هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
نشانه زهد
🖌 حضرت #امام_زین_العابدین (ع) فرمودند: هرکه به دنیا بی اعتنا شود، پیشآمدهای ناگوار در نظرش کوچک شود.
🖌 قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ص ...ِ وَ مَنْ زَهِدَ فِى الدُّنْيَا هَانَتْ عَلَيْهِ الْمَصَائِب ... .
اصول کافى جلد3 صفحه: 198 روایة: 15
@hadith_daily
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت سی و ششم
قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/447
فصل سوم
بلدچی شانزده ساله (۱۴)
از دور سایهی خاکریز دایرهای پیدا بود.
به فاصله ۴۰۰ متری خاکریز نشستیم.
۷-۸ بلدوزر بیرون از خاکریز و رو به کارون یک خاکریز خطی جدید میزدند.
حبیب میدانست که با سقوط خاکریز دایرهای یا همان قرارگاه زینالقوس، این خاکریز خطی نیز سقوط میکند، لذا از دور نشستیم و رانندههای بلدوزر را که به زمین شیار میانداختند و خاکها را قطع میکردند، نظاره کردیم.
در گوشی پرسیدم: "کی باید درگیر بشویم؟"
گفت: "تا وقتی که دشمن نفهمیده و شروع نکرده، ما هم شروع نمیکنیم."
حبیب دوباره با شهبازی تماس گرفت و کسب تکلیف کرد.
شهربازی به او فهماند که عمار هم رسیده و آماده است. اما گردان سوم که مسیرش دورتر از ما به سمت جاده آسفالته اهواز-خرمشهر بود، هنوز نرسیده بود.
دقایق به کندی میگذشت.
دستها بر قبضهی سلاحها و انگشتها روی ماشه بود.
آرپیچیزنها ضامن موشکهایشان را کشیده بودند.
چشم به اشاره فرماندهان داشتند.
ساعت نزدیک ۱۲ نیمه شب شد.
حبیب به فرمانده گروهانها گفت به نیروهایشان آرایش خطی بدهند.
کار من تا اینجا یعنی رساندن نیروها تا پای هدف بود و حالا باید برای رزم، به یکی از گروهانها میپیوستم.
سیلواری را که هم فرمانده گروهان بود و هم جانشین دوم گردان، دیدم.
از حبیب برای ملحق شدن به گروهان باقر، اجازه گرفتم.
ناگهان صدای شهربازی از آن طرف بیسیم آمد. محکم و امید آفرین؛
"یا علی بن ابیطالب"
"یا علی بن ابیطالب"
"یا علی بن ابیطالب"
حبیب مثل پرندهای بود از قفس رها شده باشد به سه فرمانده گروهان خودش دستور حمله داد.
من رفتم کنار باقر
خودمان را در شکل همان ستون خطی از پشت روی خاکریز زینالقوس رساندیم.
بچهها انبوه تانکها را داخل خاکریز میدیدند که بی حرکت داخل شیار ها خزیده بودند.
تمام خدمههای آنها هنوز در غفلت کامل...
و این یعنی کمال مطلوب برای ما
◀️ ادامه دارد ...
هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوشلفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
دنیا مانند...
🖌 حضرت #امام_صادق (ع) از #رسول_خدا صلى الله علیه و آله که فرمود: مرا با دنیا چکار؟ حکایت من و دنیا حکایت سواریست که در روز گرمى به درختى می رسد و زیر آن خواب کوتاهی کند و حرکت کرده و درخت را رها کند.
🖌 عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا لِى وَ لِلدُّنْيَا إِنَّمَا مَثَلِى وَ مَثَلُهَا كَمَثَلِ الرَّاكِبِ رُفِعَتْ لَهُ شَجَرَةٌ فِى يَوْمٍ صَائِفٍ فَقَالَ تَحْتَهَا ثُمَّ رَاحَ وَ تَرَكَهَا.
📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۲۰۲ روایة: ۱۹
#حدیث #زهد
@hadith_daily
هدایت شده از صحیفه نور امام خمینی (ره)
💠خداوندا ما را از غیر خودت منصرف بفرما، حُب دنیا را از قلب ما بیرون کن، اخلاق نیک را در ما پا برجا کن، ما را نسبت به اسلام و مسلمین خدمتگزار قرار بده.
#امام_خمینی
📚صحیفه نور، جلد ١،صفحه ١١٨
👥کانال صحیفه نور امام خمینی(ره)
@Sahifeh_noor
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همه چیز درباره آن روز و آن #قدرت_برتر...
🔺و مؤمنان را بر اين كار، تشویق نما؛ اميد است خداوند از قدرت کافران جلوگيرى كند (حتى اگر تنها خودت به ميدان بروى). و خداوند قدرتش بيشتر، و مجازاتش دردناكتر است. | سوره نساء آیه۸۴
هدایت شده از اکبر ابدالی
با شروع مقاومت اقتصادی، مردم آمریکا به جای پارچه های باکیفیت انگلیسی، از پارچههای دستباف داخلی استفاده میکردند.بزودی شعار «کالای انگلیسی نخرید» به شعار همگانی مردم آمریکا تبدیل شد ...
به لطف خدا کتاب «اقتصاد مقاومتی در آمریکا» به چاپ دوم رسید.
خرید👇
https://bookroom.ir/track/612ka9
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت سی و هفتم
قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/441
فصل دوم
بلدچی شانزده ساله (۱۵)
در همان نگاه اول میشد ۴۰ - ۵۰ تانک را در تاریکی دید.
من هنوز مبهوت امداد الهی، به سمت خاکریز میرفتم که صدای "یا علی"و "یا زهرا" تمام دشت را گرفت.
منتظر بودیم عراقیها از داخل سنگرها، یا از داخل برجک تانکها بیرون بیایند. اما برای چند لحظه هیچ عکسالعملی نبود.
ناگهان صحنه عوض شد مثل اینکه چوبی داخل لانه زنبور کرده باشید. عراقیها از خاکریز و سنگر و زیر و روی تانکها بیرون آمدند.
هر کدام به سمتی میدویدند.
اما مفری نبود.
گردان عمار رسیده بود و خاکریز در محاصره کامل.
عراقیها فقط می توانستند وسط دایره خاکریز به چپ و راست فرار کنند.
فکر میکنم اولین تیر آن شب از لوله تفنگ من به سمت یک عراقی در حال فرار شلیک شد.
بقیه هم صاعقه وار بر سر آنها فرود آمدند.
سنگر به سنگر نارنجک میانداختیم و پاکسازی میکردیم.
گاهی فریاد میزدیم؛ "بیاید بیرون" و دوباره نارنجک میانداختیم.
آنقدر پشت سر هم که وقتی در یکی از سنگرها نارنجک انداختم، موج انفجار نفر بغل دستی مرا گرفت.
یکی از کامیونها گازش را گرفت و مثل آدمهای مست به سمت ما آمد. یکی از بچهها موشک آرپیجی را به سمت لاستیکهای آن فرستاد و کامیون متوقف شد.
ما هم رفتیم سر وقتش خدمهاش شش نفر بودند دست و پای هر شش نفرشان را بستیم و به پاکسازی ادامه دادیم.
سه ساعت و نیم درگیری یک طرفه بود الا بخشی از گوشه خاکریز که عراقی ها مقابل گردان عمار مقاومت بیشتری میکردند.
وقت نماز صبح بود نماز را با تیمم خواندیم.
یکی صدا زد؛ یکی از بچه ها داخل خودروی عراقی مجروح شده. بروید بیاریدش بیرون. رفتم بالا. دیدم "حمید حجهفروش" پشت فرمان بیحال افتاده و صدایش در نمیآید.
