eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
724 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
204 ویدیو
17 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
خواهرانه ✍️زهرا کبیری پور قلب شما پر شده بود از محبت برادر؛ عشق به حسین در تمام رگ‌های شما جاری بود؛ همان عشقی که با شیره‌ی جانتان به عون و محمّد نیز بخشیده بودید. شاید اگر کسی از شما می‌پرسید، عون برای شما عزیزتر است یا محمّد؟ پاسخ می‌دادید: حسین! عون و محمد نیز این را فهمیده بودند، چون از کودکی‌شان در چشمان شما جز حسین را ندیده بودند و از زبان شما فقط حسین را شنیده بودند و این کار شما و آن‌ها را برای جان‌نثاری در راه دایی عزیزشان آسان‌تر کرده بود. در خیمه بودید که خبر آوردند، عون شهید شده، محمّد هم؛ اشک‌هایتان را پاک کردید، حالا دیگر بند تعلق مادرانه‌تان پاره شده بود و شما تنها خواهرِ حسین بودید. شما از همان ابتدا نیز بیش از اینکه مادرِ عون و محمّد بوده باشید، خواهرِ حسین بودید. *** سلام مادرِ عون! سلام مادرِ محمّد! سلام بر شما و آن شیر پاکتان که دو جان‌نثار برای حسین پروراند. @AFKAREHOWZAVI
✨️صبرِ خسته از صبر ... ✍️زهراسعادت بارها در زندگی،چه به اختیار و چه به جبر قدم در راهی گذاشته ایم که بارها از به سرانجام رسیدنش ماءیوس شده ایم! گاهی برای طی مسیر،بارها شکسته ایم اما وقتی توفیق دیگران را دیده و از راههای رسیدن به مقصود شنیده ایم با خودمان گفته ایم اگر او توانسته معادله دشوار زندگی را حل کند چرا من نتوانم و با این تفکر ترقی بخش دوباره از جای برخاسته و بنا را به تجربه ی راهی دیگر نهاده ایم! گاهی بعد از رسیدن بالای سکوی افتخار زندگیمان همه تلاشهای گذشته برایمان عادی شده و فراموش کرده ایم بخاطر روزهایی که دغدغه مندانه تلاش میکردیم و در تمام لحظات سنگین و تلخ آن علی رغم خواسته دیگران که چیز دیگری را رقم میزدند و ما با تکیه بر اراده و توان درونمان از رفتن باز نایستادیم از خودِصبور فعالمان قدردانی کنیم! خود صبور فعالی که قوی تر و پرتوان تر از بهانه های بنی اسرائیلی گونه مان بوده تا آنجایی که با وجود باور نداشتن اطرافیان از به هدف نشستن تیر خواسته ها و باور نداشتن هدف با ارزشمان و دیده نشدن های عمدی دیگران ، باز هم ادامه داده و از گزند طعنه و کنایه ها نهراسیده و با شنیدن حرفهایی که نهال تلاش ما را پژمرده مینمود سکوت را پیشه کردیم و خبر نداشتیم که دقیقاً لحظات رشد و تعالی درون زخم خورده مان را سپری نموده ایم و میان زمین بایر وجودمان قد کشیده ایم و آنچنان تحولی در ما رخ داده که دیگران مجبورند دوباره از نو من جدیدمان را بشناسند!! با این وصف، شایسته تر این است که به صبر فعالی که خسته و درمانده صبر است و ما را وا می دارد تا در ناملایمات روزگار به جای انفعال و فروریختن درون خودمان چراغ امید را در تاریکی جهل از انتهای مسیر دشوارمان به دست گرفته و قدمهایی محکمتر از قبل برداریم افتخار نموده و به یاد داشته باشیم که چنین منش تاب آورانه ای حاصل اعتقادات شناختی ما از حادثه عظیم عاشورا و خطبه های روشنگرانه بانویی است که اقیانوس حلم و درایت شیعه بود تا کربلا در کربلا مسکوت نمانده و دنیا تا ابد با معارف ناب آن آشنا گردد گره خورده و صبر شیعه بر مصائب فتنه های روزگار عصر ظهور،مدیون صبر فعال آمیخته با توکّل و تعهد بانو مخدّره ای است که صبر را از خود خسته و درمانده نموده و از پای در آورده است!! @AFKAREHOWZAVI
شهدشیرین ✍️زهرا نجاتی از ظهر به پنج مسجد سرزده‌ام‌ و هرجا که می‌روم، تعداد دخترهای جوان و نوجوان به چشم می‌خورد.نشسته‌اند میان میانسالها با کمی فاصله، خواسته و ناخواسته، همان کارها را می‌کنند. دورم جمع می‌شوند و از چهارجزیی می‌گویند که یکجا خوانده‌اند. بزرگترها کمی شاکی‌اند از دخترها‌. سرهمین که سرشان توی گوشی بوده یا بگو بخندشان به آن طرف رسیده. اما دخترکان همه خوشحالند. راضی‌اند از پیوند عمیقی که میان‌شان با قرآن و مسجد پیش آمده، زیاد نیستند اما همین تعداد با علاقه بار چندمشان است که پا در مسیر اعتکاف گذاشته‌اند. راستش را بخواهید برای من همین هم خوب است. بس نیست ولی کافی است برای شاد شدنم‌. برای امیدم به آینده. آینده‌ی سبزی که قرار است به دست این‌ها، رقم بخورد. پیرترها کمترحوصله دارند اما آنها هم نورانی‌تر شده‌اند و مهربان‌تر. دخترها تجربه کرده‌اند که بیشتر روزشان را صرف عبادت کرده‌ و لذت برده‌اند. در همین روزهایی که رسانه‌ها تلاش می‌کنند ما و شما را و همین نسل را ناامید کنند.دور کنند و نقش شیطان و رنگ او را بزنند و بپاشند روی روحشان. تلاش کرده‌اند روحشان را قبض کنند و در تسخیر بی‌رحمانه‌‌ی نیروهای شیطان قرارشان دهند، با دروغ، با شهوت، با لذت، با فضاسازی‌های دروغ، با عادت دادن به پوچی، با زیباسازی زشت‌ها ، با عادی سازی قبیحات، با مظلوم جلوه دادن ظالم‌ها، با ظالم جلوه دادن مظلوم ها؛ اما این‌ها بااعتکاف آمده‌اند وسط آغوش خداوند. دل بریده‌اند از دنیا و ما فیها و عزیزانشان و دلبسته‌اند به لذت‌هایی که خیلی وقت است برای بعضی‌مان کم رنگ شده‌اند. دختر یازده ساله، کنارم آمده و بااشک از دلتنگیش برای حرم امام رئوف، حرف می‌زند. اشک‌هاش را با دست می‌گیرم و قربان صدقه‌ی دختری می‌روم که بزرگترین غصه‌ی دلش این است که نه ساله بوده و قدر زیارتش را ندانسته و حالا به خاطر وضع اقتصادی خانواده‌اش نمی تواند به زیارت برود و می‌گوید؛ شاید امام دوستم ندارد. برایش از ایت الله بهاء الدینی می‌گویم و نشستنش در صحن و برگشتش به قم بعد از راهی طولانی و اینکه در جواب کسی که پرسید؛ چرا تا ضریح برای زیارت نمی‌روید؟ فرمود: _من آنچه خواستم را همین‌جا گرفتم. برایش از قلب عاشقی می‌گویم که بوی معشوق می‌دهد و از زیارت زائرینی‌ که حواس‌شان‌ نه به جسم بزرگمردی است که به ظاهر آرمیده نه به حقیقت بزرگمردی که در مقابل هر زائرایستاده. و با خودم فکر می‌کنم خدا روز قیامت، چقدر حجت دارد که برای منی که تمام این نعمت‌ها برایم فراهم بوده و حسرت‌های خیلی‌ها خاطراتم است، رو کند و بابت تک تکشان از من مواخذه کند و به اعتکاف فکر می‌کنم و شهد شیرینی که چه خوب است که مزه‌اش زیر زبان تک تک جوان‌ها و نوجوان‌ها برود... این پنجمین مسجد است و پنجمین بار که حسرت پاکی دختران، حسرت به جانم می‌زند و دلم را تاسالهای پاکی و نوجوانی، بال می‌دهد. @AFKAREHOWZAVI
