eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
80.1هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5792101141999260143.mp3
18.02M
جواد عباسی🎤 ریمیکس شکارچی جدید 🎶🕺💃💃🕺😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5792101141999260149.mp3
4.23M
بهنام حسن زاده 🎤 مه دتر طلائه 🎶🕺💃💃🕺😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
🌸داستان "افسانه دختر تنها "🌸 قسمت دوازدهم اون سایه اسد بود و رضا را با خودش برد خونه و گفت کی بهت گ
🌸داستان "افسانه دختر تنها "🌸 قسمت سیزدهم عنایت اولین بارش بود که جز از ارباب بزرگ منطقه از کسی کتک میخوره فوری از جاش بلند شد و با تمام قدرتش سیلی محکمی به صورت اسد زد اسد از درد به خودش پیچید و آه بلندی کشید دهن اسد پر از خون شده بود افسانه دوباره دستهایش لرزید و از اینکه دورشو گرفته بودند عصبانی شد و گفت بذارید برم بیرون یکی انگار داره صدام میکنه صداش خیلی آشناست مینا گفت خواب دیدی خیر باشه یونجه های هوشنگ خان با عنایت درگیر شدند هر کی این وسط چیزیش بشه بنفع ماست مهری گفت تو برو حرف زدن یاد بگیر یونجه غذای گوسفنده نه نوچه های ارباب مینا گفت ببخشید که به غذات بی احترامی کردم مهری تا خواست چیزی بگه مادرش گفت شمام وقت گیر آوردین اینقدر کل کل می کنید بس کنید دیگه کوچیک که نیستین من همسن شما بودم شوهر داشتم مینا گفت ما هم دلمون میخواد ولی کو شوهر! زهرا گفت اصلا چرا نمیری زن همین یونجه ها بشی مینا گفت اگه منو نکشن از خدامه که بشم و خودش خندید افسانه حواسش به صداهای بیرون بود اما دیگه صدایی نمیشنید محمد علی که تا حالا ساکت بود و با خونسردی مشغول خوردن بود دست عنایت خان را گرفت و اونقدر محکم پیچوند که عنایت خان نا خودآگاه گفت غلط کردم اما از فرصت استفاده کرد و سریع اسلحه ای که تو لباسش مخفی کرده بود رو میگیره طرف محمد علی و بهش شلیک میکنه محمد علی آخ میگه و می افته زهرا که دورادور شاهد این ماجرا بوده بدون توجه به مادرش سریع میره حیاط و بالاسر محمد علی و داد میزنه پدر بیا جوون مردمو کشتن محمد علی نگاهی بهش میکنه و میگه دیدی ما نوکر خان الدنگ نبودیم... ولی نوکرتیم زهرا با عجله پدرشو صدا میزنه و میگه کمک کنید اما عنایت خان دست زهرا را می گیره و پرتش میکنه اسد رو به خونه ی پدربزرگ میگه دیدی پدربزرگ این آقا بزرگی نکرد و احترامش دیگه واجب نیست با یک حرکت سریع اسلحه را از دست عنایت خان می گیره و آنقدر مشت و لگد به عنایت خان میزنه که صدای شکستن استخوانش را میشد شنید عنایت خان از درد زیاد بیهوش می شه وقتی جوانها میخوان برگردن اتاق پدر دخترا میگه یه لحظه صبر کنید و معاینه ای سطحی از عنایت میکنه و میگه الحمدالله نمرده و احتمالا بزودی به هوش میاد ولی این الان گرگ زخمیه به هوش که بیاد مستقیم میره دنبال هوشنگ خان شما هم اصلا آمادگی جنگ با نوکرهای ارباب هوشنگ را ندارید پس نذارید این در بره اسد دست و پای عنایت خان را می بنده و میبره تو اتاق زهرا همچنان بالاسر محمد علی ایستاده و اشک می ریزه محمد علی میخنده و میگه صبح میخواستی منو بکشی الان که دارم می میرم چرا نمیذاری و داری گریه میکنی زهرا بزور لبخندی میزنه و میگه من نمیدونستم شما کی هستین پدر زهرا را صدا میزنه میگه برو خونه زهرا درحالی که به سمت خونه میره نگاهش کلا به محمدعلی هست محمد علی بهش میگه نگران نباش ما اینقدر زود هم نمی میریم مینا که خودش شاهد این صحنه ها بود گفت بالاخره زهرامون از دست رفت مادر میگه وای خدا چیشد دخترم مینا میگه هیچی بابا خانم به من میگفت چرا اینقدر شوهر شوهر میکنی الان خودش بند و به آب داده مادر میگه ای الهی خدا نکشه تورو فکر کردم اتفاقی براش افتاده مهری گفت اتفاق ازین بالاتر .