eitaa logo
المحکمات
1.1هزار دنبال‌کننده
103 عکس
13 ویدیو
0 فایل
🌐المحکمات 🔰بازتاب اندیشه های استاد حجت الاسلام و المسلمین سید فرید موالی زاده 📜استاد درس خارج حوزه علمیه قم 📚نکات تفسیری براساس تفسیر المیزان 📙تبیین منظومه فقه الخمینی 📕بایسته های روش تحصیل در‌حوزه 📞 ارتباط با ادمین: @adminalmohkamat
مشاهده در ایتا
دانلود
📚پرنیان کربلا ✍ به قلم استاد موالی زاده 🔷ابن زیاد ـ لعنه الله ـ ، آن هنگام که از زینب کبری ـ علیها السلام ـ به طعنه و کنایه پرسید : «كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ؟» ، دخت علی ـ علیه السلام ـ فرمود : «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا » و این گونه بانوی امّ المصائب دشت بلا از جمال و زیبایی کربلا پرده برداشت. 🔹اگر سیاستمداری این گفته ناب را بشنود ، موضع عزت مندانه و هوشمندانه دخت علی را می ستاید که پس از آن همه رنج و درد و مصیبت بی مانند ، در برابر دستگاه طاغوت زمان ، خم به ابرو نمی آورد و با استواری و شهامت مثال زدنی بر اعتقاد خود پافشاری می کند . در برابر دشمن ، از سختی ها و مشکلات نه تنها گله ای ندارد بلکه از زیبایی آن می گوید . و این گونه دشمن شیطانی خود را ناامید می سازد و طعم تلخ شکست را در همان کوفه به او می چشاند . 🔶این تحلیل با آنکه درست است و در تاریخ هم نقل شده که حضرت زینب با این گفته پر مغز ، ابن زیاد را به چالش کشاند و او را خشمگین کرد « فَغَضِبَ ابْنُ زِيَاد» ، اما بهتر است با نگاهی ژرف تر به این گفته بنگریم . 🔸کلام حضرت زینب تنها یک ژست سیاسی در برابر دشمن نبود بلکه بیان یک واقعیت بود که در کربلا نمود داشت . 🔷روح بلند حضرت زینب در کربلا ، واقعا جمال و زیبایی دید . زیرا در واقع هم مُلک کربلا جمال داشت و هم ملکوت آن . هم ظاهر دنیایی عاشوراء زیبا بود و هم باطن اُخروی آن . و هر دو زیبایی را می توان دید . با آنکه مشاهده جمال ظاهر کربلا تنها نیازمند فطرت پاک است اما جمال باطن و ملکوتی کربلا را تنها چشم دل می بیند .   🔶واقعه کربلا با وجود رنج ها و مصیبت هایی که برای اهل بیت داشت ، نمود ارزش های والای انسانی و معنوی بود و اوج زیبایی فطری را به رخ جهانیان کشاند . 🔸کافی است انسانی با فطرت پاک باشی تا کربلا را همچو تابلویی ببینی که با رنگ های ایثار ، شهادت طلبی ، ظلم ستیزی ، وفاداری ، ادب ، مهربانی ، پایداری ، آزادگی ، عدالت خواهی ، آرمان گرایی و ... رنگ آمیزی شده است . 🔷اما دیدن زیبایی ملکوت کربلا ، چشم دیگری می خواهد . چشم دل می خواهد نه چشم سر . 👈چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی 🔹جهان ملکوت دیدنی است اما تنها برای اهلش که اهل یقین هستند و چشم مشاهده ملکوت را دارند ➖«وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» . اهل یقین ، اولیاء الهی اند که به مقام صبر دست یافته اند و توان هدایت تکوینی به عالم امر و ملکوت را از سوی خداوند متعال دارند و بر غیر از خود نیز مسلطند و به تناسب درجه یقین ، از ولایت تکوینی بهره مندند ➖«وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُون» . 🔸زیبایی و جمال کربلا جنبه دیگری نیز دارد که درک آن نیازمند اندیشه ای است که از سنت الهی بقاء حق و زوال باطل آگاه باشد ➖«فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْض» (رعد/17) ➖«لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» (انفال/8) و آن زیبایی در اثر و نتیجه قیام امام حسین ـ علیه السلام ـ در راهبری جامعه اسلامی به سوی عدالت و توحید تا رسیدن به جامعه ولایت مهدوی نمود دارد و جنبه تمدن سازی کربلا است ➖«ان یَرزُقَنی طَلَبَ ثارِی مَع إمام هُدیً ظاهِر ناطِق بِالحَقّ مِنکُم» خونخواهی امام حسین در همراهی کردن امام معصومی است که ظهور می کند و بساط ظلم و طاغوت را برمی چیند و پرچم توحید را در سرتاسر جهان می افراشد . 🔸در همین راستا ، حضرت زینب ـ علیها السلام ـ در مجلس یزید ـ لعنه الله ـ از آینده پس از واقعه کربلا با شهامت و دلاوری خبر می دهد : ➖« فَکِد کَیدَک و اسعِ سَعیَک و ناصِب جُهدَک فَوالله لا تَمحُو ذِکرَنا و لا تُمیت وَحیَنا و لا تُدرِک امَدَنا و لا تُرحَض عَنک عارُها و هَل رایُک الا فَنَدٌ و ایّامَک الّا عَددٌ و جَمعُک الّا بَدَدٌ » «اى يزيد ، هر فريب و نيرنگ و هر تلاش و توانی كه داری به کار بند ، امّا به خداى که هرگز نمی توانی یاد و نام ما را از ميان بردارى ، و نور وحى ما را خاموش سازى ، و جایگاه با شکوه ما در نزد مسلمانان را بدست آوری ، و لکه ننگ ستمی که به ما روا کردی ، از دامان خود بزدایی . آگاه باش كه اندیشه (طاغوتی) تو سست ، و دوران (حکومتت) اندک و محدود است ، و پیروانت (در آینده نزدیک) پراکنده گردد ». @almohkamat