دخت علی را شناختم ✍ نسا خلیلی ۱. این «عالمة غیر معلمة» کیست؟ هر چند فهم بشری چون من به عظمت چنان بانویی نمی‌رسد و انگار از اقیانوسی به اندازهٔ ارزنی را فهم و تفسیر کنی، حتی کمتر؛ اما حقیر در زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، امیرمومنان(علیه‌السلام) را پشت دَر شعله‌ور از آتش دیدم. گاهی با تحمل رنج عظیم باید در معرکه، تنها ناظر بود؛ مکان می‌تواند تل زینبیه و گودال باشد یا خانه‌ای که هر روز پیامبر با گذر از کنار آن، بر اهلش درود می‌فرستاد؛ اما اینکه چرا خواص و عوام جامعه کار را به اینجا می‌رسانند، سخن دیگری است. ۲. دختر فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) را در سایهٔ مادر، برتر از زنانِ نمونهٔ قرآنی یافتم؛ جایی که حضرت آسیه در برابر شکنجه‌های طاقت‌فرسای فرعون رو به خدا فریاد بر‌می‌آورد که «وَنَجِّني مِن فِرعَونَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّني مِنَ القَومِ الظّالِمين، مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش» (سورهٔ تحریم، آیه۱۱) اما حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) پس از آسیب و غمی که همتا ندارد؛ به جای خدایا مرا نجات ده، می‌فرمایند: «از ما این قربانی را قبول کن». ۳. دختر امیرالمومنین را به عظمت روحش شناختم، آنجا که چون شیر غرّان همانند پدر در کوفه خطبه‌خوانی می‌کند؛ جایی که در مقام خواهر، مادر، عمه عزادار است. داغدار ظلمی است که بر امامِ دعوت‌شده و خاندان رسول‌الله رفته است. داغدار خون جگری است که در ماجرای کربلا بر پیامبر اسلام (صلی‌الله‌وعلیه‌واله) رفت؛ اما وسطِ نیزه‌داران، ساکتین مرعوب و خُلف‌وعده‌کنندگان، بی‌لرزش، در اوج قدرت و استحکام، وضع جامعه اسلامی را آسیب‌شناسی می‌کند. از نابودشدن کار‌های خوب کوفیان با تشخیص‌ندادن حق و باطل از پنبه شدن رشته‌های آن‌ها می‌گوید. دل‌ها را مرعوب و مقلوب می‌کند. ۴. عمه سادات را به قدرت تبیین تاریخی، شناختم. که «اگر زینب نبود؛ کربلا در کربلا می‌ماند.» او که توانست روایت خود را «روایتِ غالب» عصر پس از عاشورای حسینی کند و عمر کوتاهٔ حکومت امویان را کوتاه‌تر. قدرتِ غاصبِ به ظاهر پیروز در جنگ را به منفورترین‌ افراد تبدیل کند. یزید را که در بزم شهر شام به گذشتگان خود خطاب می‌کرد که «نیاکان من کجایید که به من افتخار کنید که انتقام شما را گرفتم»، به روزی بیاندازد که برای عوام‌فریبی، خود را فریب‌خورده ابن زیاد معرفی کند. ۵. «قهرمانِ جهاد تبیین» را با موقعیت‌شناسی‌های عاشورایی، شناختم؛ آنجا که گوش به فرمان امر ولی، در آن داغ عظیم، بی‌‌تاب نمی‌شود. در میانِ مردم، شعله‌های تبیین و تنبیه را روانهٔ ظلمتکدهٔ وجودی آن‌ها می‌کند که «گریه‌ می‌کنید؟ گریهٔ شما هرگز بند نیاید. این چه گریه‌ای است که شما می‌کنید؟ می‌دانید چه کردید؟ زحمات گذشته‌ی خود را نابود کردید.» ۶. این بانوی نمونهٔ مکتب اسلام در مقابل دشمن مغرور از پیروزی، بر جایگاه اقتدار سوار است و خطاب به ابن زیاد که با این سوال قصد تحقیر کاروان را داشت که «كار خدا را نسبت به برادرت و خاندانت چگونه ديدى؟» با صلابت می‌گوید: «من جز زيبايى و نيكى نديدم.» و صد البته که در برابر چشمان حقیقت‌بین، پروانه‌وار سوختن بر گِرد اطاعت از امر خدا برای هدایت انسان‌ها، نجاتِ تاریخ و ازبین‌بردن بدعت در اسلام، جز زیبایی چیز دیگری نیست. ۷. و یاد گرفتم که خون بر شمشیر پیروز است اگر راوی زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) باشد؛ در جنگ روایت‌ها و جنگ اراده‌های کنونی، بر ماست که روایت‌گر حقایق انقلاب باشیم، قبل از آنکه دشمن آن را روایت کند. «در عبور بستر تاریخ، سیل انقلاب پشت کوه فتنه جا می‌ماند اگر زینب نبود»(شاعر؛ قادر طهماسبی) @AFKAREHOWZAVI
