❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸چوپان و چشمه🌸 قسمت هفدهم روز به روز صورت پری سیاه تر میشد پری اینو حتی از نگاههای خواهراش ف
داستان 🌸چوپان و چشمه🌸
قسمت هجدهم
بالاخره با چندتا آرامبخش و حرفهای پری اون دختر کمی آروم شد اما نتونست بخوابه دوباره پاشد رفت پیش پرستار و زنگ زد به مادرش که فردا بیان ترخیصش کنن تا بره سرمزار نامزدش
مادرش هم قول داد که حتما اینکار رو میکنه اما دختره آروم و قرار نداشت
اون شب پری هم راحت نخوابید چندین بار از خواب پرید و هربار هم سهراب را صدا میزد
آخرش دختر کناریش گفت تو دیگه چته
تو که میگی نامزد نداری سهراب کیه
پری گفت هیچی
اما دختره از بس اصرار کرد پری مجبور شد حقیقت رو گفت و گفت که من هربار خواب می بینم سهراب میاد ملاقاتم ولی تا چهره مو می بینه با نفرت نگاهم میکنه و میره
دختر گفت نگران نباش کاش نامزدم با من همینکار رو میکرد ولی لااقل زنده بود
اگه واقعا دوستش داری نباید انتظار داشته باشی که مثل گذشته نگاهت کنه
اتفاقا باید کمکش کنی که بره دنبال زندگیش
پری گفت حق باتوئه
ولی پتورو کشید رو صورتش و اینقدر گریه کرد تا خوابش برد
فردا صبح مریم خانم از سهراب خواست که حتما با هم برن ملاقات پری اما سهراب نمیخواست مادرش پری رو تو اون حالت ببینه و امیدوار بود به مرور زمان چهره ی پری بهتر بشه
اما وقتی اصرار مادرش را دید مجبور شد موافقت کنه و نزدیک ظهر برای ملاقات حرکت کردند مریم برای پری یه گل سر زیبا خرید و با خنده به سهراب گفت انشاالله حلقه بمونه برای بعد
سهراب چیزی نگفت و فقط آه سردی کشید
سهراب میدونست مادرش با دیدن صورت پری نظرش به کلی عوض میشه و انتظار هر عکس العملی رو داشت ولی دعا میکرد لااقل پیش پری حرفی نزنه
وقتی مریم و سهراب رسیدن هنوز چند دقیقه ای به ملاقات مونده بود و همون دم در درمانگاه نشسته بودند که مینا و فرشته و عموحسن رو دیدند حاجی هم تازه از ماشین پیاده شده بود و میومد سمتشون
وقتی ساعت ملاقات شروع شد سهراب زودتر از همه بطرف اتاق پری حرکت کرد تا به پری بگه که مادرش اومده و اگه حرفی زد ناراحت نشه
پری با دیدن سهراب اشکش سرازیر شد و هیچی نگفت ولی وقتی اصرار سهراب را دید سری به نشانه ی تایید تکان داد اما اصلا دوست نداشت دراین حالت با مادر سهراب روبرو بشه
با خودش گفت اگه چیزی گفت میگم تقصیر پسرشه من که همون روز اول بهش گفتم منو فراموش کنه
عموحسن از راهرو صدا زد آقا سهراب پدر مریض منم تو چرا بدو بدو رفتی سهراب سریع اومد بیرون و از عموحسن عذرخواهی کرد
وقتی ملاقات کننده ها وارد اتاق شدن سهراب و دختر تخت کناری پری و مینا و فرشته همه نگاهشون به مریم بود و منتظر عکس العمل مریم بودند فرشته دستاشو گرفته بود سمت بالا و گفت خدایا خواهرمو ناامید نکن میدونیم حق سهراب نیست با چنین دختری ازدواج کنه ولی از تو میخواهیم یواش یواش محبت سهراب رو از دل پری بیرون کنی و مادر سهراب هم حرفی نزنه که پری جانمون چشماش دوباره خیس اشک بشه
مریم با دیدن پری ذوقی کرد که همه تعجب کردن رفت پری رو بغل کرد و خواست صورتشو ببوسه که همه گفتن صورتش درد میاد
مریم گفت چخبرتونه می بینم بابا کور که نیستم دلم برای دخترم تنگ شده بود
یجوری گفتین سوخته فکر کردم چی شده باشه پری جونم انگارخوشگلترشده که! همه ازین حرف مریم خانم تعجب کردند
اما مریم به یاد رعنا افتاد با خودش گفت رعنا چهره ش خیلی خیلی بدتر از پری بود اما قلبی داشت به وسعت دریا شاید پری هم قلبش همونجوری باشه
مریم آروم آروم خودشو کشید کنار و دور از چشم پری و بقیه چادرشو کشید جلوی صورتش و اشک می ریخت
سهراب که متوجه مادرش شده بود سریع اومد پیشش و گفت چیشده مادر
مریم گفت هیجی نیس پسرم یاد خاله رعنا افتادم میدونی چندساله نمی بینمش