پس بگو چرا خانم از صبح تا حالا کاری شده هی میره رخت میشوره هی میره ظرف میشوره نگو خانم دل داده شده افسانه میخنده و میگه شماها چقدر خوبین از یه مسئله یه داستان می سازید مینا گفت بیا خودت ببین اما مادر نمیذاره میگه بذار ببینیم تکلیف چی میشه پدر دخترا میره بالاسر محمد علی و با جون و دل مشغول مداواش میشه و میگه الحمدالله گلوله سطحی رد شده و فقط خراش داده خون زیاد هم واسه همینه بزودی حالت خوب میشه با مقداری گزنه ی کوبیده شده زخمشو میبنده و میگه فقط زیاد حرف نزن بعدش میره بالا سر عنایت و با بی میلی مداواش میکنه عنایت وقتی به هوش میاد میگه هرچی میخواین بهتون میدم بذارین برم اسد میگه کور خوندی جناب پدر دخترا میگه نذارین بره ها عنایت چشم غره می ره میگه اینا که تا ابد اینجا نمیونن میدم نوچه های خان دخلتو بیارن اسد میگه خیلی رو داری عنایت خان چلاق شب وقتی همه چی آروم شده بود پدر میره جوانها را به شام دعوت مبکنه اما اسد میگه ما نمیتونیم عنایت رو تنها بذاریم اگه زحمتی نیست شما بیاین اینجا پدر میره به خانمش خبر میده که شام درست کن شب میریم پیش این جوونا مینا گفت ما میترسیم پدر خندید و گفت کی گفت شما باید اینجا بمونید همه می ریم افسانه گفت ذوق و شوق زیادی دارم ازینکه میرم خونه ای که یه روزی اسد توش زندگی کرده از خوشحالی گریه اش در اومد http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 👇👇
ادامه ی قسمت سیزدهم داستان 🌸افسانه دختر تنها🌸 مینا گفت افسانه که واسه خاطرات با اسدجونش میره زهرا هم لابد بخاطر اون زخمیه میره اسمش چی بود زهرا فوری گفت آقا محمد علی مهری گفت اوهو چه آقایی هم چسبوند به اولش حالا بذار بگه سمن تو بپر بگو من زهرا گفت از حسادت اگه نترکی اونا چهارنفرند شایدم افسانه رو دادیم به یکی از همینا اسد که دیگه نمیاد افسانه بغض کرد و گفت اگه تا آخر عمرمم نبینمش هیچوقت از یادم نمیره مینا به شوخی گفت مثل اینکه میگفتی داداشت بود چیشد پس افسانه گفت به هرحال تا داداشم اجازه نده که نمیتونم با کسی ازدواج کنم مادر که تا حالا ساکت بود گفت شمام چه دخترای سرخوشی هستید اون زخمیه هم بخاطر اینکه آبجوش بگیره هول شد نه واسه زهرا که شما بریدین و دوختین حالا شانس آوردیم باباتون هست وگرنه منو هم می بستین به عنایت مینا گفت اینقدر دوست دارم پدرم خان باشه مادر بالشی که زیر سر افسانه بود و برداشت و پرت کرد سمت مینا و گفت من پدرتونو با هیچ اربابی عوض نمیکنم مهری گفت ولی ما عوض میکنیم پدر همین لحظه اومد دم در اتاق و گفت منو صدا زدین مهری پرید سمتشو محکم بوسیدشو و گفت تو حرف نداری پدرجان مادر گفت خوب بلدین چجوری تو دلش خودتونو جاکنین افسانه هم دیگه از ذوق خونه ی پدربزرگ اسد سر شوخی رو باز کرد و گفت شمام میتونید پدرو بوس کنید تو دلش جا بشید مادر گفت خوبه حالا تو هم زبون بازکردی ماشاالله دخترا لحظه شماری میکردن که پدر صداشون بزنه که برن مهمونی افسانه بیش از