#ایستگاه_تفکر🔔
♦️ميگویند سه نوع #حق بر گردن ماست...
⛔️حق الله
⛔️حق النفس
⛔️ #حق_الناس
💥و اما وای بر سومی...
🚫در نماز و روزه و #واجبات لَنگ زدیم گفتیم خدا از حق خودش ميگذرد...
❌چه توجیه زیبایی
♨️بر خودمان ستم کردیم و گناه کردیم🔞 و #حق_نفس را ندانستیم...
#فقط ناله سر دادیم
👈"ظلمتُ نَفسي..."
ميداني چه شنیده ام؟!
طاقتش را داری⁉️
💢شنیده ام که اگر کسی باعث شود ظهور به تأخیر بیفتد " #حق_الناس" است...
💢آن شخص باعث شده که این همه مسلمان #امام خود را نبینند...
⚠️چه بسا اگر امام خود را می دیدند به #تعالی می رسیدند...
🔰به قول #شهید_چمران:
☑️ خدایا مرا بخاطر گناهانی که در روز با هزاران قدرت عقل #توجیهشان می کنم ببخش
@mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خيلي وقته
خدا
ما رو
نزده😔
بسيار دلنشين
@mahdisahebazman
✨
بوی عطر عجیبی داشت..🌷
نام عطر را میپرسیدیم جواب سربالا می داد...
شهید که شد توی وصیت نامه اش نوشته بود:
به خدا قسم هیچ گاه عطری به خودم نزدم هر وقت خواستم معطر بشم
از ته دل میگفتم:اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم
#صلوات
#شهدایی♥️
( شهید حسینعلی اکبری)
@mahdisahebazman
#بهترین_شیوه_تبلیغ_حجاب☺️
ما همش میایم از مزایای حجاب میگیم یا درمورد حد و حدودش حرف میزنیم!
ولی بیاین اینبار متفاوت عمل کنیم!
این بار اسلام رو به شیوهی دیگه تبلیغ کنیم🤓
خانومهای با حجاب!
شما نمایندهی حجابِ زهرایی و اسلام هستید😍
بیاین از این به بعد جوری با بد حجاب ها رفتار کنید که مجذوب شما بشن!🌸
(نه اینکه قربون صدقشون بریدا)
نــه!!
ولی جوری باشید که به حس و حال شما غبطه بخورن و آرزو کنن مثل شما باشند🌱
ما قبل و بعد مسلمونیمون خوبتر نشدیم که هیچ؛ گاهی بدتر هم شدیم!😪
به قول استاد پناهیان:
#تا_خوبها_خوبتر_نشن
#بدها_خوب_نمیشن!
گاهی بداخلاقی ما باحجابها ، و قضاوت کردنای عجولانهی ما؛ باعث میشه همه از دین زده بشن!
و پیش خودشون بگن: این بود اسلامی که میگفتن؟!😕😒
بیاین درست بشیم!
طوری باشیم، طوری برخورد کنیم،که فرشته ببیننمون😇
اون موقعست که تازه داریم تبلیغ حجاب میکنیم☺️
فقط باید صبور باشیم و توکل کنیم بر خدا و ازش بخوایم تو راه هدایت کردن دیگران، خودمون از راه مستقیم منحرف نشیم...☘
#از_همین_امروز_شروع_کنیم!
لازم نیست حتما مستقیم تبلیغ کنیم!
این روش معمولا بازخورد نداره . . .
کسی که نگاهش به حجاب منفیه گاهی با تبلیغ مستقیم زدهتر میشه!☹️
(این راه واسه اینا جواب نمیده)
#بارفتارموننشونبدیم☝️
ولی اینقدر خوب برخورد کنین و معنوی باشید که ذهنیت خوب در مورد محجبه ها به وجود بیاد!🙃
طوری که هر وقت اسم محجبه میاد، یه حس خوب بهشون دست بده!😍@mahdisahebazman
#تفکرانہ|💛|
ما اساساً آدمهای خوبي هستیم،
ولۍ اگر خودمان را رها ڪنیم خراب مۍشویم.!
غذا هر چقدر هم خوب و مفید باشد،
اگر آن را در محیط و دمای مناسب نگهداری نکنید خراب ميشود☝️🏻
یعني برخي میڪروبها و موجودات، آن را نابود مۍڪنند...:)💔
#استادپناهیان
@mahdisahebazman
✨☘✨☘✨☘✨
🌼🍃🌼🍃🌼
✨☘✨#شناخت_امام_زمان قسمت نوزدهم: ديدار در زمان غيبت كبري
🌼🍃
✨
آیا در زمان غیبت کبری می شود امام زمان (عج)را ملاقات کرد⁉️
بله.درزمان غیبت کبری ،امام زمان (عج) اگر اراده کنند که با کسی ملاقات نمایند، این کار صورت می پذیرد وپاکان روزگار که توفیق دیدار ایشان را یافته اند تعدادشان به حدی زیاد است که داستان آن ملاقات ها خود کتاب مفصلی است (۱)
📚نجم الثاقب:باب هفتم -منتهی الآمال- العبقری الحسان.
ولی باید آگاه باشیم که درتوقیعی که از ناحیه ی مقدس امام زمان (عج)برا نائب چهارم ایشان ، ابوالحسن سمری ،بیرون آمد حضرت چنین فرموده بودند که:
«به زودی در میان شیعیان کسانی پیدا می شوند که ادعا می کنند مرا دیده اند بدان هر کس پیش از خروج سفیانی وصحیحه ی آسمانی ادعا کند که مرا دیده است ،دروغ می گوید وبر من افترا می بندد».
واضح است که این توقیع مبارک ،در صدد بیان نفی امکان رؤیت آن حضرت در زمان غیبت کبری نیست ، بلکه این توقیع شریف برای بستن دکان ها وجلوگیری از بدعتها وتکذیب مدعیان نیابت خاصه مانند اقطاب صوفیه ورکن رابع شیخیه مدعیان مهدویت صادر گردید.
ولی افسوس که با وجود چنین روایت صریحی، باز هم کسانی هستند که از ساده اوحی ونادانی مردم استفاده وبرای خودشان دکان ها باز کرده اند(۱)
📚مهدی موعود :باب بیست ویکم تا بیست ونهم -تنزیه الانبیا-الطرائف:ص ۱۸۴-بحار:ج ۵۲/۵۳،ص۱۵۱/۳۱۸-جنة المأوی.
لذا وظیفه ومسؤولیتی که در این مورد به دوش دوست داران حضرت است، تکذیب کسانی است که دم از ارتباط با آن حضرت زده وهر نوری را که به چشمشان میرسد ،نور مقدس امام (عج) خیال کرده وبا اعتقادات مردم بازی واز سادگی مردم سوء استفاده نموده و خود را مورد توجه خاصّ امام زمان (عج) جامی زنند.
حال آنکه(واللّه یعلم ما یُسِرّون وما یُعْلنون)
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
@mahdisahebazman
⚡️این خانهنشینیها و نزدیکی ظهور ...
🌱 سحر لحظه خلوت با خود و خداست.
این قرنطینهها و خانه نشینیها شاید بهانه و علامتی است که «صبح ظهور» نزدیک است.
در این سحرگاهان تاریخ، در این روزها با خود و خدا خلوت کنیم، سرشار از عبادت و استغفار.
آیا برای قیام علیه ظلم و زندگی در جامعۀ مهدوی که سرشار از محبت و ایثار است آمادهایم؟
@mahdisahebazman
نشانہ هاے ظهور یڪی پس از دیگرے
پدیدآر میشونـد...
ظهورنزدیڪاست
_اما ڪو قلب آمـادهـ؟!
•
#دلاتونوآمادهکنید
رفقا
چیزی تا ظهور حضرت حق نموندهـ...❣
@mahdisahebazman
•
در حرفهایمان طالبِ ظهوره تُییم..!
ادامه دهنده راه شهدا..!
سرباز آقا..!
در عمل اما
فقط آمدنت را
به تاخیر میاندازیم..،
فقط حرف میزنیم از شهدا..،
فقط ادعا داریم و بس..،
#أینصاحبنا🍃
رفقـا✌️🏻
°•°نباید کاری کنیم.؟!.°•°
چرا...:)
باید خودمونو بسازیم👊🏻
واسه ظهور آقاجانمون،،،(:💚
دیر نشه ها...!!!
• شنیدید گمنامۍ براے شهرت پرستها
درد آوره •
• اگر نہ همہ اجرها تو گمنامیه •
#بیایدتواینفضاهمگمنامباشیم✌️🏻
#رفاقتباشهـداتـابہقیامت🕊♥️
در عصر غیبتش که جهان کربلا شده
باید براے عشق ، علے اکبرے کنیم ...
@mahdisahebazman
#تومالِخدایی🤓
+ هی نگو من گناهکارم منو قبول نمیکنه...
روم نمیشه با خدا حرف بزنم😐
به قولِ استاد دولابی:
مالِ بد بیخِ ریشِ صاحب شه...!
تو مخلوقِ خدایی...🍃☺️❤️@mahdisahebazman
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📑 قسمت 7⃣
📚📖نگاهی به حسین انداختم.همچنان آرام ومصمم منتظر من بود اضطراب رو از چهره ام می خوند،لبخندی زد و گفت:نگران نباش من هم پشت سرت میام.
🔴بسم ا...گفتم ومیله هارو محکم گرفتم و پامو روی پله های دکل گذاشتم،نور ماه زیر پام رو روشن می کرد هرچه بالاتر می رفتم همه چیز روی زمین کوچکتر می شد،خیلی با احتیاط و آرام پیش می رفتیم.
🔴به بالا نگاه کردم خیلی راه مونده بود تا به اتاقک برسیم،لحظه ای مکث کردم دیگه نمی تونستم بالاتر برم تا همین جاهم کلی از زمین فاصله داشتیم.احساس خستگی زیادی می کردم و پاهام شروع به لرزیدن کردن.
⁉️حسین که دید توقفم زیاد شده پرسید:چیه؟ چرا نمیری بالا؟_گفتم:نمی تونم خسته شدم. _گفت:برو چیزی نمونده برسیم،پایین رو نگاه نکن من پشت سرت هستم.
_گفتم:حسین پاهام داره می لرزه،نمی تونم برم._گفت:باشه همونطور که هستی صبر کن.
✨وبعد سعی کرد چند پله بالاتر بیاد.
_گفتم:کجا میای؟_گفت:صبر کن.
خودش رو بالا کشید،دستهاش رو دوطرف پاهام گذاشت و_گفت:حالا بشین روی شونه های من._گفتم:برای چی؟_گفت:خب بشین خستگی در کن._گفتم:آخه این طور که نمیشه. گفت:چاره ای نیست.بشین کمی که خستگی ات رفع شد دوباره ادامه میدیم.
✨چاره ای نبود خسته وضعیف بودم،کار دیگه ای نمی شد کرد.آروم روی شونه هاش نشستم، برام خیلی سخت بود. اینکه اون بایسته ومن روی شونه هاش بشینم،حسین با اینکار باعث شد هم خستگیم تموم بشه هم روحیه ام عوض بشه.
✨بعد چند لحظه دوباره به راه ادامه دادیم.دیگه زانوهام نمی لرزید.انگار انرژی خاصی به تنم تزریق کرده باشن.بلاخره بالای دکل رسیدیم،نفس عمیقی کشیدم وگوشه ای نشستم.
