eitaa logo
⛅ امام زمان (عج)
3هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
12.5هزار ویدیو
362 فایل
اقا جانم از خدا میخواهیم پرده های جهل و غفلت از دیدگان ما کنار رود تا جمال دلربای شما را بنگریم 🌥اللهم عجل لولیک الفرج تعجیل در ظهور اقا #صلوات ⚘ 🌟حتما به کانال کودک مهدوی سر بزنید: @montazer_koocholo تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
! در اين 🌤 روز يكشنبه كه مزين به نام است با شما ميبنديم كه براي رضايت قلب مبارك شما خود را فرو ببريم و را از دل دور كنيم! یاریمان کن🤲
ای‌رفته سفر،یوسف گمگشته کجایی هیهات از این‌خون دل‌ودردجدایی💔 دنیاشده لبریز زظلم و ستم‌وجور🍁 ای کاش خدا امر کند تا که بیایی😔 .
! مگر میشود صبحی که با شما شروع شده نشود؟؟؟ به رسم هر صبح، دست به سينه و از روي ادب: .🌻 🌼
💌 زيارت اميرالمومنين در روز يكشنبه🌹
💓 زيارت حضرت زهرا در روز يكشنبه🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚✨مرحوم دولابی 🌹🔹امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَ مَعَهُ اَلاِسْتِغْفَارُ . 🔸در شگفتم از کسی که پیشه می‌کند، درحالی‌که همراه اوست. . 🔹هر وقت شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده‌ها و آنهایی که بعداً خواهند آمد، کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین‌ها می‌شود. 📙مصباح الهدی 264 و 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ❣امام زمانے زندگے ڪنیم .... 💟 بہ عـ❤️ـشق امام زماڹ (ع) ٺو زماڹ مجردے خودموڹ رو از گناه حفظ ڪنیم ... 💟 بہ خاطر امام زماڹ (ع) ازدواج ڪنیم ...💞 💟 بہ خاطر آقا معیارهاے غـ❌ـلط رو ڪنار بزاریم ...⛔️ 💟 بہ عـ❤️ـشق پسر فاطمہ با همسرموڹ مهربونے ڪنیم...💑 💟 بہ عـ❤️ـشق امام زماڹ (ع) ٺو زندگے گذشٺ ڪنیم ... 💟 بہ نیٺ ٺربیٺ سرباز امام زماڹ (ع) بچہ دار بشیم ...👪 ❣ خدا میدونہ اگہ ایڹ نیٺا مخلصانہ باشہ چہ ٺاثیر عمیقے ٺو زندگیموڹ خواهد داشٺ ... ❣حداقل یہ بار نیٺٺوڹ رو قربہ الے الله ڪنید ، نیٺٺوڹ رو امام زمانے ڪنید ببینید ٺاثیر داره یا نہ ! ❣ اگہ نیٺ خدا باشہ : 👈 یا مشکلٺون حل میشہ و قلبٺوڹ راضے میشہ.😊 👈 یا مشکل حل نمیشہ اما شما میٺونے باهاش ڪنار بیاے و اذیٺ نمیشے چوڹ میدونے خدا داره میبینہ و دارے امتحاڹ میشے ، در ایڹ صورٺ هم قلبٺوڹ راضے میشہ.😊 ❗️اما در غیر ایڹ دو صورٺ هم خدا رو از دسٺ خواهید داد و هم خودٺوڹ اذیٺ میشید😕 ✌️🌷@mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 امام زمان صراط مستقیم است. ما خودمون خواستیم اخر الزمان بدنیا بیاییم⁉️ پیشنهاد دانلود📲 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میگفت: ڪسے دوست نَداشته باشه، بیـٰاد ڪربلا نیست.. علامت مؤمن اینہ، هـَرچند وقت یڪبار، دلش تَنگ میشہ؛ برای بین‌ُالحرمین دلش تنگ میشِہ، میگہ نمیدونَم برای چے، ولے دلم مےخواد بـَرم ڪربلا.. . •.👤| @mahdisahebazman
•|☔️💜|• روزت مبارڪ امام زمانم... روزت مبآرڪ پدرِ شیعه خونه ی امام زمانم{حضرت آقا} روزت مبآرڪ سردار دلها... روزتون مبآرڪ تموم شهدایے که برامون پدرے ڪردین... سایتون ڪم نشه🌈🌿..... یه وقتایی اذیتتون ڪردیم با ڪارامون ،حرفامون... ببخشید ...... از روی نادونے و جوونی بوده... بچه که برای باباش پیر نمیشه که نه؟همیشه همون بچه هس...🙃 یه وقتایے بدون اینڪه بگیم حتی گره وا کردین.... حالِ دلمونو خوب کردین... دستمونو گرفتین... و عنایت هایے که لیاقتشو نداشتیم....♥️ دوستـون داااااریم زیآد🎈 🎊 @mahdisahebazman
🌼🍃🌼 قسمت هجدهم: تفاوت غيبت صغري و كبري 🍃 فــــــــرق غیبت صغری با غیبت کبری چیست⁉ امام زمان (عج) دو مرتبه غیبت نموده واز دیدگان مردم مخفی شدند: 💢مرتبه اول از سال تولد آن جناب یا سال شهادت پدر بزرگوارشان (یا از سال ۲۵۵هــــ. ق ) شروع شد وتا سال ۳۲۹هـــ. ق ادامه داشت. در طول این مدت گر چه از نظر عموم مردم غائب بودند، ولی ارتباط با آن حضرت کاملاً منقطع نبود و نائبان خاص آن حضرت خدمت ایشان رسیده واحتیاجات مردم را بر طرف می نمودند این ۶۹یا ۷۴سال را غیبت صغری میگویند 💢غیبت دوم از سال ۳۲۹هــــــ.ق شروع شد وتا زمان ظهور ادامه خواهد یافت که این را غیبت کبری می گویند و در روایات، به این دو غیبت اشاره شده است(۱) 📚۱.بحار: ج۵۲،ص۱۵۳. در غیبت صغری ، امام زمان (عج)نائبان خاصی برای خود تعیین کرده بودند که در تعداد آنها اختلاف است ولی چهار نفر در بین شیعیان، معروف هستند که عبارتند از: عثمان بن سعید، محمد بن عثمان ،حسین بن روح نوبختی، علی بن محمد سَمُری که هر یک از اینها هم در شهر های مختلف، نمایندگانی داشتند.(۲) 📚بحار:ج ۵۱،ص۳۶۲. چند روز قبل از وفات علی بن محمد سمری ،نامه ای از ناحیه ی مقدسه ی امام زمان (عج) صادر شده بود که :شش روز دیگر اجلت خواهد رسید ودیگر کسی را جانشین خود قرار مده. زیرا بعد از این، غیبت کامل واقع خواهد شد....(۳) 📚بحار:ج ۵۱،ص۳۶۱ در غیبت کبری نائب خاصی برای حضرت نیست وفقط آن حضرت ،فقهایی را حافظ نفس خود ،نگهبان دین خویش ،مخالف هوا وهوس ومطیع امر مولا باشند به عنوان مرجع معرفی نمود ودستور داده اند که مردم به آنها رجوع کرده واحکام دین را دریافت نمایند: در حوادثی که برای شما پیش می آید ،به راویان حدیث ما رجوع کنید. بدیهی وروشن است که این راویان در زمان غیبت کبری ، منحصر به فقها ومجتهدین ومراجع تقلید شیعه است. لازم به توضیح است که غیبت صغری مقدمه ی غیبت کبری وزمینه ساز آن بوده است چون ابتدای غیبت بود واذهان مردم ، اُنس به غیبت نداشت و اگر غیبت کبری ، ناگهانی وبدون مقدمه ، واقع می گردید موجب انکار وانحراف می شد؛لذا نزدیک به هفتاد سال،رابطه ی مردم با امام (عج) به وسیله ی نائبان خاص حفظ شد وبعد از آن غیبت تامــــــّه، صورت گرفت. 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼@mahdisahebazman 💖نشـــــر با ذڪر صلوات💖 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
وقت نماز که می شود تمام کارهایت راازدسترس خارج کن دنیایت راکه برای خدا ازدسترس خارج کنی خداهم آخرتت راآباد می کند. نمازاول وقت التماس دعا @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📑 قسمت 4⃣ 📚📖انگار آیه ی و جعلنا عراقی ها رو کور وکر کرده بود.با اون انفجار وشعله ی آتش با اون همه سرو صدای حسین و تخریب چی وبا اون موقعیتی که در دل دشمن وزیر گوش عراقی‌ها داشتیم می بایست دیگه کارمون ساخته شده باشه.اما هنوز از عراقی‌ها خبری نبود. ‼️با اینکه مجروح داشتیم اما سعی می کردیم سریع راه برویم.من همچنان مراقب اطراف و پشت سرمان بودم.هر لحظه منتظر گشتی های عراقی بودیم. 🚫بعد از گذشتن از کفی و آخرین کمین وارد شیار یک رودخانه شدیم،راه زیادی مونده بود.حداقل دوساعت دیگه باید راه می رفتیم.تواین فاصله سرفه‌های حسین قطع شده بود اما نمی تونست حرف بزنه. ‼️ما مصیبت دیگه ای هم داشتیم،خط مقدم خودی دست ارتش بود وما زودتر از موعد مقرر برمی گشتیم،این اتفاق باعث شد نتونیم کارمون رو انجام بدیم واگه می خواستیم بدون توجه به این مساله برگردیم نیروهای خودی مارو با عراقی ها اشتباه می گرفتن وبه رگبار می بستن البته حق داشتن چون نمی دونستن برای ما چه اتفاقی افتاده. ⛔️در بد مخمصه‌ای گیر کرده بودیم بچه‌ها مجروح بودن اگه می رفتیم نیروهای خودی مارو می‌زدند اگه می ماندیم گشتی های عراقی. ✅تصمیم گرفتیم تا جایی که میشه به خط خودی نزدیک بشیم،در جایی نه چندان دور از خط مقدم کنار تخت سنگی توقف کردیم. 🕐ساعت حدود یک نیمه شب بود،می بایست تا ساعت 3که زمان برگشتمون بود صبر می کردیم،دیگه از منطقه خطر دور شده بودیم که عراقی‌ها تازه شروع به منور زدن روی محور کردن.احتمالا داشتن منطقه رو برای گشتی ها روشن می کردن. 🚫با اینکه روی تخت سنگ استراحت می کردیم مراقب اطراف وسمت عراقی‌ها بودیم.حمید به من گفت:شما منتظر باشین من میرم نزدیک خط ،شاید بتونم ارتشی هاروبا خبر کنم. 🚫حسین وقتی اینو شنید مانع رفتن حمید شد،بعد لحظاتی حمید کنارم نشست وبه آرامی گفت:عباس توسر حسین رو گرم کن و مواظب باش نفهمه تا من بروم. 🚫گفتم:حمید نرو خطرناکه ممکنه ارتشی ها اشتباهی به رگبارت ببندن، خب حقم دارن،صبر کن باهم میریم.گفت:نمیشه صبر کرد،همینطور از بچه‌ها خون میره،ممکنه عراقی ها هم هرلحظه سر برسن.گفتم:من نمی دونم ولی حسین ناراحت میشه. 🔴این زمزمه آهسته رو حسین شنید.تا حمید خواست چیزی بگه،یه مرتبه بلند شد وایستاد.حرف که نمی تونست بزنه با دست جلوی حمید رو گرفت واشاره کرد که نباید بره. 🕒حدود دوساعت روی تخت سنگ نشستیم.نزدیکی های ساعت 3بود که حسین بلند شد واشاره کردراه بیفتیم.دیگه مشکلی نبود،ونیروهای خودی انتظارمون رو می کشیدن. ✅به خط که رسیدیم کلمه رمز رو گفتیم و وارد شدیم،بلافاصله سوار ماشین شده وبه طرف مقر خودمان حرکت کردیم. ✔️به روایت عباس طرماحی 🔻 🌷 ...
📚 📑 قسمت 5⃣ 📖زمانیکه بچه ها از شناسایی برگشتن،من داخل مقر خواب بودم.نیمه های شب بود،دیدم کسی منو تکون میده.چشمانم روباز کردم،حسین بود. ⁉️گفتم:چیه؟چی شده؟با دست اشاره کرد که بلند شو.گفتم:چرا حرف نمی زنی.به گلویش اشاره کرد.دیدم ترکش به گلویش خورده و مجروح شده. 🔴دستپاچه شدم،با عجله بلند شدم وگفتم:کی این طوری شدی؟ با دست اشاره کرد که باید برویم.دیگران ماوقع رو شرح دادن.قرار شد من،حسین وتخریب چی رو به بیمارستان ببرم. ✅بقیه خسته بودن.خود حسین هم به خاطر رفاقت زیادمون ترجیح میداد من اونو ببرم.بخاطر همین اومد سراغ من،حالش اصن خوب نبود. 🔴کم کم بدنش ناتوان می شد،خون زیادی ازش رفته بود.بلافاصله سوار ماشین شدیم وراه افتادیم.داخل ماشین کاملا رمق از دست داده بود وقتی به اسلام شهر و بیمارستان رسیدیم تقریبا بیهوش بود. 🌟اما نکته خیلی عجیب برای من این بود،که وقتی در اون لحظات بیهوشی نگاهم به صورتش افتاد،دیدم لبهاش تکون می خوره،وقتی خوب دقت کردم متوجه شدم ذکر میگه. ✅قرار شد پس از اقدامات اولیه حسین رو به بیمارستان دیگه ای منتقل کنند،به همین خاطر حضور من در اونجا فایده ای نداشت. ✋🏻از او خداحافظی کردم وبه مقر برگشتم. 🔻 🌷 ...
