eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
713 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
190 ویدیو
15 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. یک ‌شب زندگانی ✍ فاطمه نوروزی دیشب چشمان آسمان غزه پر از امید بود. و با دستان زخمی‌اش به سوی ایران اشاره می‌کرد. دیشب پرندگان غزه برای کودکان نغمهٔ لالایی می‌خواندند تا پس از ۱۹۰ شب خواب ناز بر چشمانشان بنشیند و صبح را با شادمانی آغاز کنند. دیشب غزه شهید نداشت زندگانی داشت امید در دلش جوانه زد صبح را شادمانه صدا زد @AFKAREHOWZAVI
. قیام موشک‌ها ✍زینب سید میرزایی موشک‌ها قیام کردند و سجیل‌ها فرود آمدند. دیشب زمان استجابت دعای کودکان غزه بود. ستارگان شاهد پرواز ابابیل‌های ایستادگی و فرودآمدن سجیل‌های مقاومت، بر هیمنه ی پوشالین نظام سلطه بودند. دیشب اوج استیصال نمرودها بود و هنگامه غرق شدن فرعون‌ها در نیل خروشان اراده ی موسی، علیه السلام. دیشب سپاه محمد، ،صلی الله علیه و اله، بر دشمنان انبیا خروشیدند و یاران علی، علیه السلام، باران موشک بر سر طاغوت ها فرود اوردند. یاران اخر الزمانی رسول الله،(صلی الله علیه وآله،) نمایی از«اشداء علی الکفار» را در آسمان به تصویر کشیدند و رزمندگان مقاومت «رحماء بینهم» را در خواب آرام کودکان فلسطین سرودند. دیشب وعده صادق نایب امام زمان (علیه السلام)، در انتقام سخت از دشمنان انسانیت تحقق یافت. دیشب به وقت حماسه پهباد ها وموشک‌ها در مسیر حماسه آفرینی خود بر فراز خاک عراق از،امیر المومنین، علیه السلام، رخصت گرفتد و به ارباب سلام کردند و بر سر اسراییل فرو د آمدند . دیشب شهدا گرد ماه بنی هاشم حلقه زدند و به شادمانی ایستادند . دیشب استجابت دعاهای خانواده شهدا در لیلة القدر بود. این پیروزی (بر امام عصر، عجل الله تعالی فرجه الشریف،) امام خامنه ای، سپاه پاسداران سلحشور و آزادگان جهان، مبارک باد . @AFKAREHOWZAVI
. ابتسام ✍مریم بهروزبیاتی ظلمت و سیاهی شب روی آسمان شهر پهن شد. شهری که روز هم آسمانش دیگر آبی و صاف نبود. ابتسام دُردانه‌اش را محکم‌تر در بغل گرفته و به طرف شکاف زیر زمین خانه رفت. بعد از کشته شدن همسر و باقی خانواده تقریبا تنهای‌تنها بود. خانه در اثر اصابت موشک به ویرانه‌ای تبدیل شده‌، جایی برای سکونت نداشت. کل روز آلا ی هشت ماهه را به کولش می بست و در کوچه پس کوچه‌ها بی هدف راه می‌رفت. و شبها دوباره به ویرانه‌های خانه‌ی خود بازمی‌گشت. یک روز که آلا را زیر سایه‌ی دیوار نیمه ریخته‌ی حیاط خوابانده بود به جستجو پرداخت و راهی به زیر زمین یافت و وارد شد. نصف زیر زمین در اثر ریزش طبقه‌ی بالا فرو ریخته بود و تیر آهن‌های سقف زیرزمین به صورت مورب قرار داشت اما می‌شد با خم کردن سر وارد شد. ابتسام همه‌ی جوانب را در نظر گرفت تا از امنیت آنجا مطمئن شود. و حالا دیگررمقی به جان خسته‌اش برگشت. لااقل سر پناهی یافته بود. در این هنگام گونی آویزان از میخ دیوار لبخند وصف ناپذیری را مهمان لبهایش کرد . 《وااای خدااای من !》 گویی ابتسام یک گونی پر از لعل و یاقوت یافته بود. گونی را با احتیاط پایین آورد. نگاهی به داخل آن انداخت و وقتی از سالم بودن محتویات آن مطمئن شد با صدای بلند گفت :《شکرا علی هدیه یا الله. 》《خدایا شکر از این هدیه.》 مقداری از نان خشکها را گوشه‌ی شالش ریخت واز همان شکاف بیرون آمد. آلا هنوز خواب بود. با چشمانش همه جا را از دید گذراند. تکه‌ای سنگ صاف یافت .خاکش را با لباسش پاک کرد. نانها را روی آن قرار داد .وبا سنگی دیگر مشغول خرد کردن نانها شد.وزیر لب با خوشحالی شعری را زمزمه می‌کرد.انقدر نانهارا سایید تا کاملا پودر شد. چیزی شبیه شیر خشک. امشب دیگر آلا شکمش سیر است. وجایی که بتواند شاید کمی آسوده باشد. آرام و با احتیاط همراه دخترش از همان شکاف وارد زیر زمین شد.با آمدن شب خیلی تاریک بود. ابتسام روی تکه مقوایی که هنگام برداشتن گونی دیده بود؛ دراز کشید، اما جرات نکرد آلا را از خود جدا کند .در همان حال خوابش برد. صبح با تابش نور باریکی از روزنه‌ی بالای سرش چشمانش را گشود. بعد از مدتها آوارگی و بی خوابی از گریه‌های آلا به خاطر گرسنگی‌اش، شبی را خوب خوابیده بود. حتی صدای انفجار موشکها را هم متوجه نشده بود. اما ساعتی بعد که ابتسام باز بچه به بغل طبق عادت هر روزه‌اش در شهر راه می رفت، اخباری به گوشش رسید، که علت نشنیدن سر و صداهای انفجار موشکهای‌ دیشب را فهمید. دیشب اصلا اسرائیلی ها نتوانسته بودند جایی را بمب باران کنند. باز هم خدارا شکر کرد. و با چشمانی اشک آلود برای سلامتی سربازان گمنام امام زمان دعا کرد. خدا با صابران است. @AFKAREHOWZAVI
🚀🚀🚀 🚀 «تحقق وعده صادق» . غزوه‌ای بسان غزوه بدر، احزاب و خیبر ✍فاطمه علی زاده علی آبادی همواره در طول تاریخ اسلام، مسلمانان بی دفاع و مظلومی آماج شکنجه ها و ظلم و ستم ظالمانی از جمله قوم یهود بوده اند. چرا که به فرموده قرآن « لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا » * و نیز در همه زمان ها سنت و اراده و خواست الهی بر این بوده که طی برخورد نظامی، سنّت او مبنی بر از بین بردن کفار و ظالمین از یهود تحقق یابد. اجرای این سنت از همان صدر اسلام یک بار در غزوه بدر و باری دیگر در احزاب و بار دیگر در جنگ خیبر و این بار در فلسطین و غزه تحقق یافت. جنگ امروز در غزه بی شباهت به غزوات صدر اسلام از جمله غزوه بدر، احزاب و خیبر نیست. خداوند در جنگ بدر، به مردمی که سالیان طولانی تحت شکنجه مشرکین بودند و از خانه و کاشانه رانده شده اند با اینکه ضعیف و ناتوان بودند اجازه داد تا با مشرکانی که به آن ها ستم کرده اند به نبرد بپردازند و به آن ها وعده پیروزی داد و فرمود: « أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ»* در این معرکه نیز کاَنّ خداوند به مردمی که سالیان متمادی تحت ظلم و شکنجه صهیونیست های یهود قرار گرفته بودند اذن جهاد داد و نصرتش را بر آنان نازل نمود. وجه شباهت دیگر، نزول امدادهای الهی از جمله نزول ملائکه در جنگ بدر بود که در این زمان نیز گویی ملائکه الله تمام آسمان غزه را احاطه نموده و سایه ای از مرگ بر سر لشکر یهود صهیون با این که از لحاظ تجهیزات نظامی بسیار مجهز بودند گسترانده بودند . آری گویی شب بدر است و شب نزول ملائکه و رحمت الهی بر جسم و روح مؤمنین که بارانی از جنس سجیل بر سر کفار فرود آمد و بارانی از رحمت خاصه را بر قلوب مؤمنینش. گویا خواب آرامش بخشی بر چشمان مردم بی دفاع غزه بعد از 190 روز مستولی می شود. عجب شباهتی است بین غزوه در غزه و غزوه در بدر. « إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ »* وجه شباهتش به جنگ احزاب آن است که: در این راه همواره مجاهدانی همچون مجاهدان جیش رسو ل الله (صلی الله علیه و آله) منتظر شهادت بوده اند که به عشق الهی پا به عرصه نبرد با دشمن اسلام بگذارند. « مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا »* در این زمان نیز مجاهدانی از نسل علوی با فرماندهی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و سپهسالاری سپاهش رهبر عزیزمان سید علی خامنه ای «مدظله العالی» جانشان را در طبق اخلاص گذاشته و همواره در آرزوی شهادت با دشمنان اسلام نبرد می کنند. وجه شباهتش به جنگ خیبر آن است: آن جا مولا علی علیه السلام رجز می خواند و فتح باب می کند گویی که در این زمان نیز رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرماندهی این غزوه را به عهده دارد و مولا علی رجز می خواند و فتح باب خیبر می کند چرا که این فتح الباب با رمز یا رسول الله آغاز شد و جانفشانی رزمندگان اسلام که جیش رسول الله (صلی الله علیه و آله ) و رهرو مولا علی علیه السلام هستند همچون مولایشان رجز خوانده و فتح الباب می کنند و این فتح الباب و نابودی یهود صهیون، انشاالله زمینه فتح قبله اول مسلمانان (بیت المقدس) و پیروزی مردم مظلوم غزه از ستم یهود صهیونیست غاصب باشد. همه این فتح الفتوحات نبود مگر امدادها و عنایات و الطاف خاصه خداوند تبارک و تعالی بر مؤمنینش. چرا که فرموده است:« فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»* مقام معظم رهبری: با اعتمادی که ما به وعده‌ی الهی داریم - و وعده‌ی الهی حق است و صدق است - بدون تردید خدای متعال این ملت را، هم در این مرحله، هم در همه‌ی مراحل آینده، بر دشمنانش پیروز خواهد کرد. ________________ *مائده /۸۲ *حج/۳۹ *انفال/١١ *احزاب/۲۳ *انفال/١٧ @AFKAREHOWZAVI
. قسم ✍فاطمه میری‌طایفه‌فرد قسم به صفحه‌صفحه تاریخ ایران، قسم به قدمت پیش از تاریخ و بیش از تاریخ این سرزمین، قسم به تک‌تک کتیبه‌های سرازخاک‌بیرون‌آورده برای جارزدن تمدنش، از شهرسوخته، تا شهر جیرفت، قسم به تپه زاغه، به سیَلک، قسم به تمام هویت مکتوب و غیرمکتوب ایران، قسم به بهار، به نوروز، به عید، قسم به تمام مقدسات، به خون‌های ریخته‌شده بر این خاک پاک، قسم به دفاع، دفاع مقدس، قسم به تمام اسطوره‌ها، از شاه‌نامه تا مرزبان‌نامه، قسم به تمام قهرمانان و نام‌آوران، قسم به نان، به برکت، به گندم، قسم به نام، به‌ نام زیبای ایران، که این سرزمین هیچ‌وقت به میزان اکنون عزت‌مند نبوده‌است. ایران امروز من ایستاده است بر قلل رفیع عزت و اقتدار جهان، ایستاده است بر تمام هویت تاریخی‌اش، تمام اعتقاد و باورش، ایران ایستاده است بیش‌ از پیش. ایران برای فردای دنیای بدون اسرائیل حرف‌ها دارد. کارهای روی زمین مانده تمام مدعیان بشریت را یک‌تنه به دوش دارد. به تأسی از مولای کیسه‌به‌دوش برای یتیمان کوفه، ایران قرار است پدری کند برای تمام مظلومیت فرزندان آدم. ◽◽◽ تک‌تک صفحات تاریخ گواهی می‌دهند به این شکوه، به این عزت، عزتی در سایه حکومتی اسلامی، برگرفته از تعالیم آخرین پیامبر الهی. حکومتی که سالیان طولانی حسرت همه دل‌دادگان و آرزوی همه عارفان بوده‌است. حکومتی که نواب‌ها آرزوی جاروکشی آن را داشتند، حکومتی، یکّه و تنها که بنا دارد مقدمات ظهور حضرت منجی را فراهم کند. بنا دارد صدای مظلومان عالم را بشنود و به فریاد برسد. بنا دارد هیمنه پوشالی ابنای شیطان را در هم بکوبد و به جای تمام سران بی‌خاصیت اسلامی، ندای "بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین" را به گوش جهان برساند. در این میانه پیرمراد این سرزمین فرزند حیدرکرار، پور فاطمه زهرا، برای‌مان پدری می‌کند، بزرگتری می‌کند، کره زمین در این دوران فرزندی این‌چنین به خود ندیده‌است. او دستان‌ترین رستم، ولی‌ترین پوریا، کبیرترین کوروش، کمان‌دارترین آرش، کیّس‌ترین کیان، فارسی‌ترین و مِنّاترین سلمان و سربازترین سردار است. آبروی ایران و فخر اسلام است، کسی که عزم جزم کرده غده سرطانی صهیونیست را بخشکاند. کسی که بیش از همیشه دوستش دارم، کسی که پدرانه‌هایش به جانم نوش است. کسی که بیش‌ از هرکسی ایرانی‌است، بیش از همه مسلمان است و بیش از همه متشرع به تشیع، کسی که آرزوی تاریخ است و کسی که جان چون منی هزاربار به پایش. لاحول و لاقوة الا بالله العلي العظيم. @AFKAREHOWZAVI
. نائب الزیاره به وقت یک و بیست ✍محدثه زندی صدای قدم‌ها نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود دل توی دلم نیست. برای عملیات فقط به تعداد محدودی نیاز است. دعا دعا می‌کنم و توسل می‌کنم که من هم توفیق شرکت داشته باشم. چشم می‌بندم و قدم‌ها را می‌شمارم. خدایا من هم باشم. تا وقتی دست مرا از جای بلند می‌کند. آری!من انتخاب شده‌ام و اشک در چشمانم حلقه می‌زند از همان زمان ابتدای ساختنم که با سلام و صلوات و توسل همراه بود، تا همین الان منتظر چنین روزی بودم. روزی که جزو اولین پهپادهایی باشم که خاک دشمن خدا را شخم می‌زند. در خود نمی‌گنجم. آسمان تاریک است که با شنیدن صدای یا رسول الله با تمام توان به سمت دشمن رسول الله پرتاب می‌شوم. حدودا سه ساعت زمان تا هدف راه است. با ذکر، مسیر را طی می‌کنم. پایین را نگاه می‌کنم. ایران در امن و امان است. چند نفری را با سر و صدای خودم بیدار کرده‌ام. لبخندها و خوشحالی‌ها را حتی از این فاصله می‌توانم ببینم. چشم‌های خواب‌آلوده‌ای که با ترس سر وصدای مجهول از خواب پریده و اکنون با دیدنم با برق امید و شوق روشن شده‌اند و من را دنبال و دعای خیر بدرقه راهم می‌کنند. دوربین‌ موبایل‌ها از من عکس و فیلم می‌گیرند، فرصت ژست گرفتن ندارم اما چه ژستی بهتر از ژست حمله به اسرائیل. من احتمالا مشهورترین و دوست‌داشتنی‌ترین پهپاد روی زمینم. از فراز تخت فولاد می‌گذرم، مزارش هنوز تازه است. خاکش سرد نشده، برای انتقامش بلند شده‌ام. به سردار زاهدی و یارانش سلام عرض می‌کنم. صدای الله اکبر را می‌شنوم. به عراق نزدیک می‌شوم وقت زیارت است باید آماده باشیم، هرچه باشد راه قدس از کربلا می‌گذرد، فرصت نداریم زمان زیارت‌مان کوتاه است. از آسمانی می‌گذریم که همه انبیاء روی زمین از آن گذشته و در بزنگاه‌های حساس به آن توسل کرده‌اند. "السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین" کاش می‌شد بیشتر بمانیم. ملائکه بالای سر بین‌الحرمین در رفت و آمدند، پر و بالشان را بر ما می‌کشند نمی‌دانم برای متبرک شدن ما، یا برای متبرک شدنشان به حامیان بیت المقدس. مردم عراق هم کم نمی‌گذارند. آنها هم لحظه حضورم را در آسمان ثبت می‌کنند. صدای ذوق و شوق‌شان به آسمان می‌رسد. از شادی آنها دلم شاد می‌شود. مردم سوریه و دمشق و اردن هم از این لذت محروم نیستند، کاش همرزمان یمنی‌مان هم می‌توانستند ما را رصد کنند. عامدانه انتخاب شدم و عامدانه همه‌ی جهان را از آمدنم خبر کرده‌ام که حس اقتدار بپاشم بر سر مسلمانان و به سخره بگیرم هیمنه‌ی دشمنان اسلام را. دعاها، هیجان‌ها، لبخندها و امیدها بدرقه‌ی راهم است. می‌روم تا تسلایی باشم بر جگرسوختگان فلسطین. بلاخره به هدف نزدیک می‌شوم. هدف یک پایگاه نظامی است. ما از سازندگانمان یاد گرفتیم همچون حیدر، جوانمردانه بجنگیم نه چون یزیدیانِ ترسو، وحشیانه. صدای آژیرها بلند می‌شود. گنبد آهنین‌شان عمرا حریف اراده آهنینم شود. زمان فداشدن نزدیک است. آن پایین غوغا است همه در حال فرارند. آن‌هایی که تا چند شب پیش خواب راحت داشتند در هول و هراسند، و آن‌هایی که 190 روز خواب نداشتند، یک امشب را راحت می‌خوابند. می‌روم تا امشب لالایی کودکان فلسطین شوم. برای تکمیل ماموریت‌م از بیت‌المقدس اجازه می‌گیرم. نوبت زیارت قبله اول مسلمین است. سلام ملت‌ مسلمان ایران را می‌رسانم، سلام شهدا را،‌ نائب الزیاره عاشقان مبارزه با اسرائیل هستم. سلام می‌گویم و اذن می‌طلبم و می‌روم که فدا شوم. یا رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله @AFKAREHOWZAVI
