فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_خاطره📜
🌹عباس به ما آموخت که میشود در دنیایی آکنده از لذتهای مادی و فراموشیِ ناشی از مستی زندگی، زیست اما شبها از درد و رنج مظلومان سوریه و عراق و یمن، خواب را بر چشمها حرام کرد و بیتاب بود.
🌹او به ما آموخت که میتوان یک جوان ۲۲ ساله بود اما دغدغههای یک انسان ۷۰ ساله را داشت. او ثابت کرد که میتوان در قرن بیستویکم زندگی کرد اما هنوز صدای هل من ناصرِ ارباب را شنید...
🖊سردار حمید اباذری
جانشین فرماندهی دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(علیه السلام )
•|خاطرهاےاز شهید
💔عباس دانشگر🕊|•
🌴@afsaranjangnarm_313🌴
♡#بسم_رب_العشق♡
❤️ #عشق_مجازی📱
✨ #قسمت_نهم📚
براش نوشتم
+دوستم فاطمه چت های منو شما رو باهم دیده و کلی فکر جور وا جور کرده تا الان هم کلی داشت میگفت که چرا باشما داشتم چت میکردم
_خب ما که حرف بدی نزدیم فقط من ازتون سوال پرسیدم
+بله ولی از نظر فاطمه این حرف زدن ما بی مورده و دلیلی نداره
همینطور که حواسمبه گوشی بود از خوابگاه رفتم بیرون دوبار پسره پیام داد
-خب قهر کردن نداشت
داشتم براش تایپ می کردم که جیغ و لاستیکای ماشین و برخورد یه چیزی بهم پرت شدم رو زمین فقط احساس کردم سرم پاره شده و درد بدی توی پام پیچید دیگه دیگه چیزی نفهمیدم
کم کم با حس سر درد شدیدی چشم هام رو باز کردم ولی همه چیزی رو تار میدیدم دوباره چشم هام رو باز و بسته کردم که شاید از تاری دیدم کم بشه اما فایده نداشت
دوباره خوابم برد
نمیدونم چه موقع بود که دوباره چشم هام رو باز کردم و این بار دیدم یکم بهتر شده بود
احساس کردم یکی صداممیزنه
-ارمیتا ارمیتا
از صداهای اطراف و وسایل دور و برم مشخص بود توی بیمارستانم
نگاه کردم دیدم فاطمس
-وای بهوش اومدی خوبی؟
+چرا گریه میکنی من که زندم هنوز
-همش تقصیر منه
+عه فاطمه تقصیر تو نیس خودم بی حواسم
-باید بعدا حرف میزدیم راجبش
+بیخیال فاطمه
من فقط پام شکسته
-سرتم زخم شده
+فاطمه جون مگه نشنیدی بادمجون بم آفت نداره
-اون پسره همکلاسیمون با ماشین خورد بهت
+کدوم؟
-اسمش یادم نیست ولی همون که با ساره دوسته
+با ساره؟
+نمی دونم فکر کنم مسعود انصاری بود فکر کنم
-اره همون .در رفت
+ساره الان کجاست؟؟
-نمیدونم اونم گریه می کرد رفت تو خوابگاه می گفت کات کردیم😐
+کی منو آورد بیمارستان؟؟
-من زنگ زدم آمبولانس
+پس فرشته نجاتم تو بودی
-برو بابا من هیچ وقت خودمو نمی بخشم
+میگم ربطی به تو نداشت فاطی بیخیال شو
فاطمه راستی کمپوتت کو
-اتفاقا تو آمبولانس که بودیم گفتم یه جا نگه دارن برات بخرم😐
+عه پس بپر از بچه های آمبولانس بگیر دیگه
-خاک تو سرت آرمیتا تو این شرایط هم ول نمیکنی؟؟
+باشه حالا بعدا برام کمپوت بخر کی مرخص میشم؟؟
-بزار دکتر ببینه مغزت نترکیده باشه بعدا میریم
+خو دکتر مگه میدونه من بهوش اومدم؟؟
-نه از بس حرف میزنی نمیزاری بفهمم که
+خب بیا من ساکت میشن برو بش بگو بیاد من بهوش اومدم
-باشه خدافس
+خدافس
بعد از رفتن فاطی موتور غر زدنم شروع به کار کرد
اه اه خاک تو سرت کنن ساره با این دوست پسر انتخاب کردنت خب می مرد منو تا درمانگاه میرسوند
ینی اگه فاطی حالیش نمیشد من باید وسط خیابون جون میدادم
ایش
همین طور داشتم به عالم و آدم غر میزدم که صدای زنگ گوشیم بلند شد
واااییییی گوشیمو نگاه
داغون شده
ای گندت بزنن ساره با این دوست پسرت
صدای تلفن برای چند ثانیه قط شد و دوباره شروع به زنگ زدن کرد
+الو سمیرا
-خوبی؟زنده ای؟
+آره زندم
-باشه خدافس
وا اینم از احساسات این😐
گوشی رو خاموش کردم و گذاشتم کنارم که فاطمه با دکتر و پرستار وارد شدن
#ادامه_دارد.....
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرگس
کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیگرد الهی دارد🚫
❤️@afsaranjangnarm_313📱
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اسـتـورے🌸
من یه دختر چادریم🌹
چادرم مشکیه اما☝️🏻
همه لباسای خونگیم صورتیه💖
#دخترانه🌱
❣@afsaranjangnarm_313❣
#جنگ_نـرم
💠یادمان باشد که در جنگ نرم دشمن با احساسات مردم بازی میکند و سعی میکند افراد گناه کار را بیگناه و افراد مومن و انقلابی را گناه کار جلوه دهد ماها نباید وسوسه دشمن را بخوریم .یکی از وظایف افسران جوان #جنگ_نرم بصیرت و آگاه به زمان است.
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○