eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
711 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
201 ویدیو
17 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ رویــداد بین‌المللی نحن ابنـاء الحسیـن علیه‌السلام 🔹 فراخوان شرکت در پویش تولید محتوای تصویری با محوریت ثبت و ضبط جلوه‌هایی از حضور زائران غیرایرانی اربعین در قالب‌های: عکس، سلفی، عکس‌نگاشت، کلیپ، مستند، مستند گزارشی، مصاحبه، پادکست، تولید محتوا با هوش مصنوعی 🏅 ۴۰ پلاک طلا برای ۴۰ اثر برتر 🗓 مهلت ارسال آثار ۲۰ شهریورماه 🔹 آثار خود را در پیامرسان‌های ایتا و تلگرام به آیدی زیر ارسال فرمایید👇: @ahlalbayt24 https://eitaa.com/joinchat/468190042Cefd32c839f
. «نگاه نو به نوکری» ✍زهرا نجاتی روزی که توی کاخک بودیم در حرم یکی از آقازادگان حضرت باب الحوایج، موسی ابن جعفر علی السلام، یک اتفاق جالب رخ داد. وسط نماز وارد خرم شدیم و تا رسیدم، الله امبر گفتم غافل از اینکه دوتا دخترا رو خادما چادرای کوچولو بهشون دادن، و فاطمه بی چادر مونده. شروع کرد به گریه کردن🫤 و منی که سیمی برام نمونده بود که متصل بشه و نگران نماز مردم بودم که یکی از فرشته‌ها و کارگزارای خداوند روی زمین، ظاهر شد. یه بچه چند ماهه تو بغلش بود و بدون هرطور عجله یا بداخلاقی، با حوصله زیاد رفت و برای فاطمه ساداتم که حالا با سرو وضع شلوغ حاصل تفریح، گریه می، کرد، یه چادر بچگونه کوچولو آورد. نفس راحتی و کشیدم که یک دفعه فاطمه که خسته بود و بهانه گیر، بهانه مهر گرفت. معمولا بچه، ها حواسشون به ایما و اشاره هام، سر نماز هست اما این بار فاطمه اصلا متوجه دستم نبود که داشت به دو سه تا مهر اضافه جلوم رو زمین اشاره می‌کرد. دیگه واقعا عطای نماز با حضور قلب رو به لقاش بخشیدم و داشتم فکر می‌کردم واقعا باید چیکار کنم که همون فرشته مهربون، یه مهر به فاطمه داد و فکر کنم در شرف رکعت دوم یا سوم بود که بالاخره بحران فاطمه سادات تموم شد... بعد نماز که با اون فرشته بچه بغل مواجه شدم، خیلی ازش تشکر کردم و گفتم بلخشید که بچه بغل اذیت شدید. که در کمال تعجب گفت:«خواهش می‌کنم. من برای همین اینجا هستم. اینم بچه من نیست، بچه یکی از خانوماست می‌خواست نماز بخونه.» و منی که چند دقیقه طول کشید تا ماجرا رو. تونستم هضم کنم ـ. 🔹الغرض؛ خیلی وقتها ما شعار مبدیم اما در عرصه عمل، لنگ می‌زنیم. اما توی مملکتی که ادعای تلاش برای جمعیت دارن، یکی از دلابل خلوتی مساجد غز زدن عده ای و ترس از مواجهه مامانها با اون افراد هست. ما آدم مومن کم نداریم اما مسجدی کم داریم که یکی از دلایلش این هست. وجود خادم پر به دست برا همه مون جا افتاده اما وجود این خادمها، خیلی جذاب و علاقه مند کننده است. پ.ن.یکی از قشنگی‌های اربعین، کشف ساحت‌های جدیدی برای نوکری و خدمت در آستان خدا و اهل بیت علیهم السلام است. @AFKAREHOWZAVI
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
#ویژه_خواهران 🔶🔹 سلسله نشست‌های «در آستانه‌ی قله» 2⃣ جلسه‌ی دوم: ریشه‌های ما(۲) 🔰 استاد ارائه‌دهن
. توجه توجه ❌به دلیل تداخل برنامه‌، جلسه‌ی دوم "ریشه‌های ما" در روز شنبه ۲۷ مرداد ماه لغو گردید، تاریخ تشکیل جلسه‌ی جدید اطلاع‌رسانی خواهد شد. @AFKAREHOWZAVI
دلم برای آن شیخ شهید می سوزد؛ در کنج تاریخ روشنفکری، اعدام شد چون اصلاحات زمان قاجار، نیاز به قربانی داشت و از مشروطه مشروعه هم بیزار بود. از آن روز تا همین دوران کنونی، برای حفظ آبروی اعدام چی ها که سردمدار اصلاحات روشنفکری بودند؛ این شیخ بازهم ترور می شود، زیرا مُهر خدمت غرب نگری در ایران، وابسته به دیوار کوتاه شیخ فضل اللهِ مخالفِ پیشرفت و تحصیل نسوان است! تنها با گوشه چشمی جستجو در وب سایت ها، هجمه تخریب و تهمت علیه آن شیخ شهید، فهمیده و بلکه باور می شود! در حالی که، شیخ پژوهان بی مرض بارها گفته اند که او هرگز مخالف تحصیل زنان و پیشرفت نبود و مدرک پشت مدرک هم نشان داده‌اند؛ اما چه سود که قلم های حق هم ابتر می شود؛ وقتی قدرت رسانه، در دستان آن عده اهل تزویر باشد! پ.ن: سند تأييد قاطع آیت الله شيخ‌ فضل‌الله نوری (ره) نسبت به مدارس جديد (که از آن با تعبیر پرمعنای «خیر جاری بزرگ» یاد کرده است) در اوايل تأسيس و ترويج مدارس جديد. ایشان مبلغ یکصد تومان هم به این کار کمک کرده‌اند که در آن زمان مبلغ خوبی بوده است. منبع: رسائل، اعلاميه‌ها، مکتوبات فضل الله نوری، ص123. ✍🏻 فاطمه‌ شکیب‌رخ @AFKAREHOWZAVI
‌‌ چند قدم مانده... ‌ صدای «مای بارد زائر» در ذهنم می‌پیچید به مشامم اما عطر عجیبی می‌رسید چشمانم را به آرامی باز کردم در کنار یک موکب بر روی یک نیمکت چوبی خوابم برده بود سراسیمه بلند شدم و چادرم را مرتب کردم دستم را چرخاندم تا کوله‌پشتی‌ام را پیدا کنم روی نیمکت بود همانجایی که چند دقیقه‌ی قبل سرم را گذاشته بودم گیج و منگ نگاهی به اطراف انداختم همسفرانم کجا بودن؟! دست کوچکی مقابل صورتم قرار گرفت و آب خنکی را به دستم داد آمدم کلمات عربی‌ای که در ذهنم داشتم را بتکانم و به عربی تشکر کنم که او پیش‌دستی کرد و گفت:«خاله من ایرانی‌ام، اینجا هم موکبمونه» از لهجه‌اش فهمیدم اهل کرمان است تا بیایم کلمات فارسی را ادا کنم برای تشکر، او رفته بود بلند شدم کوله‌پشتی را روی شانه‌ام انداختم چند قدمی که رفتم چشمانم سیاهی رفت و با صدای «شد شد نشد میرم کربلا، پیش عموم اباالفضل میزنم زیر گریه»‌ی مداحی‌ای که از هندزفری در گوشم پخش می‌شد، بیدار شدم ولی این‌بار در خانه و زیر کولر... ✍🏻زهرا کبیری‌پور @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 |اعتماد مصدق به آمریکا چگونه نهضت ملی شدن صنعت نفت را به شکست کشاند؟ - ۱ ✏️ آمنه عسکری منفرد 📝خط رهبری به مناسبت ۲۸ مرداد سالروز وقوع کودتای آمریکایی - انگلیسی علیه دولت ملی دکتر مصدق و سرکوب جنبش ملی شدن صنعت نفت، در این يادداشت روایت تاریخی - تحلیلی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از این جنبش و زمینه‌ها و علل وقوع کودتا را براساس بیانات ایشان بازخوانی و تبیین می‌کند. * ملی شدن صنعت نفت، نقطهٔ عطف تاریخی 🔸 تصویب قانون ملی شدن صنعت در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹، یکی از نقاط عطف تاریخ مبارزاتی ملت ایران برای کسب حق خود و کوتاهی دست پس از پنجاه سال از سرمایه ملی است که به‌عنوان روزی تاریخی، در حافظه ملت ایران باقی‌مانده است: «این دوران، دورانی است که سلطهٔ قدیمی انگلیسی یک ضربت محکم می‌خورد و خاطرات حکومت ملی، حکومت مردم و حضور مردم که سالیان درازی بود به کلی از ذهنها شسته و زدوده شده بود باز در ذهنها زنده می‌شود.»(۲۳/۱۰/۱۳۶۳) البته حرکت ملی این «یک درخواست حدّاقلّی بود، دنبال استقلال اقتصادی و استقلال سیاسی و همه‌جانبه نبود. نفت ما دربست در اختیار انگلیس‌ها بود، در نهضت ملّی شدن صنعت نفت، درخواست این بود که نفت را از دست انگلیسی‌ها بگیریم و دست خودمان باشد.» (۱۹/۱۰/۱۳۹۴) اما همین امر بر مستکبران گران آمد، چراکه «انگلیسی‌ها در زمان قاجاریه به ایران آمدند و با رجال خائن آن روز، برای بردن نفت مملکت قراردادی شصت‌ساله بستند!... تا بیاید و نفتی را که آن روز مثل آب خوردن به آن نیاز داشت، ببرد. واقعاً برای انگلیس، نفت ارزشمندترین کالا محسوب می‌شد… (این‌ها) سال‌های متمادی این گنج را استخراج کردند و خوردند، بی‌آنکه به روی مبارکشان بیاورند که این غصبِ مالِ ملت ایران است.»(۱۴/۱۱/۱۳۷۳) اما با تصویب این قانون ملی «انگلیسی‌ها آن تودهنی سخت را از ملت ایران خوردند.» (۲۴/۱۲/۱۳۶۳) * انعکاس سیلی ایران بر گوش انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت 🔹 ماجرای ملی شدن صنعت نفت در ایران سبب شد تا رستاخیزی عظیم در منطقهٔ غرب آسیا اتفاق افتد و فصل جدیدی نه‌فقط در تاریخ معاصر ایران بلکه در تاریخ معاصر منطقه باشد: «در دنیای آن‌چنان انعکاس سیلی ایران بر بناگوش انگلیسی‌ها عجیب بود که توانست ملت‌های عرب را یکی پس از دیگری بیدار کند و در سه چهار سال بعدازآن حادثه در دنیای عرب، سال‌های حادثه‌خیز بود…در هند هم انگلستان تازه شکست‌خورده بود؛ در مصر هم باروی کار آمدن افسران آزاد و سقوط رژیم سلطنتی فاروق، انگلیس‌ها داشتند می‌لرزیدند. در یک چنین شرایطی بود که یک ضربهٔ محکم، انگلیسی‌ها در ایران خوردند از ناحیهٔ مردم، از ناحیهٔ احساسات دینی مردم، از ناحیهٔ رهبری دینی و اسلامی مردم، از ناحیهٔ شخص .»(۲۹/۰۴/۱۳۶۳) ضربه به انگلیس یک بعد ملی شدن صنعت نفت در منطقه بود، علاوه بر آن، این نهضت، سبب تحقق دیگر نهضت‌ها نیز شد: «... به دنبال خودش... نهضت‌های دیگری را هم آورد که یکی از مهم‌ترینش،... نهضت ضد سلطنتی بود که سه – چهار سال بعد در عراق انجام گرفت.»(۲۹/۰۴/۱۳۶۳) حادثه، حادثهٔ بسیار مهمی بود.»(۲۴/۱۲/۱۳۶۳) همان وقت همه می‌گفتند که قیام مصر به‌وسیلهٔ ناصر و قیام عراقی‌ها به‌وسیلهٔ آن سران کودتای عراقی، ناشی از حرکت ایران بود.» (۰۵/۰۹/۱۴۰۱) * عناصر قدرت نهضت ملی صنعت نفت 🔸 در همه حوادثی که در عالم محقق می‌شود، عناصر و عوامل را باید در کنار هم دید و تحلیل کرد. در نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز عناصر مختلف ازجمله، ایمان مردم و حضور در میدان مبارزه، رهبری آیت‌الله کاشانی و تأثیر جریان فداییان اسلام را می‌توان نام برد. در نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز، همراهی مردم در سایهٔ رهبری روحانیت بیدار مبارز، حرکت آفرین و تاریخ‌ساز گشت: «در همه‌ى تحولات و جنبشهاى گوناگون اجتماعى بزرگ، نقش مردم…[مهم] است. یعنى گسترش یک تحول، گسترش یک فکر، گسترش نفوذ یک مصلح اجتماعى، وابسته‌ى به این است که با مردم چقدر ارتباط داشته باشد. هرچه ارتباط او و آن جریان و آن جنبش و آن تحول با مردم بیشتر باشد، امکان موفقیت او بیشتر است؛ اگر از مردم منقطع شد، دیرى نخواهد پائید، کارى نخواهد کرد.»(۲۰/۰۷/۱۳۹۰) 🔗ادامه در صفحه نویسنده @AFKAREHOWZAVI
