد و بیداد با تو رسوا! ای آزاد اسیر! ای قامت سبز اعتراض! ای نهال بارور ایثار! ای جاری زلال متانت! ای آیه صراحت و عفت! ای آذرخش خشم! ای مظهر لطافت و رحمت! چگونه می‌توان تو را گفت، تو را نوشت. قلم در ابهامِ شناختت مانده است. انسان، در زیبایی کامل در تو متجلی است. نامت را می‌نویسم و انگشت‌هایم بوی بال‌های سوخته شاپرکان غریب می‌گیرد. نامت را می‌نویسم و چشم‌هایم می‌سوزند. نامت را می‌نویسم و می‌گریم. بانو!تو را با بزرگی ات، تو را با صبرت، تو را با اندوهی که سال‌ها در سینه داشتی و دم نزدی، تو را تنها با تمام وجودم ـ همین چشم‌های ناچیز ـ اشک می‌ریزم... تاریخ هرگز زنی به صبوری حضرت زینب (سلام الله علیها ) ندیده است، او ام المصائب است، هرجا که نامی از زینب می برند، واژه صبر به ذهن می آید، او تجسم صبر خدایی است. صبر و پایداری او در برابر تمام مصائب زندگی در مدینه، در کربلا، از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام بر کسی پوشیده نیست. صبر زینب برگرفته از نگرش زیبای اوست آنجا که می گوید: «ما رأیتُ إلّا جمیلًا» من چیزی جز زیبایی ندیدم. صبر و نگرش زینبی، برگرفته از صبر و نگرش قرآنی است. اوالگوی مقاومت. ایثاروعفاف است و این الگو می تواند به عنوان راهکاری جهت درمان مشکلات و اختلالات روحی و روانی فرد و جامعه امروز به کار رود. خداوند در آیه 24 سوره رعد می فرماید: «سَلامٌ عَلَیکمْ بِما صَبَرْتُمْ؛ سلام و تحیت بر شما به خاطر صبری که کردید. این آیه مژدهٔ سلامتی و آرامش حاصل از صبر را می دهد یعنی صبر متضمن بهداشت جسمی و روحی افراد است. بی‌سبب‌نیست‌که عُمرت به‌درازا نکشید وای از آن‌دل که‌در آن داغِ‌برادر باشد سلامٌ علی قلب صبورزینب @AFKAREHOWZAVI
. زهرای دمشق!نجمه صالحی خورشيد نجابت و ادب! مظهر شور و شعور در صحرای طف! فرهنگ سبز حسینی در دستان تو گذاشته شد؛ ستاره‌ای روشن که در راه ایستادگی و عدالت، هادی بودی! و چه زیبا تمام هویت زن در اسلام را به تصویر کشیدی! 🏴🏴السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ یَعسُوبِ الدِّینِ السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ أَمیرِ المؤمِنین السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ سَیِّدِ الوَصِیّینَ،السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ قائِدِ البَرَرَةِ السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ قامِعِ الکَفَرَةِ وَ الفَجَرَةِ،السَّلامُ عَلیکِ یا بنتَ وارثِ النَّبیِّین السَّلامُ علیکِ یا بنتَ خَلیفَةِ سَیِّدِ المُرسَلین السَّلامُ علیکِ یا بنتِ ضِیاءِ الدِّین السَّلامُ علیکِ یا بِنت النَّبأِ العَظیمِ عَلَی الیَقین السَّلامُ علیکِ یا بِنت مَن حِسابُ النَّاسِ عَلَیه وَ الکَوثَرُ فِی یَدَیهِ وَ النَّصَّ یَومَ الغَدیرِ عَلَیه وَ رَحمَةُ اللهِ وَبَرکاتُهُ🏴🏴 پ‌.ن: نگاره «کاروان اسرا» محل نگهداری؛ مجموعه شخصی؛ مکتب: نگارگری، استاد حبیب‌الله صادقی @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا