eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
727 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
213 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 بلوغ و شکوفایی انقلابی ✍ زهره جهانگرد، با ارسال یادداشتی به نویسندگان افکار بانوان حوزوی پیوست. [۱]. وقتی می‌خواهیم از دستاوردهای انقلاب‌ اسلامی صحبت کنیم و بخواهیم تک‌تک دستاوردها را بیان کنیم، کتاب صعود چهل‌ساله که بسیار زیبا دستاوردهای انقلاب‌ اسلامی را در مقابل دستاوردهای زمان رژیم پهلوی بیان کرده و با همدیگر مقایسه کرده کتاب بسیار زیبایی است. [۲]. بعد از انقلاب اسلامی زن جایگاه اجتماعی و فردی خود را به معنای واقعی پیدا نمود. در زمینه‌ی تحصیل و فعالیت اجتماعی، متناسب با ویژگی‌های زن بوجود آمد. زن عفت و حیای خود را رعایت می‌نمود و هم فعالیت اجتماعی چندین‌برابر نسبت به قبل از انقلاب‌ اسلامی داشت. [۳]. دستاوردها برای زنان بعد از انقلاب‌ اسلامی را می‌توان به درصد اشتغال زنان، درصد تحصیل زنان، درصد اساتید زنان در دانشگاه‌ها، درصد زنان پزشک، درصد زنان متخصص و فوق متخصص در زمینه‌های مختلف و معرفی زنان نخبه در داخل و خارج از کشور را بیان کرد. [۴]. بعد از انقلاب‌اسلامی برخلاف ارزش‌های غربی، زن به‌عنوان ستون خانواده نقش اصلی و محوری خود را ایفا نمود. نتیجه‌ی آن تربیت فرزندان درجهت پیشرفت کشور در زمینه‌های مختلف بود. [۵]. بعد از انقلاب اسلامی نقش مردان در سازندگی و پیشرفت کشور در همه‌ی زمینه‌ها پررنگ بوده است.(علمی، نظامی، جهادی، اجتماعی و...) که در بسیاری از این موارد زنان هم درآن مشارکت دارند. [۶]. قبل از انقلاب‌ اسلامی زن و مرد در درجه‌ی اول برده‌ی استعمار بودند، سپس مشغول ساختن مردم به اموری مانند کاباره‌ها و رقاص‌خانه‌ها و فعالیت‌های بیهوده بود. مردم را سرگرم نمایند و در آن طرف، استعمار کار خود را پیش ببرد. این یکی از سیاست‌های اصلی دشمن می‌باشد. [۷]. انقلاب‌اسلامی یک تحول فکری در بین مردم ایران بود. (علی‌رغم تبلیغات دشمن در طول ۲۰۰ - ۳۰۰ سال گذشته که مردم ایران توانایی مدیریت کشور خود را در زمینه‌های مختلف ندارند) مردم ایران توانستند با رهبری امام خمینی (رحمةالله‌علیه)، به این بلوغ فکری برسند که با اتحاد و همدلی می‌توانند موانع پیش‌رو را کنار بگذارند و ابزار آن را در تقویت دین و فکر خود پیدا کردند. علی‌رغم تبلیغات این روزها که می‌گویند انقلاب‌ ایران مانند اغتشاشات ۱۴۰۱، نوعی جنگ مسلحانه علیه رژیم ستم‌شاهی بود هرگز امام‌ خمینی به این راضی نبود و انقلابی‌ها را منع می‌نمود حضرت امام دنبال تغییر فکر مردم و تقویت خودباوری مردم بود. [۸]. تقویت ایمان تنها ایمان فردی نیست، ایمان اجتماعی هم هست، به این معنی که ما برای مبارزه نیاز به وحدت داریم و این وحدت حول محور الله و ولایت‌فقیه می‌چرخد و ولایت فقیه همان اعتقاد اجتماعی به نقش دین در جامعه بود که در مقابل رژیم دیکتاتوری می‌ایستاد. [۹]. در این چند سال در کشورهای مصر و تونس دیدیم که انقلاب شد، ولی تحول فکری و ایمانی به معنای واقعی نبود و اعتقاد ضعیف به ولایت فقیه، نتوانست آنها را متحد نماید، و نتوانستند در مقابل کشورهای سلطه‌گر و عوامل داخلی آنها بایستند. ابتدا پیروز شدند ولی در ادامه موفق نبودند و شکست خوردند. [۱۰]. تحول فکری و ایمانی در سطح اجتماعی کشور ایران بعد از انقلاب اسلامی باعث شد در اکثر زمینه‌های فردی و اجتماعی بتوانیم آثار این تحول را ببینیم. رأی به جمهوری اسلامی در نوع خود بی‌نظیر بود که اول انقلاب رخ داد، بعد از آن ایستادگی جمعی مردم ایران در مقابل تجاوز رژیم بعث عراق بود که استعمار غرب و شرق از آن حمایت می‌کردند. [۱۱]. از دستاوردهای انقلاب‌ اسلامی، تحول اعتقادی و فکری، فردی و اجتماعی می‌باشد؛ اینکه ما می‌توانیم پیروز شویم و پیشرفت کنیم و انقلاب را به اهداف خود نزدیک نماییم بزرگترین دستاورد انقلاب‌ اسلامی می‌باشد. (۵/ ۱۱ /۱۴۰۱) @AFKAREHOWZAVI
🔸️بچه زرنگ‌هایی که "مرد میدان" شدند❗️ ✍️زهراسعادت بچه های انقلاب را می‌گویم همان‌ها که در اوج سختی‌های حکومت نظامی شاهنشاهی، با دلی دریایی اعلامیه‌های روشنگرانه معمار کبیر تفکر انقلابی ایران اسلامی را منتشر نموده و به پیروزی افتخار آفرین عقیده مبتنی بر حماسه آفرینی عاشورایی کمک بسزایی نمودند و چه بسا در بهار آزادی شکوهمند میهن اسلامیشان جایشان سبز و پر طراوت بوده است! بچه زرنگهایی که با اولین تجاوز دشمن بعثی به ناموس وطن،با وجود سن کم و بی تجربگی در جنگ نظامی با کشورهای پشتیبان صدام ،نخبه ترین و مبتکر ترین فرمانده های جنگ را در هشت سال دفاع جانانه از وطن تربیت نمودند تا حتی یک وجب از میراث قهرمانان این مرز و بوم به دست نااهلان و دشمنان نیفتاده و با نثار خونهای پاکشان نهال نورس انقلاب اسلامی را آبیاری نموده و پشتیبان ولایت فقیه بودند! نسل به فرموده امام راحل (ره) که سربازان در گهواره تعبیر شدند همچنان ادامه یافت تا آنجا که در اولین بی حرمتی به حریم آل الله(علیهم السلام) تاب نیاورده و اراده های پولادین خود را در برابر تفکر پلید داعش صفتان جزم نموده و در جبهه مقاومت عراق و سوریه که شریانهای حیاتی حریم اهل بیت (علیهم السلام) در منطقه به حساب می آیند،با پشتوانه تجربیات موفق دفاع هشت ساله مان در برابر دشمنان تا بن دندان مسلح شرق و غرب،به یاری ملتهای مظلوم در بند داعش شتافته و حرمت دختران و زنان مظلومشان را بر خود لازم دانسته و اجازه کم شدن حتی یک آجر از حرمهای مقدسشان را به دستان آلوده دشمن زاییده تفکر یهودی ندادند! بچه زرنگهایی که با تلاش فراوان خود را در لشگر مجاهدان زینبیون جا زده و همپای برادران دینی افغانستانی به دفاع عباس وار از حریم عمه سادات پرداختند تا به دنیای توحش زده بفهمانند که اسلام مرز نمیشناسد و هر جا فریاد مظلوم آزاده ای بلند شود،تا پای جان به یاریشان می شتابند! آری،بچه زرنگهای تربیت یافته در مکتب سلیمانی عزیز،ولایت فقیه را رکن نظام اسلامی فرض نموده و همچنان در هر فتنه ای که با شرارت ایادی دست نشانده آمریکا و اسرائیل در راستای تضعیف پشتوانه ملی و مذهبی به وقوع میپیوندد،همچنان با تاءسی از رفقای شهیدشان بی هیچ تعللی،"آرمان" گونه در دفاع از امنیت این مرزو بوم جان شیرین خود را به کف گرفته و از هیچ تهدیدی نمی هراسند! اکنون دنیای پوشالی غرب به خوبی می داند که این نسل مجاهد همچون چشمه ای زلال در حال جوشش است و درخت تنومند انقلاب به شکرانه رشد معنوی جوانان غیرتمند ایرانی محکم و پابرجا میماند تا بزودی عَلَم سرخ قیام حسینی را به دست صاحب اصلی دنیا سپرده و سرباز لشگر مخلص موعود منتظر در عصر ظهور باشند! @AFKAREHOWZAVI
✍️مهتاصانعی لیلی عاج ( کارگردان فیلم ) می‌گوید: «ما یک سوژه‌ی ملتهب را به یک سوژه‌ی درام تبدیل کردیم.» هرگاه اسم مادری منتظر می‌آید، ناخود‌آگاه یاد مادران شهید می‌افتم. همان مادری که به عشق فرزند غواصش لب به ماهی نمی‌زند یا ترسیم انتظار مادر شهید در فیلم . این یادآوری خاصیت ما دهه‌ی شصتی‌هاست. اینجا هم مادری به انتظار فرزندش قهرمان می‌شود. اما نه از جنس شهید بلکه از جنس فرزندی که در تاریخ و قدمت منافقین رها شده و خبری از نام و یادش نیست. مادر تمام راه‌های رفته و نرفته را برای فقط یک بار دیگر دیدنِ جگرگوشه‌اش امتحان کرده‌است اما گویا این مسیرها فاقد رهیافتی برای دیدن دوباره‌ی عشق هست. مادر از تهران تا تیرانا روزگار را ورق زده‌است اما منافقین و پروپاگاندای لَجَنش جز سقوطِ مسیر چیزی نیستند. دلم دلم دلم سوخت برای نجواهای به یغمارفته‌ی این مادر، کاش فرجی شود. بابت تهیه‌ی این فیلم واقع‌گرا از عوامل فیلم و جشنواره‌ی فجر بی‌نهایت متشکرم. تنفیر منافقین هیچ‌وقت مجالی نداده‌ بود برای پیگیری این مادران چشم به انتظارِ بزرگوار. با مدیریت ابراهیم خدابنده یکی از اعضای جداشده‌ی منافقین پیگیر امور این عزیزان هست. @AFKAREHOWZAVI
دقایقی پدر و دختری در بیت/ فرشته‌ها با خودشان رنگ آورده بودند ✍️زینب رجایی بعضی‌ها چادرنمازشان را از مدرسه گرفته‌اند؛ برخی هم از خانه با خودشان آورده‌اند و با بقیه فرق دارند، اما گل وجه اشتراک همه دختران امروز است. دم در ورودی به همه سجاده داده‌اند. سجاده‌ای نباتی رنگ با حاشیه سبز و صورتی. توی کیف هر سجاده هم یک ماسک گذاشته‌اند، ماسک‌های کوچک و صورتی. مسئول برنامه مدام به بچه‌ها یادآوری می‌کرد ماسک‌هایشان را بزنند. دختر بچه‌ای ماسک آبی روی صورتش داشت. مربی سراغش رفت: «مامان جان! ماسک‌ات را بزن». جواب داد: «ماسک دارم که!» دو زانو روبرویش نشست و گفت: «نه! همان ماسک صورتی که همه زده‌اند. امروز همه قرار است ماسک صورتی بزنند...» دختربچه که دو ساعتی بود انتظار دیدار را می‌کشید با جدیت پرسید: «یعنی آقا هم امروز ماسک صورتی می‌زند؟» معصومیت سوالش و انتظاری که تمام فکرش را پر کرده بود، مربی مذکور را به خنده انداخت؛ همانطور که ماسک صورتی را پشت گوش دخترک گیر می‌انداخت، گفت: «نمی‌دانم؛ شاید ماسکشان صورتی نباشد؛ باید صبر کنیم تا بیایند...» 🔗متن کامل در آدرس لینک https://www.mehrnews.com/news/5700225 @AFKAREHOWZAVI
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
. 🌐 به میزبانی خبرگزاری حوزه ✍️ نخستین محفل یادداشت‌خوانی بانوان حوزوی برگزار می‌شود 🔗 خبرگزاری حوزه @HOWZAVIAN @AFKAREHOWZAVI
دِپرَم ✍🏻 زهرا کبیری پور، عضو تحریریه مجتهده امین «شارلی ابدو» این بار با کشیدن کاریکاتوری درباره‌ی زلزله‌، به دو کشور مسلمان، هتاکی کرد. شارلی ابدو در جدیدترین کاریکاتور خود زمین‌لرزه‌هایی که ده‌ها استان در ترکیه و سوریه را ویران کرده است و در پی آن هزاران نفر جان خود را از دست داده و آواره شده‌اند را به سخره گرفته است. در این کاریکاتور شارلی ابدو درباره‌ی زلزله در ترکیه و سوریه، ساختمان‌های مخروبه‌ را کشیده و روی آن نوشته است: نیازی به ارسال تانک نیست. ترک‌ها به زلزله دِپرَم (Deprem) می‌گویند، نمی‌دانم این واژه بر چه اساسی بر روی این بلای خانمان‌سوز وضع شده است. اما هرچه که هست آوای شنیداری‌اش نوعی استرس و تنگی نَفَس را با خود به بار می‌آورد. از روزی که این بلا به جان بعضی از شهرهای ترکیه و سوریه افتاده است، پژواک آوای این کلمه مدام در گوشم زنگ می‌خورد. زیر و رو شدن خانه و زندگی انسان در چند لحظه، مسئله‌ی غیر قابل تحملی است. اینکه صبح روزی که شبش را در آرامش خوابیده‌ای، آواره بیدار شوی دل هر دردمندی را به درد می‌آورد. اما اینکه همین بلای خانمان سوز دست‌مایه‌ی مسخره کردن شود، نشان بی‌شخصیتی و بی‌فرهنگی است، که فرانسه با حفظ مسئولیت خود در ستون بی‌فرهنگی اروپا آن را به خوبی انجام می‌دهد. # @AFKAREHOWZAVI
حاشیه نگاری مراسم رونمایی کتاب شهید مصطفی نبی‌لو ✍️سمیه رستمی رونمایی کتابی بود که قبل از انتشار افتخار داشتم خوانده باشمش. اصلاً یک حال چخوفی خاصی داشتم، وقتی دوستم فایل کتابش را برایم فرستاد و گفت نظرت برایم مهم است. حتی جوری شده بود که دلم می‌خواست بنشینم آثار چارلز دیکنز و سایر دوستان را هم نقد کنم. البته من غربزده بدبخت نیستم که فقط آثار آنها را قبول داشته باشم و نویسنده‌های وطنی را نقد نکنم. نخیر ابتدا خدمت یَک یَک نویسنده وطنی رسیده‌ام؛ پنبه نادر و چوبک و هدایت سایر رفقا را جوری زده‌ام که پشمی به کلاه هیچ‌کدامش نماند. البته این هم از خاصیت چند جلسه شرکت توی کارگاه مجازی داستان‌نویسی است و دانستن توفیر میان صحنه و توصیف. مریم‌ پیام داد که دعوت هستم برای رونمایی کتابش. البته تا قبل از این دعوت، خانم دوست محمدیان می‌نامیدمش؛ اما حالا قضیه فرق داشت و کتابش چاپ شده بود. باید نشان می‌دادم رفیق فابیم با هم. پس دیگر اسم کوچکش را صدا می‌کنم. برای کتاب دومش می‌گویم مری فقط مانده‌ام برای کتاب سومش چیکار کنم که نشان بدهم ته رفاقتیم البته تا آن موقع خدا بزرگ است. چهارشنبه هر جور بود از زیر دست و پای بچه‌ها و کارهایم خودم را بیرون کشیدم و راهی شدم. سعی کردم اصلاً به ساعت نگاه نکنم که از ده و نیم صبح گذشته بود و مراسم شروع شده بود. به محل مراسم رسیدم نشر جمکران. در بسته بود. فکر کردم مراسم تمام شده. مریم گفته بود پذیرایی دارند ولی آن لحظه تنها حسرتی که داشتم برای جاماندن از آن جمع فرهیخته بود نه پذیرایی که اصلاً در وادی علم کیک و نسکافه مجانی ارزشی ندارد. هوس کردم از حرص تمام زنگ‌ها را فشار بدهم و فرار کنم؛ اما امان از شخصیت فرهیخته‌ام که اجازه نداد. پس کلاً چهارتا زنگ زدم و دیدم که در به اذن خداوند باز است من الکی جلوی در ایستاده‌ام در را محترمانه هل دادم و وارد شدم. کفشی آنجا نبود پس حدسم درست بود مراسم تمام شده بود خانمی از پایین پله‌ها سلامم کرد و دعوتم کرد بروم پایین. کفش‌ها را همانجا جلوی در کندم و رفتم. به محض ورود مریم را دیدم عذرخواهی کردم که دیر شده ولی گفت به موقع آمده‌ام. سالن تقریبا پر بود به زور صندلی پیدا کردم و نشستم دیدم خانم بغل دستی‌ام پذیرایی دارد. گفتم: مثل بچه آدم برایم پذیرایی می‌آورند؟ که گفت نه خودت از جلوی در بردار! من هم که نمی‌خواستم دست مریم را رد کنم، رفتم سراغ میز. اصلاً از قدیم گفته‌اند نسکافه مراسم رونمایی کتاب حاجت فرهنگی می‌دهد. تا سرجایم برگردم مراسم هم شروع شده بود. ابتدا خانم شریعتی درباره سختی کار نویسندگی زندگی‌نامه شهدا و حرف و حدیث‌های مردم گفت و بعد درباره فانتزی صورتی و کتاب‌نخوانی آقایان صحبت می‌کردند که از ایشان پرسیدم: این حرف‌ها به مناسبت روز مرد است؟ خانم شریعتی تایید و تحسین کردند که آفرین بله. البته بعید می‌دانم با توجه به بُعد فاصله اصلاً شنیده باشند من چه گفتم. فقط از خنده حضار متوجه شد و خواستند از تک‌و‌تا نیوفتند. اواسط جلسه چشمم افتاد به حیاطی که به سالن راه داشت. از خانم بغل دستی‌ام پرسیدم: اینجا چیه؟ گفت: خودت برو ببین! بنده هم بی‌تعارف رفتم تا سرکی کشیده باشم. محوطه سر پوشیده‌ای بود که دیوارهایش با گلدان‌های متنوع تزیین شده بود. یک سمت کامل پتوس بود با شاخه‌های آویزان و سمت مقابل گلدان‌های دیوار‌کوب شفلرا و گل‌هایی که امروزه خیلی تو گلفروشی‌ها می‌بینم. کف هم چمن مصنوعی کرده بودند. وجود یک پنکه پایه بلند آن گوشه خیلی تو ذوق می‌زد. سرویس بهداشتی هم آنجا بود. برگشتم به سالن دیگر نوبت مریم بود درباره کتابش صحبت کند. به نظرم خیلی مسلط و آرام صحبت می‌کرد. صحبت‌های مریم درباره شخصیت بی‌نظیر شهید نبی‌لو که تمام شد، آمد و ردیف جلوی ما نشست. اشاره کرد بیا پیشم بشین. دست‌هایش از هیجان یخ کرده بود. متوجه حرف‌های همسر شهید شدم. اینکه گفت شهادت دعای مستجاب ۲۷ساله خانه ما بود. یک لحظه خودم را در برابر عظمت عجیبی حس کردم. اینکه آدم چطور از عزیزترینش دل بکند. اشکم سرازیر شد از بهت این عظمت. بعداز صحبت‌های همسر شهید نوبت به امضا و هدایا رسید. بسته هدیه مریم را گرفتم و به باقی دوستانش که آنها هم مریم را مریم خطاب می‌کردند؛ خواستم نشان بدهم درست که همه رفیق جینگ مریم هستند اما جینگیَّت من در رفاقت با او بیشتر است. گفتم: اینا رو برا مریم «جون» نگه می‌دارم. سبد و دسته گلی هم آورده بودند. به مریم جون گفتم: این‌ها را کمکت، می‌برم خانه خودمان که دیدم مریم جون چون ما را از قبل می‌شناخته، پسرش را همراه کرده. برای حاشیه‌نگاری از پسرش، ایمان خواستم عکس بگیرم. ایمان جوری فیگور گرفت که یعنی من حواسم نیست. بالاخره بعد از چند عکس راضی شد که کاملاً مشخص است، حواسش نیست. می‌خواستم حاشیه‌ای برای این مراسم بنویسم؛ علاوه بر جینگیت رفاقت من و مریم جون؛ فرهیختگی‌ام هم ازش چکه کند. @AFKAREHOWZAVI
«فقط بیاور» ✍️زهرا نجاتی، عضو تحریریه مجتهده امین پیرزن دوباره با مهربانی خیره شده به من و دخترانم. با حالتی شرمسار می پرسد؛ به مادرت کشیده‌ای که دخترزا شده‌ای؟ برای بار هزارم می‌گویم:_ نه عزیزم. پسرهای مادرم سقط می‌شدند من اصلا باردار نشدم برای پسر. فرق می‌کند. هربار که از اینکه بستگی به مرد دارد که پسر بیاوری یا دختر، برایش می‌گویم، باز بر می‌گردد، به همین نقطه. دلم خوش است که بدجنس نیست که نمی خواهدطعنه بزند. که مهربان است و سوالی که از ذهنش روی زبانش آمده می‌پرسد. این بار اما وقتی این حرف را می‌زند و بعد می‌گوید؛_ دیگر باردار نشو.اگربازهم دختر آوردی، چه؟ لبخند می‌زنم؛ در دلم می‌گویم؛_ یعنی بد است که خودتان هفت دختر دارید؟!اما نمی‌گویم. به جایش می‌گویم؛_ می‌‌دانید اوضاع جمعیت کشورما خیلی خراب است. ده سال است رهبری هرجا نشسته و در جلساتش مداوم تاکید کرده اما اخیرا گلایه کرده که به جز چند. بچه هیاتی کسی حرف مارا گوش نکرده! می‌گویم: _می‌دانید اینقدر اوضاع خراب است که دیگر کاری نداریم ولایی یا غیر ولایی. الان دیگر باید هرکس هر ایرانی، هرکس که به وجب وجب این خاک، علاقه دارد، فرزند بیاورد بدون ترس از اینکه باز دختر باشد یا باز پسر. بدون ترس حرف دیگران یا گلایه های اقتصادی. حتی امروز دانستم که بدون اینکه دغدغه‌ی تربیت موفق داشته باشد. دیده‌اید مادرهایی که می‌گویند:_ می‌ترسیم نتوانیم تربیت کنیم؟ حواستان بوده به سخن پیامبر که در قیامت به تعدادشان تفاخر می‌کنم؟ یعنی خود ازدیاد نسل برایم مهم است. یعنی تو فرزندت را بیاور، اگر سقط شد، که شفیعت خواهد بود و تو کارخودت را کرده‌ای. اگر به دنیا آمد و تو نوح بودی و او کنعان شد، بازهم ثوابت تربیت را برده‌ای! ولی فرزند بیاور. می‌گویم؛ متاسفم که عده‌ای زن را مصرف کننده می‌دانند، اما دوره‌ی این حرف گذشته، همانطور که باید دوره‌‌ی این بگذرد که پسرآوری هنر است و دخترآوری ذلت. می‌گویم: _وقتی مرد نزد امام صادق گلایه کرد از دختر دار شدنش، امام به او فرمود:_ به جای غلامی که در سوره‌ی‌ کهف، قصه‌ی کشته شدنش به دست خضر آمده، خداوند به آن پدر ومادر، دختری داد که هفتاد پیامبر از نسلش پدید آمدند. می‌گویم؛_وقتی اوضاع جمعیت این است، آوردن دختر، نه تنها رحمت خداست، بلکه وظیفه‌ ‌ایست که از تربیت چندنسل خدا روی دوش ما می‌گذارد چون هر دختر می‌تواند چندین فرزند بیاورد و تربیت کند، ظرفیتی که به این وضوح، در پسرها نیست. پیرزن به نقطه‌ای دور دست خیره می‌شود، بعد انگار تسلیم شده باشد، می‌گوید:__خیرببینی مادر. لبخند می‌زنم و هزارباره خدا را برای داشتن چهاردختر شکر می‌کنم! @AFKAREHOWZAVI