🏴🏴 ✍️زهره قاسمی در میان شعله های کین و دود جز عقیله حجتی دیگر نبود خطبه های او میان معرکه عقل هر انسان عاقل می ربود وارث حیدر شد و شیر عرب کوه هم بانوی ما را می ستود برگ برگ عشق را در قتلگاه جمع کرد و قطعه ای دیگر سرود غصه ها را جز به زیبایی ندید ملجأ اهل حرم بود و عمود سر فرود آورده پیشش صبر هم زنده کرد اسلام را مانند رود حافظ قرآن روی نی شد و خون دل می‌خورد در شهر حسود اسوه ی علم و شجاعت زینب است بر گل باغ علی صدها درود ...🥀 @AFKAREHOWZAVI
🌴حسین(علیه السلام)در کالبد زینب(سلام الله علیها) ✍زینب نجیب زینب(سلام الله علیها ) کیست؟ آیا تنها می‌توان گفت او دختر علی(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها) است؟ آیا باید گفت او نوه‌ی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم ) است؟ آیا شناختِ او به خواهر بودن حسین(علیه السّلام) بس است؟ هرگز... هرگز در اندیشه نمی‌گنجد، وصف زینب فقط دختر، نوه و یا خواهرِ شایسته‌ترین و مقدس‌ترین انسان‌هایی باشد که هستی و عالم، از ازل تا ابد، به خود دیده است. پس او کیست؟ او کیست که رسالتش احیای رسالت پیامبر خداست؟ بُرَندِگیِ کلامش همچون بُرَندِگیِ کلام فاطمه است؟ قدرت صبرش به قدر قدرت صبر علی است؟ و رضای او در قربانی دادن به قامت رضای حسین می‌رسد؟ اما نه... باز هم زینب در این‌ها خلاصه نمی‌شود. اندیشه به بالاتر از این اوصاف نوید می‌دهد. پس زینب کیست که زبانم در وصفش قاصر است؟ اگر او را خواهر و مادر و عمه شهدای دشت کربلا هم بنامم، باز فهمم تشنه‌ی وصفی دیگر است. آری او شایسته‌ترین مأموم امام زمان خویش است. فضیلت او نه در نسبتش با سروران اهل بهشت، که او خود تمام قد سرور اهل بهشت است. او یک «زن کامل»، یک «آینه تمام عیار جمال و جلال حق» ، یک «اسوه‌ی یگانه در مسیر ولایت» است. او به راستی نشان داد که اگر قدم‌هایت را با ولی زمانت هماهنگ سازی بزرگ‌ترین رسالت‌ها را که بزرگ‌تر‌ین مردان زمانت نمی‌توانند به دوش بکشند به دوش تو می‌گذارند. همانند بانویی که رسالت رسوا کردن دستگاه فراعنه را به دوش کشید. درست مانند بانویی که رسالت به دنیا آمدن منجی زمان خویش را به عهده داشت. مانند همان زمان که بانویی، رسالت دفاع از حریم ولایت علوی را به تن خرید. ... و امروز زینب، از نسل والاترین زنان عالم، سنگین‌ترین وظیفه را که دیگر حسین نبود تا به دوش بگیرد؛ او به دوش گرفت و سرنوشت کربلا را نه آن طور که یزیدیان می‌خواستند رقم بزنند؛ بلکه آن‌طور که افلاکیان در عرش می‌خواندند رقم زد. حسین در گودال قتلگاه نماند... زینب ادامه حسین است... حسین در کالبد زینب، کربلا را ادامه داد.. امروز برای همه زنان عالم،زینب و بصیرتش،زینب و جهادش ،زینب و مقاومتش،زینب و صبرش، بهترین الگوست. @AFKAREHOWZAVI
