ﺧـــــــﯿـــــــﻠـــــــﯿــــــــــــﺎ
ﺑـﻬﻢ ﯾـﺎد دادن ﮐــﻪ ﻣـﯿﺘﻮﻧـﻦ ﺑـﺎﻫﺂم ﺑــــــــــــﺂزی ﮐـﻨﻦ
ﻣــــــــــــــﻨــــــــــﻢ
ﺑـﻬـﺸـﻮن ﯾـﺂد ﻣـﯿـﺪم ﮐـﻪ ﺑـــــــــﺂزی رﻓﺖ و ﺑﺮﮔـﺸﺖ داره
#ربیع_الاول
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
من جنگجوی خوبی هستم
فقط
خیلی از دور و بریهام هدف باارزشی واسه جنگیدن نیستند
برای همین فکر میکنند مغرورم
#ربیع_الاول
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
کــــــــاری نَـــــکُــــن
مِــــثِ تـــــــــارِ مـــوهام
تــــُـــوروهََـم بــنـــدازَم
پُـــــشــــتِ گـــــووشــــام
#ربیع_الاول
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
﷽
#دراوجغربت🌴
#چهارمینمسابقه🌴
#برگسیچهارم🌴
مسلم شمشير خود را غلاف مى كند و جنگ را متوقّف مى كند.
فرمانده اى كه به او امان داده است، همراه سربازانش جلو مى آيد.
مسلم به آنان اطمينان كرده است; امّا وقتى آنها نزديك مى آيند در يك چشم به هم زدن شمشير مسلم را مى ربايند.
مسلم تعجّب مى كند!
چرا كه او خود، شمشيرش را غلاف نموده و عينِ نامردى است كه شمشيرش را بگيرند.
عرب وقتى به كسى امان دادند، هرگز سلاح او را نمى گيرند.
اشك در چشم مسلم حلقه مى زند و آنچه را بايد بفهمد، مى فهمد.
پس رو به كوفيان مى كند و مى گويد: "اين نشانه پيمان شكنى شما بود كه شمشير مرا ربوديد".
يكى از سربازان هنگامى كه اشك چشم مسلم را مى بيند، زخم زبان مى زند و مى گويد: "كسى كه عشق رياست دارد، ديگر براى كشته شدن گريه نمى كند".
مسلم در جواب مى گويد: "اشك من براى خودم نيست، براى آن كسى گريه مى كنم كه برايش نامه نوشته ام تا به كوفه بيايد و او اكنون با اهل و عيال خود به اينجا مى آيد".
همسفر خوبم!
به راستى چرا مسلم امان اهل كوفه را قبول كرد؟
مگر او از بى وفايى آنها خبر نداشت؟
مى خواهم بگويم مسلم مى دانست كه آنها به قول خود وفا نخواهند كرد.
امّا امان آنها را قبول كرد تا به آرزوى بزرگ خود برسد.
آيا مسلم در اين ميان به دنبال چيز ديگرى است؟
آرى، او مى خواهد در دل فرمانده سپاه كوفه راهى باز كند تا با او هم كلام شود و از او خواسته اى طلب كند.
مسلم اكنون يك آرزو دارد و براى رسيدن به اين آرزو، امان فرمانده دشمن را قبول مى كند.
آيا مى توانى حدس بزنى آرزوى مسلم چيست؟
نگاه كن!
فرمانده نيروها دارد مسلم را به سوى قصر مى برد.
مسلم آرام آرام با او سخن مى گويد:
ــ من مى دانم كه ابن زياد امان تو را قبول نخواهد كرد.
ــ من فرمانده لشكر كوفه هستم، من به تو امان داده ام، اكنون خواهى ديد كه چگونه بر سخن خويش پايدار خواهم ماند و نخواهم گذاشت به تو آسيبى برسد.
ــ اگر ابن زياد امان تو را قبول نكرد، آيا حاضر هستى كارى براى من انجام بدهى؟
ــ آرى، من قول مى دهم.
ــ من از تو مى خواهم كه پيكى را به سوى حسين بفرستى و به او خبر دهى كه مردم كوفه پيمان خود را شكسته اند.
فرمانده منقلب مى شود; آخر او شجاعت مسلم را به چشم خود ديده است و مى داند كه به خاطر امانى كه به او داده، شمشير در غلاف كرده است.
نگاهى به مسلم مى كند و مى گويد: "به خدا قسم، اين كار را براى تو انجام خواهم داد".
اينجاست كه لبخند بر لب هاى مسلم نقش مى بندد.
اين همان چيزى است كه مسلم مى خواست; اگر او به جنگ ادامه مى داد، هرگز نمى توانست به اين خواسته خود برسد.
او سخن فرمانده ابن زياد را قبول كرد تا او هم يك سخن او را قبول كند.
آرى، مسلم نامه اى نوشته بود كه امام حسين(ع) به كوفه بيايد، ولى اكنون كه خود، اسير كوفيان شده است، در فكر آن است كه آخرين پيام خود را براى امام خود فرستد.
(و جالب است بدانى كه ابن اشعث در فرصتى مناسب به اين وعده خود وفا كرد و كسى را فرستاد تا پيام مسلم را به امام حسين(ع) برساند و اين خبر در نزديك كربلا به آن حضرت رسيد).
<=====●●●●●=====>
#دراوجغربت
#یارورامامزمانباشیم
#چهاردهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
<=====●●●●●=====>
『♥️』
اگه آدمي وارد زندگيتون شد و همون آدم قبلي موندين و دوستاي نزديكتون رو فراموش نكردين،يعني شما جوگير نيستيد
قدر خودتون رو بدونيد...
[علي قاضي نظام]
#ربیع_الاول
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
هیچکس قفل بدون کلید نمیسازه
اگر قفلی در زندگیت می بینی،
شک نکن اون قفل کلیدی هم داره
کلید خیلی از قفلهای زندگی سه چیزه:
صبر،آرامش وتوکل..
#ربیع_الاول
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