. «انقلاب چادرها» ✍🏻سیده ناهید موسوی پلک‌هایم سنگین شد‌ و چشمانم به التماس کردن افتادند،تا بلکه خاموشی زده و سر بر بالین بگذارم. اراده کردم و نباید بدقولی کنم، از طرفی لذت کتاب‌خوانی گاهی استراحت را هم برایم بی معنا می‌سازد. سه فصل پایانی کتاب را باید همین امشب به پایان برسانم، اصلا به اوج قصه رسیدم، راهی جز خواندن خطوط آخر کتاب در ساعت‌های نزدیک به سحر نبود. دشمن مشترک همه بشریت در طول تاریخ، نظام سرمایه داری بوده است، آنانی که شعار می‌دادند؛ بدون تانک و موشک بلکه با عقیده به جنگ با عقیده باید رفت. پرواضح بود که با کشتار مسلمانان عقاید آنان تغییر و نابود نمی‌شود. بلکه با مذهب آنان جنگیدن نتیجه مطلوب نظام استکباری و سرمایه‌داری حاصل شده و به راحتی فکر و روح بشر رو به اسارت می‌گرفتند.از حجاب تا برهنگی، ازشبه روشنفکران و نظریه پردازانی که کَمر همت برای دشمنی با حجاب و اسلام بسته بودند.درواقع از مهم‌ترین دلایل پوشش، مبارزه در برابر فرهنگ سرمایه‌داری و استعماری است‌. گرچه نظام پادشاهی در ایران ۲۵۰۰سال استمرار داشت؛ اما وقتی که این نظام درمسیر مبارزه با دین و به ویژه حجاب قرار گرفت، مردم این سرزمین و خصوصا زنان؛ با اراده‌ای قوی به مبارزه برخاستند و نهایتاً انقلابی آفریدن که در برخی رسانه‌های جهانی «انقلابِ چادرها» نام گرفت. به عقیده برخی این انقلاب نبود که زنان را با حجاب کرد، بلکه حجاب بود که انقلاب آفرید. بی شک سخن از حجاب، فقط سخن از پوشش نیست بلکه سخن از یک مکتب و چارچوب فکری هست. و فریاد بلندِ چادرهایی که انقلاب کرده بودند این بود که زن در عین پای بندی به فطرت و داشتن پوشش مناسب می‌تواند در جامعه، نقش بی‌نظیری داشته باشد. دقیقا نقطه مقابل خط فکری سرمایه‌داران که به مذاق آنان خوش نیامد. همین‌طور که صدای کلمات کتاب در ذهنم می‌پیچد، یاد حرف‌های مهمان چند هفته پیش می‌افتم که برای ادامه تحصیل روسیه را انتخاب کرده بود و از احترام و برخورد فوق العاده مردم روسیه با ایرانیان می‌گفت، از قوانین رعایت لباس‌‌های پوشیده در کلاس درس و دخترانی که ملزم به رعایت قوانین می‌شدند. از انسانیت همکلاسی خود که وقتی متوجه روزه‌دار بودنش می‌شود روبه دیوار لقمه‌اش را تمام می‌کند. همه این‌ها شاید نقاط مشترک فرهنگ زیبای ایرانی با آن کشور اروپایی بود.فارغ از ملیت، مسلمانان درهمه جای دنیا دارای اُبهت و محترم شمرده می‌شوند.و این یک نقطه قوت برای مسلمان است، اما ضعف بزرگی برای دشمنان هست. داستان خوش کتاب با مسلمان شدن دو دختر آمریکایی تبار و محجبه شدن آن‌ها پایان یافت. تا هرگز قدرت دین مبین اسلام و تاثیر حجاب بر درون و فطرت انسان‌ها به ویژه زنان از یادها پاک نشود. هرچند کشورهای اروپایی فراوانی هم‌چون فرانسه و..‌. مخالفان سَرسخت حجاب و محجبه‌ها هستند اما بانوان ایران زمین «پرچمداران» حجاب اصیل اسلامی‌اند. و در نهایت فراموش نکنیم که «ما به دنیا آمدیم تا قیمت پیدا کنیم، نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم.»*آیت الله العظمی بهجت. @AFKAREHOWZAVI
. به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، سرکار خانم نجمه‌صالحی، نویسنده و پژوهشگر حوزوی یادداشتی با عنوان خاص‌ترین هجرت نوشت: هجرت در پیشرفت، تحول و ایجاد تمدن‌ها نقشی تعیین‌کننده داشته است. مهاجرت معمولاً هدفی دارد و در پی آن، حرکتی رخ می‌دهد. رفتن از «دنیای گفتار» به «جهان نوشتار» بهترین نوع هجرت است. متن کامل در لینک زیر👇 https://hawzahnews.com/xd2wT @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«چند حاشیه در مجلس» در جلسه بررسی صلاحیت وزرای دولت پزشکیان، آقای ثابتی به مخالفت با آقای عراقچی وزیر پیشنهادی کرسی وزارت خارجه پرداخت؛ آقای عراقچی هم توپ را در زمین توئیت پنج سال پیش آقای ثابتی انداخت که‌ آن توئیت هم ماجراها دارد! بگذریم که نه آن گزینه امتحان پس داده با جمله «امضای کری تضمین‌است (در دفاع از برجام)» برای وزرات خارجه قابل دفاع است؛ نه نطق امروز نماینده انقلابی! از این حاشیه که بگذریم مهمترین استدلال تاریخ نمایندگان