اولش نفهمیدم چه اتفاقی افتاده. نزدیکتر شدم. دیدم دستهایش را گذاشته روی پاهایش.
حدسم درست بود؛ او میخواسته ماشین را روشن کند که عراقیها یک تله انفجاری داخل آن گذاشته بودند و به محض زدن استارت عمل کرده بود.
حمید هیکل درشتی داشت. سنش هم شش هفت سالی از من بزرگتر بود. به هر زحمتی بود بیرون کشیدمش و شلوارش را پاره کردم. دور و بر پاهایش پر از ترکشهای ریز و سوراخ سوراخ بود، ولی خون زیادی نمیآمد.
امیدوار شدم که تا زمان رسیدن به اورژانس دوام بیاورد.
دنبال یک وسیله گشتم و به هزار مکافات یک نفر را پیدا کردم و به او گفتم با ماشینت این مجروح را به عقب ببر. اولش بهانه آورد که مسیر را بلد نیست و چه و چه.
سرش داد زدم این بنده خدا دارد اینجا شهید میشود یالا ببرش عقب ...
◀️ ادامه دارد ...
با ما همراه باشید با هر روز یک قسمت از داستان زندگی قهرمان ملی همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"
قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/308
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
دنیای زهرآگین
🖌 حضرت #امام_صادق (ع) فرمود در کتاب على صلوات الله علیه است که: حکایت دنیا حکایت مار است، که اگر لمسش کنی چقدر نرم است ولی زهر کشنده در درون دارد، فرد عاقل از آن بپرهیزید، و کودک نادان به سویش گراید.
🖌 عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ فِی كِتَابِ عَلِيٍّ ص إِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ الْحَيَّةِ مَا أَلْيَنَ مَسَّهَا وَ فِی جَوْفِهَا السَّمُّ النَّاقِعُ يَحْذَرُهَا الرَّجُلُ الْعَاقِلُ وَ يَهْوِى إِلَيْهَا الصَّبِيُّ الْجَاهِلُ.
📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۲۰۴ روایة:۲۲
#حدیث #زهد
@hadith_daily
هدایت شده از نهج البلاغه 🇮🇷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حجت الاسلام عالی
❓خدا باهات قهره؟؟
صداتو نمیشنوه؟!
#بندگی
@Menbaraali
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*✅بسیـــار زیبا، شنیدنــی و لــذت بخـش*
*هـــر بار که میشنویـم و میاندیشیـم*
*جانـمـان بیشتــر جــلا پیدا میکنــد.*
*🔷این تعابیـــر نه از هــر کســی است؛*
*بلکــه*
*از علامه مجاهد عــارف انقلابــی* *فقیـــه مبارز ،* *عمــار ولایت آیةالله مصبــاح اعلــی الله مقامــه*
*در توصیف*
*امام خامنـــهای روحــی فــداه و حفظــه الله تعالــی و دامت توفیقاتـــه*
*🔶باز هم ببینیــم و نشر دهیــم🔶* 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
تشنه دنیا
🖌 حضرت #امام_صادق (ع) فرمود: مَـثَل دنیا مانند آب دریاست که هر چه تشنه از آن بیشتر بیاشامد، تشنه تر می شود، تا آنکه آب شور او را بکشد.
🖌 عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ كُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَهُ .
📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۲۰۵ روایة: ۲۴
#حدیث #زهد
@hadith_daily
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت سی و هشتم
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/452
فصل سوم
بلدچی شانزده ساله (۱۶)
به ناچار قبول کرد.
دوباره رفتم بالای سر حمید.
آفتاب زده بود.
تشنه بود و آب میخواست و با التماس میگفت:
"خوش لفظ یکم آب به من بده."
توجه نکردم. شنیده بودم آب برای مجروح در حال خونریزی خوب نیست.
باز به التماس گفت: "تو را به جان امام قسمت می دهم یک ذره آب به من بده"
و این قسم را سه چهار بار تکرار کرد.
با کمک همان راننده گذاشتیمش داخل ماشین.
