eitaa logo
شعرهای ناب_آکادمی_دکتر_عامری
53 دنبال‌کننده
24 عکس
3 ویدیو
0 فایل
https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985 آی دی مدیر و جهت ثبت نام در کارگاه شعر استاد عرب نیا @farjampoor @akademi_shear
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ایـن زنــدگانی ارزش دیــدن نــدارد حــتی خــدا هــم حــال خــندیدن نـدارد آرام تر دنــیا کــمی مــا را تــو دریــاب این نکته ها ی بـد کـه ســنجیدن نــدارد این مردمان از رنج و ماتم خسته هـستند احــوالشان دیــگر کــه پـــرسیدن نــدارد ‌تــیمور مــیگوید کــه آبادت کــنم مــن شک کـرده ام جــز فــکر جــنگیدن نــدارد این‌جا زنی از ترس مردن در سکوت است یــک انـــفرادی حــقِّ نـــالیدن نــدارد خوابی که دیدم هم تعابیرش چـنین شد ایـــن گــاو لاغر قــصد زایــیدن نــدارد خورشید هم سردش شده در این حوالی مـــهتاب‌ امـــشب قـصد تـابیدن نــدارد ای زندگی آن داس را بـــردار و بــگذر جــایی کــه گــلها ارزش چــیدن نـدارد https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ بر خـیز کـه تـا دل بـه خـیابان بـزنیم از ظلم و سـتم سر بـه بـیابان بــزنیم 《پایانِ شبِ سیه سپیدست》امروز بر خیز که چون رعد به میدان بزنیم 🌸🌸🌸🍃🍃🍃🌸🌸🌸 پایانِ شبِ سـیاه مـی خواست دلـم بــیزاریِ از گــناه مـی خواست دلـم تا کـی به غـم و رنج گـرفتار شـویم از خود به خدا پناه می خواست دلم 🌸🌸🌸🍃🍃🍃🌸🌸🌸 از شـادیِ مـن مــگر نـشانی مــانده بــا رفـتنِ تــو مــگر تــوانی مــانده مـن بـی تـو هـمان در به درِ مسکینم از رنـگِ رخــم فــقط کــمانی مــانده https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ بر مـوج ِ دریایت شـده پــیغامم امــشب در بــیکران ِ ســاحل ات آرامم امـشب زندان و چاهم طی شده ای یـوسف مـن با تو چه نیکو مـی شود فرجامم امـشب در گیر ذکرم بوده ای هر صبح و هر شب آخــر نــیفتاد از زبـانت نــامم امــشب لیلای مجنون بوده ام در مدح عـشقت با شهد اشعاری که شد در کامم امشب تـا حـکم وصـلت را شـنیدم از دهـانت تـابیده نـیکو اخـتری بـر بـامم امـشب https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ عَـلَم از دســت عـــلمدار چــرا افــتاده؟ شــور از مــرکز پـــرگار چـــرا افــتاده؟ عطش از چشمه ی خورشید سـرازیر شـده ماه هفتاد دو بار از شب خـود سـیر شــده هـــیچ آزاده مــگر دادِ خــدا را نــشنید هـیچ کـس غــربت فــریاد خــدا را نــشنید آسمان یکسره با خـون شـفق رنــگ گــرفت مَشک و فریاد عطش سازِ هـماهنگ گــرفت دشـــت!!... آوارگیِ چــلچله را جــار بــزن خـــبر کــــشتنِ حـــلاجِ مــــرا دار بــزن تف به قومی که حیا را همگی قی کردند بــه دلِ شــب پره ها ظـلمِ پــیاپی کـردند وای هـفتاد دو خـورشید خـدا سـوخته شـد لبِ هر مَشکِ ترک خورده به هم دوخته شد وای پــایِ هــمه ی زیــنبیان زنـــجیرست بـشتابید کـــه هــ ثــانیه ایــنجا دیــرست بــشتابید کـــه نـــور ازلی را کــشتند وای از ایـن قـوم که فـرزند عـلی را کشتند کــربلا قــصه ی پــرپر شدنِ اکــبر بــود تــیر بــر تــشنگیِ حــنجره ی اصــغر بــود این فرات است که از شـرم جـنون مـی بارد جــای آب از دهـنش شُـرشُرِ خـون مـی بارد پاسخِ آن همه خوبی به تو این بـود حـسین خون بـگرییم کـه مـظلوم ترین بـود حـسین کــربلا فــلسفه اش تــشنگی و آب نـبود مـعنیَش غــرق شــدن در دلِ گــرداب نـبود کـربلا خــوب نــشان داد بــه مــا انـسان را کاش وجدانِ جهان این همه در خـواب نبود https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ عشق خـلالِ از تــو نـوشتن بـه قـلبم آشـوب است در این مصاف، قلم همچو قلب مغلوب است وبـالِ چـشم مـن است اشـک‌های پـی در پـی مـنی کـه عـاقبتم سـرنوشت یـعقوب است بـبین کـه شـاعرِ تـو در خـیالِ روز وصـال مـیان آتشِ تو تا هـمیشه مـحجوب است مــدام از تــو نـوشتم ، ولی هــمان اشــعار شـرر شد و به دلی زد که جنگل چوب است چـقدر بـی تـو شکستم ، چـقدر ضـربه زدی! نـپرس حال دلم را ، خـیال کـن خـوب است.. آهـای کـولیِ قـاتل ؛ آهــای حـضرت عــشق مــیان ســینه دلـی از غـم تـو مـصلوب اسـت https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ بیچاره مـن کـه بـال و پـرم را فـروختم یک صـبح شـب نـما، سـحرم را فـروختم کــابوس را سـتاره ی پـلکم رقـم زدم چون خواب های بـی خطرم را فـروختم دریا بـه قایقم زد وگفتی که هیچ نیست هـم نـاخدا و هــم ؛ سـفرم را فــروختم با کـوه شـانه ات به سـرم طـعنه ها زدی تــا ســاده دل شــدم، پـدرم را فــروختم چون هنده بی قرار و جگرخوار میـشدی جــانانه پـاره ی جـگرم را فــروختم با هر قلم تـو را بـه کـتابم صـدا زدم آن شعر های نـاب و تـرم را فـروختم می خواستی تـمام مـرا زیـر و رو کـنی یک باره در خـودم اثـرم را فـروختم تا با درخت خـود بـه دلـم چـنگ می زدی بـی هــیچ قــدرتی تـبرم را فــروختم نـا غافل از پلیدی طـوفان بـه چـاه سـرد یـک لـحظه گـم شدم پـسرم را فـروختم زیـباتر از خـدا بــه جـهانم کــشیدمت دسـتم شـکستی و هـنرم را فـروختم دیدم طلوع در بــه دری را بــه روزگار بـا کـوله بـار خـود کــمرم را فــروختم https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985
‍ اشـک چـشمانم شـبی از درد بـاریدن گـرفت خـواستم تـا بـشنوم بـرگرد ، بـاریدن گـرفت تشت رسوایی مـیان خـانه می رقصد هـنوز خـنجر از زخـم هـمین نـامرد بـاریدن گـرفت پنجره از دور می بیند که حالم خوب نیست هـر کـه اسـم عـشق را آورد ، بـاریدن گـرفت در میان کوچه ها هـر شب هــراسان مـیدوم تـاول پـاهای ایـن شـبگرد ، بــاریدن گــرفت در سرم یک تومور از اندوه باقی مانده است آسـمان غـرید و فـصل زرد ، بــاریدن گــرفت جمله ی آخر بجای اسم من شد نـقطه چـین تـار و پـودم از نـگاه سـرد ، بــاریدن گــرفت https://eitaa.com/joinchat/768213059C9cf83d0985