. از طوفان‌الاقصی تا وعده صادق ✍مریم حمیدیان از طوفان‌الاقصی تا وعده صادق، که آسمان سرزمین‌های اشغالی موشکباران شد، من هر بار بیشتر از خودم ترسیدم‌. با شکستن ابهت پوشالی رژیم کودک‌کش من به خودم فکر کردم. به نقش خودم در دوران زوال صهیونیست. اگر قرار باشد نیرو‌های نظامی، زمین را از وجود آل یهود پاک کنند، من باید چه کنم؟ مدام به خوراکم، لباسم، معماری خانه‌ام، شنیدنی‌ها، دیدنی‌ها و به طور کل به سبک زندگی‌ام فکر کرده‌ام. نکند ذره‌ای شبیه این قوم لجوج باشد؟ نکند به خاطر سال‌ها استعمار رسانه‌ای فرهنگ غرب، زندگی من بر اساس مبانی آنها باشد؟ من در دوران نابودی اسرائیل، بیش از هر چیز بر خود بیمناکم. به رهبری حکیم و سربازان جان بر کف اسلام و به توان نظامی ایران و جبهه مقاومت ایمان دارم. اما از خود، این نفس اماره تردید دارم.. باید با همه توانم سعی کنم هر چه نماد و آثار فرهنگی اسرائیلی در من، خانواده و جامعه‌ام هست نابود شود. همزمان که سپاهیان محمد نابودی رژیم صهیونیستی را شروع کرده‌اند، خانه‌های ما، جان‌های ما و جامعه‌ما باید از سیطره پنهان فرهنگ صهیونیستی پاک شود. من باید در همه زمینه‌ها برای ظهور آماده شوم. @AFKAREHOWZAVI
. «یک تیر و دو نشان» ✍🏻فاطمه_شکیب رخ حمله ایران با آگاهی قبلی دشمن، صورت گرفته بود! این گزینش نظامی، قابل تامل است! زیرا اولاً، این حرکت مبین آن بود که مسلمانان، مانند یهودی ها، خنجر را از پشت نمی زنند و مردانه می جنگند! از این رو، پیش از شروع حمله، برای جلوگیری از هلاکت نوامیس دشمن، فرصت پناه گیری داده شد و به قصد شبیخون، برای کشتار و خرابی بیشتر، حمله آغاز نگردید! دوم، بر خلاف حمله غافلگیرانه، که نشانه ضعف مبارز است، ایران با حمله از پیش اعلام شده، به نمایش قدرت لشکر خویش پرداخت؛ این عمل در شمار رفتارهایی است که دل کفار را از تداوم اهداف خبیث می لرزاند. جالب آنکه، موشک هایی که توسط سپاه، برای پرتاپ انتخاب شده بودند، در شمار توان معمولی و دست کم ایران شناخته می شوند! سوم، این حمله با تعداد زیادی ابزارهای جنگی و البته متفاوت صورت گرفت؛ بنابراین بدون تردید، تنها هدف، تنبیه، انتقام و غیره نبود و ایران با این حمله در واقع، بدنبال شناسایی توان قدرت دفاعی اسرائیل، اعم از نقاط ضعف آنان، قدم برداشت! به خصوص آنکه، اسرائیل در دفاع، به کمک چند کشور، توانست نزدیک به نیمی از این حملات را دفع کند و این مطلب قابل توجه است! از این رو شاید بتوان این حمله را، تاکتیکی برای شناسایی دشمن، در اقدامات آتی ایران تصور کرد! @AFKAREHOWZAVI
‌. افسون دوبار نمی لَخشد ✍طیبه فرید بی بُته ها پنج بار رفته اند دور همی گرفته اند اما ثمره نزاعِشان یک‌ اجاق سوت و کور است.کاش یکی برایشان قصه خر حشمت قلی را بگوید.اسمش افسون بود،بی زبان نه عشوه گری کرده بود نه جادو .حشمت از افسون خاطره تلخ داشت.اسم معشوقه اش را که توی جوانی مرده بود گذاشته بود روی او.البته اگر هم‌نمرده بود او را به حشمت نمی دادند چون یک تخته اش کم بود.افسونِ بی زبان همدمش بود.بدنش یکپارچه خاکستری بود و چشم های مشکی شهلایی داشت.بار می آورد .گاهی بارَش موشک.....نه ببخشید آب بود.هِلِک و هِلِک می آمد توی حیاط خانه اسمال آقا این‌ها ،بار آبش را می ریخت توی حوض.زبان‌بسته چند دفعه می رفت و می آمد تا حوضِ کاشی پر شود.شب عید کار رُفت و روب خانه اسمال آقا که تمام شد روشنک خانم دستور صادر کرده بود که حشمت قلی با خرش آب بیاورد و حوض را پر کند.هر بار حشمت افسار حیوان را می گرفت و تا دم حوض می آورد.آب حوض هنوز به نیمه نرسیده بود که چشم های افسون چاله نوِ پایین حوض را ندید و پایش لخشید و پخش زمین شد.بار آب ول شد کف حیاط.زبان بسته دردش آمده بود،با عر و عرحیاط را گذاشته بود روی سرش.اسمال آقا کهنه چرک را پیچید دور پای افسون. این آخرین باری نبود که خر حشمت بارِ آب را تا لب حوض می آورد.اما آخرین باری بود که پایش لخشید و زمین خورد هر بار روشنک خانم از پشت شیشه های ارسی دیده بود که افسون موقع آوردن بار کمی مانده به چاله پایین حوض مسیرش را کج می کند که زمینگیر نشود. دیوانه ها پنج بار دورهمی گرفته اند یک بار قُپی می آیند که می زنیم،یک بار یک چیز دیگری می گویند.عین روز روشن است که راه پیش و پس ندارند.تنگه‌هرمز چاله نیست چاهِ عمیق است،تنگه‌باب المندب هم. زیر پای افسرها و سرباز هایشان پر از چاله است....چاه عمیق! کاش به اندازه خَرِ حشمت می فهمیدند. افسون به آن خری دو بار نمی لخشد. *لخشیدن:لغزیدن @AFKAREHOWZAVI
. "علمدار" ✍طیبه روستا همیشه به این فکر می کنم که آدم ها اول آدم بوده اند یا ذات؟ ذات یک نقطه ی ریز بوده که دست و پا درآورده یا آدم بوده و بعدا، قبل از آمدنش به دنیا ذات را قالبش دوخته اند؟ هر چه هست خوب بهانه ایست برای توصیف شخصیت آدم ها، خوب یا بدشان‌‌‌‌؛ به تصور ما. بی بی از آن دسته آدم هاییست که امید با ذاتش تنیده. همیشه توی چشم های قهوه ایش حتی حالا که وسط یک دایره ی گود و چروک گیر افتاده به روشنیِ نور، امید را می بینم. مخصوصا وقت هایی که یک لبخند ملیح دلنشین نشسته روی لب های قیطانی صورتی اش و چشم دوخته به خورشیدی که کم کم پشت درخت ها خودش را پنهان می کند. صورت گردش که چروک ها گوشه گوشه اش سبز شده اند جز گونه های گل انداخته اش، از زاویه ای که آخرین پرتوهای نور تابیده روی چهره اش برای من هزارتا معنا می دهد. این حالش را خوب می فهمم. وقت هایی که ابروهای سفیدش را جمع می کند، یکهو ساکت می شود و چند دقیقه بعد چشم هایش می لرزد و زبان باز می کند. می دانم باز دلش هوای عمو محمدرضا کرده. شک ندارم که شب قبلش هم خواب دیده. خواب عمو با چند تا پاسدار آشنای جوان. که شهید می شوند یا یک جوری توی خوابش زنده می مانند. خوابش را تعریف می کند و دنباله ی حرفش می گوید:"الهی بی قضا باشن همه شون." مثل همیشه زانوی راستش را می مالد و حرف دلش را با آهی کشدار می ریزد بیرون:" صبح دلُم می خواس برم سر مزار بچه م، هیشکی نیومد طرفُم امروز..." خوب می شناسدمان. می داند که همین جمله اش کافیست برای اینکه دست بیندازیم دور گردنش، دو سه تا ماچ آبدار بچسبانیم وسط پیشانی اش و بگوییم:"مگه ما مُردیم بی بی؟" "یاعلی" بگو بریم. "یا علی" می گوید و دست می گذارد روی زانویش. از آن" یاعلی" های جان دار که شب 26 فروردین ذکر لب هایمان شد. چشم هایم را خواب گرفته بود و آخرین پیام ها را چک می کردم که بخوابم. لابلای پیام های کمرنگ کانال ها نوشته ای آشناتر نشست وسط چشم هایم. واژه ای ترکیبی که دو هفته لحظه به لحظه منتظرش بودم. ناباورانه انگشت گذاشتم روی اسم کانال و نوشته را خواندم. "شروع شد" انگار که معلم سرمشق داده باشد؛ "شروع شد:" و من جلوی دو نقطه هزار تا جمله ی قشنگ ساخته باشم برای هزار آفرین. جمله هایی از دو طرف دعوای حق و باطل. _حمله ایران به اسرائیل آغاز شده است. _پهپادهای تهاجمی ایران از چندین نقطه پرتاب شدند. _پهپادهای متبرک به آسمان بین الحرمین _ به محض ورود با پهپادهای ایران برخورد می‌کنیم، اما... _وَ حَصِّنْ ثُغُورَ الْمُسْلِمِينَ... _ژنرال مایکل، فرمانده فرماندهی مرکزی آمریکا، اسرائیل را ترک کرد. _دعای مرزداران... _برای اولین بار پس از انقلاب اسلامی در تهران، رویارویی مستقیم آنها و ما. _حمله بزرگ شهرک نشینان به مواد غذایی، پس از شروع حمله ایران. _ ایران با نزدیک شدن پهپادهای اسرائیل موشک های کروز پرتاب خواهد کرد. _ ایران از عراق موشک های هدایت شونده پرتاب کرد. _انصارالله هواپیماهای بدون سرنشین را به سمت ایلات پرتاب کردند. _ایران از پرتاب موشک های بالستیک به سمت اهداف اسرائیلی خبر داد. _ ایران فقط سایت های نظامی را هدف قرار می دهد. _راه قدس از کربلا می گذرد. _جشن‌هایی در تهران به مناسبت آغاز حمله ایران به اسرائیل... بیداری تندتر از جریان خون دویده بود توی تک تک سلول هایم. خواندم و خواندم. حرف زدیم و کلیپ ها را دیدیم. محاسبه کردیم که پهپادها کی می رسند و موشک ها را چه ساعتی شلیک می کنند. صدای غرش آمد، اول نرم و آرام، بعد با لرزش خفیف خانه. گمان کردیم رعد و برق است، یا زلزله؛ نبود. دویدیم پشت پنجره، چیزی نبود، جز صدا. همسایه ای از پایین صدا زد، از سمت راست مشخصه. کلید برداشتیم و پله ها را یکی دوتا کردیم و خودمان را رساندیم به پشت بام. همراه هیجان ما نور نارنجی رنگ گِردی، غران بالا می رفت. آنقدر رفت تا نقطه ای شد توی دل تاریکی. برگشتیم و تا بنشینیم و باز سرمان را فرو کنیم توی خبرها... _حملات به مقصد رسیدند. _آژیر خطر در سرزمین های اشغالی. _اسرائیل نتوانست جلوی حمله ایران را بگیرد. _و سلام بر مسجدالاقصی... چشم هایم را می بندم و نفس عمیقی می کشم. بی بی را می بینم با همان لبخند قیطانی و چشم های پرنور. صدایش را از همان فاصله ی صد کیلومتری می شنوم: " خواب دیدُم بی بی! خواب چند تا پاسدار، همراه محمدرضام اومدن..." @AFKAREHOWZAVI
. مرگ بابرکت ✍زينب نجیب امروز داشتم یک تحلیلی را درباره عملیات وعده صادق می‌خوندم که نوشته بود: "در عملیات وعده صادق قرار بود که فقط اسرائیل تنبیه شود اما با توجه به این‌که کشورهای بسیاری درگیر این عملیات شدند، تنبیهی دسته جمعی رخ داد. در شورای امنیت نیز دیدیم که کاری نتوانستند انجام دهند و الان جمهوری اسلامی ایران در تراز یک قدرت جهانی مطرح شده است و از امروز جهان طوری دیگر به جمهوری اسلامی ایران نگاه می‌کند." ناخودآگاه به یاد شهدای اخیر راه قدس افتادم...با خودم فکر کردم که این شهدا چطور زندگی کردند که حتی مرگشون هم انقدر پربرکت شد؟ خون پاک و مطهر این عزیزان، به ناحق و ناجوانمردانه ریخته شد. اما ثمره‌ی اون، آشکار شدن چهره‌ی مقتدر و پرقدرت جمهوری اسلامی ایران شد. چهره‌ی کشوری که در حدود ۴۵ سال هیمنه پوشالی ابرقدرت‌هارو شکست، در اوج تحریم به پرقدرت‌ترین سلاح‌های نظامی مجهز شد، بازدارندگی خودش رو به اوج رسوند و عمق راهبردی خودش رو تحقق بخشید. این‌ها شعار نیست، حقیقت امروز دنیاست. خیلی باید مخلص باشی تا مرگت، افتخارات یک ملت و امت رو نمایان کنه، مرگت، نقطه‌ی عطف یک تاریخ بشه...یک نقطه‌ی روشن، یک نقطه درخشان و پرافتخار ... این دیگه اسمش مرگ نیست. عین حیاته... و وای به حال اون انسان‌هایی که مرگشون فقط مایه‌ی فتنه و شر میشه...بگذریم. یکبار دیگه باید بیندیشیم! گاهی تفاوت آدم‌ها رو در حیاتشون نمیشه فهمید بلکه مرگشونه که اونهارو معرفی می‌کنه... نحوه‌ی مردن منظورم نیست... اثر مرگ منظورمه... دعا کنیم مرگمون فقط برای خودمون ختم به خیر نباشه بلکه دنیا و آخرت بازمونده‌هارو ختم به خیر کنه... الهی آمین @AFKAREHOWZAVI
. جهاد عظیم روشنگری ✍مرضیه عاصی [1]. جنگ سخت را برادران سپاه حسین‌وار با موفقیت انجام دادند، حالا نوبت جهاد تبیین ما در جنگ نرم است و باید زینب‌وار پیام حسینیان را به اقصی‌نقاط عالم برسانیم، چون اگر تبیین نکنیم، این پیروزی عظیم، توسط دشمنان در ذهنها به شکست تبدیل خواهد شد. امروز اسرائیل بیشتر از سپر آهنیِ خود، به "رسانه‌ها" امید بسته است. بعد از عملیات "وعده صادق" دیگر شبهات به صورت گسترده شروع خواهد شد. الآن یکی از اقدامات اسرائیل، ایجاد نگرانی و ترس در افکار عمومی بر مبنای حمله متقابل به ایران هست تا مردم عادی بگویند چرا نیروهای ما حمله کردند تا مجبور شویم تاوان پس بدهیم؟ باید با تمام توان برای افکار عمومی روشنگری کنیم که اسرائیل قابلیت اقدام متقابل و جنگ با ایران را ندارد. [2]. اسرائیل ضربه بزرگی خورده است ، ضربه بزرگ و چند بعدی که فوق تصور او بود. نابودی فرودگاه‌های حیاتی اسرائیل و ضربه سنگین باعث شده است که یهودیان، مخالفت شدیدی با رژیم خود در پاسخ حملات ایران داشته باشند ، از طرفی پاسخ به ایران در این شرایط تقریباً غیرممکن به نظر می‌رسد. آمریکا هم به هیچ عنوان نه توان ایجاد جنگ جدیدی را دارد و نه علاقه‌ای برای این کار، زیرا هنوز در اوکراین، فلسطین و تایوان درگیر است و حیثیت او از بین رفته است. اسرائیل هم هیچگاه به تنهایی به ایران حمله نخواهد کرد ، چون توان و جرئت این کار را ندارد. جرئت او فقط در میدان رسانه‌ای است. حالا که او در جنگ رسانه‌ای در باره این عملیات در بوق و کرانای خود می‌دمد، ما هم باید رزمنده جهاد تبیین باشبم و خودمان را مسلح کنیم. [3]. شکست جبهه استکبار و نابودی هیمنه اسرائیل باعث خواهد شد موازنه قدرت در جهان تغییر پیداکند و دست بالا برای ایران باشد. غرب همه چیز را باخته است ، هم جنگ سخت را و هم حیثیت جهانی را، با این حال غرب می‌تواند در دو جبهه واکنش نشان بدهد، یکی ایجاد فشار اقتصادی با افزایش نرخ ارز ، فضا سازی دروغین برای ایجاد جنگ و تحریم بین‌المللی که همه‌اش برای مصرف رسانه و آسیب اقتصادی می‌باشد دوم، فعال کردن گروه‌های ولنگاری برای کشف حجاب ، ایجاد فتنه مخصوصاً پس از طرح جدید فراجا ، تحریک قومیت‌ها و گروهک‌های تروریستی برای حرکات نمایشی در قسمت‌های مختلف کشور.پس از عملیات "وعده صادق" کار ما سخت تر خواهد بود ، پوشش رسانه‌ای و تبیین برای مردم که موشک تاثیری در جهش نرخ ارز و طلا ندارد و بستن دهان غربگرایان داخلی جهت جلوگیری از تشویش اذهان عمومی و ایجاد فتنه جدید کاملا احساس می‌شود. پس مجاهدان جبهه تبیین باید تا آخرین حدّ توان خود، رسالت خویش را انجام بدهند تا مبادا دشمن به آرزوی دیرینه خود برسد. [4].همان‌طور که فرماندهان لایق نظامی ما در این عملیات، خودشان را برای فرضیه‌های مختلفی که ممکن است در جبهه سخت پیش بیاید، آماده آماده کرده‌اند، ما هم باید خود را برای مواجهه با فضایی که در جبهه نرم رسانه پیش می‌آید، آماده کنیم. عمده‌ترین آمادگی ما باید در مقابل شبهاتی باشد که از همان شب عملیات و حتی قبل از آن شروع شده است، مثل زیر سوال بردن اصل عملیات که می‌گویند این عملیات نه ضرورتی داشت نه اهمیتی! در صورتی که این عملیات خیلی مهم بود، چون منطقه کاملاً ناامن شده بود و از طرفی به کنسولگری ما در سوریه حمله شده بود که در عملیات "وعده صادق" به سپرهای دفاعی اسرائیل-گنبد آهنین، فلاخن داوود و پیکان- مورد اصابت موشک‌های ایرانی قرار گرفت وبا این عملیات، هیمنه اسرائیل در تمام جهان در هم شکسته شد. [5].باید مراقب بود که خناسان بزدل، مردم را از سپاه موهومی ابرهه نترسانند و بدانند که خداوند به قولش-اِن تَنصُروااالله یَنصُرکُم- عمل می‌کند و همیشه ابابیلش را مسلح به سجّیل برای دشمنان دین آماده کرده است و در جایی که افراد نهایت سعی و تلاش خود را در میدان‌های مبارزه می‌کنند، آنها را به کمک مبارزان و رزمندگان اسلام می‌فرستد.ممکن است دشمن در این میان، برای اینکه ذهن‌ها را از این عملیات مهم باز دارد و آن را تحت‌الشعاع قرار دهد موضوع یا مسئله‌ای را مطرح کند که حتی ربطی به این عملیات نداشته باشد تا مردم را غافل کند که در این موارد مردم باید با هوشیاری کامل جذب چنین صحنه‌سازی‌هایی نشوند. اگر به خدا اعتماد کنیم و در هر جایی وظیفه خود را به درستی انجام دهیم و شجاعانه در مقابل دشمن بایستیم، دشمن هر حرکتی را حتی حمله نظامی هم انجام بدهد، ما پیروزیم چون خدا با ماست، ما در حال عبور از یک پیچ تاریخی هستیم. @AFKAREHOWZAVI
. تبعیض تنش‌زا ✍محدثه زندی توصیه می‌کنند نگویید ایران حمله کرد بگویید ایران دفاع کرد و فاصله این دو کلمه بسیار است و ظرفیت ایجاد یا توقف یک جنگ و جابه‌جایی ظالم‌ و مظلوم‌‌ را دارد. به‌همان اندازه که در میدان نظامی قائل به دفاع هستیم و باید دفاع کنیم در میدان‌های دیگر مثل دیپلماسی، سیاست و فرهنگ و ... باید حمله کنیم، که اگر نکنیم دفاع‌مان ابتر خواهد ماند. در میدان دیپلماسی و فرهنگ ما طلبکاریم. طلبکار رویکرد دوگانه غرب هستیم. ما طلبکاریم که چرا غرب و سازمان‌های بین الملل در مورد شش ماه ، بگو هفتاد سال، اشغال‌گری، نسل‌کشی و ظلم در غزه سکوت کرده یا انفعالی عمل کرده‌اند، و حمله اسرائیل به کنسولگری ایران را با صراحت محکوم نکرده انداما همیشه تمام قد پشت جنایات ضد بشری رژیم غاصب و اشغال‌گر اسرائیل ایستاده‌اند؟ چرا برای آنها بشر یعنی فقط غربی‌ها و وابستگانش و به شرق و مسلمان و رنگین‌پوست که می‌رسد معنای بشر رنگ می‌بازد؟ چرا به قول خودشان، حق دفاع_ و دراصل جنایت_ را برای رژیم اشغال‌گر نامشروع به رسمیت می‌شناسد ولی وقتی کشوری مثل ایران از حق مشروع و قانونی خود برای دفاع استفاده می‌کند، مورد انتقاد قرار می‌گیرد؟ چرا سازمانی که خود را بی‌طرف بین ملت‌ها می‌نامد با دادن حق وتو به چند کشور خاص راه بهره‌بری یکسان ملت‌ها از قوانین را می‌بندد؟ سازمان ملل باید بداند با رفتار دوگانه خود نه تنها به ایجاد صلح کمک نمی‌کند بلکه خود عامل تنش می‌شود. چرا برای سازمان ملل، امنیت مکان غیرنظامی و دارای مصونیت قضاییِ کنسولگری ایران قابل ویرانی است، اما امنیت پایگاه‌های نظامی اسرائیل که در شش ماه بر سر زن و بچه‌های بی‌گناه بمب ‌ریخته و مبداء تجاوز به کنسولگری کشوری و بلکه به قوانین سازمان بین‌الملل بوده، قابل کوچکترین خدشه‌ای نیست؟ چرا جنایات ددمنشانه در بیمارستان و کشتار چندهزار کودک برای آنها قابل چشم‌پوشی است اما دروغ کشته‌شدن چند نوزاد خیالی، شایسته محکومیت؟ آیا برای سازمان ملل خون کودکان اسرائیلی و غربی رنگین‌تر ازخون دیگر کودکان جهان است؟ چرا آمریکا و انگلیس و غرب حمله‌ی خلاف قوانین به کنسولگری ایران را محکوم نمی‌کنند ولی از محکوم‌کردن حق دفاع کشوری که هیچ سابقه تجاوزی در کارنامه خود ندارد کم نمی‌گذارد؟ چرا کنسولگری‌های خود را مقدس‌تر از کنسولگری بقیه کشورها و خون‌شان را رنگین‌تر از خون دیگر جوامع می‌دانند؟ چرا کودکان غربی و صهیونیستی را معصوم و بی‌گناه‌ و مشمول کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل می‌شمارند، اما کودکان دیگران را استقلال‌طلبان و استعمارستیزان بالقوه‌ تلقی می‌کنندکه در قوانین این کنوانسیون نمی‌گنجند و به جرم غربی و صهیون ‌نبودن باید کشته شوند؟ سازمان ملل تبعیض نژادی را بازتعریف، تئوریزه و قانونی کرده‌است و باید پاسخ‌گوی رفتار دوگانه خود باشد. از اشغال‌گری، نسل‌کشی، کودک‌کشی، حمله به آمبولانس، خبرنگاران و نهادهای بین المللی و... که همه نقض قوانین بین‌المللی است به اسم دفاع از خود اغماض می‌کند ولی دفاع انسانی، جوانمردانه و در چهارچوب قوانین بین الملل ایران در مقابل این وحشی افسارگسیخته را برنمی‌تابد. دنیا باید از ایران به خاطر مهارزدن بر این سگ هار منطقه که سال‌هاست با ایجاد و حمایت گروه‌های تکفیری_تروریستی و اقدامات خرابکارانه دیگر، خواب راحت را نه تنها از مردمان منطقه بلکه از مردمان جهان ربوده سپاسگزار باشد، ولی چه شده است که کشورهایی که قسمت اعظمی از امنیت خود را مدیون فداکاری‌های ایران هستند، گستاخانه ایران را دعوت به خویشتنداری می‌کنند و او را عامل بی‌ثباتی منطقه می‌دانند؟ @AFKAREHOWZAVI
تبعیض تنش‌زا ✍محدثه زندی ملت‌های جهان چگونه به سازمان مللی اعتماد کنند که دبیرکلش بی‌شرمانه در مقابل چشم دوربین‌ها اعتراف کرد که در قبال گرفتن مثلا کمک مالی از عربستان در برابر جنایات سعودی‌ها در یمن سکوت کرده است؟ و این اولین و آخرین برخورد دوگانه سازمان ملل نبوده و نیست. سازمان ملل با کوتاهی در انجام وظایف خود و عدم رعایت اصل برابری انسان‌ها و ملت‌ها در برابر قانون، خود بزرگترین عامل جسارت‌یافتن قلدرهای جهان است و این تبعیض در اعمال قوانین باعث بی‌ثباتی در منطقه غرب آسیا و جهان است. که اگر او به وظایف خود عمل کرده و زورگویان ضدبشر جهان را مهار می‌کرد شاید نیاز به اقدام مستقیم خود کشورها از جمله ایران نمی‌بود. بعد از عملیات طوفان الاقصی و وعده‌ صادق، ناکارآمدی سازمان ملل و شورای امنیت، که نماینده‌ی نظم کنونی جهان‌اند، برای ایجاد برابری و صلح پایدار در جهان به وضوح برای تمام جهانیان روشن شد.وقت آن است که جهانیان از این سازمان ناکارآمد مطالبه کرده و از او بخواهند رفتارش را در جهت برابری انسان‌ها و ملت‌ها تغییر دهد و با شجاعت در مقابل زورگویان عالم که خطری برای صلح و امنیت جهان هستند، بایستد و بیش از این آبروی خود را فدای قدرت‌های در حال اضمحلالی مثل صهیونیست و آمریکای جنایکار نکند و اگر همچنان به این رویکرد خود ادامه دهد باید مسئولیت عواقب آن را نیز به عهده بگیرد. @AFKAREHOWZAVI
. با خودمان مهربان‌تر باشیم ✍فاطمه میری‌طایفه‌فرد یاد نگرفتم از ناخوشی کسی خوشحال شوم، یاد ندارم کسی را برای اتفاقی که خودش مقصر نیست مسخره کرده‌باشم. قطعا هر واقعه‌ی طبیعی که کشوری را دچار اختلال می‌کند ناخوشایند است، اما در این سال‌های اخیر چقدر با کلیپ‌هایی مواجه شدیم که توانایی ایرانی را زیر سؤال برده‌است یا نقص در یک سیستمی را به هوش ایرانی نسبت داده‌است. حتی حوادث طبیعی هم دلیلی بوده بر خود تحقیری، مثل سیل، زلزله و... قطعا باید اتفاقات خوب در راستای هرچه بهتر شدن شرایط کشور انجام داد و در این شکی نیست اما مشکل اینجاست که چرا مقیاس و معیار و سنگ محک همه ایراد بگیران یکسان عمل نمی‌کند؟ این روزها فیلم‌هایی از سیل دبی پربازدید شده‌است. یک واقعه طبیعی که کشوری بر مدار مظاهر بهترین شهرسازی‌های دنیا را این چنین زمین‌گیر کرده‌است. دبی با زیر ساخت‌های پرهزینه و اکثرا تازه ساز از پس این شرایط آب و هوایی برنیامده و وضع از آن‌چه فکر می‌کنیم فاجعه بارتر است. با تاکید بر جمله اولم می‌گویم، خودتحقیری و خود کم‌بینی، بلا و بیماری بدعلاج و سوغات غرب است که هرچه بیشتر در آن بیوفتیم، کمتر نجات می‌یابیم. درون مایه و هویت شهرها بیش از مظاهر تمدنی با افراد آن ارج می‌یابد و مصداق "شرف المكان بالمكين" است. افراد شهر، شهر را می‌سازند و رشد می‌دهند، اگر این روحیه خود تحقیری حاکم باشد چه چیزی از شهرها و ملت‌ها باقی می‌ماند؟! با وام گرفتن از اوضاع نابسامان دبی، فقط می‌خواستم بگویم که مشکل و ناملایمات برای هر شهری امکان وقوع دارد و خدا هیچ قومی را بی‌امتحان رها نکرده‌است. گاهی سختی و تعب مقدمه رشد فردی و اجتماعی جامعه است برای حرکت به سوی امید به سمت روشنایی. در این میان باید باید باید با خودمان مهربان‌تر باشیم و از شکست‌ها پلی به سوی پیروزی بسازیم. دنیا به توانایی‌های ما باور دارد، خودمان هم خودمان را باور کنیم. یا علی @AFKAREHOWZAVI
. تکراری پیامبرانه ✍صالحی منش از چهارگوشه دنیا بهترین و ماهرترین ها جمع شده بودند، با پیشرفته ترین و مجهزترین وسایل. بالای میدان جایی که همه مردم خوب آنها را ببینند، حسابی بساط کرده بودند. به امید آنکه با مهارتهای خود فرعون را راضی و دنیای خود را آباد کنند. فرعون می خواست با ترفند ساحران مردم مجذوب و برده اش شوند. ناگهان جیغ و داد و هورای مردم به هوا بلند شد. با طناب هایی بی جان نمایشی به راه افتاد از مارهایی بزرگ که تند و چابک حرکت می کردند و تسلیم دست ساحران بودند. عده ای از مردم واقعا ترسیده بودند، مبادا مارها آنها را ببلعند و عده ای ذوق زده از شکوه نمایش فرعون فریاد آفرین سر می دادند. ساحران کار خود را هنرمندانه انجام دادند عیب و نقصی نداشت. هیاهوی مردم در غرورشان می دمید. برق خوشحالی در چشم فرعون درخشید. مردم همچنان در شور و هیجان آن نمایش عظیم بودند. بیچاره ها نمی دانستند همه آنچه می بینند خطای دید خودشان است. فرعون ساحران را استخدام کرده تا از نادانی و حماقت مردم سود ببرند و افعی های ترسناک بیافرینند. حالا نوبت حریف بود. مردی که فرعون همه گوش ها را از خیانت او به وطن و آیین کهن پر کرده بود. تنها بود. هیچ یک از اسباب و وسایل ساحران را نداشت. شکوه و تجمل فرعون را هم نداشت. تنها یارش برادرش بود و تنها وسیله اش چوبی خشک بود که با آن چوپانی میکرد و برگ درختان را پایین می ریخت. می گفت خدا هم با اوست. همان خدایی که زمین را بستر آرامش انسان قرار داده، باران می باراند و گیاهان جور واجور می رویاند. می گفت پروردگار من هر کسی را با خلقتی ویژه آفریده و او را هدایت می کند. فرعون با او در افتاده بود که این خدای تو آدم های گذشته را چه می کند؟ تو دروغ گویی. آمده ای ما را از سرزمین آباء و اجدادیمان بیرون کنی. با آن همه سادگی اش ادعاهایی بزرگ‌ هم داشت. می گفت من و برادرم فرستاده خدا هستیم. مردم را از اسارت و بردگی رها کن تا با آنها از این سرزمین برویم اما فرعون تسلیم هیچ منطق و دلیلی نبود و دست از آزار و استکبار خود برنمی داشت. چوب دستی خود را انداخت. ناگهان اژدهایی بزرگ در یک چشم به هم زدن، دهان باز کرد و همه مارهای پرسرعت و بزرگ را بلعید. فرعون همانطور که باد به غبغب انداخته بود، گردن برافراشته بود و چشم در چشم موسی دوخته بود، ناگهان چوبی خشکیده بر تخت خدایی اش شد. همه چیزش را باخته بود حتی رنگ و رویش را. چه رسد به ابهت و سلطنتش. ساحران هم نفهمیدند عصای موسی با کدام ترفند جادویی بساط آنها را بلعید. آن همه مهارت و تخصص، سرمایه و تجهیزات، در لحظه نابود شد. چشمها گرد شده بود، زمان بی حرکت بر عصای موسی قفل شده بود. عده ای از مردم، عده ای دیگر را پایمال می کردند و از روی سر و کله یکدیگر می گریختند. جیغ ممتد جمعیت قطع نمی شد. حالا همه باور کرده بودند او فرستاده خداست، حرف هایش راست است و خدا با اوست. تاریخ در ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ تکرار شد. پهباد و موشک ایرانی همه ابهت و شکوه اسرائیل را که خطای فهم مردم بود یک شبه بلعید. به جمهوری اسلامی ایران که همه عمر خود را با تحریم و تهدید فرعون ها در استضعاف به سر برده بود و خونها از او رفته بود نمی آمد که سلاح او چنین معجزه ای بیافریند. اما وعده خدا همیشه صادق است. وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ «فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ» (قصص،٥) تاریخ پیامبران تکرار شد و موشک ایرانی به رسم پیامبران هیچ بی گناهی را نکشت، فقط برای اثبات حق ایران شلیک شد. همانطور که اژدهای موسی هیچ کس را ندرید و فقط برای اثبات حقانیت موسی دهان باز کرد. تاریخ تکرار شد. همه جهان پهباد و موشک ایران را دیدند اما برخی باور نکردند، چون ایمان نوری است در دلها که با چشم سر به دست نمی آید چشم دلت باید بینا باشد. امروز بسیاری به ابرقدرتی تنها حکومت شیعه با رهبری ولی فقیه ایمان آوردند، و خود را از اسارت رسانه های اسرائیلی نجات دادند اما فرعون‌ها از رو نمی روند. تهمت و تهدید و تحریم را ادامه می دهند تا ایمان ها را بربایند و مقاومت ها را بشکنند. باید صبر و تلاش کنیم و به دنیا خبر دهیم که خدای موسی با سید علی خامنه ای -ایده الله تعالی- است. هر کس زمین را بدون ظلم و ستم فرعون‌ها می‌خواهد باید در جبهه او برای نابودی اسرائیل تلاش کند، تا روزی که اژدهای موسی -علیه و علی نبینا و آله السلام- از آستین یداللهی حضرت مهدی -علیه السلام- بیرون بیاید و همه فرعون های بزرگ و کوچک را ببلعد. آمین یا رب المستضعفین و الاحرار @AFKAREHOWZAVI
. در مسیر او ✍مریم حمیدیان آخر رمان "نامیرا" نویسنده از قول یکی‌ از قهرمان‌های داستان یک سؤال می‌پرسد که:" آیا بعد از حسین بن علی علیه‌السلام چیزی در این دنیا هست که جانم را فدایش کنم؟" و من نزدیک ده سال است دارم این جمله را نه در ذهنم، که با قلبم مرور می‌کنم! آن موقع دانشجویی بودم بی‌هیچ دلبستگی و مسئولیتی؛ اما الان همسری هستم که دل در گرو خانواده دارم. دو فرزند خردسال که بیش از هر چیز برایم عزیزند. هربار که دلم برایشان ضعف می‌رود، عشقی بزرگ‌تر در دلم نهیب می‌زند:" اگر یک روز بین عشق‌های کوچک و آن حقیقت بزرگ تزاحم پیش بیاید چه؟ آیا حاضری همه روضه‌هایی که پایشان اشک ریختی و سینه زدی را لبیک بگویی؟" چند شب پیش وقتی موشک‌های ایرانی روی سر صهیونیست‌ها نازل شدند، باز سوال ده سال پیشم را مرور کردم. از خودم پرسیدم:" آیا وقت آن رسیده که همه هستی‌ام را فدای امام زمانم کنم؟ آیا من هم می‌توانم مثل مادرمان زنانه پای امام زمانم بمانم؟" و همه احتمالات آینده را از ذهنم گذراندم. از اینکه قرار است جهاد ما چگونه باشد؟ چگونه فدا شویم؟ مثل خواهران فلسطینی فرزندان کفن‌پوش را بغل بگیریم و به دنیا بگوییم نمی‌خواهید از ذلت زندگی بدون خدا نجات یابید؟ یا جواب زخم زبان منافقان و مغرضان را بدهیم که چرا دلار گران شد؟ دخل و خرج موشک و پهپاد چقدر شده؟ اصلا چرا جواب‌شان را دادیم و تنبیه‌شان کردیم؟! شاید باید آماده عملیات روانی صهیونیست‌ها شویم. گیج و سردرگم به گوشه اتاق دخترها تکیه دادم و در حالی‌که اخبار عملیات را از تلفن همراهم پیگیری می‌کردم به خودم گفتم:" اگر عاشق شده بودی خیلی زودتر از این‌ها وقتش می‌شد!" به خودم قول دادم جهادگونه پای کار امام بیایم از جواب احتمالی دشمن حیران نشوم. از اینکه قرار است فرداهای دفاع جانانه ایران چه شود، متحیر نشوم. باید قواعد مبارزه را یاد بگیرم. با تکه تکه پازل ظهور آشنا شوم و نقش خودم را در این حوادث اجرا کنم. چه آن نقش همسری باشد یا مادری. چه تبیین باشد یا فرمان ولی! فرقی ندارد وقتی من قرار است برای ظهور قدم بردارم. و فردای بعد از شکستن هیمنه صهیونیست‌ها باید با قوت بیشتری مسئولیت‌هایم را انجام دهم. چرا که فلسطین و حوادثش کلید رمز آلود فرج است. باید بدانم بعد از دل سپردن به مهدی‌زهرا عجل‌الله‌فرجه هیچ کاری ارزش زندگی کردن ندارد جز آنکه در مسیر او باشد و همه تکالیف من وقتی اسم جهاد می‌گیرد که به نیت او و برای او باشد! @AFKAREHOWZAVI
. سیندرلا ✍طیبه فرید همه آن ها که توی خانه شان دختر دم بخت داشتند،رفته بودند میهمانی .قرار بود پسر پادشاه برازنده ترین دختر شهر را انتخاب کند و دستش را بگیرد و باهم بروند زیر سقف بلند قصر زندگی کنند. کالسکه دم در منتظرشان بود.نا خواهری های چُلُفته و بی بخار سیندرلا درست چند لحظه قبل از این که پایشان را از خانه بگذارند بیرون،لباسی که موش ها برای او دوخته بودند را پاره کردند!آن‌ ها از پسر پادشاه هم اُسکُل تر بودند!چند خط پایین تر می نویسم چرا. وقتی کالسکه نامادری سیندرلا داشت از دید او محو می شد دیگر برای رفتن به جشن هیچ امیدی نداشت.آقای شارل نویسنده سیندرلا ، به اینجای داستان که رسید نگاهی به دور و برش انداخت.راهی باقی نمانده بود.متنِ داستان کششِ یک نجات حقیقی را نداشت.فقط یک اتفاق غیر قابل پیش بینی و یک دست غیبی می توانست سر آن بزنگاه دست سیندرلا را بگیرد.شارل دستش را برد بیرون پیرنگ تا هر طور شده پای فرشته مهربان را به داستان باز کند.کفش های کوچک شیشه ای نقطه آغاز سیر صعودی قهرمان قصه اش بود.عاقبت هم به مراد دلش رسید!عین پسر پادشاه توی داستان نارنج و ترنج خودمان! چند وقتیست دارم اثری را می خوانم که بی شک جزو شاهکارهای ادبی از ابتدای تاریخ انسان تا امروزست،شما هم دارید می خوانید.داستانی که شروعش با حادثه است ،وسطش با حادثه است و با تعلیق های جورواجور و متنوعی به پایان خوشش نزدیک می شود.داستانی که برخلاف سیندرلا،نه کفش های کوچک شیشه ای در آن قهرمان را به اوج‌ می رساند و نه یک عامل زورکی نچسب مثل فرشته مهربان. شاهکار ادبی پیش روی ما سیندرلا دارد .سیندرلایی که پایش را با کفش های کوچک شیشه ای اش جا می گذارد.انگار که از اول نبوده. شاید اگر آقای شارل قهرمان های این اثر شاهکار را دیده بود قصه سیندرلا پیش چشمش رنگ می باخت. قهرمانهایی که فریاد چشم‌هایشان خواب زمستانی نواده های سیندرلا را از سرشان پرانده.آدم هایی که یک عمر ترکیب حوادث عالم را از دریچه چشم‌ نامادری و ناخواهری های او می دیدند.زندگی های کوچک ،آرزوهای کوچک،دنیای بی آرمان دونِ دنی... قهرمان های این کتاب صدها هزار بار محبوب تر از پسر پادشاه شهرند.ملاک آدم شایسته بودن، توی این اثرِ شاهکار ایمان است.قهرمان های این کتاب ابوعبیده هاهستند،یحیی سنوارها ،محمد ضیف ها....مشت های نمونه ی خروار. آدم ها بجای دریدن هم برای رسیدن به آرزوهای کوچک ،پاهایشان را می دهند ،دست هایشان را ،جانهایشان را ،برای رسیدن به آرمان های بزرگ... مردم جهان قهرمان های صادق و واقعی را دوست دارند.انگار عصر کفش های کوچک شیشه ای تمام شده. ما بعد التحریر: این روزها ملاک سنجش آدمیت فلسطین است.اصلا خدا این ها را انتخاب کرده که نه فقط شرق عالم که غرب عالم را هم بیدار کند.شاید دور نباشد روزی که مسیحیان و یهودیان آزادیخواه و‌مومن عالم را پشت خاکریز های مقاومت ببینیم که در دفاع از آرمان اسلام علیه دشمن غاصب می جنگند.ان شاالله. @AFKAREHOWZAVI
روی میز ما ما چهار تا بودیم، بچه های همسایه پنج تا. آخرین لقمه ناشتایی از گلویمان پایین نرفته، وسط کوچه بودیم. بازی که تمام میشد و دلمان تاپ تاپ می کرد برای خانه ، تازه جِر زدن و دعوایمان شروع میشد. جنگ را می کشاندیم به حیاط. ته تاغاری ها را مامور جمع کردن سنگ می کردیم و از پشت دیوار برای هم سنگ می پراندیم. صدای آخ هر طرف که در می آمد، سنگ بعدی تندتر و محکم تر پرت میشد. هر جای هر کس می خورد برایمان مهم نبود، بازی همیشه اشکنک دارد و گاهی تهش به سر شکستنک هم می رسد. از صبح غصه ام گرفته برای اسماعیل هنیه. اسماعیل! تا امروز که قربانیِ راه ظهور شد نفهمیدم که چه اسم قشنگی دارد. دلم می سوزد، خیلی هم زیاد؛ اما تنها گزینه ی روی میز فکرم وعده ی صادق بعدیست. مگر کلام آقایمان نیست که: "آرام باشید. این چیزهایی که شما می‌بینید، اینها حوادث طبیعی یک راه دشوار به سمت قلّه است..." بازی سر شکستنک دارد. سنگی خوردیم،سنگی زدیم... و حکایتمان همچنان باقیست. انبار سنگ هایمان پر است و سنگ پرانی تا رسیدن صاحب مان تمام نمی شود. ما انتقام می خواهیم. سیلی نه! فقط انتقام سخت... طیبه روستا دهم 1403 25 1446 @AFKAREHOWZAVI
