┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی ...
هر بامدادت؛
رودخانه حیات جاری می شود ...
زلال و پاک ...
چون خورشید
مهربان و گرم وخالصمان ساز ...
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
❤️🌷🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@hedye110
#سلام_امام_زمانم
هواے ڪهنہ این شهر تازه دم ڪرده
گناهڪاریمان «تُنزل النِقم» ڪرده
«ظلمتُ نَفسے» ما را شنید دلبر و گفٺ:
امان ز نفس ڪسے ڪہ بہ خود ستم ڪرده
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتدویستچهارم
با دادی که اورهان زد سهیلا عصبی نگاه بدی بهم انداخت و رفت سمت آشپزخونه همین جور شوک زده به اورهان خیره مونده بودم که گفت:-دنبالم بیا!
مظلوم نگاهی بهش انداختمو سر به زیر پشت سرش راه افتادم،نشوندم کنار طلعت خاتون و گفت:-بی بی میرم به کارای مراسم برسم امانته مواظبش باش!
-باشه نور چشمم حواسم بهش هس تو برو به کارات برس،برادرت که جوون مرگ شد خدا عمر طولانی به تو بده خدا کنه هیچ مادری داغ بچشو نبینه!
دلم پر غصه شد اولین بار بود که نم اشک رو توی چشمای اورهان میدیدم نگاه خیرمو که دید سر چرخوند و رفت به سمت در:-صورتت چی شده دختر؟حتما فهمیدی شوهرت مرده خودتو زدی نه؟الهی برات بمیرم که اول جوونی سیاه بخت شدی،نگران حرفای زیور نباش تو حال خودش نیس نمیفهمه چی داره میگه!
ساره اومد و با دستمال نم دار دستی به سر و صورتم کشید و کم کم عمارت پر از آدم شد،آدمایی که تا به حال ندیده بودمشون و با دلسوزی بهم خیره شده بودن و توی گوش هم پچ پچ میکردن و تموم تنم از کتک های زنعمو کوفته شده بود،دردش شبیه دردی بود که اون شب آتاش به جونم انداخته بود با یادآوری اون شب دیگه نیازی به نقش بازی کردن نبود...
سینی چای رو برای هزارمین بار پر کردم و توی مهمونخونه برای مهمونا چرخوندم،تقریبا چهل روز از مرگ آتاش میگذشت و توی این مدت مردم هر روز به عمارت سر میزدن دیگه تقریبا تموم ده رو میشناختم،بی بی میگفت تا چهل روز روح مرده به خونش سر میزنه برای همینه که همه میان تا ببینه یادش هنوز زندس،گاهی وقتا از فکر کردن به این حرفش وحشت میکردم،بدنم یخ میبست و حس میکردم هنوزم آتاش توی اون اتاق تاریکیه که بعد از مردنش خان درش رو مهر و موم کرده بود و حتی جرات نمیکردم از چند متریشم رد بشم،بعد از چهل روز هنوز باور نکرده بودم که سایه نحسش از سرم کم شده،دیگه مثل اون اوایل بی تفاوت نبودم گاهی براش غصه میخوردم که چنین سرنوشتی داشت،مردم ده در حالیکه تموم تنش سوخته بود توی بیابونای اطراف ده پیداش کرده بودن،اورهان توی اون مدت خیلی هوای منو داشت تا کسی خم به ابروم نیاره،اما بازم زیور دور از چشمش ازم کار میکشید منم اعتراضی نمیکردم همین که بی کار نبودم تا غصه بخورم برام کافی بود خود اورهان به اندازه کافی غصه داشت و من نمیخواستم ناراحت ترش کنم،از همه بدرتر وضعیت اژدرخان بود که حتی حوریه هم توانایی سرپا کردنش رو نداشت،گریه هم نمیکرد فقط چشماش مثل کاسه خون بود و هر روزم قرمز تر میشد.🌺🌺🌺🌺🌺
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
بیعت کردم با تو روزی که یکی بود یکی نبود..._۲۰۲۲_۰۷_۱۷_۱۰_۲۷_۲۷_۳۵۳.mp3
6.38M
🔊 #شور 💐
بیعت کردم با تو روزی که
یکی بود یکی نبود...
حاجمحمود #کریمی
🌺 ویژهٔ #عید_غدیر
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
4_6050716022132968173.mp3
8.66M
#تلنگری
بزرگداشت #غدیر ، صرفاً در اطعام و عیدی دادن و شاد کردن دل مؤمنین، ختم نمیشود!
میتوان اهلِ همهی اینها هم بود،
امّا اهلِ آزار اهل بیت علیهمالسلام هم بود!
چگونه برای امیرالمؤمنین علیهالسلام، فرزند بیآزاری باشیم؟
💫 ویژه #عید_غدیر
#استاد_شجاعی 🎤
#حجهالاسلام_فرحزاد
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#مخصوص_پروفایل
بــرای گفتـن یک السـلام زاده شدم
حلال زاده به عشق امام زاده شدم
به گوش من پدر و مادرم علی گفتند
و نذر حضرت #حیدر غلامزاده شدم
#یداللهشهریاری
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا،
کمک کن دیرتر برنجم،
زودتر ببخشم،
کمتر قضاوت کنم
و بیشتر فرصت دهم ...
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
🌹🔷🔵🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@hedye110
#امام_مهدی_عج_در_آینه_غدیر
آگاه باشید که او ولی خدا در زمین، داور او در میان مردم و امانتدار امور آشکار و نهان است.
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
ghadir_taheri_sorood_5.mp3
5.77M
|⇦• کی می دونه تو سر آسمون...
#سرود بسیار زیبا ویژه عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفس کربلایی حسین طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ ↻
#امام_رضا_علیه_السلام:
روز #غدیر، روز زينتكردن است. هركس براى روز غدير، خود را #زينت كند خداوند همۀ #خطاهايى را كه انجام داده از كوچك و بزرگ مىآمرزد.»
✍️اقبال الاعمال ص 260
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عید همه مبارک⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
@hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرکوه بلند فریاد کردم
علی شیر خدا را یاد کردم
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
سلام دوستان عزیزم عیدتون مبارک ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ امروز کانالهامون فقط اختصاص به عید غدیر داره و هیچ مطلب غیر غدیری گذشته نمیشه🌹🌹🌹 عیدتون مبارک🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپتصویرے🎥
📝فوق باور حیدر
🎤کربلایےسیدرضانریمانے
#عید_غدیر
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
14.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽️ *تقدیم به غدیری ها..🌹*
*👌🏻دوستداران و مُحبّین امام علی💓علیه السلام..🌷*
*#حقّانیّت.شیعه.اَثنیٰ.عَشَری💐
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ترنم_بهار
❣هرگز حرفی نزنید
که از شنیدن پاسخ آن ناراحت
میشوید.
امیرالمومنین (علیهالسلام) ؛
غرر الحکم ، حدیث ۱۰۱۵۵
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مناسبتی
🎙استاد پناهیان
🔸آداب #عید_غدیر از زبان امیرالمؤمنین علیه السلام
👌کوتاه و شنیدنی
👈حتما ببینید و نشردهید.
♨️مبلغ غدیر باشیم.
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
❤️🌷🔷🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@hedye110
#سلام_امام_زمانم
از فرط گنه جهان ما شد تاریک
ای کاش خدا برای عرض تبریک
در عید غدیر خم به نور صلوات
عیـدی بدهد فـــرج نماید نزدیک
#عید_غدیر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتدویستپنجم
وقتی به چهرش نگاه میکردم وحشت همه وجودمو میگرفت درست شبیه عمو شده بود وقتی که روی پله ها لیوان آب رو مقابلش گرفته بودم،سهیلا هر روز عصبی تر به نظر میرسید،از حرف های یواشکیش با حوریه فهمیده بودم که هنوز نتونستن اورهان رو به حجله بکشونن و روی توجه های اورهان به من بدجور حساس شده بود،حس بدی داشتم راجع به این موضوع همینم مونده بود که به خیانت کاری متهم بشم...سعی می کردم از اورهان فاصله بگیرم هرچند بیشتر ساعت روز رو بیرون عمارت پی قاتل آتاش میگشت،از ساره شنیده بودم که اورهان با حوریه قرار گذاشته که تا قاتل آتاش رو پیدا نکرده عروسی نکنه،حتی حوریه که همیشه حفظ ظاهر میکرد توی عصبی ترین حالت خودش بود،زیور هم که دیگه دیوونه شده بود نمیدونست به حال فرحناز گریه کنه یا آتاش،فرحناز هر روز توی رفت و آمد بود،از ده پایین تا ده بالا و برعکس باید توی مراسمای هر دو جا شرکت میکرد،نمیدونستم هنوز حاملس یا نه اما حسابی لاغر شده بود،برعکس اون من اجازه رفتن به ده خودمونو نداشتم چون زیور معتقد بود از چنگش فرار میکنم،نمیدونست دیگه جایی برای زندگی کردن ندارم نگران مادرمو بچه توی شکمش بودم،نمیدونستم آقام نامه رو خونده یا نه ،با فرحنازم که نمیشد حرف زد!
با فرحنازم که نمیشد حرف زد،اصلا نگاهمم نمیکرد چه برسه بخواد جواب سوالامو بده اونم منو مسبب مرگ برادرش میدونست،از در مهمونخونه بیرون اومدم و نگاهی به چهره رنگ پریده فرحناز که تازه از در وارد شده بود انداختم،دستشو گرفته بود به ستون و وارد اتاق مادرش شد،کنجکاو شدم ببینم چه خبر شده آخه از عمارت پایین برمیگشت،نکنه اتفاقی افتاده بود؟از نگرانی سینی توی دستم شروع به لرزیدن کرد،نمیدونستم چیکار باید بکنم که با صدای ساره به خودم اومدم:-خانوم جان گلناز اومده در عمارت!
با خوشحالی سینی رو دادم دست ساره و پا تند کردم سمت ورودی عمارت،با دیدن گلناز اشک خوشحالی توی چشمام جمع شد قبل از اینکه چیزی بگه کشیدمش توی آغوش حس میکردم بعد از چهل روز مادرمو دیدم:-خوبی گلناز؟
-خانوم جان دورتون بگردم چقدر دلمون براتون تنگ شده بود!
-منم، داشتم دق میکردم توی این عمارت،چه خبر بیا بشین که کلی حرف باهات دارم،حال آنام خوبه؟آقام چی؟نامه رو بهش دادی؟خوند؟
قیافه ش در هم رفت نگران نگاش کردم!
-خانم راستش....
-چیشده؟
مثل وقتایی که هول میشد دستش رفت سمت گره روسریشو شروع کرد به ور رفتن باهاش:-حرف بزن گلناز نکنه بچه آنام سقط شده هان؟
-نه خانم جان!
سرشو پایین انداخت و شروع به تعریف کردن:-اون نامه که داده بودید به من اونو دادم به آقاتون وقتی خوند صورتش سرخ شد رفت اتاق اشرف خاتون منم گوش وایسادم ببینم چی میگن،اشرف خاتون مدام میگفت کاره اتابک بود من سواد ندارم من فقط نذاشتم نابودش کنه،انگار با اون یه تیکه کاغذ از اتابک خان باج میگرفته،آقاتونم حسابی عصبانی شد از در اتاق زد بیرون خانوم جان حال آقاتون حتی از زمانی که برادرش مرد هم بدتر بود،تا چند روز حتی یه کلوم حرف نمیزد!
-خب بعدش چی شد؟🌹🌹🌹🌹🌹
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
💕هرچی #کمتر به چیزای منفی #پاسخ بدی،
زندگیت #آرومتر میشه....
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