eitaa logo
کانال علی طیبیان
4هزار دنبال‌کننده
313 عکس
258 ویدیو
1 فایل
ما اجازه تکرار تاریخ را نخواهیم داد، ما تاریخ را به سر انجامش می رسانیم🇮🇷 دهه هفتادی‌ام؛ بابای ۵ فرزند اینجا چی میگم؟👇 - خانواده - سیاست - کمی روزمرگی + چاشنی طنز ارتباط با من 👈 @alitayebiyan75
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 دقیقا چیه؟ (۶) بیایید زندگی اونها رو بررسی کنیم؛ ببینیم چرا «محمد و نرگس» با اینکه شرایط مادیشون سخت تر هست احساس خوشبختی دارن، اما «امیرعلی و عاطفه» با اینکه اوضاعشون بهتره ولی احساس خوشبختی ندارن برای اینکه به جواب برسیم ۲ تا سوال ازشون پرسیدیم👇 سوال اول: شما از زندگی چیه و میخواهید به چه جایگاهی برسید؟ هدف مشخصی دارید؟ سوال دوم: شما چیه؛ یعنی در روزهای عادی معمولا به چه کاری مشغولید و زمان‌هایی هم که می‌خواهید و استراحت کنید چیکار می‌کنید؟ (بیزحمت مقداری با جزئیات بگید)
🔸 دقیقا چیه؟ (۷) پاسخ «عاطفه و امیرعلی»👇 در مورد از زندگی و اینکه آیا هدف مشخصی دارن یا نه «عاطفه و امیرعلی» گفتن: خب معلومه دیگه زندگی می‌کنیم که پیشرفت کنیم، جایگاه شغلیمون بالا بره، از جهت درآمد رشد داشته باشیم تا آینده‌مون تضمین باشه؛ بتونیم برای خودمون خونه بخریم، بچه‌هامونو سر و سامون بدیم و کمکشون کنیم تا زندگی راحت‌تری داشته باشن و سختی‌هایی که ما تو زندگی داشتیم اونا نداشته باشن و خوشبخت بشن، البته به غیر از تضمین آینده‌ی بچه‌ها دوست نداریم خودمون هم تو دوران بازنشستگی سختی بکشیم و سر بار بچه‌هامون باشیم، برا همین باید برای اون موقع هم فکر کنیم، خلاصه تو یک جمله: هدفمون خوشبختی خودمون و بچه‎هامون هست😊 در مورد و امیر علی گفت: والا چی بگم، من که صبح بلند میشم میرم سمت محل کار و اونجا با همکارا صبحونه میخوریم و مشغول کار هستم تا غروب، بعدشم که میام خونه و با بچه‌ها و عاطفه خانوم هستیم، گاهی خرید میکنم، بعدشم شام میخوریم و میخوابیم، ولی فکر کنم چون گفتید با جزئیات توضیح بدیم جزئیاتو عاطفه خانوم براتون بگه بهتره، چون من زیاد حواسم به جزئیات نیست😄 عاطفه خانوم که سینی میوه رو تازه آورده بودن، یه لبخندی به امیرعلی زد و ادامه داد: من صبح‌ها که بلند میشم آقا امیرعلی رفته سرکار، صبحونه رو آماده می‌کنم و بچه‌هارو صدا میزنم بیان سر سفره، صبحانه رو که خوردیم بچه‌ها میرن سراغ بازیهای خودشون، منم میرم سراغ ناهار، اگر هم رخت و ظرفی بود میشورم، وسطاش اگه بیکار بشم یه مقداری تو گوشی می‌چرخم؛ اینستارو نگاه میکنم، گاهی چت میکنم، البته با بچه‌ها هم این وسط سر و کله میزنم و... تا ظهر بشه، وقتی ناهار خوردیم ظرفا رو می‌شورم، نمازم رو می‌خونم یکم تلویزیون می‌بینم و بازم یه مقداری تو گوشی