مادرانه های من☘ ✍️زهره ابراهیمی، عضو تحریریه مجتهده امین ⭕️بی بی سی خبیث که سال‌ها از سیاست‌های وزارت بهداشت درباره حمایت می‌کرد از اینکه سخنان رهبری درباره‌ی ازدیاد جمعیت مورد توجه قرار نگرفته است ذوق زده است.⭕️ «امیدوارانه» ای ...که نیمه تمام در گلویت رسوب شد! دشمن به «تو» بخاطر«امیدواری» ات به «ما»، پوزخند می‌زند. از شرم بر کدام خاک حسرت فرو روم.بغضی شدیم که از چشمت افتادیم. بارها و بارها این کلیپ را پلی کردم. برای بارداری پنجم به شدت منع شده بودم اما آتش پوزخند دشمن به تو، تمام وجودم را می‌سوزاند. میدان نبردی بود که ترس از جان مرا به کناره می‌کشید. ناخودآگاه به یاد همه کسانی می‌افتادم که در طول تاریخ با توجیه‌تراشی حرف امام خود را بر زمین نهاده و سرخوش راه خود رفته‌اند و زمین خوردند. عاجزانه از خدا خواستم خودش مرا در مسیری که مصلحت می‌داند قرار دهد. دوهفته بعد، میهمان بدن من شد و من عاشقانه با تمام وجودم پذیرایش شدم.از اولین روزها محک امتحان شروع شد و من دل‌نگران روسیاهی. تهوع خیلی شدید و مشکلات عجیب و غریب بارداری که یک دقیقه هم به من امان نمی‌داد.گویا گام های ضعیفم باید استواری یک ادعای سنگین را ثابت می‌کرد. در اوج لحظاتی که جسم ناتوانم مرکب امتحان بود اشک می‌ریختم و از خدا می‌خواستم این را از حقیر بپذیرد. سرزنش تیز و بران اطرافیان آخرین قطرات رمق را هم از من می‌ربود و تنها دلخوشی من امید به «امیدواری» تو بود. بارها و بارها با خودم درس ولایت پذیری را تکرار می‌کردم و مشق عشقی مبهم را با خون دل می‌نوشتم. روزهای سختی بدنم میزبانش بود و ناتوانی ‌و ضعف شرمگینم می‌کرد. هنگامی که طفلم بعد از نه ماه پر تلاطم در آغوشم آرام گرفت، لمس گونه‌های لطیفش خستگی نبردی سخت را از تنم خارج کرد و صدای تسبیح گریه‌اش آرام جانم شد. @AFKAREHOWZAVI
لحظه بیداری ✍️طیبه فرید غالب درگذشتن‌های پیرامونم ناگهانی و غافلگیرانه بود و انگشت‌شماری از سالمندان و مریض‌های لاعلاج بودند که مدتی زمین‌گیر شدند و بعد درگذشتند! و تجربه نشان می‌دهد احتمالا من نیز به یکی از این دو شیوه بدرود حیات خواهم گفت. حلقه‌ی ازدواجم، کتاب هایم، بوفه ی ظرف‌های عتیقه ی گلسرخی‌ام، اتاقم، میز کارم، کشوی نوشت افزارم و آن شکلاتی که همسرم با عشق برایم خریده بود و من به یادگار نگه داشته بودم، آلبوم خاطره‌هایم، همه و همه را وارثان میان خودشان تقسیم خواهند کرد حتی آن پنجره ی بزرگ اتاقم که رو به نمای پایانی سلسله جبال زاگرس باز می شود و شاید آسمان را و شاید پرواز آن پرندگان مهاجری را که از پشت پنجره نظاره کرده بودم؛ آن ها را هم میان خودشان تقسیم کنند والبته بسیاری از تعلقاتم به‌درد کسی نخواهد خورد! چون تعلقات من بودند نه دیگران! مثل نوشته‌جات و خاطره‌ها و نامه‌های مملو از دوستت دارم عزیزانم. تنها چیزهایی که برایم می‌ماند خانه ی خیلی کوچکِ همیشه مرطوبی‌است که بوی نم خاک می‌دهد و پیراهنی سفید و سکوت و تنهایی و بیداری مدام* و فرصت بسیار برای نوشتن! نوشتن برای توئی که تا اینجای داستان ساکت بودی و حالا قاب سنگی قبرم میان من و تو فاصله انداخته! میان صدایِ من و گوش‌های همیشه شنوایت. میان چشم‌هایمان و میان واژه‌ها، میان دوستدارت فلانی و دلتنگ روی ماهت بهمانی. و روزهای بارانی وقتی قطرات باران از منفذ خاک به خانه ی ابدی ام می رسد و دست نوشته های خاکی‌ام خیس می خورد و پس از باران با گرم شدن زمین تبخیر می شود و از کنار قاب سنگی قبرم گیاهی می‌شود و سر بر می آورد! تو با یک بغل فاتحه و چند شاخه گل السلام علی اهل لا اله الا الله از راه می رسی و موقع خواندن فراز کیف وجدتم قول لا اله الا الله، چشم‌هایت می افتد به گیاه جدیدی که از شیارهای قبر من روییده و چشم هایت نم می شود! می‌چینی‌شان و با خودت می بری و می گذاری وسط صفحات کتابت! و شب تا بخوابی ده بار نگاهش می کنی. چون تو به حیات پس از مرگ ایمان داری! و به خانه ی پس از مرگ، و به زندگی در بیداری پس از مرگ و به تمام زیبایی های پس از آن بیداری! *قال علی علیه السلام:« الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا»/مردمان در خوابند و زمانی که می میرند بیدار می‌شوند. @AFKAREHOWZAVI
مرگ یک زندگی ✍️آمنه خالقی فرد قلب زمین برای لحظاتی به تپش افتاد، و قلب هایی در سینه از تپیدن افتاد و لحظاتی حیرت و حیرانی بر زمین و زمان سایه افکند. مردم دو دسته شدند، عده‌ایی زیر آوارها جا ماندند و عده‌ایی بنا بر مشیت الهی زنده ماندند. غم و اندوهی عظیم بر سینه ها نشست. هر کس به دنبال عزیزی به جان آوارها افتاده و با زاری و فریاد عزیزش را صدا می زند. در یک لحظه زندگی‌هایی زیر و رو می‌شود که، تا دیروز گرم بوده به گرمای وجود پدر و مادری مهربان و شیطنت‌های فرزندانی پر شور . دیگر نه از آن خانه خبری‌است و نه از ساکنان خانه. از آن همه شور و حرارت، تنها تلی از خاک مانده و نگاه‌هایی تر بر روی این آوارها ثابت مانده، برای دیدن مرگ یک زندگی. 🍃فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ🍃 @AFKAREHOWZAVI
پرواز رازهای زمین ✍️زهره قاسمی  باران اتصال آسمان و زمین است. فرصتی است برای صحبت و سکوت.برای گریه و خنده و برای عشق بازی. در دل سیاهی شب، سر به سجده می‌گذارم و راز های مگو را نجوا می‌کنم. می‌دانم که باران، امین و پیغامبرِ خوبی ست. پیشانی‌ام را بر تربت حسین علیه السلام می‌سایم و شکر می‌کنم خدای بزرگم را به عدد تمام قطره‌های رحمتش.خاک که گونه‌ی راستم را نوازش می‌کند، بی‌اختیار می‌خواهم پروانه‌وار دور حضرت دوست طواف کنم. خدای عزیزم را دوست دارم به عدد تمام قطره‌های رحمتش. گونه ی گُر گرفته سمت چپم با خنکیِ خاک آرام میگردد و زبانم رخصت استغفار می‌گیرد. طلب بخشش دارم از خدای مهربانم به عدد تمام قطره‌های رحمتش. شب‌های بارانی خلوتکده عشاق است. ای واسطه ی فیض!دست نیاز تشنگان را ببین و تا صبح ببار و دانه‌دانه رازهای زمین را به آسمان ببر! ✨وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ ✨ @AFKAREHOWZAVI