eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
735 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
209 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱«همسایه های بلوک راست» ✍️به قلم طیبه فرید فقط یک لحظه چشمتان را ببندید و تصور کنید شب است و موشک هائی از سرزمین های اشغالی به سمت محل زندگی شما شلیک شده.تا به خودتان بجنبید اولین موشک با صدای مهیبی به یکی از آپارتمان های مسکونی مجاور خانه تان خورده.صدای جیغ بچه ها و بوی دود و ریختن شیشه ها و لرزش ساختمان و...تمام تمرکزتان را به هم می ریزد.فقط جانتان را برداشته اید و پله ها را دوتا یکی کردید که به خیابان برسید.جائی که این روزها در جنوب لبنان از داخل خانه ها امن تر است.جمعیت درحال فرار به نقطه ای نامعلومند.از همسرتان که همراه بچه های حزب الله در خط مقدم جنگ است خبری ندارید. تا آب ها از آسیاب بیفتد و باخبر شوید کدام همسایه از بمباران جان سالم به در برده، یکی دو روز گذشته.با خبر شدید بلوک سمت چپ خانه تان به تلی از خاکستر تبدیل شده و آدم هایش همه زیر آوار مانده اند.مدام توی ذهن خسته و‌درب و داغانتان قیافه زن ها و بچه های بلوک چپ را که عصرها توی فضای سبز مجتمع باهم چای و کیک می خوردید مرور می کنید.به مجتمعی که حالا وسط فضای سبزش یک گودال عمیق است. ممکن بود شما جای همسایه های بلوک چپ باشید.اما نیستید...آدم‌زنده مانده زندگی می خواهد.دلتان برای خانه تنگ شده.برای آشپزخانه با همه جزئیاتش.برای ساعت روی دیوار و عقربه ای که نشان می دهد چیزی نمانده که صدای زنگ بلند شود و همسر و دخترهای محبوبتان از مدرسه برگردند.حتی خیال این خاطرات برای چند دقیقه خنده کم جانی را می نشاند روی لبتان.هنوز توی خیالتان صدای زنگی بلند نشده که یادتان می آید آن شب موقع فرار از بمباران فرصت نکردید به جز لباس هایی که تنتان بوده چیزی بردارید.توی دلتان بارها اسرائیل را نفرین می کنید... حالا چشم‌هایتان را باز کنید.شما در امانید.هیچ‌موشکی به سمت محله شما شلیک نشده.همه اهل خانه ،همه همسایه ها در سلامتند.ساعت روی دیوار نشان می دهد که تا آمدن همسر و دخترهایتان چیزی نمانده.عطر غذا توی خانه پیچیده.تلفنتان را بر می دارید تا روایت های زنده جنوب لبنان را بخوانید.کمیل باقرزاده رایزن فرهنگی ایران در بیروت استوری مهمی گذاشته! «مادرها و خواهرهای مومنه ما در جنوب لبنان که در نتیجه حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی به سرعت از خانه های خود خارج شدند نیازمند چادر مشکی هستند.«یا زینب»بگوئید و از طریق شماره حساب زیر برای خرید چادر اقدام کنید» به همسایه های بلوک چپ فکر می کنید.به جنگی که به شما ربط پیدا می کند.به اینکه لبنان این روزها خط مقدم ماست.به اسرائیل که می خواهید سر به تنش نباشد. به رگ غیرتتان بر می خورد. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم‌الله «صف» ✍زهرا نجاتی در این عالم که شیاطین دوستانشان را از صفوف مسلمین و منافقین جدا می کنند و خداوند دوستانش از صفوف مشرکین جدا میسازد. آنان که در هیاهوی رسانه و دروغ، در هیاهوی طبلهای تو خالی شیاطین، صدای انسانیت را میشوند و درد مردم، را درد خود می دانند و مردمان غزه و لبنان را، اگر نه جان خود، پاره ای از انسان دوران می دانند، اصلا شگفتی نیست که یک خواننده آمریکایی، ازشکوه و جلال آخرالزمانی جلوه گاه ظهور بخواند و کسانی در این خاک پاک، باشند که انسانیت را زنده به گور کرده و بر ریش وطن دوستی خندیده‌اند. این همان تقابل آخرالزمانی ماست. این همان وعده‌ای است که امام باقرفرمود:«لتغربلن، لتغربلن، لتغربلن: غربال خواهید شد..» به صحنه‌های نهایی آخرالزمان، خوش آمدید. پایان این صحنه‌ها برخلاف سینمای جهان و هالیوود، سپید است، سپید سپید... @AFKAREHOWZAVI
. پیام جمعه‌ی نصر ✍خالقی اوقاتم تلخ شده بود؛ آرام و قرار نداشتم. شنیدم گرگ هارِ خونخوار رژیم سفاک، امامم را تهدید و با آن قد و قواره نخودی خود عرض اندام کرده است. از صبح سه‌شنبه ۱۱ مهر، شبکه‌های اجتماعی دائم در حال تایید و تکذیب برگزاری نماز جمعه با حضور ذی‌جود ولی‌امر مسلمین که همیشه در راه اسلام و انقلاب از بذل جان و مال و آبروی خود دریغ ندارند؛ بودند. دوستان و صدالبته خودم نیز خوشحال از اینکه پس از پنج سال نماز با امامت ایشان برگزار می‌شود، دلم برای این اتفاق بسیار زیبا تنگ شده بود اما حیران بودم! چرا که برخلاف مطالبه‌ی امام جامعه، هنوز انتقام و خونخواهی گرفته نشده بود و این می‌توانست دشمن خبیث، که در باتلاق «مرگ و زندگی» دست و پا می‌زد را جری‌تر کند تا اقدامات شریرانه‌‌تری را انجام دهد. فکر و خیال، ذهنم را لحظه‌ای آرام نمی‌گذاشت. دائم چشمانمان به آسمان دوخته شده بود. ناگاه ساعاتی بعد در دل شب، آسمان ایران، پر از ستاره‌های پرنور موشک‌های هایپرسونیک شد و سرزمین اشغالی را به جهنمی سوزان تبدیل کرد. بله، عملیات وعده صادق ۲ با شدّت و حِدّت و با دقت و ظرافت انجام شد و تمام اهداف در محل موردنظر جاخوش کردند. وحشت و لرزه به اندام صهیونیست‌ها افتاد. انگار تمام سلطه و سلطنت و ریاست‌شان را، بر باد رفته می‌دیدند. پناهگاه‌ها انباشته از شهرک‌نشینان ترسو و مهاجرتشان که معکوس شده‌بود، فزونی گرفت. از سوی دیگر لبخند بر صورت غرق خاک و خونِ مستضعفان و محرومان به خصوص مردم لبنان و غزه نشست. دلهره‌ها کم شد. خبر دلچسب و مسرت‌بخشی بود. ملت از تحیر و سرگردانی رها شده و در خیابان‌ها با خوشحالی سرود آزادگی سر دادند. حال دیگر بطور رسمی برگزاری نماز جمعه‌ی نصر اعلام شد. روز جمعه ۱۳ مهر، خانوادگی به سمت مصلی راه افتادیم. به‌راستی که مردم، پیر و جوان، زن و مرد، کوچک و بزرگ، زیر چتر اتحاد و همدلی، با شور و اشتیاق مانند رودی زلال، شفاف و پاک، با حضور خود شعر توحید سرودند. در آن جمعه و جماعت دل‌انگیز و باشکوهِ نصر، انگار امام خامنه‌ای عزیز همراه اُمَتش در برابر مشرکان به مباهله برخاسته‌اند. در این مباهله، امام خامنه‌ای عزیز از آیات ولایت سخن راندند و از