ایران، امروز توسط آقای رضازاده موافق آقای ظفر قندی ایراد شد: افاضه کردند، چون پزشکیان شوفاژ اتاقشان را قطع کرده؛ پس ظفرقندی آدم عادلیه! سر و‌ ته این دفاعیه یک کرباس بود؛ ظفر قندی خوب هست؛ چون پزشکیان خوب هست! از این یکی هم که گذر کنیم؛ هرگز از سخن آقای رسایی نمی شود گذشت که فرمودند؛ آقای پزشکیان من به عنوان موافق دولت شما نام نویسی (برای دفاع) کرده بودم ... اصلا هم معلوم نبود که این جمله من باب پاخه خواری، نه ببخشید دلجویی است! باشد شماها همه خوبید و ما ملت همیشه در صحنه در خواب! جنابان نماینده ی انقلابی امام علی علیه السلام فرمودند؛ از ما نیست! کسی که به مسلمانی، خیانت کند، ضرر برساند و یا نیرنگ بورزد! (مسند‌امام‌علیﷺ،ج۶،ص۷۱) بنابراین لازم‌است یاد آوری کنیم که این وزرایی که برای ما انتخاب می کنید؛ قرار است نقشه زندگی میلیونها مسلمان را طراحی و اجرا کنند! ✍🏻 فاطمه شکیب رخ @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ✍نجاتی نقش اربعین درحرکت انسان اخرالزمان، به سمت ظهور چیست؟ نخست اینکه اربعین،شبیه ترین عمل و زیارتگاه به حج، از حیث طواف حول ولی است. در طواف خانه خدا، انسان به حکم:«الله ولی الذین آمنوا» گرد کعبه می گردد و در اربعین، با خلوص و یکرنگی مثال زدنی، حول محور ولی:«انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا» . اربعین، تمرینی برای دنیای پس از ظهور است، تمرینی که اگر نبود،جایگزینی نداشت. و بدون شک، بخش اعظم تاثیرعاشورایی اباعبدلله در این اربعینهای آخرالزمانی در حال وقوع است. درک درست از ولی و مقام ولایت ولی خدا و صاحب جان و مال و ناموس بودن ولی خدا، در این سفر رخ می‌دهد.شیعه می‌داند ولی‌خدا که امر کند باید از خیر تمام دنیا که اعظمش همین راحتی و فرزند و عیال است دل بکند و آنان را نیز فدایی ولی خداکند و در این سفر، به خوبی این را مشق می‌کند. دیگر اینکه درادبیات دینی، صببر به منزله سر ایمان دانسته شده.سفر، شلوغی، گرما، تشنگی، هزینه مالی از سویی و مایه گذاشتن از سلامت و مال و خانه و فرزند و همسر از سوی دیگر، صبر را در مومن، نهادينه می‌کند. عشق به حسین با جان و روح شیعه آمیخته اما شیعه اربعینی، چه با پای دل چه با پای جسم، عشق را نه تنها زمزمه که با پیاده به سمت ولی الله برداشتن مشق می‌کند. حالا در آخرالزمان، عراقیها با این پذیرایی اربعینی،خودشان را به امامشان ثابت می‌کنند و چه بسا گناه اجدادشان را جبران. نکند مایی که خیلی بیش از آنان، غرق نعمت ولی فقیه، امنیت و رفاه هستیم، به وظیفه خود در قبال اماممان عمل نکنیم و سرافکنده بمانیم. والبته که کربلا است. @AFKAREHOWZAVI
. 🔖 دردِ جاماندگی! ✍ مهدوی نصیبتان مباد حالِ این روزهایم! خدا نیاورد برایتان، لحظات حسرت‌باری که این‌روزها سپری‌می‌کنم. هر چقدر تا به امروز نفس امّاره می‌تاخته، این‌روزها مغلوب لوّامه گشته و او هم، سرِ خجالت پایین‌انداخته‌است، زیرا که خود را مقصر بزرگ این حسرت بزرگ و بی‌توفیقی می‌داند. نمی‌دانم کجا بهانه‌آورده‌ام برای یاری خیمه‌ی حسین(علیه‌السلام) که این‌روزها بهانه‌ها سر راهم صف‌کشیده‌اند تا پایم به آن خیمه‌ی مقدس نرسد؟ آری این‌است وصفِ حالِ لحظاتِ منِ جامانده. پای ارادت، بدجوری در گِل‌مانده و از همراهیِ عشاق عقب‌مانده‌ام. برگزیده‌ها رفتند و به آغوش ارباب رسیدند و من ماندم و اشک و غم و حسرت. خوبانِ روزگار کوله‌بارِ ارادت بربستند و پا به مسیر عشق نهادند و سهمشان شد، زیارت شاه و من ماندم و سینه‌ای پرآه. با هر وداعی از سوی خوش‌روزیانِ عالم، فاتحه‌ی دلم را خواندم و التماسشان کردم برای اِحیای این بیمارِ در حال احتضار. آری در احتضاری مرگبار دست‌و‌پا‌می‌زنم و چنگ به بسترِ بی‌توفیقی می‌زنم و حسرت، راه نفسم را بسته‌است. آقاجان! ارباب خوبم! محتاج نگاهم، از آن نگاه‌هایی که حرّ را پرواز‌داد، دام دنیا بدجوری پاگیرم کرده‌است. وای بر من! اگر در دام‌گیرافتاده، به صحرای قیامت برسم. حضرت شاه! این کنیز، بی‌تابت گشته و در آتشِ دوری می‌سوزد و نمی‌سازد با دلِ بی‌قرارش برای شما. کاش بشود نقطه‌ی پایانی به این خط طولانی حسرتم عنایت فرمایید، به حقِّ خواهر عقیله و صبورتان زینب کبری(سلام‌الله‌علیها)! بگو بگو به کدامین دعات خواهم یافت؟ بگو کجا برم این حسرت سوالی را؟ @AFKAREHOWZAVI