آیات خودمونی «إِنَّ اللَّهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنينَ أَنفُسَهُم وَ أَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ ۚ يُقاتِلونَ في سَبيلِ اللَّهِ فَيَقتُلونَ وَيُقتَلونَ ۖ وَعدًا عَلَيهِ حَقًّا فِي التَّوراةِ وَالإِنجيلِ وَالقُرآنِ ۚ وَمَن أَوفىٰ بِعَهدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاستَبشِروا بِبَيعِكُمُ الَّذي بايَعتُم بِهِ ۚ وَذٰلِكَ هُوَ الفَوزُ العَظيمُ» آیه ۱۱۱ سوره توبه یه بزرگواری هر جا که روضه ابی عبدالله «علیه السلام»به اوجش می رسید «یا لیتنا کنا معک»هاش هفت آسمون خدا رو در می نوردید. شد و یه شب خواب اردوگاه حسینی رو دید. وسطای خواب بغل دستی اش دید داره یورتمه می‌ره بنده خدا. بیدارش کرد. بیدار که شد یه نفس راحتی کشید. خواب عاشورا رو دیده بود که از قضا توی لشگر ابی عبدالله «علیه السلام» بود چیزی که آرزوش رو داشت. وقت نماز شد و ایشون رفتند تا مثل جناب سعید که رحمت و رضوان الهی بر او باد، به عنوان سپر مقابل حضرت بایستند. اونجا که جناب سعید با صورت به استقبال تیرها می رفتند، ایشون تیر اول رو جا خالی دادند دوم رو جا خالی دادند و... دیدند اوضاع ناجوره، سوار بر اسبی شدند و خیمه امام «علیه السلام» رو ترک کردند. عمرمون پر از «یالیتنا»های دوران عافیته. امروز ولی روزشه. «فَیَقتُلونَ» و «یُقتَلون» ها رو بچه های لبنان و یمن و سوریه و فلسطین و سپاه قدس و خلاصه بچه های مقاومت از سراسر جهان به عهده گرفتند. با چشم و سر و دست و جونشون دارند باخدا معامله می کنند. ما با «بِاَموالِهِم» چه خواهیم کرد؟ جا خالی ندیم یه وقت.... 🔸طاهره ابراهیم‌نژاد🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم‌الله «صف» ✍زهرا نجاتی در این عالم که شیاطین دوستانشان را از صفوف مسلمین و منافقین جدا می کنند و خداوند دوستانش از صفوف مشرکین جدا میسازد. آنان که در هیاهوی رسانه و دروغ، در هیاهوی طبلهای تو خالی شیاطین، صدای انسانیت را میشوند و درد مردم، را درد خود می دانند و مردمان غزه و لبنان را، اگر نه جان خود، پاره ای از انسان دوران می دانند، اصلا شگفتی نیست که یک خواننده آمریکایی، ازشکوه و جلال آخرالزمانی جلوه گاه ظهور بخواند و کسانی در این خاک پاک، باشند که انسانیت را زنده به گور کرده و بر ریش وطن دوستی خندیده‌اند. این همان تقابل آخرالزمانی ماست. این همان وعده‌ای است که امام باقرفرمود:«لتغربلن، لتغربلن، لتغربلن: غربال خواهید شد..» به صحنه‌های نهایی آخرالزمان، خوش آمدید. پایان این صحنه‌ها برخلاف سینمای جهان و هالیوود، سپید است، سپید سپید... @AFKAREHOWZAVI
. نگهبانِ آب ✍طیبه روستا پیش از آنکه از محله ی سرچشمه ی تهران، گذر آمیز محمود، مسجد زینب کبری، آیت الله لواسانی و پسر آقا محمود خیاط که زاده ی آبان بود، بنویسم؛ برگه هایم را زیر و رو می کنم. نوشته هایی از هزاران سال قبل بیرون می کشم، از اساطیر و پهلوانی ها... با خودم می گویم، شاید آرش رفته بود بالای کوه، تا درختی که پدرش گفته بود پیدا کند. شاید وقتی که خسته و سرگردان، یک قدمیِ ناامیدی، برگ هایی می بیند شبیه همان ها که در قصه های هر شبِ مادر بود، چشم هایش روشن می شود و می رود سمت درخت. خودش بود. خیالم می گوید این همان درخت مقدس است که سایه ی سبزش تا ابدیت جاریست. خنک و جانبخش و رویین تن. آرش دست می اندازد و با خنجری بلندترین شاخه را می بُرد برای تیرِ کمانش. از لای ترک های ریز انگشت هایش خون می پاشد روی شاخه های نرم. برمی گردم روی برگه ی دوم، دیوها چهارزانو نشسته اند روی خاکمان و خیال رفتن ندارند. حسنِ نوجوان، پسر آقا محمود با هنر دستش یکیشان را شکار می کند. با سه راهیِ لوله ی آب، نارنجک دستی ساخته و سرهنگ ارتش پهلوی، وسط میدانِ فوزیه حریفش نمی شود. دیوها می گریزند و یک جایی بیرون مرز، روی خاک عراق، اتراق می کنند. چنگ و دندانشان را برق می اندازند و چنگال می کشند روی نقطه چین های مرز. قدم اول را که می گذارند، سِپندارمَذ فرمان می دهد به ساختن تیر و کمانی از چوب و پر عقاب. تیری برای شکستن حصر سرزمین. نه هر چوبی، نه هر عقابی، نه هر معدن و تیراندازی. آرش بود که حکیم و شریف و دیندار بود. آرش بود که می دانست از کدام درخت، از کدام معدن، از کدام عقاب... از کجای ایران... مثل حسن... تیر و کمانش را وقتی ساخت که سنگین ترین اسلحه ی سپاه، خمپاره انداز بود و آرپی جی و تیربار. مهندس حسن، از مسوولیت اطلاعات رسیده بود به یگان توپخانه. امام که دستور داد به تجهیز موشک، آرام و قرار، بیشتر از روزهای موشک بارانِ مردم، از دلش رفت. دست و بالش بسته بود برای ساختن، نیرو و موشک آورد از لیبی و خودشان رفتند سوریه تا یاد بگیرند. شیطان ردشان را زد و کاسه کوزه شان را به هم ریخت. مهندسانِ ارتش قذافی رفتند و قطعات مهم موشک ها را با خودشان بردند. تا حسن برسد به مهندسیِ معکوس و جابجایی قطعات موشک های معیوب، آرش هم تیرهای میان تهی را پر از شبنم کرده بود. حسن روی موشک ها نوشت:" وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ." صدای زوزه ی گرگ های صهیونی از دوردست می آمد. حسن، برگه ای برای حماس فرستاد و جنگِ بیست و دو روزه ی غزه با نقشه ی ساخت موشک، کابوس گرگ ها شد. آرش جانش را ریخته بود توی تیر، سپیده دم زه کمانش را کشیده و تیر از زیر شستش رها شده بود. باد، مامور رساندنش شده بود. حسن زیارتِ عاشورای بعد از نماز صبحش را خواند. تلفنی به مادرش سپرد برایشان دعای مادرانه کند. موشک جدیدشان را آزمایش کرد. مراحل کارش را نوشته بود و سپرده بود به رفیق امینش. با خیال راحت رفت برای نماز ظهر. ناهار بدون بچه های تیم از گلویش پایین نمی رفت. بهشان سر زد و پای حرفشان نشست. ساعت یک و بیست دقیقه ی بعدازظهر، بی آنکه در خیال کسی بیاید، تهران، بی خبر، لرزید. لرزشش تا شهر ساوه هم رسید... سپاه آنقدر خودکفا شده بود که حسن دست بچه هایش را گرفت و برد. خونشان پاشید روی خاک های سرد پادگان امیرالمومنین ملارد. آبان بود. آرش رفته بود و تیر و کمانش مانده بود. غروب بود که تیر از رودخانه رد شد و نشست روی خاک فلسطین و خرخره ی گرگ ها را درید. حسن طهرانی مقدم، این سوی زمین های بی مرز، آرام خوابیده بود. @AFKAREHOWZAVI
. میان سوز و اشک و آه و سینه زنی های مراسم وداع تو دستی که بلند شده بود برای خداحافظی را نا خودآگاه روی سرم گذاشتم. به خودم که آمدم به سرعت دستم را از روی سرم برداشتم. این دست روی سر گذاشتن اوج روضه عمه جان امام زمان‌ما عجل الله تعالی فرجه الشریف است. گفتم نکند دلت بشکند. نکند دلواپس شوی. خواستم خیالت از آینده راحت باشد. حرم جمهوری اسلامی امن است. عباس ها هستند. روز انتقام تو برای سپاه کفر سخت خواهد بود. @AFKAREHOWZAVI
29.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم‌الله 🔆پویش|یک تیر و چندنشان با خرید 🌸کتاب نغمه مادری🌸 اگرخاطرتون باشه چندماه پیش، یک کتاب در قالب دلنوشته‌های مادرانه، به چاپ رسوندیم که الحمدلله با استقبال خوبی مواجه شد. حالا و در لبیک به فرمان رهبر معظم، قصد داریم درآمد حاصل از این کتاب رو کاملا وقف مردم لبنان کنیم. گزارش کامل این کار، در اختیارتون قرارخواهد گرفت. 🌸با خرید و اهدای این کتاب به دختران و زنانتون، حس خوب هویت مادرانه را در آنها تقویت و درچند جبهه با دشمنان فکری، اعتقادی و نظامی حزب الله، مبارزه کنید. برای سفارش کتاب در این ایدی در خدمت شما هستیم.👇👇👇👇 @madarseyd محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741