📚 فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف ؟ (۱) ✍️به قلم 1️⃣ بخش اول مقدمه: 🔹 نسبت میان فقه و فلسفه به عنوان دو علم اصالی در حوزه علوم اسلامی ، پس از چشم پوشی از نگاه برون دینی به فلسفه و اتهام تکفیری به فلاسفه ، از مباحث چالشی حال حاضر مجامع علمی است که در صورت تعیین سرنوشت آن می تواند به تحول در هر دو حوزه دانشی کمک شایانی کند . 📌 بی شک انتقال از فقه مساله محور به فقه منظومه ای ، و همچنین تولید علوم انسانی اسلامی ، بدون تعیین تکلیف نحوه ارتباط منطقی میان فقه و فلسفه(حکمت) به عنوان نخستین گام انجام این پویش ، امکان پذیر نیست . به جرات می توان گفت ، یکی از عوامل اصلی کند بودن حرکت تولید علم در عرصه علوم اسلامی ، مبهم ماندن ارتباط میان فلسفه و فقه است . ⁉️پرسش های زیر بستر مناسبی برای تحلیل دقیق تر این موضوع ارزشمند خواهد بود : 🔺 آیا فقیه باید از فلسفه دوری کند تا ذوق فقهی تعبدی خود را از دست ندهد و به استفاده از قیاس و سد ذرایع و استحسان در امر استنباط احکام شرعی گرایش نیابد، یا آنکه فلسفه ، می تواند فقه را پویا کند و بدان تحرک بخشد و از انجماد و ایستائی خارج نماید بدون آنکه هویت جواهری آن به خطر افتد ؟ 🔺در مقابل ،آیا فقه می تواند برای فلسفه فایده داشته باشد و آن را از انتزاعی بودن و حصر ذهن خارج کند و بدان امتداد عملیاتی دهد ، و یا آنکه فیلسوف باید از فقه که از سویی نماد امور تعبدی ، و از سوی دیگر نماد عرفیات و نگاه تسامحی است ، دوری گزیند تا دچار ضعف در قوّه عاقله خود نگردد و ملکه پرسشگری و کنجکاوی خود را از دست ندهد ؟ 🔺کسانی که به نزدیک کردن و تقریب این دو علم باور دارند ، چه فرآیندی را تعریف کرده اند ؟ آیا به دنبال جمع مکسر این دو علم و درهم آمیختن فلسفه در فقه هستند به گونه ای که قوانین تکوینی را در میان مقولات اعتباری حاکم کنند ، و یا فقه را امتداد عملی فلسفه و حکمت می دانند بدون آنکه امتزاج ظاهری رخ دهد ؟ تلاش می کنند از وحدت وجود و قاعده بسیط الحقیقه و بسیاری دیگر از مبانی حکمت متعالیه ، یک دستگاه فلسفی اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی درست شود تا بر پایه آن وضع حکومت ، روابط اجتماعی مردم با همدیگر ، نظام اقتصادی و دیگر مسائل روشن گردد (۲). 💠 در مساله نسبت میان فقه و فلسفه ، می توان به سه دیدگاه اشاره کرد : 1️⃣دیدگاه تباین و تفریق 2️⃣ دیدگاه تداخل و جمع 3️⃣دیدگاه امتداد حکمت 🖇انشا الله ، ادامه بحث و شرح هر یک از دیدگاهها در بخش های آینده خواهد آمد ... (۱) تضاد و تضایف در اینجا به معنای اعتباری آن است . (۲) برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اساتید علوم عقلی حوزه علمیه در سال ۸۲ @almohkamat
📚 فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف ؟ (۲) ✍به قلم 2⃣ قسمت دوم 💠 در قسمت گذشته گفته شد ، سه دیدگاه در خصوص نسبت میان فقه و فلسفه (حکمت) وجود دارد : ا - دیدگاه تباین ب - دیدگاه تداخل ج - دیدگاه امتداد حکمت حال ، در این قسمت به شرح دیدگاه اول می پردازیم . 📗دیدگاه نخست (دیدگاه تباین)   🔹بر اساس این دیدگاه ، حوزه فلسفه و حکمت با حوزه فقه و احکام شرعی ، تباین تام دارند . دیدگاه تباین را می توان به دو گونه تقریر و شرح داد : 1⃣تقریر اول : تباین بر پایه ملکات نفسانی 🔸همواره در نگاه بسیاری از دانشمندان از زمان های گذشته ، میان علم فقه و علم فلسفه ، تقابلی شبه تضاد حاکم است . تقابلی که ناشی از رویارویی عقل با نقل و یا تعبد با تعقل می باشد . 🔹تعبد به معنای روحیه اطاعت پذیری بی چون و چرا ، و تعقل به معنای روحیه پذیرش با برهان ، دو ملکه از ملکات نفسانی انسان می باشند که در تضاد با همدیگرند . 📎لذا در نگاه این گروه از علما ، با توجه به شکل گیری فقه بر پایه تعبد محض، و پدیداری فلسفه بر تعقل محض ، فقه و فلسفه مثار آن کثرتی خواهند بود که همچون جنس الاجناس ها ، تباین به تمام ذات خواهند داشت بلکه بالاتر از آن ، سبب آسیب دیگری خواهند شد . روحیه لمّی و علت جوی فیلسوف اگر چه برای نیل به یقین برهانی ، قابل ستایش است اما در فقه ، خط قرمز فقیه می باشد . تعبد در فقه به معنای حرمت تلاش برای فهم مناطات احکام است در حالی که ابزار کار فیلسوف ، برهان لم است که از علت به معلول می رسد . 🔺این نگرش در میان هر دو گروه از فلاسفه و فقهاء ، طرفدارانی فراوان در طول تاریخ اسلام دارد ، و همانگونه که فلاسفه از پژوهش فقهی دوری می کنند ، فقهاء هم ، از گرایش به فلسفه و قواعد آن نهی کرده اند. این نگرش ناشی از عداوت فقها با فلسفه یا فلاسفه با فقه نیست بلکه ریشه در باور ایشان به ناسازگاری دو ملکه تعقل محض و تعبد محض در انسان دارد که در هر یک از دانش فقه و فلسفه نمود یافته است .     