همه ذوق داشت و از وقتی شنید عنایت خان زخمی شده و اونجاست بیشتر دوست داشت بره هم خرد شدن عنایت رو ببینه و هم سراغ عمه رو بگیره وقتی پدر گفت بچه ها بریم زهرا دو بار از ذوقش به درو دیوار خورد مینا گفت هی هول نشو طرف زخمیه نمیتونه فرار کنه همه خندیدن جز پدر که گفت دیگه دارین شورشو درمیارین سنگین باشین وقتی وارد خونه شدن اسد و رضا و علیرضا دست پدر را بوسیدند و گفتند هیچوقت فکر نمیکردیم اینقدر مهمان نواز باشید خوشحالمون کردین محمد علی خواست جابجا بشه که پدر گفت تو عذرت موجه هست ولی یه لگد به پای عنایت زد و گفت جمع کن خودتو تنه لش افسانه وقتی وارد شد و چشمش به جای کتابهای اسد و جای نشستن پدربزرگ افتاد با صدای بلند گریه کرد مادر سعی کرد آرومش کنه و گفت خدا حفظشون کنه همسایه ی خوبی بودن هرجا هستن خدا نگهدارشون باشه افسانه وقتی عنایت را دست و پا بسته دید عقده ی چند سال سکوتش را شکست و گفت تو واقعا خجالت نمی کشیدی بچه ای رو که بهتون پناه آورده اونقدر آزارش دادی بچه ای که خودت بزرگش کردی و جای دخترت بود چجوری روت شده بود بهش پیشنهاد های بیشرفانه بدی تو از زنت هم خجالت نکشیدی زنی که یک عمر بخاطر تو از همه چیش گذشت بعد با مشت روی شونه های عنایت می زد و میگفت عمه م کو نکنه واقعا اونم کشتی بی رحم یا نکنه به هوشنگ خان گفتی اونو هم بکشه عوضی اسد گفت این صدا چقدر برای من آشناست افسانه با شنیدن صدای اسد چنان هیجانی به سراغش اومد که سرش گیج رفت و افتاد ادامه دارد ........ http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀 آهنگ مازنی در ایتا🍀🌸
4_5848003001804922220.mp3
2.97M
طالبا سید پرویز سیاهدشتی🎤 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5792101141999260167.mp3
5.73M
به رغم عاشقی، از غم کناره می‌گیرم برای آمدنت... استخاره می‌گیرم به شوق روی تو هر شب، درون رویایم به جای هدیه برایت ستاره می‌گیرم! دلم گرفته، گمانم وصال ممکن نیست ببین که بی‌تو جنونی دوباره می‌گیرم که واژه واژه‌ی هر بیت این غزل‌ها را برایت از دلِ تنگم عصاره می‌گیرم برای اینکه بگویم "غزل" فروشی نیست خودم برای خودم جشنواره می‌گیرم! تو رفته‌ایّ و پس از این، به رسم هر ساله برای عاشقی‌ام... یادواره می‌گیرم... 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5792101141999260170.mp3
4.49M
سنتی شبانگاهی ایرج بسطامی🎤 ساز و آواز 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین روز هفته تون بخیر ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ شنبه🌞 🖼 ۲۴ وَهمن ماه  ۱۵۳۴   تبری ۲۷ خرداد     ۱۴۰۲ شمسی ۱۷ ژوئن(جون)    ۲۰۲۳میلادی ۲۸ ذیقعده   ۱۴۴۴ قمری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5792101141999260230.mp3
19.14M
مهدی آقا مولایی🎤 فیروزه خال دار 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5794352941812945247.mp3
5.08M
سیستانی ها دست و هورررا😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
27.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویر از جنگل نسوم روستای توریستی ریکنده سیف کتی قائمشهر 🌿☘🎄 کیجا گو ره نزن گو ره بکوشتی آه مه مریم جان جان مه مریم 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5917905802160516312.mp3
4.55M
