eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
626 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻...
مشاهده در ایتا
دانلود
بنوعا: کار امروزم تموم شده بود و داشتم بر میگشتم خونه که گوشیم زنگ خورد آناستازیا بود -بله؟ +کجایی ..مگه قرار نبود بلژیت و نبری احمق می خوای بهت مشکوک بشن؟ -چی میگی برا خودت نمیفهمم واقعا بلژیت خونس تو مگه کجایی؟ +من الان رسیدم اون خواهرتم نیست تو خونه -مگه قرار نبود صبح زود بیای برا چی الان اومدی +تصادف کر..اصلا مگه الان وقت این حرفاس یعنی کجا رفته؟مگه شماها کسیو میشناسید اینجا -آره +چی‌؟یعنی چی؟ -وقت توضیح ندارم قطع کن باید زنگ بزنم + تو غلط... گوشیو قطع کردم و سریع رفتم طرف خونه رضا زنگ زدم در و باز کرد با صدای بلند گفتم -آرمیتااا ☆سلام داداش بیا تو -نمیشه سریع بگو بیاد ☆بیا بالا ناهار در.. -گفتم نمیشههه بگو بیاد سریع ☆باشه باشه الان میگم آروم باش بعد چند دقیقه آرمیتا دویید اومد اونم انگار میدونست تا چه حد اعصاب ندارم. دستشو گرفتم و کشیدم طرف خونه.. ✍🏻نویسنده: و کپی تا پایان رمان واعلام نویسنده ممنوع🚫 @afsaranjangnarm_313 📍