شهید سیدحسن نصرالله که مصداق تام و تمام ولایت‌مداری بود به عنوان «برادرم و عزیزم و مایه‌ی فخرم، چهره‌ی محبوب دنیای اسلام، و زبان گویای ملّتهای منطقه، گوهر درخشان لبنان» نام بردند. اینک مردم که به دَم معجزه‌گون مسیحایی زنده شده‌بودند به عیسیٰ مسیحِ زمان خویش لبیک گفتند تا این دشمن شریر و کودک‌کش، که از ۷ اکتبر سال گذشته که دیگر غیرقابل ترمیم شده بود را، به چالش آخرالزمانی بکشانند. پیام اجتماع جمعه‌ی نصر، درخشیدن تمدن نوین اسلامی است که در پس مفاهیمی همچون امام و اُمّت و مقاومت، مانند گُرزی آتشین بر سر استکبار و ایادیش فرود آمده‌است. ولی‌امر مسلمین جهان با شجاعت و صبر در این پیچ عظیم تاریخی به‌ مثابه رهبریِ تمدن نوین اسلامی، مسئولان با عملیات وعده‌ی صادق ۲ و مردم با حضور شهادت‌طلبانه خود در حمایت از رهبریِ بی‌مثالِ انقلاب اسلامی و محور مقاومت، دشمن را به عجز رساندند. اکنون محور مقاومت به رهبری ایران اسلامی در رویارویی سخت، نه رژیم غاصب زبون و بی‌مقدار، بلکه صهیونیسم جهانی را که مدیریت جهان را برای خودش می‌داند، هدف قرارداده و نظم نوین جهانی را در آینده‌ای نزدیک با محوریت اسلام ناب محمدی در برابر چشمان از حدقه‌ بیرون‌زده‌ی ابلیس و شاگردانش به معرض تماشا خواهد گذاشت. @AFKAREHOWZAVI
🪴«آقای انقلاب» ✍️به قلم طیبه فرید رئیس پارلمان مملکت نشسته پشت فرمان طیاره و وارد حریم‌هوائی کشور جنگ زده ای شده که دشمن هایش برای ورود به آسمان آن جا از احدی اجازه نمی گیرند و چپ و راست حریم هوائی اش را نقض می کنند و شهرهای جنوبی اش را بمباران. خب این اگر اسمش اقتدارِ« آقای جمهوری اسلامی »نیست چی هست؟! آقای قالیباف در انتخابات تیر رأی من نبود اما شجاعت و ابتکار عملش برای حضور میدانی در مناطق بمباران شده جنوب لبنان دلگرم کننده است و ای ول دارد. ازین حرف ها بگذریم «زندگی زیر سایه انقلاب اسلامی مایه فخر و مباهات است...». @AFKAREHOWZAVI
. سرکار خانم مرضیه عاصی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه گفت: دشمن از یک طرف به لبنان خسارت وارد کرده است و از طرف دیگر هزاران برابر تخریب جانی و مالی، تخریب ذهنی می‌کند و با دروغ‌پردازی های مختلف، مظلوم نمایی می‌کند یا خودش را پیروز میدان نشان می‌دهد و یأس و ناامیدی را به جامعه ما تزریق می‌کند. لینک کامل خبر: https://hawzahnews.com/xd8FX @AFKAREHOWZAVI
. نگهبانِ آب ✍طیبه روستا پیش از آنکه از محله ی سرچشمه ی تهران، گذر آمیز محمود، مسجد زینب کبری، آیت الله لواسانی و پسر آقا محمود خیاط که زاده ی آبان بود، بنویسم؛ برگه هایم را زیر و رو می کنم. نوشته هایی از هزاران سال قبل بیرون می کشم، از اساطیر و پهلوانی ها... با خودم می گویم، شاید آرش رفته بود بالای کوه، تا درختی که پدرش گفته بود پیدا کند. شاید وقتی که خسته و سرگردان، یک قدمیِ ناامیدی، برگ هایی می بیند شبیه همان ها که در قصه های هر شبِ مادر بود، چشم هایش روشن می شود و می رود سمت درخت. خودش بود. خیالم