درخواستی امیرساروی🎤 سیدخانم جان😍 🎶🕺💃💃🕺😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
دوستان اصرار دارند که سخنرانی کنم ولی با اینکه مطلب جالبی ندارم اما برای خالی نبودن عریضه عرض میکنم چشم خانم امروز امه تک تا دکارده که حتما بریم بازار من واسه خواخرم میخوام سفره بگیرم باتمه یعنی مرکز استان به این بزرگی اتا سفره ندارن که ما از ۸۰ کیلومتری خانم وسّه سفره بخریم باته دارن ولی اونجه گرون هست شه پیش باتمه خا لابد گرونه که سفارش هادا درکّه شومی به هرحال خدمت به خواهر زن کم ثواب نداینه آقا کل پلاسکوی آمل و یکبار مصرفی ها و حتی ۲۰۰۰ تمنی فروشی ها که زیر ۲۰ هزارتمنی جنس ندارننه رو چرخ زدیم و پیدا نکردیم خانم اتی مثل غمزه بیمو که بریم محمودآباد باتمه من گول چشمای مهربون تو رو نمیخورم خانم محمود آباد کجا و اینجه کجا ول هکن😡 باته ول هکنم پس بوریم طلاق دیکون😱 باتمه ینی اتا سفره ی وسه خوانی طلاق بیری باته نا برای خواهرم میگم اتی فکر هکردمه بدیمه من الان حداقلش ۵۰۰ هزارتمن مهریه ونه هادم گفتم خا بوریم آقا رفتیم محمود آباد آهاهاهاهاها ول خلخ چی خَوِر بود چو به زمین نمی اومد خالاصه چرخِ تو هکردمی و سفره ره پیدا هکردمی بوردمه کارت بکشم خانم گفت اسا که تا اینجا اومدیم گلدون هم بخریم اون گلدون چینیه خیلی به دلم خورد شه دل باتمه بلا ته دلِّ بخره ولی زبون باتمه ته نازکِ دل دورررررر😍 درکّه پول بخرین گلدون کشه هیته تلپی هادا مه دس باته این قاشق یخ خوری قشنگ نیه باتمه خانم هر آدمی ونه ۳۲ تا دندون داره اما دتایی ۱۲ تا دندون دارمی یخ امه کجه ی بدرد خرنه باته مه جان خش یخ دوس داینه باتمه ونه دلِّ پی بزو بیته آما چه ونه خرج هکنیم به هر حال همونجوری که مستحضر هسنی من پیروز بیمه باتمه درکه اتا قاشق یخ خواری هم بخرین الهی ته خش هم مثل من بی دندون بووشه کارت بکشیمه ماگ بیّه ۷۵۰ تمن 😳 باتمه دادا ریال و تمن اشتباه نیّه باته بروو عمو مثل اینکه حالت خوب نیست همون سفره نود تومنه باتمه خا باته خا و ناخا گلدون شد ۴۲۵ تومن باتمه اوووووو وع ۴۲۵ تمن مگه ...‌... نشته ادامه هادم و بزور باتمه خا باته یک ice spoon گرفتی شده ۲۵۰ تومن باتمه چی شی گنی مسّه؛ فکر هکردی من تهرونیمه مه سر کلا بهلی اتا نکّی قاشق ۲۵۰ تمن بونه ندومه ونه اسمه اسیوبون بشتی فکر هکردی مره حالی نووونه خانم اشاره هکرده که کارت بکش گفتم چی شی میگی تو کارت کشیدم ۷۵۰ تومنم کشیدم گفت بریم پس گفتم قاشق ۲۵۰ تمن باته عزیز قاشق یخ گیر گرونه باتمه باشه ولی من اگه بشتمه ته خِش یخ بخره تو باو چی بیه گتی قاشق ۲۵۰ تمن مگه آب طلا هسّه ادامه دارد .. ارادتمند شما سید
4_5794352941812945265.mp3
10.11M
محسن تجری🎤 ها لیلی لیلی لیلی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5794352941812945213.mp3
1.52M
سنتی عصرگاهی عماد رام🎤 زهرا 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5794352941812945283.mp3
4.27M
مرتضی رضایی🎤 برو یار برو یار 🎶🕺💃💃🕺😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5773723685609290745.mp3
3.44M
امیر ساروی 🎤 خردِ کیجا چَتِری همسایه یار بیتی خدا ته همرا 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5794352941812945320.mp3
7.82M
فارسی مسیح و آرش🎤 ببار رو سرم 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا