eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
672 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
🖇 داخل دفترم داشتم از همین دست فکرها میکردم که صدای تلفن بلند شد ---آقای بنوعامعاون رییس میخوان شما رو ببینن -باشه اومدم گوشی رو گذاشتم برگه های گزارش رو برداشتم و یه سمت دفتر باستین حرکت کردم به در اتاقش که رسیدم،تقه ای به در زدم و با صدای بیا تو باستین وارداتاقش شدم _سلام پسر!کارا خوب پیش میره؟ -سلام.اره به جز همون داستان همیشگی پول های عجیب _بده من پایین برگه هارو امضا بزنم بعدش برات تعریف میکنم باشه ای گفتم و برگه ها رو بهش دادم. _بشین بنوعا؛صحبت هامون طولانیه خسته میشی به تبعیت از حرف باستین روی مبل راحتی نشستم. باستین با دقت داشت تمام بندهای برگه هارو میخوند _کارت خوبه بنوعا خیلیی هم خوبه میدونی قابل اعتمادی -لطف داری _لطف نیست؛حقیقته. اخرین برگه رو هم خوند امضا زد و برگه ها رو مرتب گوشه ای گذاشت. _خب بنوعا تو هم دلت میخواد از اینجور پول ها ب حسابت بیاد؟ -از این پولا؟؟خب کیه که از پول بدش بیاد ولی در قبالش چی میخواید؟ _هیچی کار خاصی قرار نیست بکنی فقط یه چندتا دوره رو باید بگذرونی و یه سفر بری!! -سفر؟؟کجا؟؟ _به وقتش بهت میگم -خب بلژیت چی؟اگر من برم سفر اون چی میشه؟؟ _میتونی اونم همراه خودت ببری -خب کلاسا چیاست؟ _همه اینا رو به وقتش بهت میگم -باید فکر کنم؛کاری با من نداری باستین؟ _نه برو سراغ کارت ✍🏻نویسنده: و کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫 @afsaranjangnarm_313📍