صبر معنا شد ✍️آمنه خالقی فرد سلام بر بانویی که مصیبت آل الله را به چشم دید ،و صبر کرد . غم از دست دادن جدش رادید و صبر کرد تازه اول راه است. بی تابی مادر در غم از دست دادن پدر ،حکایت میخ و در و دیوار و خانه خالی از مادر را دید و صبر کرد. خانه نشینی و سکوت پدر بعد از غصب خلافت ،فرق به خون نشسته پدر را دید و صبر کرد. مظلومیت برادر،جگر پاره پاره اش در تشت را دید و صبر کرد. عاشورا دید و جگرش برای حسین از جای کنده شد و باز هم صبر کرد. و باز هم صبر کرد. منزل به منزل صبر کرد. به آغوش جدش بازگشت رنجور و خسته و دلشکسته و باز هم صبر کرد. صبرش او را تا خدا رساند. @AFKAREHOWZAVI
روزهای سپید ✍️فاطمه میری این روزها به ایام البیض معروف است. از روزی شروع می‌شود که فاطمه بنت اسد دست بر دیوار کعبه می‌گذارد و خدا خودش و فرزند داخل بطنش را به میهمانی خود می‌پذیرد و علی(علیه‌السلام) متولد می‌شود. ایام البیض ختم می‌شود به وفات شهادت‌گونه نواده همان بانو که خدا میهمان خانه خودش کرد. زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) بابایی ترین دختر دنیاست، هم در رسم صورت و هم سیرت و هم درصوت؛ همه حیدری‌اند. دقایق پایانی این روز به یاد مادری دل‌شکسته است و اعمالی که توسط این بانو از معصوم به ما رسیده است. مادری که یاد می‌دهد چگونه برای رهایی فرزند از جور زمانه به خدا متوسل شود و مادران در این روز از خدا عاقبت به‌خیری برای فرزندشان می‌خواهند. این روزها مادرانه است از جنس فاطمه بنت اسد، از جنس سیده زینب و از جنس مادرِ داود، داودی که به پاس دعای مادرش نامش در تاریخ ماند. این روز‌ها روزهای سپید مادرانه است. @AFKAREHOWZAVI
🔖مهمان ویژه‌ی اعتکاف ✍️آمنه عسکری منفرد مادر در سجاده بود که باصدای دختر به‌خودآمد. «مامان زود بیایید! این دخترها را ببینید! رفتند پیش آقا جشن تکلیف گرفتند خوش به حالشون!...کاش من هم بین آنها بودم!...» مادر که اشک در چشمانش حلقه زده بود، وقتی شوق و حسرت  آمیخته با اشک را در چشمان ریحانه دید، گفت: «انشاالله تو جزء معتکفین میشوی. آنجا از خدا بخواه زیارت روی ماه آقا روزی ما هم بشود.» یک هفته بود که منتظر خبر بودند. قرار بود از طرف مسئول فرهنگی  حوزه به آنها خبر دهند که آیا ریحانه، واجد شرایط حضور در این مراسم هست یا نه. مادرش نذر امام جواد کرده بود، حالا که دخترش این همه مشتاق حضور است، شرایط برای حضورش فراهم شود. بالاخره دو روز مانده به شروع مهمانی، مسئول  حوزه  برای آخرین بار تماس گرفت و اعلام کرد متاسفیم، دختر شما ۱۲ سال دارد و  برنامه های فرهنگی اعتکاف ما برای دختران نوجوان و جوان ۱۴ تا ۲۰ سال برنامه‌ریزی شده. دختران مشتاق ۱۲ساله‌ی زیادی مراجعه کردند و ما همه‌ی تلاش خودمان را کردیم اما متاسفانه... » مادر درحالی‌که فکر‌می‌کرد چطور به ریحانه خبردهد، در قلبش خدا را شکرمی‌کرد که دختران هم‌سن وسال ریحانه، این‌قدر از اعتکاف امسال استقبال کردند. این نشانه‌ی روشنی از پررنگ بودن حضور پروردگار در قلب نوجوانانی بود که به تازگی طعم بندگی را چشیده‌بودند. اما در دلش هم ناراحت بود که این فرصت ناب نصیب ریحانه نشده. او دیده بود که دختر نوجوانش چطور خودش را برای حضور در این برنامه آماده کرده، به دنبال همسفر امین برای حضور در این سفر پربرکت بوده، اما حالا نمی‌توانست در مهمانی خانه‌ی خدا حاضر شود.  شب شد و ریحانه که طاقتش تمام شده بود، با هیجان و اضطراب از مادر پرسید: «چه شد؟ آیا می توانم در اعتکاف شرکت کنم؟» مادر دخترش را در آغوش کشید و  با ناراحتی جواب داد: «دختر گلم انشالله سال آینده. ظاهرا ظرفیت خالی باقی نمانده تا بتوانند از دخترانه ۱۲ ساله هم پذیرایی کنند چون قرار بود برای شما برنامه های ویژه‌ای تدارک ببینند، اما ظاهرا شرایط مهیا نشده.» برای لحظه‌ای هر دو سکوت کردند.مادر می‌دانست که چقدر فرشته کوچک خانه ناراحت شده اما کاری از دستش برنمی‌آمد.  برای شب میلاد امام علی (ع) در خانه مهمان داشتند. همه‌ی‌ وسایل پذیرایی رو آماده کرده‌بودند، اما هر دو بدون اینکه با هم از اعتکاف صحبتی کنند، به فکر سعادتی بودند که از ریحانه سلب شده‌بود. جمعه شب وقتی مهمانی تمام شد، ریحانه سراغ گوشی رفت تا سرگرم شود. یکدفعه صدای شادی‌اش بلند شد: «مامان ! مسجد‌الرضای محل خودمان، برای دختران ۱۲ تا ۱۸سال اعتکاف گذاشته. ای کاش اینجا ثبت‌نام کرده بودیم.» مادر بلافاصله با مسئول بسیج تماس گرفت و شرایط را توضیح داد اما جایی خالی در مسجد نمانده بود. مادر از عمق حان به امام رضا متوسل شد تا بهترین را برای دخترش بخواهد، انگار همین اعتماد قلب و جانش را آرام کرد. صبح روز ۱۳ رجب،  مادر که فرشته‌ی پاک خانه را روزه‌دار دید، فکری به ذهنش رسید. از طرفی می‌دانست که اولین شرط از شرایط اعتکاف، حضور معتکف از شب سیزدهم ماه رجب در مسجد است. بلافاصله با معلم ریحانه تماس گرفت و ماجرا را تعریف کرد. خانم معلم از فکر مادر استقبال کرد و قرار شد بعد از اعتکاف در درس‌ها به او کمک کند اما... 🔗ادامه متن در صفحه نویسنده @AFKAREHOWZAVI
حضرت زینب ( سلام الله علیها ) و مدال انسانیت ✍️بانو آلاله آنگاه که در پشت درب‌های تنهایی و بی فایی زمانه محبوس شده‌ای حسین وجودت را می یا بی که با ندای آرام بخش خود تو را به صبوری و استقامت دعوت می نماید ، آنگاه که فصاحت و بلاغت گفتارت همچون رعدی برق آسا دل های خاموش و خفته در خواب غفلت آد م ها را می رباید و از غم و اندوه زمانه قامتت همچون شمشیری بی عدالتی ها را می شکافد و از باران وجودت پرده های فریب و نفاق شسته می -شود آنگاه که حجابت سایبان زمینان است و کوچه پس کوچه های بی کسی را در پشت پرده سکوت زمانه طی می‌کنی ، کجاوه وجودت ندای آزادی و حریتت را سر میدهد ، تاریخ مدال افتخار و انسانیتت را گردن آویز وجودت می نماید و آنگاه که ندای ((ما رأیتُ إلاجَمییلا )) ی وجودت در آسمان ها طنین انداز می شود به عنوان بهترین الگو در تاریخ به یادگار می مانی ......! @AFKAREHOWZAVI
دردسر زمین ✍️فاطمه شکیب رخ ای زمین گاهی بی‌قراری‌هایت برای ساکنان درد‌ساز می‌شود، تو از سنگینی بار عبد خاطی می‌لرزی و ما از غم مصیبت فریادهای تو به اندوه می‌نشینیم. گاهی برای خودمان یکدیگر را به توبه بر درگاه خداوند سفارش کنیم که داغی گناه‌مان، حال ناخوش را به غیر، ابتلا نکند. @AFKAREHOWZAVI
زمین بی‌قرار ✍️نجمه صالحی بی‌قراری‌هایش همه را تکان داد. چه بی‌خبر آمد اما تکان‌دهنده و ویران کننده. در سکوت آمد. تیک تاکِ زلزله، تیک تاکِ ساعت را ساکت کرد، آوای لای‌لای مادران در ویرانه‌‌ها مدفون ‌شد. گاهی غافلیم از هم، از خود، کسی چه می‌داند شاید این غم و محنت از غفلت ما ست! غفلت، بی‌قرار کرد زمین را! با صد ریشتر ناباوری، عشق و امید، اصلا تمام آرزوها مدفون شدند زیر خروارها خاک! استاد شفیعی کدکنی: «از زلزله و عشق خبر کس ندهد آن لحظه خبر شوی که ویران شده‌ای...» @AFKAREHOWZAVI