عاکف سلیمانی
#قسمت_اول اما بعد... بریم سر اصل مطلب... جمعه/ اذان صبح/ منزل مادرم... آلارم گوشیم به صدا اومد..
#قسمت_دوم
گفتم:
+دیشب خیلی فکر کردم. راستش میخوام برم ویلای سوادکوه. باید کتاب و وسیله هام و بگیرم برم اونجا تا این چندوقتی که اونجا هستم، مفصل استراحت کنم، بلکه کمی ذهنم آروم بشه. راستش دلم میخواد شماهم بیای.
_من نمیتونم بیام مادر، اما هر از گاهی با برادرت یا خواهرت و دامادت میایم بهت سر میزنیم.
دیدم فکر خوبیه.. هم تنها هستم، هم هر از گاهی خودشون میان بهم سر میزنن و میبینمشون.
بابت صبحانه از مادرم تشکر کردم و خمیازه ای کشیدم، بعدش بلند شدم رفتم اتاقم، موبایل و کیف و اسلحم و برداشتم. وسیله هام و که جمع کردم دست مادرم و بوسیدم و ازش خداحافظی کردم.
سوار ماشینم شدم رفتم سمت خونه ی خودم.
تا ظهر موندم خونه خودم. قبل از اینکه خونه رو مرتب کنم، ساکم و جمع کردم. ساعت 12 ظهر بود. تماس گرفتم با رفیقِ شفیق وَ همیشگی ام سید عاصف عبدالزهرا.
آهنگ پیشوازش داشت میخوند...
از شام بلا، شهید آوردند...
چند ثانیه ای گذشته بود که جواب داد:
_سلااااام حضرت عشق. خوبی حاجی؟
+سلام عزیز برادرم. ممنونم. تو خوبی عاصف جان؟
_شکر.
+کجایی؟
_طبق معمول اداره ام!
+چه خبر تازه؟
_هیچچی. خبر خاصی نیست.. دلم برات تنگ شده. میشه بیام ببینمت؟
+بله. چرا نشه. من خونه خودم هستم. پاشو بیا اینجا.
_عه جدی؟ کی رفتی؟
+همین امروز صبح اومدم.
_بسیار عالی. پس تا نیم ساعت دیگه پیشتم. یاعلی.
نیم ساعت بعد....
صدای آیفون اومد.. دوربین و چک کردم دیدم عاصف هست. دکمه رو زدم در پایین باز شد. درب واحد و باز کردم، دو دقیقه بعد عاصف با آسانسور رسید جلوی واحدمون.
سلام علیکی کردیم و رفتیم نشستیم...سر صحبت که باز شد گفت:
_شنیدم داری چندوقت میری و نیستی!
+خوشحالی؟
_غلط کنم.
+چقدر خبرهای مربوط به من زود میپیچه؟!!! ماشالله کلاغ ها خیلی فعالن.
_خلاصه ما اینیم دیگه! آمارت و در میاریم!
+جدیدا زیاد توی کارم سرک میکشی!
_به هرحال منم منابع خودم و دارم.
+من چندوقت تهران نیستم و دارم میرم. حواست به خودت باشه یه وقت گند نزنی. با هرکسی که میخوای روی پرونده ها کار کنی، شش دانگ حواست به کار باشه و مواظبت کن از خودت.
_چشم.
+آ بارک الله...
_راستی!!! تا یادم نرفته بهت بگم که کلاغ ها خبر نیاوردند، حاجی بهم گفت که عاکف و دارم میفرستم مرخصی دو ماهه.
+خودمم میدونستم. چون معمولا خبرهای مربوط به من جایی درز نمیکنه مگر اینکه حاج کاظم صلاح بدونه بگه.
_حالا واقعا میخوای دو ماه نیای؟
+نظر تشکیلات اینه. البته خودمم راغب هستم که یه مدتی نباشم تا ان شاءالله با قوت برگردم به کارم ادامه بدم.
_ان شاءالله که هرکجا هستی موفق باشی.. فقط یه سوال.
+جانم، بگو.
_ میتونیم با هم دیگه در تماس باشیم و ارتباط داشته باشیم؟! یا نه؟
+آره. چرا نتونیم در ارتباط باشیم. ممکنه یه جاهایی به کمک هم دیگه نیاز داشته باشیم.
_یه سوال دیگه!
+بپرس.
_تکلیف معاونت عملیات ضدجاسوسی چی میشه؟
+نترس. بعد از دستگیری هادی، تموم اون شبکه هایی که ایجاد کرده بود، در طی این مدت زیر ضربه رفتند وَ همونطور که اطلاع داری، بعضی از بچه های داخل ستاد هم دستگیر شدند!!! خداروشکر_ حجت الاسلام _انتخاب درستی کرد و حاج آقا سیف رو معرفی کرده برای مدیریت کل بخش ضدجاسوسی سازمان، که تا چندوقت دیگه، معارفه صورت میگیره.
_حالا تو در این معاونت می مونی یا میخوای بری؟
+موندن و رفتن که دست من نیست. چون تشکیلات تعیین میکنه. ولی نظر سازمان این هست فعلا واحد ضدجاسوسی باشم. اما اینکه سیف من و بپذیره یا نه، الله اعلم. حاج کاظم اخیرا بهم گفت آماده ای بری واحد مفاسد اقتصادی یا نه؟ که منم گفتم فعلا بزارید همینجا بمونم.
_یعنی معاونت مفاسد اقتصادی یا ریاست؟
+نه بابا. من درحد ریاست نیستم. همین معاونت هم از سرم زیادیه.
_پس موندگاری.
+فعلا بلی.
هدایت شده از خیمهگاه ولایت
#شیوه_امام_علی_در_امور_امنیتی
#قسمت_دوم
سه تن از ائمهی معصوم ما، دارای حكومت بودند: رسول خدا، امام علی و امام حسن. آگاهي از اقدامات اطلاعاتي اين بزرگواران برای نظام اسلامی ما و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی گمنام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مغتنم و مهم است؛ از اين رو به سيره اولين امام شيعيان اميرالمؤمنين ميپردازيم.
دوران حكومت آن حضرت در مسائل اطلاعاتي و امنیتی داراي نكات مهم و پیچیدگیهای امنیتی است كه نياز به بررسی و واكاوی جدیتری دارد.
شواهد روايي و تاريخي حاكي از آن هستند كه اميرالمؤمنين از "عين" و "جاسوس" استفاده ميكرد.
در اين نوشتار به نمونه هايي از سيره آن حضرت - در اين امر - اشاره خواهيم كرد.
البته بايد خاطرنشان كنيم كه هدف ما #تبيين تمام موارد استفاده از نيروی اطلاعاتی نيست؛ بلكه به نمونه هايی خواهيم پرداخت كه همراه با توطئه از سوی مخالفان داخلی و يا دشمنان خارجی بوده باشند.
در دنيای امروز، درباره نيروهای اطلاعاتی دو ديدگاه غالب وجود دارد:
ديدگاه نخست، جاسوس را به عنوان چشم ميداند؛ درحالی که ديدگاه دوم آن را به عنوان بازو به حساب میآورد. به تعبير ديگر؛ يك دستگاه اطلاعاتی بايد به اين سوال پاسخ دهد كه آيا آنان فقط گزارشگر آنچه ديدهاند هستند و حق انجام كاری را ندارند؛ يا افزون بر مأموريت جاسوسی و اطلاعاتی و نفوذ در سیستم دشمن، تصميم گيرنده برای ايجاد زمينه اجرای برنامههای حكومتها نيز هستند.
گاهی از اين دو ديدگاه با تعبير كاركرد سنتگرا و عملگرا برای نيروی اطلاعاتی ياد میشود. از شیوهی مولا اميرالمؤمنين استفاده ميشود كه ايشان جاسوسان را چشم خود برای اشراف بر اطلاعات مختلف میدانست و فقط در برخی موارد جنگی با اجازه به عيون و جاسوسان خود حق عملیات ميداد؛ برای نمونه، ميتوان به گماردن جاسوس در مقدمه سپاه در مواردی اشاره كرد.
اگرچه بخشی از آنچه در اين مطالب تقدیم شما مخاطبان محترم خیمهگاه ولایت میشود، ديگران نيز بيان كردهاند، اما نوآوری پژوهش حاضر آنجاست كه به گزارشهای بيشتر و دقيقتری درباره همان موارد میپردازد و نمونههای ديگری از روشهای پیچیده حضرت را عرضه ميكند.
همچنين نوشتار حاضر، دارای دسته بندی جديدي درباره اشراف اطلاعاتي اميرالمؤمنين از مخالفان داخلی و دشمنان خارجی است.
🔰 ادامه دارد...
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مطلب فقط باذکر منبع و لینک کانالهای ( #خیمه_گاه_ولایت ) که در پایین درج شده است #مجاز می باشد.⛔️
♻️ تلگرام
🔰 https://t.me/+TTDEwsMDDrWGaJdJ
♻️ ایتا
🔰 https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff
♻️ سروش
🔰 http://sapp.ir/kheymegahevelayat
♻️ توییتر
🔰 https://twitter.com/kh_Velayat
عاکف سلیمانی
⬛️ مظنون همکاری با اسراییل #عاکف_سلیمانی #قسمت_اول اسراییل از چه نیروی کمکی برای نفوذ در جمهوری
#قسمت_دوم
#عاکف_سلیمانی
در فرهنگ موساد همهی کشورهای عرب «کشورهای هدف» و همهی کشورهایی که موساد در آنها ایستگاه دارد «کشورهای پایگاه» نامیده میشوند. طبیعتاً موساد توانایی ایجاد پایگاه در تمامیه کشورهای هدف را ندارد، ولی این بدان معنا نیست که نمیتواند در آن کشورها منبع اطلاعاتی اجیر کند.
فرض کنید متخصصین فنی از یک کشور هدف مثل عراق برای یک نشست علمی در یک کشور پایگاه مثل فرانسه گرد هم آمده باشند و یا افرادی بلندپایه از کشور سوریه برای یک میتینگ سیاسی در اروپا حضور داشته باشند؛ موساد برای اجیر کردن منبع اطلاعاتی از بین این افراد دست به کار میشود و به پایهریزی عملیات اطلاعاتی اقدام میکند ولی از آنجایی که موساد از نیروهای اطلاعاتی محدودی برخوردار است، برای جبران این امر از سایانهای ساکن در کشور پایگاه کمک میگیرد تا در حد توانایی خود به انجام این عملیات کمک کنند.
نمونهی چنین فعالیتی را میتوان در عملیات ابوالهول (Sphinx) موساد در فرانسه مشاهده کرد. موساد در این عملیات توانست با کمک گستردهی سایانها، یکی از متخصصان فنی برنامهی هستهای صدام را در کشور فرانسه شناسایی کرده و با اجیر کردن او از محل دقیق نیروگاههای هستهای عراق با خبر شود و آن مناطق را بمباران کند.
⬛️نقشهی عملیات ابوالهول موساد و مسیر رفت و برگشت هواپیماها
بنا به گفته ویکتور استروفسکی (Victor Ostrovsky) در سال ۱۹۹۰ هزاران نفر از این نوع حامیان (سایانها) در سراسر جهان وجود داشتهاند. مثلاً تنها در لندن ۲۰۰۰ حامی فعال وجود داشته و ۵۰۰۰ نفر نیز در لیست حامیان بودهاند.
حتی آمریکا نیز از گزند اسرائیل در برگزیده شدن به عنوان کشور پایگاه در امان نمانده و اسرائیل به ایجاد ایستگاه و جمعآوری اطلاعات در این کشور نیز اقدام نموده است. این موضوع با دستگیر شدن جاسوس اسرائیل در ایالات متحده در سال ۱۹۸۷ افشا شد.
جاناتان پولارد (Jonathan Pollard)، یک یهودی تابع آمریکا که در بخش اطلاعات نیروی دریایی آمریکا کار میکرد، اسرار نظامی شوروی، پاکستان، سوریه، و لیبی که سرویسهای اطلاعاتی آمریکا گردآوری کرده بودند را توسط یک نظامی اسرائیلی در اختیار رژیم اسرائیل قرار داد و پس از دستگیری به حبس ابد محکوم شد.
همسر جاناتان پولارد در گفتگویی با شبکه CBS News اظهار کرده که همسرش کاری که واقعاً از او انتظار میرفت را انجام داده و این وظیفهی اخلاقی او به عنوان یک یهودی بوده است.
⬛️ جاناتان پولارد جاسوس اسرائیل در ایالات متحده
اسرائیل تلاشهای ناموفق زیادی در راستای آزادی او انجام داد و حتی در سال ۱۹۹۵ به او حق شهروندی اعطا کرد. در برابر اتهامات جدید جاسوسی اسرائیل علیه آمریکا، یکی از سران اطلاعاتی اسرائیل ماجرای پولارد را درسی برای اسرائیل دانسته که پس از آن هرگز به فکر جاسوسی علیه آمریکا نیفتاده است، ادعایی که مقامات اطلاعاتی آمریکا آن را رد میکنند.
معاون مدیر سابق سازمان سیا، دریادار بابی اینمن (Bobby Ray Inman) اظهار میکند که جاسوسان اسرائیلی صدمه و خسارت بیشتری را نسبت به ماموران اطلاعاتی کشورهای دیگر به ایالات متحده وارد کردهاند و آنها را بزرگترین تهدید برای امنیت ملی آمریکا توصیف میکند.
عاکف سلیمانی
خیلی آرام گفتم: +جانم حاجی. _داریم با شیخ و بچه ها میبینیم تورو. این ماموریت خیلی مهمه. زنده میخوا
#قسمت_دوم
گفتم:
+ممکنه گمش کنم. لطفا به بچههای سایت بگید ردش و لحظهای بزنن و گمش نکنن. نیاز نیست نیروی سایه برای من و سیدعاصف بفرستید. هوایی با پهپاد مارو کاور کنید.
_باشه عاکف.
حاج کاظم معاون سازمان که مشخص بود با سیف باهم دراتاق رصد و پایش میدانی هستند آن لحظه، آمد روی خط و گفت:
_برو پسرم. فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین. برات وجعلنا میخونم.
صدای حاج کاظم، همرزم پدرم، کسی که تربیت شده دستانش در نبودِ پدرم بودم، دلم را قرص میکرد.
بگذریم...
تا عاصف به من برسد، نادر ترک موتور یک نفر نشست و با سرعت زیاد از منطقه دور شدند. معلوم بود که از قبل هماهنگ هستند. حدود 30 ثانیه بعد از رفتنشان عاصف رسید و فورا نشستم ترک موتورش.
رفتم روی خط سیدرضی و گفتم:
+سید موقعیت سوژه رو میخوام.
فورا گفت:
_به سمت میدان هفت تیر سوژه در حرکته. شما همین مسیر و ادامه بدید.
مسیر و ادامه دادیم و یک دقیقه بعد، سیدرضی آمد روی خطم گفت:
_قبل میدان یه بانکی داره، کنارش کوچه داره. پیچیدند داخل.
زدم روی شانه عاصف و اشاره زدم: «تندتر برو.»
سیدرضی آمد روی خطم و گفت: «نزدیک سوژه شدی. برو داخل کوچه.»
زدم روی دوش عاصف و با صدای بلند گفتم،«برو داخل کوچه.»
وارد که شدیم زدم روی شانهاش و دست راستم را بردم جلوتر از بدنش، به طوری که ببیند، کف دستانم را به آرامی بالا و پایین کردم و به عاصف که کلاه کاسکت روی سرش بود فهماندم آرام تر برود و سرعتش را کم کند.
100 متریشان بودیم. حالا نزدیک سوژه شده بودیم. دیدم ریموت را زدند و با موتور به داخل پارکینگ خانهای دو طبقه شدند.
رفتم روی خط سیدرضی گفتم:
+سیدرضی، یه خودرو میخوام. فورا هماهنگ کن.
_ده دیقه دیگه مصطفی که نزدیک ترین نیرو به شما هست با یه پژو پارس مشکی کنارتونه.
+موقعیت خونه رو برام در بیار. چندتا درب ورودی، وضعیت ساکنین، مالکین و...؛ همه چیز و آماده کن برام. ضمنا خیلی فوری یکی از بچهها رو بفرست تا با یه پرنده ریز از داخل فضای پارکینگ و... برامون آنلاین فیلم بفرسته.
با عاصف رفتیم گوشه ای در تاریکی ایستادیم و خودرو که آمد، راننده پیاده شد و آمد موتور را از عاصف گرفت و رفت. من و عاصف سوار خودرو شدیم. عاصف نشست پشت فرمان و رفتیم گوشهای نزدیک خانه پارک کردیم. به عاصف گفتم:
+بخاری ماشین و بیشترش کن. خیلی سردم شده.
_عقب ماشین چای هست.
+بریز. بعدشم برو روی خط سیدرضی و ببین چیشد آمار خونه.
عاصف فلاکس چای را گرفت و برایم یک لیوان چای زنجبیلی ریخت و بعد از آن بیسیم زد به سیدرضی:
+سیدرضی جان سلام. صدای من و داری؟
_جانم عاصف جان.
+وضعیت و قرار بود اعلام کنید!
_همین الان آماده شده اطلاعات تکمیلی.
+صداتون و حاج عاکف داره میشنوه. بگو.
_طبقه اول خالی بوده تا یک ماهه قبل. یک هفته هست که دادنش به یه آقا که به نام مبین کرمی هست.
طبقه دوم هم که کلا خالیه. مالک این ساختمون هم که فوت شده و خونه دست ورثه هست.
بیسیم و از عاصف گرفتم و به سیدرضی گفتم: «قطعا مبین کرمی جعلیه. منتظر دستور باش.»
با یک خط امن تماس گرفتم با آقای سیف مدیر کل ضدجاسوسی و ضدتروریسم سازمان... جواب داد:
+سلام آقا. عاکفم.
_سلام. خسته نباشید. بگو
+اقا سوژهها وارد خونه شدند. اگر دستگیر نکنیم ممکنه دوتا بدحجاب دیگهرو با جندتا پسر خوشگل و بزنن، بیفته گردن نظام. موج داره درست میشه توی کشور. دستور چیه؟
_عملیات دستگیری رو برنامه ریزی کن خودت. من باید با حاج کاظم بریم خدمت رییس و بعدشم شورای عالی امنیت ملی. این پرونده رو همین امروز جمعش کن.
+بسیار عالی. یاعلی.
تمام ذهنم رفت سمت این_که این اغتشاشات کاملا برنامه ریزی شده است و عوامل دشمن با برنامه وارد کشور شدند و مدتی قبل از استارت اغتشاشات در کشور، در کشور حضور داشتند و منتظر ساعت صفر عملیات آن بودند و ...؛
تماس گرفتم با میثم. گفتم:
+میثم دوتا تیم عملیاتی 5 نفره میخوام آماده کنی. تا دوساعت دیگه صبر کن. ولی تیم آماده باشه.
_حاجی برای دوساعت دیگه..؟؟
+بله. چون ممکنه سوژه بخواد تغییر مکان بده. باید به اوناهم برسم.
_نیروها همه کف خیابون درگیرن و معطل کردن 10 تا نیروی عملیاتی برای دستگیری کمی ریسکش بالاست و ممکنه جایی دیگه به این نیروها نیاز بشه. چون دستور حاج کاظم این هست که نیروهارو نباید این روزها زیاد در حالت استندبای نگه داریم.
+میثم جان چرا داری با من بحث میکنی؟
_نه حاجی من جسارت نکردم. فقط خواستم دستور معاون کل تشکیلات و بگم.
+دستور معاون کل تشکیلات که حاج کاظم هست با من. خودم باهاش هماهنگ میشم. این مابین حکم قضایی برای ورود به خونه سوژه آماده بشه. تمام.