eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
672 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 بعد از اینکه بلژیت ناهارش رو خورد،بلند شدم تا برم ناهارمو بخورم که بلژیت دستم رو کشید -بله بلژیت!! *حالا نوبت من -ینی چی نوبت منه اشاره ای به ظرف غذام کرد و گفت *حالا من میخوام به تو غذا بدم با شنیدن این حرف صدای قهقهه ام بالا رفت.لپش رو کشیدم و قاشقم رو دادم دست بلژیت و سینی غذا رو خودم نگه داشتم و اروم اروم با خنده های ریز بلژیت غذا رو خوردم. ♧سه روز بعد♧ کارم توی این دو،سه روزی این شده بود ک مسیر بین خونه و بیمارستان رو طی میکردم.اجازه نمیدادن شب ها پیش بلژیت بمونم ساعت هایی هم که پیش بلژیت نمی رفتم دنبال کار میگشتم اما کو کار؟؟؟ هیچکس روی من حساب باز نمیکرد با پکری و غصه رفتم پیش بلژیت.نمیدونم چرا همه وقتی میان بیمارستان از لحاظ روحی داغون میشن اما بلژیت از همیشه سرحال تره. -به سلام بلژیت *سلام بنوعا -میبینم که حالت خوبه با خوشحالی دستاش رو بهم کوبید و گفت: *مگه میشه با وجود مهدی جون حالم بد باشه -مهدی؟مهدی کیه؟ بلژیت هنوز جواب سوالم رو نداده بود که صدای در اومد و خانوم دکتری که پوششی به اسم روسری داشت با لبخند زیبایی رو به بلژیت وارد شد +سلام خانوم کوچولو ما *سلام مهدی جون دکتر ضربه ای آرومی به بینی بلژیت زد و خنده گفت : +مهدی نه مهدیه اینم برای بار دهم و هردو باهم شروع کردند ب خندیدن ✍🏻نویسنده: و کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫 @afsaranjangnarm_313📍
📱 ✌️🏻 بــــــــــیو: ”آخرین ماموریت یک بسیجے؛ شهادت است♥️💫“ 💚 @Afsaranjangnarm_313🖇
**یـادتان خاطرہ اے نـیستـ کـہ از دل برود... نـقـ✏ـش شـن نیسـتـ کہ از باور ساحلـ برود... 💔شهیدان زنده اند و در نزد پروردگارشان عند ربهم یرزقونند 🌷 روزتون شهدایی🌷 برای شادی روح شهدا ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 راوی:علی مرعی (دوست شهید) 🌹یکی از دوستان ما را در شب لیلة الرغائب (اولین شب جمعه ماه رجب _شب آرزوها) برای افطاری دعوت کرد بعد از اینکه نماز شبِ لیلة الرغائب را خواندیم ، احمد در حالی که خوشحال بود ایستاد و گفت : "امشب در حالی خواهم خوابید که خدا گناهانم را بخشید و مثل روز اول تولدم پاک شدم و این یک آغاز جدید است 🌹احمد اهمیت زیادی به محاسبه و مراقبه می داد و می گفت: "مادرم به من یاد داده خودم را قبل روز حساب،محاسبه کنم" در رابطه بااعمال خودش اهل حساب دقیق بود و در رابطه با اعمال دیگران میگفت: "به عیب های دیگران نگاه نکن،به کارهای مثبت آن ها نگاه کن" •|خاطره‌ای‌از شهید💔احمد مشلب🕊|• 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
50.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 (ع) 💐میره قدم قدم دلم سامرا 💐حرم کنار سفره کرم امام عسکری 🎤 حسین طاهری 👌 ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
🌱| اگہ میخواۍ یہ روزی دورِ تـابوتِـت بگـردن ؛ امروز بایـد دورِ امـام زمانـت بگردے...♥️✨ 🌱 🌱🌱 ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 +خب بلژیت اینم برادرت دیگه کمتر بهونه بگیر باشه؟؟ با نگاهی شماتت بار گفتم: -بلژیت تو بهونه منو میگرفتی؟؟اخه چرا؟؟من که هر روز میام پیشت *خب دلم برات تنگ میشد ناخودآگاه احساساتی شدم و بلژیت رو محکم ب آغوش کشیدم *اخ بنوعا ولم کن دردم میگیره چرا اینقدر محکم بقلم میکنی اروم از خودم جد‌ا کردمش و شروع کردم به خندیدن.یکم ک ب خودم مسلط شدم دیدم خانوم دکتر هم ریز ریز داره میخنده. خانوم دکتر عزم رفتن کرد.از اتاق که بیرون رفت خیلی سریع دنبالش کردم و بلند توی راهرو صداش کردم -خانوم مهدیه....خانوم مهدیه ایستاد تا بهش برسم +درست نیست انقدر بلند اسمم و صدا کنین جا خوردم اما با حفظ ظاهر گفتم -چشم؛معذرت میخوام +با من کاری داشتین؟؟ -امممممم....راستش بله ببخشید که میپرسم شما فرانسوی نیستین درسته؟؟ +نه کاملا اشتباه میکنید هم پدر و هم مادر من هر دو فرانسوی هستن -اخه اسمتون یه اسم فرانسوی نیست + خب من تا 5 سال پیش مسیحی بودم و یک اسم فرانسوی داشتم اما از 5سال گذشته مسلمون شدم و به همین خاطر اسمم رو از فرانسوی تغییر دادم _اسلام!! +برای همین صدام می کردین؟ _اوه نه راجب بلژیت خواستم بپرسم... خواستم سوال بعدی رو بپرسم که گفت +ببخشید منو دارن پیج میکنن بر می گردم .. ✍🏻نویسنده: و کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫 @afsaranjangnarm_313📍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا