eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
628 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻...
مشاهده در ایتا
دانلود
🖇 با حس درد درون دستم و خارج شدن ماده ای گرن کم کم هوشیار شدم اما توان باز کردن چشم هام رو نداشتم. صدا هارو نا واضح میشنیدم.نمیدونم تاثیر چی بود ک دوباره سرم سنگین شد و بی حس ب خواب فرو رفتم. بیدار که شدم حس انسانی رو داشتم که سال هاست نخوابیده و داغون شده. با چشم هام دنبال یک اشنا میگشتم کسی نبود دور و برم،انقدر ناتوان شده بودم که حتی نتونستم زنگ رو فشار بدم تا پرستار بیادکمکم. چسم هام رو بستم اما این بار هوشیار و با فکر کردن به حال و اوضاع بلژیت.ده دقیقه بعد با صدای باز شدن در چشم های من هم باز شد پرستار بلژیت بود - شما اینجا چیکار میکنید 🔸اومدم ب بلژیت سر بزنم شنیدم شما هم حالتون بد شده! چیشد ک حالتون بهم خورد؟ سری ب نشانه تاسف تکان دادم و ادامه دادم - بلژیت من.....سرطان....داره حتی پرستار بلژیت هم بهت زده شد و وا رفت 🔸 چ....چی؟سرطان....معده؟؟ -اوهوم 🔸خدای بزرگ...با دکترش صحبت کردین - اوهوم باید جراحی بشه و بعدش هم شیمی درمانی 🔸خدای من شیمی درمانی برای بچه ای ب سن و سال بلژیت - میگم میشه راجب عمل و شیمی درمانی چیزی ب بلژیت بگی؟؟ نمیخوام بترسه!!!! 🔸اوهوم....درک میکنم.....حتمن ✍🏻نویسنده: و کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫 @afsaranjangnarm_313📍