میچرخم😅 و منتظر می‌شم تا امیرعلی از سر کار بیاد تا با هم یه چایی یا میوه بخوریم چایی رو که خوردیم امیرعلی یه کمی میره سر موبایلش یا بعضی روزا یه نیم ساعتی چرت میزنه، بعدشم معمولاً یه مقداری با هم صحبت می‌کنیم، یواش یواش من مشغول آماده کردن شام میشم، اگه خریدی هم داشته باشم امیرعلی جان زحمتشو میکشه میره بیرون انجام میده البته بچه‌ها هم با خودش میبره و براشون خوراکی و وسیله‌هایی که دوست دارن رو میخره؛ آخه نه امیرعلی نه من دوست نداریم بچه‌ها تو زندگی احساس کمبود داشته باشن... اگر هم خرید نداشتیم امیرعلی بیرون نرفت تو این زمان یا میره دوش می‌گیره یا کارای شخصی خودشو انجام میده یا میره سر گوشی خلاصه شامو که خوردیم می‌شینیم باهم یه فیلم یا سریال می‌بینیم، بچه‌ها هم مشغول کار خودشون و بازی هستن، هر موقع خوابشون گرفت می‌فرستم برن بخوابن، ما هم می‌گیریم بعدش می‌خوابیم، معمولا برنامه‌های روزانه به همین صورت پیش میره، مگر اینکه کار خاصی پیش بیاد یا روزهای تعطیل باشه، برای روزهای تعطیل و تفریح هم یه برنامه‌هایی داریم که فکر میکنم امیرعلی بهتر میتونه این بخش رو توضیح بده☺️ امیرعلی که داشت میوه میخورد دستاشو با دستمال کاغذی پاک کرد و با پشت دستش لبهاشو تمیز کرد، بعدش ادامه داد: والا برای روزای تعطیل که من دوست دارم بریم مهمونی یا مثلا رستورانی یا پارک و... ولی خب اختیار ما مردا دست خانوماست😅، هرچی عاطفه خانوم بگه انجام میدیم؛ عاطفه جان هم بیشتر از مهمونی و مسافرت علاقه داره بریم بازار، حتی اگه خرید نکنیم بازار گردی رو دوست داره😁 خلاصه میریم بیرون حالا گاهی مهمونی میریم یا خرید یا پارک، بالاخره یه جایی میریم، البته بعضی وقتا هم که حسشو نداریم می‌شینیم تو خونه فیلم می‌بینیم و بیرون نمیریم‌، همین. اینجا صحبت‌های ما با آقا امیرعلی و عاطفه خانم به پایان رسید، بعدشم یه چایی و شیرینی پیششون میل کردیم و از خدمتشون مرخص شدیم.
🔸 وقتی خوشگلی اما اخلاق نداری!👆 حکایت امروزِ خیلی از ماها همینه، همه چسبیدیم به قیافه و ظاهرمون؛ انواع آرایش، انواع لباس‌های زیبا، انواع کت و شلوار و روسری و شال و هیکل رو فرم و شکم شش تیکه و... ولی اخلاقامون داغونه داغون نه ها داغووووووووووووووون😂 الانم که نشستی اینجا داری میخندی پاشو، پاشو برو خودتو اصلاح کن ✅ کانال علی طیبیان | عضویت 👇 https://eitaa.com/joinchat/2519859404C02e536178b
این چند روز بچه‌ها خیلی موکب بازی میکنن؛ تو بازی برا خودشون چایی و غذا پخش میکنن، روضه میخونن حالا گاهی اصرار هم میکنن که باید ما از غذاهای فرضیشون بخوریم😆 هرچی میگم آقا من تو مسیر پیاده روی زیاد چیزی نمیخورم که حال معنویم حفظ بشه قبول نمیکنن کلا حال و هوای خونه اربعینی شده...