سهراب گفت اع راست گفتیا خیلی وقته سر مزارش نرفتیم
مریم گفت من هر هفته دارم میرم سر مزارش تو بی وفایی اصلا یادی ازش نمیکنی
یادت هست چه شکلی بود سهراب گفت نه من اصلا یادم نیست
راستی نظرت راجع به پری چیه
مریم گفت هیچی چی میخواستی باشه
پری هم مثل همه ی آدما
صورتش خلاصه خوب میشه
سهراب گفت اگه صورتش خوب نشه چی
مریم صورتشو چنگ زد و گفت هیچوقت فکر نمیکردم پسرم اینقدر بی نمک باشه
سهراب گفت یعنی چی؟ یعنی بی مزه ام
مریم گفت نه من اصلا چهره شو اونجوری که تو میگی ندیدم تو چجور عاشقی هستی که چهره اش فکرتو مشغول کرده
سهراب گفت من برای خودش ناراحتم
مریم گفت تو برای خودت ناراحت باش که ظاهر بینی
من خوبی هایی که از رعنا خانم دیدم از خوشگلترین زنان اطرافم ندیدم
AHANGMAZANI❤️
❄️کانال آهنگ مازنی❄️
👇👇
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸چوپان و چشمه🌸 قسمت هفدهم روز به روز صورت پری سیاه تر میشد پری اینو حتی از نگاههای خواهراش ف
ادامه ی قسمت هجدهم
داستان 🌸چوپان و چشمه🌸
نمیدونم چرا شما بجای اخلاق فقط به ظاهر شخص نگاه میکنید
متاسفانه خوشگلی و زشتی یه معیار نادرسته که همه مون قرنها روی این معیار اصرار داریم
با اینکه همه میدونیم خیلی از این صورتهای بظاهر زشت قلب زیبایی دارند و بالعکس
باید به چشم خودت یاد بدی که چیو ببینه
منم اون شبی که رعنارو دیدم تو نگاه اول ازش ترسیدم و اون لحظه هرگز فکر نمیکردم زمانی برسه که دلم اونقدر براش تنگ بشه که حتی حاضر باشم زودتر بمیرم تا دوباره ببینمش
سهراب گفت مادر تو بهترینی کاش یمقدار از این بلند نظریتو به ارث میبردم
مریم گفت الان جای این حرفا نیست برو پیش عموحسن ببین اگه کاری دارن براش انجام بده
دلمم روشنه چهره ی پری از روز اولش هم قشنگتر میشه
سهراب گفت خدا کنه
مریم گفت تو آدم بشو نیستی پسر!
ادامه دارد..
نویسنده: سید ذکریا ساداتی
AHANGMAZANI❤️
❄️کانال آهنگ مازنی❄️
4_5992533590527708932.mp3
43.9M
#شعر_شبانه
اهل کاشانم ؛ روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم ، خُرده هوشی، سر سوزن ذوقی.
مادری دارم ، بهتر از برگ درخت
دوستانی ، بهتر از آب روان
و خدایی که در این نزدیکی است:
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه
من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه، مُهرم نور
دشت سجاده ی من
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را ، گفته باد سر گلدسته سرو
من نمازم را پِی تکبیره الاِحرام علف می خوانم،
پی قد قامت موج
کعبه ام بر لب آب ،
کعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهر به شهر
اهل کاشانم
پیشه ام نقاشی است:
گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ ، می فروشم به شما
تا به آواز شقایق که در آن زندانی است
دل تنهایی تان تازه شود
چه خیالی ، چه خیالی ، ... می دانم
پرده ام بی جان است
خوب می دانم ، حوض نقاشی من بی ماهی است
اهل کاشانم.....
#سهراب_سپهری
ارسالی : Arghavan
AHANGMAZANI
❄️کانال #آهنگ_مازنی❄️
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
هدایت شده از ❤آهنگ مازنی❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه صبح زیبایی
خواهد بود وقتی
بهترینها را
برای دیگران بخواهیم
❣ ســـلام رفقـــــــا
✨ صبحتون بخیر و نیکی🌹
@AHANGMAZANI❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
دوشنبه 🌞 🖼
۱۰ میر ماه ۱۵۳۵ تبری
۹ بهمن ۱۴۰۲ شمسی
۲۹ ژانویه ۲۰۲۴میلادی
۱۷ رجب ۱۴۴۵ قمری
❄️کانال آهنگ مازنی❄️
@AHANGMAZANI❤️
11.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ییلاقی دلبر ❤
نماشون بَهیه دل بیقراره،عمو ریکا دارمه وه منه یاره
اگه بیه سره دل برقراره،منو ونه صحبت همین قراره
@AHANGMAZANI❤️