eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
80.7هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
7.6هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5838998512674541472.mp3
6.74M
دلم هواتو کرده میخواد مثل کبوتر دور سرت بگرده 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 ❄️کانال آهنگ مازنی❄️
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸چوپان و چشمه🌸 قسمت هفتم سهراب وقتی متوجه شد سروصدای پیرزن و دخترها به گوشش نمیرسه با عجله
داستان 🌸چوپان و چشمه🌸 قسمت هشتم سهراب وقتی دید پیرزن رفته بعد از سر زدن به گوسفندها و شمردنشون پیش چشمه رفت و ناهارش را با ولع خاصی خورد کمی هم استراحت کرد و آرام آرام به طرف روستا راه افتاد تقریبا نزدیک اذان مغرب به محل رسید و بعد از تحویل گوسفندها به صاحبشان با ذوق و شوق طرف خونه راه افتاد وقتی نزدیکی های خونه رسید شروع به آواز خوندن کرد مادرش وقتی حال خوش سهراب را دید خوشحال شد و گفت انشاالله همیشه خوشحال باشی سهراب گفت مادرجان یه خبر خوب و یه خبر بد دارم کدومو اول بگم مریم زد رو دست خودشو گفت چیشده سهراب جون سهراب گفت پس اول خبر خوبو میگم اون دخترایی که گفتم سرچشمه دیدمشون مریم گفت خُب؟! سهراب گفت خب نداره که این طفلکی ها جن و پری نبودن و مثل خودمون آدم بودن مریم با خنده گفت خودتو داخل آدم حساب کردی من هنوز تن و بدنم داره می لرزه این خبر کجاش بد بود سهراب گفت عجله نکن قدم به قدم اما دومین خبر خوبم اینه که مادربزرگشونو دیدم و بهت سلام رسوند مریم که دیگه پاهاش اذیتش میکرد گفت باشه بیا خونه بقیه رو بگو من پا ندارم وایسم تو مشروح اخبار رو بگی سهراب گفت باشه مادر پس برو چای دم کن تا برات از روزگارم بگم مریم گفت تو کی دیدی چایی من اینموقع آماده نباشه سهراب گفت جنگه؟ مریم گفت یعنی چی مادر! سهراب گفت آخه من هرچی میگم تو با خشونت جوابمو میدی من گناه دارم مادرجون من تنها پسری ام که پدرش مَرد ... مریم گفت باز شروع کردی تورو جون مادرت پیش من از پدرت بد نگو درسته یه اشتباه داشته اما تو اون مدت کوتاهی که باهاش زندگی کردم کم محبت به من نکرده سهراب آروم گفت ای خاک بر سر اون مرد که لیاقت خانمی به این خوبی رو نداشت دستهاشو که شست سریع رفت تو اتاق و دستاشو با چادر مادرش خشک کرد و گفت اول چای بخوریم یا من حرف بزنم؟ مادرش گفت تو که هرچی بود گفتی باز چیه سهراب گفت قسمت غمگین داستانمو نگفتم هنوز مریم گفت چیزی شده نکنه چشم ناپاکی کردی و برادراش کتکت زدن سهراب گفت آخه مادر به من میاد هیز باشم در ثانی فکر کنم برادر نداشته باشند مریم گفت خوب حرفتو بزن مادر! جون به سرم کردی تو سهراب گفت و اما قسمت خوب ماجرا اینه که پسرت عاشق شده مادرش خندید و گفت باور نمیکنم تو یه دختر از دور می بینی مثل موش در میری تورو چه به عاشق شدن سهراب گفت ولی متاسفانه حقیقت داره اما دو تا عیب بزرگ داره مریم صورتشو چنگ زد و گفت دختره عیب داره؟! پسر حسابی اینهمه دختر خوب و مودب تو این محل از خداشونه زنت بشن اونوقت عدل رفتی عاشق یه دختری شدی که عیب داره ؟ سهراب گفت امون نمیدی مادر بذار بگم عیبش چیه و با خنده گفت اولین عیبش اینه که زیادی خوشگله و نمیدونم کجا قایمش کنم که موش نخورتش مریم گفت خیلی لوسی سهراب گفت صبر کن ادامه داره دومین ایرادش اینه که اصلا نمیدونم قبولم داره یا نه مریم گفت از خداش هم باشه مگه عیبت چیه کاسب که هستی ماشاالله خوش تیپ و خوش هیکل هم هستی و دوساعت گشت که یه تخته پیدا کنه بزنه به تخته سهراب گفت ولش کن مادر نزدیک بود آب جوشو رو من بریزی با این وضع و حالم تخته لازم ندارم ولی بذار قسمت بدشو بگم پدرش خیلی سختگیر و بد دله و اصلا نمیشه باهاش صحبت کرد تازه شم من از خودم چی دارم که بخوام برم خواستگاریش مریم گفت خدا بزرگه نا امید نباش منم امشب سر نماز برات دعا میکنم سهراب گفت ای بنازمت مادر که همه جوره ماهی شام چی داریم مریم گفت صبر کن لااقل از تعریفت خوش خوشانم بشه بعد بزن تو ذوقم شام امشب زیاد تعریفی نداره و در حالی که میخندید گفت ولی برای یه عاشقی که از همون اول به چکنم چکنم افتاده از سرش هم زیاده سهراب گفت داشتیم مادر؟! مریم دوباره خندید و گفت نداشتیم ولی تهیه کردیم ادامه دارد نویسنده : سید ذکریا ساداتی AHANGMAZANI❤️ ❄️کانال آهنگ مازنی❄️