همینکه خواست راه بیفتد، دیدم چشمهای حمید سفید شده و رو به آسمان است. غم عالم مرا گرفت.
علیرضا ترکمان که از دوستان حمید حجهفروش بود، رسید.
به روی خودش نیاورد و گفت:
"یک نفربر آن جا هست پر از مهمات. ببریمش عقب."
(هنوز پس از ۳۰ سال صدای او و قسمهای پیدرپیاش تا عمق استخوانم را می سوزاند ای کاش به او آب داده بودم)
راه افتادیم به سمتی که چهار تا تانک با عجله فرا میکردند.
تشخیص اینکه تانکها عراقی هستند یا بچهها آنها را غنیمت گرفتهاند و داخل آنها نشستهاند، کار دشواری بود.
شاید اگر من ده پانزده عراقی را روی یک تانک نمیدیدم، باور نمیکردم که آنها دشمن باشند.
عراقی ها روی تانک نشسته بودند و تیراندازی میکردند. فقط مضطرب و سردرگم و گیج به چپ و راست نگاه میکردند.
داد زدم: "بزنیدش"
یکی موشک آرپیجی به سمت آنها فرستاد.
موشک به تانک نخورد.
دومین موشک رفت و خورد بغل برجک تانک و نفراتش سالم و مجروح به دور و بر پرتاب شدند.
سه تانک دیگر هم ایستادند و نفراتش با دست بالا بیرون آمدند.
ترکمان نشست پشت تانک و آن را به راه انداخت.
من هم کنار برجک تانک نشستم و از آن بالا صحنه درگیری شب گذشته در زین القوس را به یاد آوردم.
به یک سنگر که گویا تدارکات عراقیها بود رسیدیم.
از شب گذشته چیزی نخورده بودم و البته شانس با من یار بود که نخورده بودم وگرنه مثل بقیه بچه ها باید عملیات را با دل پیچه و بیرون روی مداوم تجربه میکردم.
حالا رسیدم به یک صبحانه کامل که عبارت بود از شیر، تخممرغ، پنیر و گوجه فرنگی.
شکمم به قار و قور افتاده بود.
بچهها سرپایی شروع کردند به خوردن و من نگاه می کردم.
یکی از بچههای تهران پرسید: "چیه!؟ اس استه؟! مهم نیست ما هم اس اسیم"
نفهمیدم چه میگوید.
جواب دادم اینها نجساند و غذاهایشان هم نجس است و نخوردم.
نشستم جلوی سنگر که یکباره حبیب را دیدم.
خیلی خوشحال و سرحال به نظر میآمد. پرسید: "کجایی خوشلقظ!؟"
گفتم: "مشغول پاکسازی بودم که حمید حجهفروش شهید شد."
کل ماجرا را تعریف کردم. از آب خواستن او و ندادن من و عذاب وجدانی که خواب و خوراک را از من گرفته بود.
حبیب مثل همیشه مایه آرامش من شد و گفت: خوش به حالش.
نگران نباش.
وظیفهات را انجام دادی.
◀️ ادامه دارد ...
هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوشلفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨فوری
☑️ مستند جنجالی جانور گرسنه پس از دو بار ممانعت امشب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه ۳ پخش میشه
🔹ناگفتههای عجيب مستند ثریا در خصوص پيچيدهترين حمله سايبری جهان به سايت هستهای نطنز
🔻این مستند بعد از ۲ سال توقیف قراره امشب پخش بشه و مثل همیشه خیانت روحانی و دارودستهاش رو عیان کنه
ـــــــــــــــــــــــ
پایگاه خبری صابرین نیوز↙️
🆘@sabreenS1_official
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستند هم مسیر . روایتی متفاوت از دوستی حاج قاسم و حاج مهدی کازرونی در جنگ. امروز (شنبه 25 دی) ساعت 19:30 و یکشنبه 26 دی ساعت 16:50 شبکه نور