می گوید این همان درخت مقدس است که سایه ی سبزش تا ابدیت جاریست. خنک و جانبخش و رویین تن. آرش دست می اندازد و با خنجری بلندترین شاخه را می بُرد برای تیرِ کمانش. از لای ترک های ریز انگشت هایش خون می پاشد روی شاخه های نرم. برمی گردم روی برگه ی دوم، دیوها چهارزانو نشسته اند روی خاکمان و خیال رفتن ندارند. حسنِ نوجوان، پسر آقا محمود با هنر دستش یکیشان را شکار می کند. با سه راهیِ لوله ی آب، نارنجک دستی ساخته و سرهنگ ارتش پهلوی، وسط میدانِ فوزیه حریفش نمی شود. دیوها می گریزند و یک جایی بیرون مرز، روی خاک عراق، اتراق می کنند. چنگ و دندانشان را برق می اندازند و چنگال می کشند روی نقطه چین های مرز. قدم اول را که می گذارند، سِپندارمَذ فرمان می دهد به ساختن تیر و کمانی از چوب و پر عقاب. تیری برای شکستن حصر سرزمین. نه هر چوبی، نه هر عقابی، نه هر معدن و تیراندازی. آرش بود که حکیم و شریف و دیندار بود. آرش بود که می دانست از کدام درخت، از کدام معدن، از کدام عقاب... از کجای ایران... مثل حسن... تیر و کمانش را وقتی ساخت که سنگین ترین اسلحه ی سپاه، خمپاره انداز بود و آرپی جی و تیربار. مهندس حسن، از مسوولیت اطلاعات رسیده بود به یگان توپخانه. امام که دستور داد به تجهیز موشک، آرام و قرار، بیشتر از روزهای موشک بارانِ مردم، از دلش رفت. دست و بالش بسته بود برای ساختن، نیرو و موشک آورد از لیبی و خودشان رفتند سوریه تا یاد بگیرند. شیطان ردشان را زد و کاسه کوزه شان را به هم ریخت. مهندسانِ ارتش قذافی رفتند و قطعات مهم موشک ها را با خودشان بردند. تا حسن برسد به مهندسیِ معکوس و جابجایی قطعات موشک های معیوب، آرش هم تیرهای میان تهی را پر از شبنم کرده بود. حسن روی موشک ها نوشت:" وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ." صدای زوزه ی گرگ های صهیونی از دوردست می آمد. حسن، برگه ای برای حماس فرستاد و جنگِ بیست و دو روزه ی غزه با نقشه ی ساخت موشک، کابوس گرگ ها شد. آرش جانش را ریخته بود توی تیر، سپیده دم زه کمانش را کشیده و تیر از زیر شستش رها شده بود. باد، مامور رساندنش شده بود. حسن زیارتِ عاشورای بعد از نماز صبحش را خواند. تلفنی به مادرش سپرد برایشان دعای مادرانه کند. موشک جدیدشان را آزمایش کرد. مراحل کارش را نوشته بود و سپرده بود به رفیق امینش. با خیال راحت رفت برای نماز ظهر. ناهار بدون بچه های تیم از گلویش پایین نمی رفت. بهشان سر زد و پای حرفشان نشست. ساعت یک و بیست دقیقه ی بعدازظهر، بی آنکه در خیال کسی بیاید، تهران، بی خبر، لرزید. لرزشش تا شهر ساوه هم رسید... سپاه آنقدر خودکفا شده بود که حسن دست بچه هایش را گرفت و برد. خونشان پاشید روی خاک های سرد پادگان امیرالمومنین ملارد. آبان بود. آرش رفته بود و تیر و کمانش مانده بود. غروب بود که تیر از رودخانه رد شد و نشست روی خاک فلسطین و خرخره ی گرگ ها را درید. حسن طهرانی مقدم، این سوی زمین های بی مرز، آرام خوابیده بود. @AFKAREHOWZAVI
. روضه خوان ✍زهرا نجاتی گاهی وقتا مثل الان که دارم این متن را می نویسم یک صدای ناامید کننده روضه خوان توی ذهنم هست که همیشه در حال خواندن آیه یاس است. فکر می کنم همه ما از این صداها داریم صداهایی که وسط کارهای مهم، درست وقتی که بقیه دارند به ما افتخار می کنند که آفرین که با بعضی شرایط کنار آمده ایم، همان وقت توی گوش ما زمزمه می کنند که گفته این کار را بکنی؟ مگر مجبوری؟ از این دست روضه ها. این درست که آدم ها نباید بیش از حد توانشان به خودشان فشار بیاورند. اما این هم درست آدم ها باید تلاش کنند سطحشان را بالا ببرند. اگر عادت کنیم به اینکه فقط به اندازه ای که از خودمان سراغ داریم، قد مان کوتاه میشود. خیلی رساکن و ساکت مثل یک مرداب. آن وقت حتی یک پشه هم میتواند مواجمان کند. و تبدیل می شویم به آدم های غرغرو بی تاثیر و ساکت. و حتی بار بر دوش دیگرانی که بیش از ما میدوند. پس چاره ای نیست. آدم ها باید بپذیرند که لاجرم هستند از رشد. آدم ها باید بپذیرند که اگر پا دادند به کلاس هایی که خداوند برایشان می گذارد، خب ولی اگر پا ندادند و شانه خالی کردند باید بترسند از خیلی چیزها. یکی از آن چیزها شاید این باشد که خداوند سختی چیزهای دیگری را جا بدهد وسط زندگی ات. شاید سختی مریضی، شاید سختی بیماری. البته که شاید اینها همان کلاسی باشند که باید پشت میزشان تلمذ کنیم. می بینید مجبوریم رشد کنیم. مجبوریم مرداب نباشیم. ایا باید عمرت را، جان عزیزانت را، صرف راه حق، صرف دین، صرف انقلاب، صرف هر ارزشی که برایت ارزش است، بکنی یا صرف شیطان، راه شیطان، راه انسان هایی که شیطانی اند، چاره ای نیست. همه این حرف ها را زدم تا آخرش بگویم کم نیاور. طاقت بیار. اتفاق خاصی نیفتاده. همان قدر که تو درد می کشی بقیه هم درد می کشند، بعضی اوقات کمی شیک تر. بعضی ها کمی غیر شیک تر. بعضی ها بیشتر، بعضی ها کمتر. اما همه درد می کشند. همه رشد باید بکنند. چه بهتر که آن چیز که عمرت را وقتت را جوانی ات را پایش می گذاری چیزی باشد که روز قیامت بتوانی برایش سینه ستبر کنی و با افتخار از آن حرف بزنی و وای به حال کسی که هنر و اندیشه و عقل و سلامتی و جوانی را هدر برود یا پای علف هرزه بریزد و بدتر به حال کسی که آن را صرف شر کند.. هرشری، حتی بیهودگی... @AFKAREHOWZAVI
بسم رب الشهدا و صدیقین ✍بغدادی آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم... دیشب با شنیدن صدای بسیییار مهیبی از خواب پریدم فقط می لرزیدم نمی دانستم چه بلائی بر سرمان آمده... از ترس جرات باز کردن چشمانم را هم نداشتم...خوب دقت کردم تا صدای شیون و جیغی مرا به خود آورد ولی تنهاصدا ،صدای بچه ها بود که هنوز خوابشان نبرده بود... همه چیز عادی بود و تمام عزیزانم سالم بودند... شاید آن صدای وحشتناک در قلب من منفجر شده بود صدایی که می خواست مرا بیدار کند ...! من هر روز صبح بیدار می شوم و کودکان معصومم را آماده ی رفتن به مدرسه می کنم ۱و ظهر با غذایی مطبوع و آغوشی باز از آنها پذیرایی می کنم.. غافل از اینکه کودکان لبنانی سرگردان و بی پناه نه آغوشی برایشان مانده و نه غذایی... چطور دنیا اینطور مرا ربوده است ...فقط من و عزیزانم مهم هستند!؟ فرزندان حزب الله عزیزان سید حسن نصرالله عزیز نیستند... آنها که حتی فرصت بدرقه ی سید شهیدشان را هم نداشته اند...! مرا چه شده...؟ در چه خواب ناز و مرگ باری فرو رفته ام که هیچ چیز بیدارم نمی کند! این شعر دائم در سرم می پیچد نکند صدای سید شهیدم باشد😔 آل بو سفیان به عزت، فی بیوت آمنین؛ (در خانه‎هایشان در امنیت به سر می‎برند) آل ما دور از وطن، یا لیت قومی یعلمون؛ (کاش این قوم می‎دانستند) نکند من هم در خانه های امن هستم و فرزندان سید شهید بی پناه و نا امن... وای بر من... چگونه مرا بیدار خواهند کرد... با رفتن عزیزانم... با از دست دادن امنیتم... سردار دلها رفت و از او فقط یک دست سالم باقی ماند تا بفهمم یک دست هم صدا دارد😭ولی باز بیدارم نکرد... سید ابراهیم شهید سوخت تا گرما بخش قلب های سردمان باشد😭ولی بیدار نشدم و حالا پیکر عزیزشهید سید حسن نصرالله بر زمین ماند و به آغوش خاک سپرده نشد تا داغش بر دلم بماند و سرد نشود تا بچه های حزب الله تنها نمانند . دیگر با چه صدایی باید بیدار بشوم.. وای بر من که جرات بخشیدن چند تکه فلز زرد رنگ را ندارم ....نام طلا را دیگر بر زبان نخواهم راند. چرا بی تاب نیستم...چرا به هر دری نمی زنم و خواب از چشمانم ربوده نشده است... چرا حداقل با زبان و قلمم به جان صهیونیست ها نیفتاده ام... چرا بر سر کوچه ها بساط نکرده ام و برای مقاومت سر و صدا به راه نینداخته ام ...مساجد و حسینه ها چرا اجناس جمع نمی کنند و سرود های خیبر خیبر یا صهیون پخش نمی کنند. فقط یک نقطه کافی ست تا صهیون.نیست شود... ولی ... قوم بنی اسرائیل با یک فرمان سامری تمام طلاهای خود را برای ساخت گوساله آوردند و مجسمه ی بسیار بزرگی از طلا ساخته شد... و من در آخرین پیچ تاریخ وا مانده ام انگشت به دهان که طلاها و پول ها و لباس های گرم و حتی پتوهایم را ذخیره کنم برای روز مبادا...غافل از اینکه روز مبادا همین امروز است... احساس می کنم حضرت علی امروز مرا می دیده است: 《آنچه امروز از پيش فرستى فردا بر آن وارد خواهى شد؛ پس براى قدوم خود در سراى ديگر جايى فراهم ساز و براى آن روزت چيزى از پيش بفرست و ....》 «اى شنونده! از مستى خود به هوش آى و از غفلت بيدار شو (وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا) @AFKAREHOWZAVI
‌ ▫️گفتگوی سرکار خانم دکتر زهرا کبیری پور باعنوان: «حضور حضرت معصومه (سلام‌الله علیها) در قم، باعث تقویت وحدت و انسجام شیعیان شد» در خبرگزاری حوزه منتشر شد. پژوهشگر تاریخ اسلام و تشیع با بیان اینکه حضور حضرت معصومه (سلام‌الله علیها) در شهر قم، به تقویت وحدت و انسجام شیعیان کمک شایانی کرد، گفت: به تدریج با حضور علمت و طلابی که برای بهره‌مندی از برکات معنوی ایشان به قم می‌آمدند، حوزه‌ی علمیه‌ای پویا و قدرتمند در این شهر شکل گرفت که به یکی از بزرگترین مراکز علمی و دینی شیعه در جهان تبدیل شد. 💠 متن کامل این گفتگو را از اینجا بخوانید👇🏻 🌐https://hawzahnews.com/xd8N2 @AFKAREHOWZAVI
بیدار و آگاه باشیم... از طوفان هفتم اکتبر تاکنون، یک‌سال گذشت. اما خیر،از غصب سرزمین فلسطین هفتاد سال می‌گذرد. دقت کنیم که این سال‌ها و هزاران نفر شهید در جریانات اخیر که از مرز ۴۲ هزار تن هم گذشته است صرفاً ارقام و اعداد نیستند. این‌ها جان‌ها و نفوس مبارک مسلمانانی‌ست که در بزرگ‌ترین و بی سابقه‌ترین نسل کُشی دنیا در سرزمین خود و برای دفاع از فرزندان و نسل‌های بعدی خویش بی رحمانه جان می‌دهند.برای من و برای خیلی از انسان‌ها تصاویر هولناک جنایات غزه فراموش نمی‌شود و نخواهیم گذاشت که به فراموشی سپرده شوند ما ایرانیان رسم برادری و مسلمانی را خوب آموخته‌ایم ما از تبار سَلمان؛ مُحب اهل بیت علیهم السلام، و سردار سرافراز اسلام سلیمانی قهرمان هستیم. گرچه زمانه و مردمان دگرگون شوند ما برعهد اُخوت با برادران دینی خود در غزه و لبنان می‌مانیم. کافی‌ست کلمه «فَرض» از رهبری را گوشه ذهن خود بسپاریم؛ رزمندگان مبارزه کنند، مستند سازان ثبت کنند، نویسندگان روایت کنند و... البته همگی با هر شغل و وظیفه باید رسانه باشیم. جمله تاریخی امام(ره) که ؛ هرچه ما را بُکشید زنده‌تر می‌شویم، هدف واضح، مشخص و دقیق است نابودی اسرائیل از صحنه روزگار؛ از فرمانده بزرگ و مغز متفکر حزب الله لبنان و جمله پیروزمندانه و امیدبخش شهید نصرالله؛ قطعاً سننتصر، هر روز و هرلحظه با تحولات اخیر به تحقق این جملات و اهداف نزدیک‌تر می‌شویم.از جنگ در میادین و موشک‌ها، اراده به شکست دشمن و نابودی آن حرف اول را می‌زند. اینکه مسیر را از همان ابتدا مشخص کرده و با سختی و ناملایمات، ترور و شهادت بزرگان همواره با اراده و ایمانی راسخ ادامه مسیر داده شود، قطعا نصف مسیر را برای پیروزی نهایی طی کرده‌ایم. شاید اسرائیل، دشمن اصلی بشریت با گسترش جنگ درمنطقه سعی بر وحشت انداختن و حفظ هیمنه پوشالی خود داشته باشد اما این‌ها همگی از سَر استیصال و درماندگی خویش است. رژیم کودک‌کُش از درون درحال انحلال و نابودی است با فرار شهرک نشینان و مهاجرت آنان، با ورشکسته شدن شرکت‌های بزرگ و سقوط اقتصادی و از همه مهم‌تر آشکار شدن چهره واقعی آن برای ملت‌ها با قطع روابط در سفارت خانه‌ها و... درنتیجه اینگونه بزودی به پیروزی و نصرتی پایدار منجر خواهد شد تا شاهد دیگری درسراسر جهان باشیم. نصرٌ من الله و فتحٌ قریب ✍🏻سیده ناهید موسوی @AFKAREHOWZAVI
. میان سوز و اشک و آه و سینه زنی های مراسم وداع تو دستی که بلند شده بود برای خداحافظی را نا خودآگاه روی سرم گذاشتم. به خودم که آمدم به سرعت دستم را از روی سرم برداشتم. این دست روی سر گذاشتن اوج روضه عمه جان امام زمان‌ما عجل الله تعالی فرجه الشریف است. گفتم نکند دلت بشکند. نکند دلواپس شوی. خواستم خیالت از آینده راحت باشد. حرم جمهوری اسلامی امن است. عباس ها هستند. روز انتقام تو برای سپاه کفر سخت خواهد بود. @AFKAREHOWZAVI