‌ در طریق... ‌ از بلندگوی یکی از موکب‌ها، روضه‌ی باب‌الحوائج شش ماهه‌ پخش می‌شد چشمم را به سیل جمعیتی که در حال تردد بودن، دوختم مادرم را گم کرده بودم قرار گذاشته بودیم اگر یکدیگر را گم کردیم، کنار عمود ۵٠٠ منتظر بمانیم یک ربعی میشد ایستاده بودم آفتاب تندی می‌تابید و علیرغم داشتن عینک آفتابی چهره‌ی افراد را به سختی تشخیص می‌دادم نگاهم متمرکز بود بر خانم‌هایی که در سن و سال مادرم بودن روضه‌ی پخش شده از سیستم صوتی موکب به روضه‌ی مادر تبدیل شد حالا هم‌زمان با نگاه کردن به جمعیت برای پیدا کردن مادرم به پهنای صورت اشک می‌ریختم چند سالی می‌شد که دیگر طاقت شنیدن روضه‌ی مادر را نداشتم چند سالی می‌شد ناگهان چیزی در ذهنم جرقه زد روضه... مادر... چند سال... انگار تمام دنیا روی سرم آوار شد من در میان انبوه جمعیتی که به سوی حسین رهسپار بودن، دنبال مادری می‌گشتم که چند سالی می‌شد نداشتمش به ناگاه صدای روضه در ذهنم مبهم شد چیزی در درونم فرو ریخت چشمانم را به سختی باز کردم نگاهم به سقف خانه‌ام افتاد و سکوتی که می‌گفت تمام اهل آن خوابن و من دوباره خواب دیدم دستم را ناخودآگاه به چشمانم کشیدم، تَر بود... همین... ✍🏻 زهرا کبیری‌پور ‌ @AFKAREHOWZAVI
. ⃣ و دوباره زیارت دکتر حله ✍نجمه صالحی امسال نیز حرم را برای مسیر پیاده‌روی انتخاب کردیم، در طول این یک‌سال اخیر از بی‌بی شریفه و معجزاتش بیشتر از قبل شنیدیم. دیوارپوش سرتاسر مسیر منتهی به حرم، بنرهایی با محتوای تشکر از شفای بیماران(به زبان عربی)، قبولی در امتحانات، موفقیت‌های تحصیلی و شغلی بود که بیشتر هم شده بود. در واقع مزار سیده شریفه بنت الحسن علیه السلام در طهمازیه نزدیک حله است. از شخصیت مدفون در این مکان اطلاع دقیقی وجود ندارد اما در میان ساکنان منطقه به شریفه بنت الحسن معروف است. البته در منابع تاریخی و انساب سخنی از فرزند بلافصل امام حسن علیه‌السلام با نام یاد شده به میان نیامده است. احتمال داده شده که این مزار متعلق به یکی از نوادگان آن امام باشد.* برخی مدفون در این مکان را فرزند حسن‌مثنی دانسته‌اند.* برخی نیز ایشان را شرف الاشراف دختر ابن طاووس دانسته‌اند. * این بانو میان عراقی‌ها به ام راضی معروف است. گفته شده نخست به ایشان اخت الرضی گفته می شد که به مرور زمان به ام راضی تغییر یافت. از این رو احتمال داده شده سیده شریفه دختر ابن طاووس و خواهر رضی الدین علی باشد. به تدریج مردم با محل دفن آن مخدره آشنا شدند و با گرفتن حاجات خود از او، ایشان را با القابی مانند: باب‌الحوائج، ام‌محمد، ام‌هادی، و مسیح یاد کردند. عرب‌های عراق او را "دکتر" صدا می‌زنند! امسال آمار زائران ایرانی در این حرم شریف، بیشتر بود. ساخت و ساز رواق‌های جدید و البته بازارهای پر رنگ و لعابی هم در اطراف حرم دیده می‌شد، به نظرم سال بعد تغییرات بیشتری خواهیم دید... 🍃السلام علیک ایتها العلویة الهاشمیة، السلام علیک یا صاحب الحمیة، السلام علیک یا طبیبة المعلولین، السلام علیک یا شریفه بنت الامام الحسن علیهما السلام🍃 ➖➖➖➖ *بحر العلوم. محمد مهدی. زیارتگاه‌های عراق. ج۲ ص ۱۴۳. *ابو سعیده. حسین. المشاهد المشرفه. ج۳. ص ۳۶۸. *بحر العلوم. محمد مهدی. بررسی مزارات آل طاووس و شریفه بنت الحسن.ص ۹۸. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌿روزنگاشت اربعین ۱۴۰۳ ✍️ طیبه فرید «عین .صاد *با شلوار کتانی» عصر هوا خُنَکان‌ راه افتادیم توی جاده.با خوف و رجاء.خوف از اینکه سفر است و هزار جور فراز و نشیب دارد.ظهر که داشتم خانه را جارو‌می کردم و غبار روی وسایل را می گرفتم از ذهنم گذشته بود که شاید بار آخر باشد،کاش حداقل به کربلا برسم.سفر اربعین که همه اش پیچ و تاب است.اما امیدم بیشتر از خوفم بود.رجای به اینکه ارزش نیّت آدم‌ پیش خدا محفوظ است.هرچند یک آدم اهلی سر به راه از اعماق دلم آرزو کرده بود یک بار دیگر توی غروب آفتاب ،ابتدای بین الحرمین بایستم و یک دل سیر امام‌حسین را از باب الشهدا نگاه کنم و یکی یکی شهدا را توی ذهنم مرور کنم.بیاد مصطفی صدرزاده ، سید علی زنجانی ، حاج احمد متوسلیان ،هادی ذوالفقاری.....بیاد.....ان شاالله روزیِ خودم. صدای حسین‌خیرالدین از بلندگوهای ماشین سرریز شده بود و بدجوری به جنبه های رجائی حس و حالم دامن می زد. یا جمیلاً زاده الحزن جمالاً شَیبَه المخضوب یکسوه جلالاً یا هلالا فوق رمح یتلالا اذن الله له ان‌ یتعالی... ‌انت الذی هدیتنی.... آدم اهلی درونم هی می گفت ان شاالله می بینمش.از پنجره باب الشهدا.می روم دیوارها و درهای حرمش را بغل می کنم... عطر شالیزارهای برنج، جاده«مصیری_بابا میدان» را گذاشته بود روی سرش.مسیر پیش رویمان جاده همیشگی بود اما حس و‌حال جایی که داشتیم با سرعت صد و بیست تا به سمتش فرار می کردیم سایه انداخته بود روی سر راه.همیشه همینطوری بود .انگار فصل اربعین جوهرِ حرکت جوهری عناصر میان مبدا و مقصد از زمان های معمولی خیلی غلیظ تر بود.ما و جاده و ماشین ها و مغازه ها و خانه ها و آدم ها همه داشتیم رو به جایی حرکت می کردیم. حتی موکب های بین راهی... آداب موکب داری عراقی ها آن قدر جوهرش پر رنگ بود که پس داده بود به این وَرِ مرزها.انگار آدم ها خوش نداشتند توی عاشقی از هم عقب بیفتند.گرچه سفره داری باشد.الله اکبر اذان مغرب رسیدیم کوپن.عطر شالی ها بیشتر از هر جای دیگر مسیر غوغا کرده بود.پشه ها دخلمان را آوردند که خدایی نکرده دل به آن یُسر کوتاه عطر شالیزار برنج‌و نوای دلنشین فأهدنا بکربلای حسین خیرالدین نبندیم و از حالت خوف و رجایمان در نیائیم. جای ایستادن نبود.حسابی مستفیضمان کردند.دوباره سوار شدیم و‌موکب بعدی جوانان حسینی گچساران ایستادیم‌ تا نفسی بگیریم و دوباره جاده را گز کنیم.همان اثنای پیاده شدن صحنه آشنایی چشمم را گرفت! آقای عین .صاد طوری بی عبا و عمامه با شلوار کتانی و پارچ آب به دست داشت برای ملت تشنه لیوان لیوان آب می ریخت! آدم اهلی درونم دوباره شروع کرد به بافتن که «عین .صاد سفره دار روح‌آدم ها بود و هست. افکارش همین پارچ آبست هر کسی اندازه پیاله اش و شدت تشنگی اش از دست او آب می گیرد.بین زائرهای اربعین آدم‌هائی هستند که امسالشان‌با سال قبل خیلی توفیر دارد فقط بخاطر خواندن آثار عین .صاد.کار او اگر سفره داری نبود پس چی بود؟» خیلی حرف می زد اما پر بیراه نمی گفت. مگر سفره داری فقط آب و غذا دست مردم دادن است؟! او را با شلوار کتانی در قاب دوربینم ثبت می کنم.باشد که رستگار شوم. *علی صفائی حائری @AFKAREHOWZAVI
💠 روز 💠 🚩 اگر مردم می‌دانستند ... 🔻امام صادق علیه السلام: لَوْ یَعْلَمُونَ مَا فِی زِیَارَتِهِ مِنَ الْخَیْرِ وَ یَعْلَمُ ذَلِکَ النَّاسُ لَاقْتَتَلُوا عَلَى زِیَارَتِهِ بِالسُّیُوفِ وَ لَبَاعُوا أَمْوَالَهُمْ فِی إِتْیَانِه ... ❇️ اگر مردم می‌دانستند چه خیری در زیارت اباعبدالله (علیه‌السلام) است برای زیارت رفتن با هم جنگ می‌کردند و همۀ اموالشان را برای زیارت خرج می‌کردند. 📚 کامل الزيارات (باب الثالث عشر)، ج ۱، ص ۸۶ ‌ ‌ •┈┈••✾••┈┈• @HawzahNews
. ⃣1⃣ تمدن و تمریننجمه صالحی اربعین حماسه‌ی ظهور است! اینجا پایگاه یاوران آخرین موعود است و عجیب عطر انتظار در میان عمود‌ها به مشام می‌رسد! در این مسیر رنگ و نژاد معنایی ندارد. همه جا پر از انسان‌های دلداده‌ای است که دل به دریای عشق حسین علیه‌السلام داده‌اند و در مسیر این خیل عظیم با قصد یکی شدن، در حرکت هستند. یکی از ویژگی‌های اربعین، «نظم معنوی» آن است. بر خلاف آنچه که در بعضی موارد به ‌نظر می‌رسد شاید نظم دقیقی رعایت نشده باشد، مثلاً در مقوله‌ی بهداشت، اما وقتی به صورت کیفی‌تر تأمل می‌کنیم، متوجه می‌شویم در این‌جا نوعی نظم حاکم است که باعث می‌شود میلیون‌ها نفر در یک زمان و جغرافیای محدودی بتوانند حوائج عادی زندگی خودشان را تأمین ‌کنند و در عین حال، احساس سلوک در یک طریق معنوی داشته باشند. ویژگی دیگر اربعین حسینی، تفاوت و حتی توسعه معنایی برخی مفاهیم معنوی است. معنویت‌هایی مانند اعتکاف معمولاً یک مکان خاص و یک ثبات و تمرکزی دارد، اما گویی اربعین حسینی یک اعتکاف جمعی سیار است، عبادتش از جنس عبادتِ در حال حرکت است که در آن اقداماتی از جنس زندگیِ عادی نظیر خوردن، حرف زدن، خوابیدن، نماز خواندن و هر کاری از این جنس کنش‌ها، انجام می‌شود لذا در اینجا مفهوم "اعتکاف" توسعه می‌یابد. اربعین حسینی مقیاس‌های عددی و آماری را نیز تغییر و توسعه می‌دهد‌؛ مثلا نهایتِ اطعام یک وعده غذایی عظیم، در جوامع امروزی کمتر از پنج میلیون‌نفر با کمک چندین کشور ذیل هدایت صلیب سرخ به زلزله‌زدگان بوده است؛ حال آن‌که مردم عادی سوای دولت و نیروهای اجباری، در طریق الحسین علیه‌السلام نقش اساسی دارند و عهده‌دار چند وعده غذایی برای افرادی چندین برابر این تعدادند. از طرف دیگر اگر روحیه معنوی حاکم بر مراسم اربعین، در همه امور حاکم شود؛ دیگر کار در ادارات، کسل کننده و حداقلی نخواهد بود. اقتضاء تمدن اسلامی این است که بازیگران و افرادش با روحیه جهادی و حتی فراتر از آن باشند و این حلم و صبر در مسیر پیاده‌روی هویداست و حضور در این مسیر، تمرینی برای تحقق تمدن نوین اسلامی و روزهای ظهور، ان شاءالله. @AFKAREHOWZAVI
. وادی السلام ✍زهرا مهرجویی از او سوال کردم مادرت را در کجا به خاک سپردید؛ نجف یا حله ؟ و او بدون هیچ درنگی پاسخ داد:وادی السلام !! مکان عجیبی است این وادی السلام، قبرستانی به قدمت تاریخ بشریت؛ شخصیت‌های تاریخی از پیامبران الهی از جمله هود و صالح و علمای برجسته‌ای چون قاضی و قاضی زاده‌ها ، حکیم‌ و حکیم‌زاده‌ها و صدر و صدر زاده‌ها در آن دفن شده‌اند . اما از آن عجیب‌تر توجه خاص مردم عراق به دفن امواتشان در این قبرستان است. طوری‌که دوستم که به تازگی مادرش را از دست داده و ما برای عرض تسلیت به خانه‌شان در حله رفتیم از سوال نابه جای من متعجب شد! برای عراقی‌ها مهم نیست از کدام استان باشند یا متعلق به چه خاندانی، ثروتمند باشند یا فقیر؛ مهم این است که مردگانی که برایشان ارج و قرب خاصی دارند و یا به عبارتی بزرگ خاندان محسوب می‌شوند حتما باید در وادی السلام و در جوار امیر المومنین علیه السلام به آرامش ابدی برسند !! دقیقا نمی‌دانم اهمیت این قبرستان برای عراقی ها از کجا نشات می گیرد؟ از روایاتی که اشاره به نجات یافتن مردگان دفن شده در وادی السلام از عذاب الهی و یا امان یافتن مردگان در جوار امام علی علیه‌السلام ؟؟ (۱) شاید یکی از دلایل ناشناخته بودن این قبرستان برای من، داستان‌های ترسناکی باشد که از این قبرستان شنیده‌ام اما دیشب وقتی ناخواسته مجبور به عبور از این قبرستان تاریک وخلوت شدم ، احساس آرامش عجیبی داشتم . کسی چه می‌داند شاید خدا خواست و روزی من هم در این قبرستان آرام گرفتم. (۱) امیر المؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: «... مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یمُوتُ فِی بُقْعَةٍ مِنْ بِقَاعِ الْأَرْضِ إِلَّا قِیلَ لِرُوحِهِ الْحَقِی بِوَادِی السَّلَامِ وَ إِنَّهَا لَبُقْعَةٌ مِنْ جَنَّةِ عَدْنٍ؛ الکافی ، ج۳ ص۲۴۳ @AFKAREHOWZAVI
. 🔴 وقتی فضای مجازی هم اعتقادات را دستکاری می‌کند و هم بازار طلا را صف طولانی مردم برای خرید طلا در ۱۳ صفر/ در سال‌های گذشته چنین چیزی را ندیده بودیم/ ما هم تعجب کردیم نایب رییس اتحادیه طلا و جواهر: 🔹در پی انتشار محتوای فضای مجازی درباره اینکه خرید هر مقدار طلا در روز ۱۳ صفر خوش یمن است و به اصطلاح «شگون» دارد، روز گذشته شاهد صف طویل خرید طلا بودیم و بازار بسیار شلوغ بود. 🔹‏این تقاضای قابل توجه برای خرید طلا در حالی بود که در سال‌های گذشته چنین رسم و رسومی را در بین مردم ندیده بودیم و باید بررسی شود چگونه فضای مجازی توانسته بر باورها و اعتقادات مردم چنین اثری بگذارد/ایلنا اتفاقا ما هم در پرسش‌های این روزها با این مسأله مواجه شدیم. خرافه‌گرایی از جمله آسیب‌های دینداری است که عوامل متعددی می‌تواند زمینه‌ساز آن شود. یکی از مهمترین دلایل گرایش مردم به خرافات، وجود مشکلات و عدم توانایی در حل مسائل زندگی‌ست. افرادی که فهمِ درستی از موضوع توسل ندارند و یا رنگِ توکل بر خدا و توسل بر اهل‌البیت علیهم‌السلام در زندگی‌شان کم‌رنگ است پتانسیل بیشتری برای جذب خرافات دارند. ✍️ زهرا ابراهیمی 🆔 @howzavian_isfahan
. هَلابیکُم بزُوار ابوسجاد ✍ طاهره میراحمدی کوله‌پشتی را برای صدمین بار چک می‌کنم تا چیزی از قلم نیفتد. صدای زنگ گوشی‌ام که به تازگی عوض کرده‌ام توی خانه می‌پیچد: یعنی به تو رسیدن یعنی نفس کشیدن تو خاک سرزمینت عشق یعنی تموم سال و همیشه بی قرارم برای اربعینت اسم حسین را که می‌بینم با سرعت انگشتم را روی صفحه می‌کشم: جانم حسین خوبی پسرم تُن صدای حسین مثل همیشه نیست لرزش صدا و بی‌قرار‌بودنش آشوب به دلم می‌اندازد: مااااماان یه‌یه چیز می‌گم قول بده هوووول نشی یه کوچولو تصادف کردم، حالم خوبه... گوشی از دستم روی مُبل رها می‌شود. صادق کمی آن‌طرف‌تر رنگ‌پریده‌ام را می‌بیند و بدو به طرفم می‌آید: چی شده نرگس؟ کی زنگ زد؟ گوشی را برمی‌دارد: حسین تویی؟ چی‌شده؟ خب الان کجایی؟ الان میام پیشت... نفهمیدم کِی بیهوش شدم که با پاشیدن آب به روی صورتم، چشم باز کردم. اشک از گوشه چشمم به روی گونه‌هام سرازیر شد: صادق! پسرم... _ نرگس‌جان، نگران نباش! بهم گفت چیزیش نشده، الان می‌ریم بیمارستان تا خیالت راحت شه! حسین روی تخت اورژانس با سر باندپیچی شده دراز کشیده است. با دیدن من و بابایش، اشک توی چشمانش جمع می‌شود. یک هفته مانده به اربعین برنامه سفر بهم می‌خورد، اصلا فکرش را هم نمی‌کردم امسال هم اسمم جزو لیست زائرین اربعین نباشد. صدای مردم عراق توی گوشم می‌پیچد: هَلابیکُم بزُوار ابوسجاد عکس زن عراقی با چادر عربی و صورت آفتاب‌سوخته و خندان پیش چشمانم جان می‌گیرد. دم در ایستاده و خوش‌آمدگویی می‌کند: اهلا‌وسهلا دختر سه ساله موفرفری و چشم سیاه عراقی، که دستمال کاغذی را دو دستی گرفته و به من تعارف می‌کند را به ذهن می‌آورم. عمودهای آخر را از خاطر می‌گذرانم چیزی به آخرین قدم‌هایم نمانده: من ایرانم و تو عراقی، چه فراقی چه فراقی... ریحانه دستمال کاغذی را به طرفم می‌گیرد: مامان تورو خدا گریه نکن! بغلش می‌کنم و موهای سرش را می‌بوسم. با خود زمزمه می‌کنم: چه کردی دوباره اسمت جزو جاماندگان نوشته شد! صدای مداح به گوشم می‌رسد روضه عباس می‌خواند. آه می‌کشم و با خود می‌خوانم: بر علمدارت بگو من از قلم افتاده‌ام تا بداند حضرت سقا خیالاتی شدم یک دل و یک حسرت و یک کربلا یک اربعین در میان روضه‌ات حالا خیالاتی شدم @AFKAREHOWZAVI