📚 📑 قسمت 6⃣ 📖محمد حسین یوسف اللهی بعداز سه ماه توانست بهبودی خودش را پیدا کرده ودوباره به جبهه ها بازگشت. ▪️حدود یه سال قبل از عملیات والفجر هشت در منطقه ای بین خرمشهرو آبادان،بچه‌های اطلاعات یه دکل دیده بانی نصب کرده بودن که بوسیله اون روی منطقه کار می کردن. 🔴این دکل ارتفاعی نزدیک شصت متر داشت واز یه سری قطعات فلزی تشکیل شده بود که به وسیله ی پیچ ومهرهایی بزرگ به هم متصل می شد وحالت نردبانی عمود بر سطح زمین داشت که دیده بان برای بالا رفتن از اون استفاده می کرد. 🔴ارتفاع دکل زیاد بود وهیچ نرده و حفاظی نداشت.کافی بودکه شخص وسط کار کمی پاش بلرزه و تعادل خودش رو ازدست بده،ویا خسته شده نتونه بالا بره،که دیگه در اون حالت خطر سقوط تهدیدش می کرد. 🔰در اون زمان تاکید شده بود یکی از مسئولین باید منطقه رو از نزدیک ببینه،شهید یوسف اللهی به من اصرار می کرد و می گفت:حکم معاونت داری باید روی دکل بروی ودیده بانی کنی. ✅_گفتم:دیگران هم هستند اونا می آیند ومی بینن._گفت:حالا که تا اینجا اومدی دیگه نمی تونی برگردی._گفتم:اصلا من تورو قبول دارم تو چشم منی هرچی تو دیدی قبوله. ✅_گفت:نه باید حتما خودت ببینی. _گفتم:بابا حسین جون من نمی تونم،کلی آرزو دارم.بالا رفتن از این دکل کار هرکسی نیست خیلی سخته،من که مثه شماها قوی نیستم سرم گیج میره می ترسم اتفاقی بیافته ومشکلی پیش بیاد. ✅_گفت:باشه عیبی نداره،اگه مشکل این چیزاس من یه فکری براش میکنم ،این قضیه حل میشه._گفتم:آخه چطوری؟ مثل همیشه که خیلی رمزی عمل می کرد ونمی گذاشت کسی از کاراش سر دربیاره،فکرشو ازم پنهون کرد._فقط گفت:صبر کن بلاخره متوجه میشی. ✅نیمه های شب حسین سراغم آمد واز خواب بیدارم کرد._گفتم:چیه؟ چی شده؟ _گفت:هیچی پاشو بریم._گفتم:کجا؟ _گفت:دکل _گفتم:همین الان؟ حالا نمیشه نریم. _گفت:نه به هر سختی که باشه من باید تورو ببرم بالای دکل.گفتم:بابا من می ترسم._گفت:نترس من پشت سرت میام. ✅دیدم اصرار فایده‌ای نداره ومجبورم،راه افتادیم.شب عجیبی بود هوای مهتابی،نور ماه منطقه رو روشن کرده بود.گهگاه صدای انفجاری سکوت شب رو می شکست. ✅حسین زیر لب چیزهایی زمزمه می کرد وآرام قدم برمی داشت،رفتارش به من آرامش خاصی می داد.به پای دکل رسیدیم.نگاهی به بالا انداختم،دکل همینطور بالا رفته بود واتاقک اون تو دل آسمون گم شده بود. ‼️ستونی فلزی با ارتفاعی به اندازه‌ی ساختمون بیست طبقه بدون هیچ حفاظی مقابلم قد کشیده بود،و من باید ازش بالا می رفتم،کاری که هرشب بچه‌های اطلاعات می کردن. ✔️به روایت مهدی شفازند 🔻 🌷 ... @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🍂السلام علیک یا ابا صالح المهدی 🌱ای همه هستی نام زیبای شما 🌾آسمان هرگز نبیند ❣مثل وهمتای 🌱کاش میشد ❣کاسه چشمان ما👁روزی شود 🌾جایگاه اندکی ❣خاک شما. 💚 🌸🍃 @mahdisahebazman
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ در این✨ روز دوشنبه با شما میبندیم که امروز یک دور تسبیح و صفحه ایی به نيت و # ظهور شما بخوانيم. ياريمان كن🤲