چند روز پیش بهشون گفتم دعا کنید ان شاءالله شرایط فراهم بشه بتونیم بریم کربلا علی اکبر و زینب رفتن وسط بازی برا خودشون دعا میکردن حالا سکینه دعا بلد نبود، به علی اکبر گفت من چیکار کنم؟ علی اکبر بهش گفت: باید به امام حسین بگی یا امام حسین به طلب ما بیاییم کربلا سکینه هم نشست با امام حسین مکالمه کرد، خودشم جواب خودشو میداد😄 - یا امام حسین مارو ببر کربلا + باشه
کانال علی طیبیان
چند روز پیش بهشون گفتم دعا کنید ان شاءالله شرایط فراهم بشه بتونیم بریم کربلا علی اکبر و زینب رفتن و
باید از کودکی به فرزندانمون یاد بدیم که با اهل بیت حرف بزنن و از حضرات معصومین بخوان که براشون دعا کنند تا عاقبت به خیر بشن این ارتباط قلبی با اهل بیت خیلی مهمه مخصوصا حرف زدن و درد دل کردن با نکته‌ای هست که خیلیامون ازش غافلیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هم اکنون وضعیت ما😂 آقا اگه نمیخواین بزنین مارو علاف خودتون نکنید😂 ✅ کانال علی طیبیان | عضویت 👇 https://eitaa.com/joinchat/2519859404C02e536178b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 | تو می‌تونی😍 توقف نکن، به سمت هدف حرکت کن اگه تلاش کنی، موفقیت نزدیکه👌 ✅ کانال علی طیبیان | عضویت 👇 https://eitaa.com/joinchat/2519859404C02e536178b
🔸 دقیقا چیه؟ (۸) پاسخ «نرگس و محمد»👇 در مورد از زندگی «محمد و نرگس» گفتن: ما هدفمون از زندگی مشترک اینه که برای رسیدن به اهداف معنوی و مادی‎مون به همدیگه کمک کنیم؛ یعنی تو مسیر زندگی تکمیل کننده همدیگه باشیم تا بتونیم به اندازه‏‎ی خودمون روی بچه‏‎هامون، خانواده‎مون و جامعه اثر مثبت بزاریم، تو یک جمله: هدفمون اینه در کنار هم رشد کنیم تا اثر بهتری بذاریم😊 در مورد و محمد گفت: من صبحا یه مقداری زودتر بلند میشم از خواب تا قبل از اینکه برم سمت محل کار، برم نونوایی و یه نون بگیرم،‌ نرگس جان هم لطف میکنه یه صبحانه دو نفری آماده میکنه که اول صبح با انرژی ویژه‎ی همسرانه برم سر کار😊 بعد از صبحونه هم راه میافتم و تا به محل کار برسم حدود بیست دقیقه‎ میکشه و پشت فرمونم، سعی می‎کنم تو این زمان یک مقداری از یه کتاب صوتی رو تو ماشین گوش کنم، با اینکه زمانش خیلی کمه و به چشم نمیاد ولی تا الان پشت فرمون چندین کتاب به درد بخور گوش کردم که خیلی برام مفید بوده، خلاصه تو محل کارم تا عصری با همکارا هستیم، ناهار هم همونجا میخورم تا بعد از ظهر بیام خونه، عصری هم که برمیگردم خونه وقتی رسیدم نرگس میاد یه چایی برام میاره، بعدش... به اینجا که رسیدیم موبایل محمد زنگ خورد، مثل اینکه کار مهمی باهاش داشتن و باید جواب می‌داد برای همین رویکرد به نرگس و گفت: نرگس جان شما برنامه‌ خودتو بیزحمت میگی، بابا زنگ زده من باید جواب بدم ادامه👇
نرگس خانم هم گفت: چشم عزیزم، بعدش ادامه داد:‌ از صبح که آقا محمد راه میافته سمت محل کار منم زودتر میرم سراغ کارهای خونه، یه مقداری آشپزخونه رو جابجا میکنم، کارهای ناهار رو انجام میدم، اگر هم رخت و لباسی بود کارشو انجام میدم، تو همین مدت یواش یواش بچه‎ها رو صدا میزنم که بیان سفره‎ی صبحانه رو خودشون آماده کنن تا با هم بخوریم، صبحانه رو که با بچه ها خوردیم سفره رو جمع میکنن، بعدشم اگه خونه بهم ریخته بود، باهمدیگه خونه رو جابجا میکنیم، البته گاهی به جای کمک کردن خرابکاری می‌کنن😅 ولی همینکه باهمدیگه یه کاری رو انجام میدیم بچه‎ها احساس بزرگ بودن و مفید بودن بهشون دست میده، مسئولیت پذیرتر میشن، روی نظم و ترتیب خودشون هم اثر داره... خلاصه بعد از اینکه خونه رو جابجا کردیم بچه‌ها میرن سراغ بازی، خونه هم چون جابجا شده من حدود یک ساعت وقت اضافه دارم، برای همین برنامه ریختم که هر روز تو این فرصت حتما مطالعه داشته باشم، یه برنامه‎ی مطالعاتی برای خودم ریختم و خداروشکر تو این زمان تا الان چندین کتاب رو مطالعه کردم ازشون پرسیدم وقتی مطالعه می‌کنید بچه‌ها اذیتتون نمی‌کنن؟ سر و صدا نمیکنن؟ نرگس خانم گفت: آره اتفاقا بعضی وقتا که دارم مطالعه میکنم باهم دعواشون میشه میان پیش من از همدیگه شکایت میکنن، ولی خب باید سرگرمشون کنم، مثلا بهشون میگم حالا یه کم شما هم بیایید یه کتاب داستان بردارید بخونید یا میگم بیایید نقاشی بکشید، اونا هم یه کم که مشغول کتاب و دفتر میشن همه چیز یادشون میره😊 خلاصه‌ نزدیکای ظهر که میشه میرم بقیه‎ی کارهای ناهار رو انجام میدم، به بچه‎ها هم میگم یواش یواش آماده بشید با هم نماز بخونیم، البته بعضی روزها باهمدیگه میریم مسجد؛ هم با بچه‌ها میریم بیرون یه هوایی میخورن، هم حضور تو مسجد اثر خوبی تو روحیه‎شون داره بعد از نماز با بچه‎ها سفره‎ی ناهارو آماده می‌کنیم، ناهار رو که خوردیم میشینیم باهم یکمی برنامه کودک می‎بینیم😅، این وسط یه سَری هم به گوشی میزنم اگر کاری داشته باشم انجام میدم و منتظر میشم تا محمد جان از سر کار بیاد ادامه دارد...
کانال علی طیبیان
نرگس خانم هم گفت: چشم عزیزم، بعدش ادامه داد:‌ از صبح که آقا محمد راه میافته سمت محل کار منم زودتر می
ماشاءالله محمد و نرگس اینقدر حرف زدن باید قسمت بندیش کنم😂 حالا یکی دیگه رو فردا میزارم
هدایت شده از کانال علی طیبیان
14011216_43150_192k.mp3
13.88M
💗 | برای طلوع خورشید 🎥 قرائت کامل زیارت آل‌یاسین رهبر معظم انقلاب: «یاد امام زمان نشان‌دهنده‌ی این است که خورشید طلوع خواهد کرد، روز خواهد آمد» ✅ کانال علی طیبیان | عضویت 👇 @ali_tayebiyan
گذرنامه علی اصغر هنوز نیومده
کانال علی طیبیان
گذرنامه علی اصغر هنوز نیومده
میگه اگه گذرنامه علی اصغر نیومد علی اصغر رو امانت بذارید پیش ما خودتون برید کربلا شوخی بدی بود😂
خب خداروشکر راهکارهای خوبی داره ارائه میشه😂
🔸اهل دیار حضرت معصومه‌ایم ما...😍 با بچه‌ها اومدیم حرم، ان شاءالله برات کربلا رو از بی بی بگیریم🤲 ✅ کانال علی طیبیان | عضویت👇 @ali_tayebiyan
کانال علی طیبیان
گذرنامه علی اصغر هنوز نیومده
الان رفتم اداره پست گذرنامه علی اصغر رو تحویل گرفتم ۶ روزه اومده، ولی آدرس رو پیدا نکرده بودن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیت ماشینم وقتی فهمید میخواهیم بریم کربلا😂
کانال علی طیبیان
وضعیت ماشینم وقتی فهمید میخواهیم بریم کربلا😂
از چند روز پیش یه دفه استارتش خراب شد بردم درست کردم، ماشینو که تحویل گرفتم اومدم بیام خونه گردگیر پلوسش خراب شد، دیشب رفتم گردگیر پلوس رو درست کنم خلاصه الان دارم کولر رو درست میکنم 😂
🔸امروز داشتم تو خیابون راه می‌رفتم یه دفعه اینو دیدم👆 چه مردم خوبی داریم😍 ✅ کانال علی طیبیان | عضویت 👇 @ali_tayebiyan