. روایت .... ( هنوز اسم مناسبی برای این روایت پیدا نکردم) ✍س.غلامرضاپور بالاخره با سلام و صلوات اتوبوس راه افتاد. جاده طولانی بود و هوا گرم. خوابیدن سخت بود و بیدار ماندن سخت‌تر.بچه ها اما خوابیده بودند. باید مسیر را برای خودم آسان می‌کردم. یاد خاطرات بیست سال پیش زیارت دوره کاظمین و سامرا افتادم. وقتی بعد از سقوط صدام برای اولین بار به زیارت عتبات آمدیم؛ همه جا پر بود از تانکها و سربازهای آمریکایی و به فاصله های کوتاه، ایست بازرسی های نفس گیر. توی جاده بیشتر از سواری و اتوبوس، تانک و نفربر و انواع ماشینهای جنگی عجیب و غریب رفت و آمد می‌کرد. روی بعضی هایشان یک سربازِ تا دندان مسلح امریکایی پشت تیر بار نشسته بود و هر از چندگاهی سرِ تیربارش را به چپ و راست می‌چرخاند. وحشت توی جاده ویراژ می‌داد. ته وَن چند مرد قلچماق نشسته بودند؛ ازآنها که یقه شان همیشه تا ناف جر خورده و زنجیر طلا به گردن، سر کوچه ها می ایستند و با یک زنجیر که مدام ازچپ و راست دور انگشت اشاره دست راست شان می‌چرخد، دنبال نفس کش می‌گردند. حال و روزشان دیدنی و خنده دار بود. رنگشان‌مثل گچ سفید شده بود و از ترس داشتند قالب تهی می‌کردند. مدام به هم می‌گفتند: " توروخدا به چشمهاشون نگاه نکنید الان بهمون مشکوک میشن ماشینو نگه میدارن همه مونو میکشن" دروغ چرا من هم می‌ترسیدم. اگر با یک انفجار تکه تکه می‌شدم بهتر ازین بود که اسیر باشم؛ حتی برای یک لحظه. یاد آن خانواده‌ی ایرانی مقیم نجف که در بازگشت از زیارت امامین عسگریین در دام داعش افتاده بودند هم جگرم را می‌سوزاند. *طلبه‌ی سیدی با یک فرزند کوچک و همسر باردارش. این روزها خانه شان در شارع الرسول نجف حسینیه اسکان زوار است. جاده انگار کش آمده بود. هرچه می‌رفتیم نمی‌رسیدیم. از بیست سال پیش تا الان جاده های عراق انگار همین‌جور ثابت مانده و هیچ تغییری نکرده است. کم از برهوت محشر ندارد. آنجایش که اصلا نمی‌دانی کجایی و کی قرار است این وحشت تمام شود. پر دست انداز و بی چراغ. نه حتی تابلویی که لااقل بدانی چقدر تا مقصد فاصله داری. خاطراتم هم ته کشیده بود. در اتوبوسی که تا مغز پرشده و کل مسیر محکوم به نشستن باشی ،خمیازه در دست و پایت گیر می‌کند. باید به زور هم که شده بخوابم‌؛ اما انگار خواب از چشمهایم فرار کرده . اذان مغرب بود که بالاخره به کاظمین رسیدیم. راننده پاسپورت‌هایمان را گرو گرفت و تاکید کرد که سر ساعت بیایید. سه ساعت وقت داشتیم برای عرض ارادت به دو امام. مسیر ماشین تا حرم ، رفتن تا سرویس بهداشتی و تجدید وضو خودش دوساعت وقتمان را گرفت. به نماز جماعت که نرسیدیم. در صحن مشرف به صحن اصلی روی فرشها نماز خواندیم و بعد از نماز رفتیم زیارت. دلچسبی این زیارت برای ما قمی ها بیشتر به این است که سلام دختری را برای پدرش و عمه‌ای را برای برادرزاده اش می بریم. از طرف هر کس که به گردنم حقی داشت سلام کردم و نماز خواندم. عوضش به سامرا که رسیدیم از سمت شش گوشه امام هادی و حکیمه خاتون درست مقابل ضریح نشستم . زیارتنامه را که خواندم دلم‌ می‌خواست فقط به اطرافم نگاه کنم. مدام با نگاه از انگورهای ضریح تا سقف بالا می‌رفتم و دوباره از چلچراغ بزرگ بالای ضریح سُر می‌ خوردم پایین. طلایی، فیروزه ای، نیلی، آبی لاجوردی ، رنگهای بهشتی که چشمها را جلا می‌داد‌. تمام سرمن‌رای ایَش همین‌جا جمع شده بود. از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان،کلا عراق را یک گذرِ خان بزرگ می‌بینم با خیابان چهارمردان کنارش، با کلی بوی درهم برهم ، البته نه به آن خرمی و تمیزی . ولی انصافا شهرهای ایران کجا و شهرهای عراق کجا؟ زباله موج می‌زند، نه در اطراف حرم‌ها ،که در کل شهر؛ حتی مسیرهای بین شهری و تنها جای تمیزش همین حرم‌ها هستند. * @AFKAREHOWZAVI
. شکستِ جان آدمی، زنگ پایان زندگی نیست؛ بلکه آغاز حیات واقعی است، اگر که هنر زندگی کردن را آموخته باشیم! به آینه بنگر که بهنگام شکست، بی هنر آن را به زباله دان می رساند و هنرمند از آن اثری ماندگار و درخشنده خلق می کند! که چشم را روشن می سازد و دل را می نوازد! حرمش را با آینه های شکسته، پر کرده اند؛ تا به هنگام پابوسی انس و ملک، از یاد نرود که اگر در حریم کبریا شکسته بال قدم نهیم؛ به لطف مرحمت او، قیمت می یابیم و چشم نواز خواهیم شد! شهد شیرین زیارت حضرات عالم تاب، گوارای وجود زائران پیاده بالِ این روزها باد، گرچه از مسیر جامانده ایم، اما با جان های شکسته ی خویش در تمام سفر کنارتان هستیم. ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ @AFKAREHOWZAVI