✅به حسین گفتم:خب حالا اومدیم بالا ، هوا که روشن شد باید چیکار کنیم؟ _گفت:چیکار می خوای بکنی؟ _گفتم:بلاخره یه سری امکانات اینجا لازم داریم._گفت:هرچی می خوای من میرم برات میارم،تو اصلا لازم نیست ازجات تکون بخوری،همینجا بشین ودیده بانی کن،شبم خودم میارمت پایین.
‼️آن شب وروز حسین چندین بار از دکل شصت متری بالا وپایین رفت.گاهی برای آوردن پتو،گاهی غذا ولوازم.رفتار او باعث شد روحیه ام کاملا عوض بشه.هوا که تاریک شد اومد دنبالم وگفت:بریم.
✅اینبارخودش اول رفت ومنم پشت سرش بودم.مخصوصا پایین تر ازم حرکت می کرد تا بیشتر مراقبم باشه،تا پایین رسیدیم.
🔰بارها شنیده بودم که چه اندازه نسبت به نیروهاش احساس مسئولیت داره ولی هیچوقت اون طوری حالت پدرونه اش رو حس نکرده بودم.
✅با کار اون شب حسین،هم تونستم منطقه رو اون طور که باید ببینم هم روحیه ام عوض شد.هیچوقت نمی تونم لحظه ای روکه روی شونه هاش نشسته بودم فراموش کنم.
✔️به روایت مهدی شفازند
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📑 قسمت 8⃣
📚📖قبل از عملیات والفجر یک بود.زمان عملیات نزدیک می شد وهنوز معبرها آماده نشده بود.فاصله ی ما با عراقی ها در بعضی نقاط هفتادوگاهی کمتر از پنجاه متر بود،واین باعث می شد بچههای اطلاعات نتونن معبر باز کنن ودشمن رو شناسایی کنند.
✅نگران بودم،حسین یوسف اللهی رو دیدم وازنگرانیم صحبت کردم.راحت وقاطع گفت:ناراحت نباشین،فردا شب این مشکل رو حل می کنیم.
✅شب بعد بچههای اطلاعات برای شناسایی رفتن،آنقدر نگران بودم که نمی تونستم صبر کنم تا از منطقه برگردن، تصمیم گرفتم با علی رضا رزم حسینی جلو بریم وبه محض برگشت بچهها از اوضاع واحوال باخبر شوم.
✅دوتایی به خط رفتیم._گفتم:اینجا می مونم تا بچهها برگردن و ببینم چیکار کردن،ساعتی نگذشت که حسین اومد با همون خنده همیشگی که حتی در سخت ترین شرایط از لبش دور نمی شد.تا رسید،_گفت:دیدین،من که دیشب گفتم این قضیه رو حل می کنم.
⁉️با بی صبری گفتم:خب چی شد؟بگو ببینم چه کردین؟ خسته بود،روی زمین نشست و شروع کرد به تعریف کردن.
🔴_گفت:امشب یه چیز عجیب اتفاق افتاد.موقع شناسایی وارد میدان مین شدیم به معبر عراقی ها برخوردیم. هنوز چیزی نگذشته بود که سرو کله خودشونم پیدا شد.
‼️انقدر به ما نزدیک بودن که دیدیم هیچ کاری نمیشه کرد،همگی روی زمین خوابیدیم،و آیه ی و جعلنا رو می خوندیم.ستون عراقی ها تو اون تاریکی هرلحظه بهمون نزدیکتر می شد.
🚫بچهها از جاشون تکون نمی خوردن،عراقیها اومدن واز کنار ما رد شدن.نفس تو سینه ها حبس شده بود.یکی از عراقیها پاش رو روی گوشه ی لباس بچههای ما گذاشت و رد شد،ولی با این همه متوجه حضور ما نشدن.
✅بی خبر از همه جا عبور کردن وبه سمت خط خودشون رفتن،ماهم معبرشون رو خوب شناسایی کردیم وبرگشتیم.
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📑 قسمت 9⃣
📚📖حسین از این موفقیت خیلی خوشحال بود.گروه دیگری هم که در سمت راست بچهها کار می کرد به عراقی ها برخورده ولو رفته بود.برای فرار از دست دشمن مجبور شده بودن روی میدان مین غلت بزنن اما نکته عجیب این بودکه هیچ یک از مین هامنفجر نشده بود،و بچه ها سالم به خط خودی رسانده بودن.
✅قرار شد همون اول شب من وحسین، با همون گروه سمت راست که حدود 100متر با دشمن فاصله داشت،مجددا به شناسایی برویم.
✅این کاری بود که معمولا مادر همه عملیاتها انجام می دادیم،تا اونجا که می شد به دشمن نزدیک می شدیم وموقعیت ها رو بررسی می کردیم. اون شب داخل محور تا پشت میدان مین عراقی ها پیش رفتیم و همهی موانع وعمق خاک رو شناسایی کردیم.
‼️در راه برگشت به شیاری رسیدیم که از قبل برای استراحت نیروهای عمل کننده پیش بینی شده بود همین که وارد شیار شدیم تموم بچهها افتادن رو زمین،فکر کردم به گشتی های عراقی برخوردیم.
⁉️خواستم روی زمین بشینم متوجه شدم بچهها دارن سجده می کنن وخیز نرفته اند.گویا سجده شکر بود.بعد هم همگی بلند شدن و دورکعت نماز خوندن خیلی تعجب کردم.
✨حسین رو کنار کشیدم وگفتم:چیکار می کنین؟_گفت:همه دارن سجده شکر بجا میارن این روش هرشب ماست._گفتم:خب چرا اینجا،صبر می کردین به خط خودمون برسیم بعد.
✨گفت:نه ما هرشبی که وارد معبر می شویم،موقع برگشت همونجا پشت میدان مین دشمن سجده شکر و دو رکعت نماز بجا میاریم بعد برمی گردیم عقب.
✨این یک نمونه از حال وهوای بچههای اطلاعات بود.حال وهوایی که به برکت وجود حسین ایجاد شده بود.
✔️به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
@mahdisahebazman
❣ #سلام_امام_زمانم❣
نذر کردم تا #بیایی هرچه دارم مال تو
چشم هاے خسته😔 پر انتظارم مال تو
یک دل💗 دیوانه دارم باهزاران آرزو
آرزویم هیچ، قلب بیقرارم مال #تو
#اللهم_عجل_لولیـڪ_الفـرج 🌸🍃
#شبتون_مهدوی 💚
#سلام_به_ارباب🧡✋🏻
سلام شاه کربلا😍
چون چشم تو
دل می برد
از گوشه نشینان
شد گوشه ے
شش گوشه
برای تو مهیا】°
#سلام_آقا
@mahdisahebazman
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🌾سرِّ عاشـ♥️ـق شدنم
🌼لطف طبیبانہ #توست
🌾ورنہ #عشق_تو ڪجا
🌼این دل بیمار💔 ڪجا؟؟
#صبحت_بخیر_امام_خوبیها.
#اللّٰھم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
#امام_غريبم! در این ✨روز سه شنبه با شما #عهد میبندیم که امروز به خاطر شادی قلب مبارک شما حداقل از یک🔥گناه🔥 صرف نظر کنیم. #امام_دلها! یاریمان کن🤲
#حجابانهـ😊
حجاب یڪ تفڪر است🙂🍃
یڪ تفڪر زیبا😍🍃
حجاب یعنۍ:🌸
داشتن درڪ بالا از محبت خدا😇❣
حجاب یعنۍ:🌼
خدایا با این ڪہ آزادم بهگناه
ولۍ☝️
ارزشم بالا تر از آن است😌
وتفڪرم بازتر🙃🧡
پس اے زیباترینم🤗🌟
با عشق به تو حجابم را حفظ میڪنم آن هم با افتخار...😍😎💛
#محجبہ_امـ✌️💓
#یا_الله ⚘
#یا_زینب⚘@mahdisahebazman