💢با توجه به این دیدگاه ، نمی توان فیلسوف بود و هم زمان به کار فقهی پرداخت ، و یا فقیه بود و هم زمان از گرایش فلسفی بهره داشت . فیلسوف با عقل و برهان ، سر و کار دارد که پای آن در فقه و استنباط احکام شرعی ، چوبین بُود ، و فقیه هم پیرو تعبد بی چون و چرا در احکام و تسامحات عرفی در موضوعات است که امری بیگانه با فضای فلسفه و سبب لنگ شدن پای فیلسوف خواهد شد . در نتیجه ، فقیه توانمند کسی است که بویی از فلسفه نشنیده باشد ، و فیلسوف نمونه هم باید خود را از انس با مقوله تعبد و تسامحات عرفی برهاند. 💠به یاد دارم در چند سال پیش از این در یکی از نشست های تربیتی ، یکی از اساتید حاضر در جلسه ، اصرار داشت که باید عموم جوانان را از مباحث فلسفی دور نگه داشت تا روحیه تعبد آن ها به احکام شرعی تضعیف نگردد و در امر تقلید از مجتهد دچار سستی نشوند . 🔸برخی از فقهاء با استناد به آیه شریفه «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ » (۲) بر این باورند که احکام شرعی و فقهی با زبان عرفی و همه فهم ابلاغ شده است که فیلسوف از فهم آن زبان ناتوان است و فلسفه سبب اعوجاج و کج فهمی در برداشت از متون دینی و شرعی می گردد . (۳) 📌بر این اساس، مصالحه ای نانوشته میان فقها و فلاسفه از گذشته دور تا عصر حاضر شکل گرفته که بر پایه آن هر کس در حوزه علمی و پژوهشی خود بدون تعرض به دیگری پیش رود و پژوهش کند .   🔹بنابراین در طول تاریخ علمی جهان تشیع ، شاهد دو گرایش و دو جریان علمی در میان دانشمندان اسلامی هستیم . یکی جریان علمی حکمت که دانش مادر آن فلسفه است ، و دیگری جریان علمی منقول که سردسته آن علم فقه می باشد . دانشمندانی همانند شیخ طوسی و شیخ مفید و سید مرتضی متخصص علوم فقه ، اصول ، تفسیر و کلام بوده اند ، و در برابر آنها ، فرهیختگانی همچون فارابی و بوعلی سینا و سهروردی که در حکمت نظری و عملی غرق بوده اند و علاوه بر فلسفه ، علوم ریاضی و طبیعی و اخلاق در زمینه های فردی و تدبیر منزل و سیاست مدن را هم فرا می گرفتند . 🖇البته اگر چه بزرگانی در طول تاریخ علمی جهان تشیع همچون علامه حلی و محقق و فاضل نراقی در هر دو فضای علمی تحقیق و پژوهش داشته اند ولی بر تباین فقه و فلسفه و عدم تاثیرگذاری بر هم اصرار داشته اند ، و خود هم تلاش می کردند مرز هر یک را نگه دارند . 🖊ان شااله ، ادامه بحث و شرح تقریر دوم دیدگاه تباین در بخش های آینده خواهد آمد ... پانویس : (۱) تضاد و تضایف در عنوان به معنای اعتباری آن است (۲) سوره ابراهیم ، ۴ (۳) مدارک العروه، اشتهاردی ، ج ۱ ، ص ۱۲۵ @almohkamat
📚 ماهیت اعتباری فقه : ضد فلسفه یا ... ؟ ✍️ به قلم : 3️⃣گفتار سوم از مقاله فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف ؟ 💠 گفته شد ، سه دیدگاه در خصوص نسبت میان فقه و فلسفه (حکمت) وجود دارد : ا - دیدگاه تباین ب - دیدگاه تداخل ج - دیدگاه امتداد حکمت 📌 و اما شرح تقریر دوم دیدگاه اول : 2️⃣تقریر دوم : تباین بر پایه جنس ادراکات انسان 🔹برخی از فقهای معاصر ، تباین و دوگانگی و لزوم جداسازی میان فقه و ‌فلسفه را به سبب تفاوت جنس مسائل هر یک می دانند . مسائل فلسفی از جنس ادراکات حقیقی ، و جنس مسائل فقهی از ادراکات اعتباری (قراردادی) است ، از این رو ، برای جلوگیری از اشتباه فاحش خلط حقیقت و اعتبار ، باید مرز فقه را از فلسفه و حکمت جدا کرد تا تداخل و درهم آمیختگی رخ ندهد . 💢در نقد این دیدگاه باید گفت ، پافشاری بر جداسازی میان اعتباریات و حقایق با وجود درستی آن ، به معنای گسست کامل فقه و فلسفه از همدیگر نمی باشد . سزاوار بود قائلین به این دیدگاه ، مسیر اساتید خود را ناقص رها نمی کردند . بر اساس گفته شهید مطهری ، شرح و بسط تفکیک ادراکات اعتباری از حقیقی برای اولین بار توسط امام خمینی و علامه طباطبایی به گونه ای منحصر بفرد صورت پذیرفته که در شرق و غرب سابقه نداشته است. با این وجود ، این دو بزرگوار ، فقه را در امتداد فلسفه می دانند و بر این مطلب اصرار دارند . 🔸در لزوم تفکیک میان ادراکات حقیقی از اعتباری باید گفت : ادراکات اعتباری تابع نیازهای بشر بر اساس دو اصل زیستی «اصل کوشش برای حیات» و «اصل انطباق با محیط » است اما ادراکات حقیقی تابع تکوین و واقعیت جهان هستی می باشد . ادراکات حقیقی در قیاس با واقعیت خود به عنوان محکی ، قابلیت اتصاف به صدق و کذب دارند اما ادراکات اعتباری ، ثبوتی ندارند تا در قیاس با آن قابلیت صدق و کذب داشته باشند بلکه تنها با غرض خود سنجیده می شوند که در این صورت اعتبار و قرارداد بدون غرض ، لغو خواهد بود . 🖇بنابراین ، تنها محذور در ادراکات اعتباری لغویت است برخلاف ادراکات حقیقی که محذور در آنها استحاله های عقلی مانند دور و تسلسل ، اجتماع ضدین و مثلین و نقیضین ، تقدم الشئ علی نفسه ، معلول بلا علت ، انقلاب در ذات و ... هستند . در ادراکات حقیقی تنها یقین برهانی (بالمعنی الاخص) ناشی از جریان برهان بر پایه علیت ملاک است اما در ادراکات اعتباری ، قانون علیت جاری نمی شود و از همین جاست که برهان و یقین برهانی نیز منتفی خواهد شد . در ادراکات اعتباری ، قضاوت با عقل عرفی است اما در ادراکات حقیقی ، عقل فلسفی حکم می کند . 🔹بنابراین ارتباط ادراکات حقیقی با ادراکات اعتباری ، تولیدی نیست اما این به معنای گسست کامل نیست بلکه ادراکات حقیقی و اعتباری - بر اساس تعبیر شهید مطهری - ارتباطی منطقی با هم دارند که در آینده بیان خواهد شد ... 📌ان شا اله ، ادامه بحث و شرح دیدگاه دوم در بخش آینده خواهد داد .... @almohkamat
المحکمات
📚 ماهیت اعتباری فقه : ضد فلسفه یا ... ؟ ✍️ به قلم #استاد_موالی_زاده: 3️⃣گفتار سوم از مقاله فقه و ف
📙جمع مکسّر فقه و فلسفه ... ✍️ نوشتاری از 4️⃣گفتار چهار از مقاله فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف ؟ 💠 گفته شد ، ۳ دیدگاه در خصوص نسبت میان فقه و فلسفه(حکمت) وجود دارد : ا - دیدگاه تباین ب - دیدگاه تداخل ج - دیدگاه امتداد حکمت ⬅️و اما شرح دیدگاه دوم (دیدگاه تداخل) 🔹بهره گیری از قواعد فلسفی در فقه پس از افول تفکر اخباری گری در حوزه علمیه رواج پیدا کرد . علمای شیعه راه مقابله با اخباری گری و جمود گرایی را در گسترش و تعمیق فقه و اصول فقه و تقویت عنصر اجتهاد در جهان تشیع یافتند . بزرگان شیعه برای نیل به این هدف ، به تقویت بُعد معقول در حوزه فقه ، پرداختند . از این رو ، به فلسفه صدرایی و سینوی روی آوردند . البته این دغدغه نخست در اصول فقه پدید آمد و پس از آن به حوزه فقه هم کشانده شد . 🔸یکی از عوامل پیشرفت و گسترش علم اصول در دوره پسا اخباری گری ، بهره گیری از مباحث فلسفی است که نخستین بار در زمان وحید بهبهانی و شاگردان ایشان مانند میرزای قمی ، صاحب فصول و صاحب هدایه المسترشدین رخ داد ، شیخ انصاری این مسیر را در به کارگیری قواعد فلسفی در میان مباحث اصول عملیه و استصحاب ادامه داد ، و در دوره آخوند خراسانی و شاگردان ایشان به اوج خود رسید . 🔹فلسفه آنچنان در اصول فقه رسوخ کرد که به تعبیر شهید صدر ، از مصادر و منابع اصلی آن بشمار رفت همانگونه که در دوره خواجه نصیر الدین طوسی ، فلسفه در کلام اشراب شد و ماهیت کلام را از جدل به برهان تغییر داد . 🔺شیخ انصاری ـ به اذعان شهید مطهری ـ برای نخستین بار قضایای حقیقی و خارجی را در فضای اصول و فقه وارد کرد . از ویژگی معقول ثانی فلسفی در توضیح ماهیت حکم وضعی و همچنین در تبیین تفاوت شرط و جزء در مرکبات شرعی استفاده کرد . در مکاسب بیع ، بارها از قاعده علیت با نگاه فلسفی محض ، بهره برد . برای گریز از استحاله های فلسفی در مسائل فقهی ، به دنبال راه چاره می گشت . و اینگونه آموخته های فلسفی خود در نزد ملا هادی سبزواری را به نمایش گذاشت . 🔸آخوند خراسانی نیز از پیشگامان رواج فلسفه در فقه و اصول می باشد . کتاب کفایه ایشان ، از ابتدا تا انتها ، مالامال از مسائل فلسفی است . مسائلی همچون اصالت وجود یا ماهیت ، تشکیک در وجود ، وجود ربطی و مستقل ، تشخص به وجود ، وجود ذهنی ، علت و معلول ، قاعده الواحد ، حرکت جوهری توسطی و قطعی ، زمان ، احکام ماهیت ، مقولات عشر ، معقول ثانی فلسفی ، نسبت کلی و فرد ، دور و تسلسل ، احکام عدم ، عرض ذاتی ، مباحث انسان شناسی در زمینه اراده و اختیار ، در این کتاب به چشم می خورد به گونه ای که ناآشنای به فلسفه از مباحث اصولی این کتاب طَرفی نمی بندد و بهره ای نمی برد . 🔰فضای بهره گیری از فلسفه در فقه و اصول تاکنون نیز ادامه دارد تا جایی که در کتب فقهی آیت اله خوئی ، با اندک جستجویی می توان به راحتی مسائل فلسفی را مورد استناد ایشان را یافت . ⬅️رسوخ فلسفه در فقه ، اگر چه توانست دیوار بلند میان فقه و فلسفه را تا حدودی ویران سازد اما اشتباه فاحش خلط میان ادراکات حقیقی و اعتباری را گسترش داد که در خارج کردن قطار فقه و اصول از مسیر عقلایی خود ، نقش بسزایی داشت . ادامه دارد ... @almohkamat
المحکمات
📙جمع مکسّر فقه و فلسفه ... ✍️ نوشتاری از #استاد_موالی_زاده 4️⃣گفتار چهار از مقاله فقه و فلسفه : ت
📙فلسفه سودمندتر و فقه کارآمدتر ✍️ نوشتاری از 5️⃣گفتار پنج از مقاله فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف؟ 💠 گفته شد ، ۳ دیدگاه در نسبت میان فقه و فلسفه (حکمت) مطرح است : ا - دیگاه تباین و گسست ب - دیدگاه تداخل و درهم آمیختگی ج - دیدگاه امتداد حکمت ♦️و اما شرح دیدگاه سوم ( امتداد حکمت 1️⃣) 🔹نسبت فقه و فلسفه نه گسست از هم است و نه در هم آمیختگی با هم ، بلکه فقه در امتداد فلسفه و حکمت جای می گیرد تا اینگونه فلسفه سودمندتر شود و فقه هم در اداره اجتماع کارآمدتر گردد . 💢نمونه روش امتداد حکمت را در کتاب نظام حقوق زن در اسلام ، می توان یافت که شهید مطهری چگونه احکام فقهی را در امتداد جهان بینی اسلامی با استفاده از کتاب و سنت استنباط کرده است . 🔸فلسفه ، نماد جهان بینی(هست ها و نیست ها) و فقه ، نماد ایدئولوژی (بایدها و نبایدها) می باشد که تاثیرگذاری و تاثیرپذیری این دو بر هم ، روشن و آشکار است . 🔹مکتب در حوزه جهان بینی ، به شناخت و ارزیابی جهان هستی از نگاهی کلی و کلان می پردازد و درصدد ارائه تفسیری از زندگی انسان می باشد ، و اما در حوزه ایدئولوژی ، با بیان قوانین و بایدها و نبایدهای مورد نیاز انسان ، در پی رسیدن بشر به یک زندگی سعادتمند می باشد . 🔸شکی نیست که ارزش ها و قوانین و همچنین آرمان ها و اهداف یک مکتب برآمده از جهان بینی و بینش آن مکتب می باشند ؛ زیرا گسست و بیگانگی قوانین و ارزش ها از جهان بینی ، باور و ایمان به جهان بینی را لغو و بیهوده می کند . لذا ایمان راستین به توحید زمانی پدید می آید که قوانین و ارزش ها و گرایش ها در راستای آن باشند . 🔹متاسفانه وضع کنونی ارائه مساله بنیادی توحید و جهان بینی اسلامی در گفتار و نوشتار فلاسفه و متکلمان مسلمان به گونه ای است که تنها به جنبه نظری و انتزاعی آن بسنده می شود و از امتداد بخشیدن به آن در عرصه عمل و حرکت انسان و اداره جامعه چشم پوشی میگردد 👈نتیجه این نگاه ناقص ، توقف توحید در حوزه گزاره ها است بی آنکه تعهد و مسئولیتی را برای مسلمانان در عرصه اداره جامعه و تشکیل حکومت و بسط عدالت اجتماعی ایجاد کند . از این رو ، توحید در محیط ذهنی مجرد و در لباسی انتزاعی باقی می ماند و بشر با وجود احترام به این آگاهی ، عنان زندگی خود را به دست مکاتب مادی و ماتریالیستی می سپارد ، بی آنکه تاثیر بسزائی در عرصه اداره دنیا برای توحید احساس کند . 📌ادامه دارد ... @albayann
المحکمات
📙فلسفه سودمندتر و فقه کارآمدتر ✍️ نوشتاری از #استاد_موالی_زاده 5️⃣گفتار پنج از مقاله فقه و فلسفه
📙رنسانس فلسفی : آری یا خیر ؟ ✍نوشتاری از 6⃣گفتار شش از مقاله فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف ؟ ♦️دیدگاه امتداد حکمت 2⃣ 🔹آیا میراث فلسفه اسلامی قابلیت امتداد یافتن در عرصه های زندگی بشری را دارد ؟ ↔️ یا آنکه نیازمند رنسانسی در فلسفه اسلامی هستیم تا بتوان بر اساس آن نظام سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی جامعه را تعیین کرد؟ آیا با مفاهیمی همچون اصالت وجود ، تشکیک ، حرکت جوهری ، مقولات عشر و علیت می توان برای اداره اجتماع نظام سازی کرد ؟ ↔️ یا آنکه فلسفه سنتی تا واژگون نشود و تغییرات بنیادین در آن پدید نیاید ، امتداد حکمت ، آرزویی بیش نخواهد بود ؟ رنسانسی که جهان غرب در پیش گرفت و توانست . 🔸فلسفه های غربی در عملیاتی کردن فلسفه خود موفق بوده اند . فلاسفه غرب توانستند بر پایه اومانیسم ، در عرصه علم با اندیشه تجربه گرایی (پوزیتویسم) ، در حوزه اقتصاد با اندیشه سرمایه داری (کاپیتالیسم) ، در حوزه اجتماعی با اندیشه لیبرالیسم ، در حوزه سیاست با اندیشه دموکراسی ، جامعه مدنی را بنا نهادند . هنر و معماری در جهان غرب همیشه پیرو مکاتب فلسفی بوده است . 🔹اگر بخواهیم با امتداد فلسفه در غرب بیشتر آشنا شویم ، به فهرست کتاب «لذات فلسفه» ویل دورانت نگاهی بیفکنیم . این کتاب در معرفی فلسفه در غرب ، به شناخت شناسی و هستی شناسی و انسان شناسی بسنده نکرد بلکه وظیفه فیلسوف را  پرداختن به همه مسائل زیر می داند : 👈«مبانی اخلاق ، خانواده ، عشق ، زن ، کودک ، ازدواج ، تربیت ، آموزش ، هنر ، زیبایی شناسی ، فلسفه تاریخ ، تمدن ، فلسفه سیاسی ، حکومت ، فرهنگ ، جامعه شناسی ، اقتصاد ، فلسفه دین و مرگ و ... »   💡در پاسخ به پرسش بالا باید گفت ، هسته فلسفه ما قابلیت نمود محتوایی در حوزه های مختلف زندگی بشری را دارد . می توان از وحدت وجود ، از بسیط الحقیقه کل الاشیاء ، از مبانی ملاصدرا ، دستگاه فلسفیِ اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی درست کرد .* 🔹صدرالمتالهین خود ، حکمت متعالیه را در اخلاق امتداد داد و دیدگاه اخلاق توحیدی را بنا نهاد . 🔹امام خمینی مبانی عرفانی خود ، در کتاب «مصباح الهدایه» را امتداد بخشید و به ولایت فقیه رسید . 🔹علامه طباطبایی با فضای «واقعیت» ، بذر علوم انسانی اسلامی را پراکنده کرد . 🔹حضرت آقا خود از «لا اله الا الله» ، مبانی فلسفی مبارزه با طاغوت را پی ریزی کرد . 🔹شهید مطهری با مبانی فلسفی انسان شناسی زن ، نظام حقوق زن در اسلام را در سایه آیات و روایات استنباط کرد . اما ما هنوز در ابتدای راه هستیم . 📌ادامه دارد ... * کلام حضرت آقا در جمع اساتید علوم عقلی سال ۸۲ @almohkamat
المحکمات
📙رنسانس فلسفی : آری یا خیر ؟ ✍نوشتاری از #استاد_موالی_زاده 6⃣گفتار شش از مقاله فقه و فلسفه : تضا
📙ترانه سفسطه و برهان صدیقین ✍️نوشتاری از استاد موالی زاده 📚گفتار 7️⃣ از مقاله(فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف؟) ♦️دیدگاه امتداد حکمت 3 🔹امتداد حکمت در جهان بینی توحیدی ، به معنای امتدادِ توحید در برنامه زندگی بشری خواهد بود . نخستین گام در امتداد حکمت ، توحید است اما نه توحید تعبدی و نه توحید انّی که از راه مطالعه طبیعت و نگاه به شگفتی های جهان مادی کشف شود و نه توحید پیره زنان ، بلکه توحید شبه لمّی که از راه برهان صدیقین شناخته شود . «بک عرفتک و انت دللتنی علیک» 💢شهید مطهری می گوید : « از نظر ما اگر توحيد را با اصول استدلالى و عقلى بشناسيم ، از همان راه لمّى می توانيم انسان و تاريخ و جامعه را نيز بشناسيم ولى‏ كسانى كه ... توحيد را صرفاً از راه مطالعه طبيعت مى‏خواهند كشف كنند و بس، نمی توانند انسان و جامعه را از توحيد استنباط كنند و مجبور می شوند فلسفه تاريخ را و جامعه شناسى را و انسان‏ شناسى‏ را از مكتبهاى ديگر گدايى كنند. » 🔸بله ، تنها توحید عرفانی و فلسفی می تواند علوم انسانی را اسلامی کند . توحیدی که نه تنها سرسلسله هستی شناسی باشد بلکه در راس هرم شناخت شناسی هم جای گیرد . توحیدی که بر اساس گفته علامه طباطبائی ، پس از خاموش کردن ترانه سفسطه ثابت می شود و پس از آن می توان به شناخت مظاهر و نمودهای آن در سراسر گیتی پرداخت . علامه طباطبایی در حاشیه اسفار ج 6 تصریح می کند که سفسطه و شک گرایی با اصرار بر واقعیت های خاص دفع نمی شود بلکه تنها راه نفی سفسطه ، استناد به واقعیتی است که نفی آن موجب اثبات آن خواهد بود که همان واجب الوجود می باشد . آیت اله جوادی آملی این تقریر از برهان صدیقین را از مختصات علامه دانسته که به واسطه آن ، توحید نخستین مساله فلسفه بشمار می رود . 🔹از این رو ، اندیشه و فکر بشر از توحید آغاز می گردد و پس از آن به انسان و جامعه و حکومت امتداد می یابد و چارچوب کلی حرکت در عرصه های اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی در راستای عدالت و توحید را تعیین می کند تا در سایه عقل و وحی ، قوانین شرعی مورد نیاز اداره اجتماع در قالب فقه منظومه ای استنباط گردد . توحیدی که بنابر گفته علامه ، عنصری از عناصر همه تعلیمات می باشد . همانگونه که بدون اصل استحاله اجتماع نقیضین ، یقینی رخ نمی دهد ، بدون توحید هم هیچ گونه گزاره ای پدید نمی آید . ⬅️ متاسفانه در حال حاضر ، نقش توحید در فقه تنها انگیزشی است و عمدتا در باب عبادات به عنوان شرط صحت بشمار می آید در حالی که باید به نقش محتوایی توحید در فقه و قوانین شرعی پای بند بود . ارتقاء نقش توحید در فقه ، سبب تغییر جهت گیری فقه از مساله محور بودن به منظومه محور بودن می گردد و اینگونه ، در عرصه های اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی جامعه ، کارآمدتر می شود . 🖇ادامه دارد ... @almohkamat
🗂 📝 با موضوع سلسله بحث های فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف ؟ ✍️ استاد حجت الاسلام سید فرید موالی زاده 🖊مقدمه 🌐https://eitaa.com/almohkamat/222 🖊سه دیدگاه در خصوص نسبت میان فقه و فلسفه 🌐https://eitaa.com/almohkamat/226 🖊ماهیت اعتباری فقه : ضد فلسفه یا ... ؟ 🌐https://eitaa.com/almohkamat/238 🖊جمع مکسّر فقه و فلسفه ... 🌐https://eitaa.com/almohkamat/247 🖊فلسفه سودمندتر و فقه کارآمدتر 🌐https://eitaa.com/almohkamat/252 🖊رنسانس فلسفی : آری یا خیر ؟ 🌐https://eitaa.com/almohkamat/266 🖊ترانه سفسطه و برهان صدیقین 🌐https://eitaa.com/almohkamat/287 🖊قهرمان اسفار اربعه 🌐https://eitaa.com/almohkamat/299 @almohkamat
المحکمات
📙ترانه سفسطه و برهان صدیقین ✍️نوشتاری از استاد موالی زاده 📚گفتار 7️⃣ از مقاله(فقه و فلسفه : تضاد
📙قهرمان اسفار اربعه ✍نوشتاری از 8⃣گفتار هشت از مقاله(فقه و فلسفه : تضاد و تضایف؟) ♦️دیدگاه امتداد حکمت۴ 🔹عموم اندیشمندان مسلمان از امتداد بخشیدن به توحید در عرصه های گوناگون زندگی انسان غفلت کرده اند . نه عرفان ، نه فلسفه و نه کلام به امتداد توحید نپرداختند، و نه فقه و نه اخلاق به پایه ی توحید نگاهی نیفکندند . همه این علوم شریف ، جزیره هایی از هم جدا بودند که هر یک سر در گریبان خود فرو برده و کاری به کار دیگری نداشتند . این شد که توحید ، امتداد نیافت و در متن زندگی مهجور ماند . « و قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورا » 👈نخست از عرفان آغاز کنیم . 🔹عرفا با آنکه موضوع علم عرفان ، توحید است و با آنکه محور سفر سوم و چهارم در سلوک ، رسیدگی به مردم و اجتماع می باشد ، اما عرفان ما در حوزه اداره اجتماع ، بالفعل نشده است . عارف در سفر سومِ سیر و سلوک ، یعنی سیر من الحق الی الخلق بالحق ، و در سفر چهارم یعنی سیر فی الخلق بالحق ، باید در اجتماع ظاهر شود و از غیب به شهادت بازگردد ، تا سلوک او کامل گردد . نبوت که مظهر اتمّ هدایت تشریعی و ارائه طریق است و وظیفه برانگیختن مردم بر علیه طاغوت و حرکت به سوی توحید را دارد ، تجلی سفر سوم سلوک است . در سفر چهارم هم ، سالک هدایت تکوینی و ایصال الی المطلوب خلق خدا را بر دوش دارد تا امامت و ولایت تجلی یابد که با استقرار حکومت الهی ، زمینه تربیت نفوس خلق مهیا شود . تدوین کنندگان علم عرفان چنین افقی را برای آن علم در نظر گرفته بودند اما نشد . 🔹عرفان ما بیشتر از خلق و جامعه به فرد پرداخت . به سیر «من الخلق» بسنده کرده و پای در سیر «الی الخلق» و «فی الخلق» نگذاشت . به «فناء» توجه کرد و از «محو» و «محق» گذشت و به «فناء الفناء» رسید اما از «بقاء بعد الفناء» باز ماند و به مرتبه «صحو» نایل نشد . در عالم «غیب» رفت و عالم «شهادت» را ندید . «وحدت شهودی» است بیشتر تا «وحدت وجودی» . از این رو ، از واژه عرفان و عرفا ، انزوا و ترک اجتماع و گونه ای از رهبانیت به ذهن عوام تبادر می شود . 🔹کسی باور نداشت که عرفان ، حماسه آفریند . عَلَم قیام و جهاد را بتواند بر دوش کشد . توحید را در سایه عدالت بیند . حکومت تشکیل دهد و به رتق و فتق امور بپردازد . کسی باور نداشت عرفان نظری با فقه عملی آشتی کند . عارف ، فقیه گردد . سالک الی الله ، ولی و حاکم شود . 🔹تا آنکه «قهرمان اسفار اربعه» پای در میدان مبارزه با طاغوت نهاد و انقلابی پیامبرگونه و حکومتی امام گونه بنا نهاد و سفر سوم و چهارم را به منصه ظهور درآورد . حضرت امام خمینی عارفی و فقیهی بود که در سن 27 سالگی ، «مصباح الهدایه» نوشت و در تبعید ، «تحریر الوسیله» نگاشت تا «فقه اکبر» را میزبان «فقه اصغر» کند و ولایت فقیه را بر پایه عرفان بنا نهد . 💠 بله ، نخست باید عرفان دست از تقلید در فقه بردارد و عارف خود فقیه جامع الشرایط گردد تا در ابتدای راه امتداد دادن به توحید در متن زندگی خلق در ظرف فقه اصغر جای گیرد . 📌 ادامه دارد ... @almohkamat
📚جمهوریت نظام ، سفر چهارم انقلاب اسلامی ✍ به قلم 🔷جمهوریت در نظام اسلامی دارای اثرات و برکات فراوانی است که اقتدار حکومت اسلامی ، عمده آن می باشد . دلیل دیگر ضرورت جمهوریت از دیدگاه حقوقی و فلسفه سیاسی به حق مردم و اختیار ذاتی ایشان در پذیرش حکومت الهی باز می گردد . اما جمهوریت نظام را می توان از زاویه ای ژرف تر و دقیق تر در حوزه انسان شناسی ارزیابی کرد که تنها برای خواص قابل بازگویی است و در این نوشتار بسیار خلاصه بدان اشاره خواهد شد . 🔷 در جهان بینی توحیدی بر اساس آیه شریفه «انا لله و انا الیه راجعون» ، کمال انسان در زندگی دنیوی خود ، با تلاش برای سیر الی الله صورت می پذیرد . سفر معنوی انسان در همه مکاتب الهی در چهار مرحله تعریف شده است : - «سیر من الخلق الی الحق » ـ «سیر فی الحق بالحق» ـ « سیر من الحق الی الخلق بالحق» ـ « سیر فی الخلق بالحق» 🔹از میان اسفار اربعه ، سالک در سفر چهارم باید به سوی مردم و جامعه بازگردد و با راهبری مردم به سوی توحید در سایه مبارزه با طاغوت و گسترش عدالت ، سیر ملکوتی خود را کامل کند . از این رو ، سفر چهارم برخلاف سفرهای سه گانه پیشین ، جمعی است . پرده پایانی سفر سالک توسط مردم و جامعه به نمایش گذاشته می شود . سفر معنوی سالک بدون همراه کردن مردم نه تنها به کمال نمی رسد بلکه ناقص باقی می ماند . 🔶 در دوره معاصر ، امام خمینی نشان داد که سفر چهارم عرفانی با تشکیل حکومت اسلامی و ولایت تشریعی به اوج می رسد ؛ زیرا بسیج مردم با هدف مبارزه با طاغوت برای نیل به توحید تنها در ظرف حکومت الهی امکان پذیر خواهد بود . 🔸مردم در کنار ولی معصوم و یا ولی فقیه دچار چالش های فراوان از سوی طاغوت و منافقان خواهند شد که تنها راه نجات از ترفندهای طاغوت و فتنه ی منافقان ، استقامت آگاهانه مردم است که با راهبری ولیّ یا نائب ولیّ ، امکان پذیر می باشد . 🔸در آیه «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَكَ» در سوره هود ، به پیامبر دستور استقامت به همراه مومنان داده شده است . از این رو ، سفر چهارم سخت ترین سفر است و پیامبر به جهت ذیل آیه ،فرمود : « شیبتنی سوره هود لمکان هذه الآیه » . ↔️ سه نکته : نکته 1⃣ ـ هر کسی هر میزان از ولایت تشریعی و مسئولیت اجتماعی را بر عهده داشته باشد ، باید بتواند عموم مردم مخاطب خود را در نیل به اهداف تعریف شده نیز همراه کند . جدا شدن از مردم در اداره اجتماع و تک روی در مدیریت ، سبب ناتمام ماندن سفر معنوی است .    نکته 2⃣ ـ  جنس حضور مردم در نظام اسلامی از سنخ استقامت است . بنابراین ، بسنده کردن به حضور هیجانی و احساسی مردم ، برگرفته از آموزه های دموکراسی غربی می باشد نکته 3⃣ ـ جمهوریت در نظام اسلامی تنها به معنای حضور مردم در عرصه سیاسی نیست بلکه باید در عرصه های اجتماعی و اقتصادی نیز جمهوریت نظام نمود یابد . @almohkamat
📚نزول ملکوت قرآن در ✍به قلم استاد موالی زاده 🔷نزول قرآن در شب قدر در ماه مبارک رمضان ـ با توجه به تفاوت میان واژه «انزال» و «تنزیل» ـ دفعی است نه تدریجی «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ» دخان/3 ، «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْر» قدر/1 . ⁉️اما نزول دفعی قرآن به چه معناست ؟ آیا وجود لفظی قرآن به زبان عربی که در قامت یک کتاب آسمانی برای هدایت همگان در طول 23 سال بعثت پیامبر اسلام به تدریج نازل گشته ،  قابلیت نزول دفعی هم دارد ؟ 💠امام خمینی و علامه طباطبائی نزول دفعی را برای حقیقت ملکوتی قرآن می دانند نه وجود لفظی قرآن که خود نتیجه نزول تدریجی است . 💠فهم دیدگاه امام خمینی و علامه در معنای نزول قرآن در شب قدر ، متوقف بر آگاهی از مراتب وجودی قرآن است . بر اساس آیات زیر ، قرآن حقیقتی ملکوتی در نزد پروردگار است که از آن به «ام الکتاب» ، «کتاب مکنون» و «لوح محفوظ» تعبیر شده است: ➖إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ و إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيم » زخرف/4 ➖«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ » واقعه/79 ➖«بَل هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ *فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» بروج/22 🖊حقیقت ملکوتی قرآن دارای دو ویژگی برجسته است : 1⃣دور از دسترس عقول بشری است و با علم حصولی بدست نمی آید و در حوزه مفاهیم نمی گنجد و تنها انسان کامل با شهود قلبی می تواند آن را بیابد . تعبیر «لعلیّ حکیم» در سوره زخرف و تعبیر «لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون» اشاره به این نکته دارند . 2⃣عاری از فصل بندی و اجزاء است . از این رو ، تمایزی در آن حقیقت یافت نمی شود و می توان گفت : حقیقتی بسیط می باشد . این ویژگی در آیه «كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت »هود/1 ، نیز آمده است . 🖊حال ، حقیقت ملکوتی قرآن دارای دو گونه نزول و تجلی است : 1⃣نزول تدریجی که در لباس الفاظ عربی ظهور می کند و دارای سوره های متعدد و آیات فراوان و فصل بندی ویژه خود می باشد تا همگان بتوانند از معارف آن بهره مند شوند . «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون» زخرف/4 . 2⃣نزول دفعی که تجلی حقیقت ملکوتی قرآن بر قلب انسان کامل است که در شب قدر رخ می دهد . امام خمینی ، سبب غایب بودن ضمیر در آیه«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْر» قدر/1 را به سبب نزول حقیقتی بس شگرف و والا از جنس ملکوت می داند .   📌بنابراین ، در شب قدر ملکوت بر قلب حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) تجلی می کند . @almohkamat
⁉️امتداد کدامین حکمت ؟ ✍🏻به قلم : 🔹«امتداد حکمت» عنوانی است که در سال های اخیر برای کارآمدتر کردن علوم دینی در زندگی انسان مطرح است . «حکمت» به معنای جهان بینی است و امتداد یافتن نیز به معنای ایجاد دستگاه فلسفیِ سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی بر اساس آن جهان بینی می باشد. دستگاهی که مسائل کلان هر عرصه را پیش از پرداختن به فلسفه های مضاف استخراج کند . 📌اما پرسش اساسی در این اینجا امکان عملیاتی شدن «امتداد حکمت» و فراتر از یک شعار بودن آن می باشد ؟ آیا حکمت اسلامی ظرفیت امتداد یافتن در زندگی بشر را دارد ؟ ⁉️کدام جهان بینی ؟ 🔸در موضوع «امتداد حکمت» هر جهان بینی استعداد امتداد یافتن را ندارد بلکه تا یک جهان بینی ویژگی های زیر را دارا نباشد از ظرفیت امتداد یافتن بی بهره است : 1 ـ متکی بر برهان عقلی باشد و از بدیهی آغاز گردد تا پایدار و با ثبات و جاودان باشد . 2 ـ نگاهی لاحدّی و بی انتهاء به انسان دهد تا او را از پوچ گرایی و توقف در حرکت برهاند . 3 ـ نگاهی وحدت گرایانه به کثرات جهان دهد تا تقدس و ایمان بر زندگی انسان حاکم شود . 4 ـ در نگاه به انسان ،فرد گرا و جامعه محور باشد تا تعهد و مسئولیت آوری را به ارمغان آورد . 5 ـ ادراکات اعتباری انسان را ارزش دهد تا حرکت انسان در زندگی دنیایی را سامان دهد . 🔰شهید مطهری جهان بینی ها را به چهار گروه تقسیم می کند : 1 ـ جهان بینی علمی 2 ـ جهان بینی فلسفی 3 ـ جهان بینی مذهبی 4 ـ جهان بینی توحیدی 📌و از میان آنها تنها جهان بینی توحیدی است که ویژگی های بالا را داراست زیرا : ا ـ در این جهان بینی نخستین آگاهی انسان که با آن دفع سفسطه و شک گرایی می شود ، «ضرورت ازلی» است . لذا نقطه آغاز و پایان آن توحیدی است که نگاهی وحدت گرا از جهان می دهد . ب ـ در جهان بینی توحیدی ، جایگاه انسان در بالاترین تجلی است که باید حرکت خود را از پایین ترین تجلی(دنیای مادی) به سوی آن جایگاه آغاز کند . حرکت انسان ، اجتماعی است و بر اساس قوانین اعتبار شده از سوی خداوند سامان می یابد . 💠در جهان بینی فلسفی ،واجب الوجود داریم اما در پس پرده نظام علیت ماهوی نشسته و همچون بیگانه ای با جهان تنها عنوان «فاعل بعید» را دارد . فیلسوف در حکمت عملی به زندگی انسان توجه دارد اما به سبب کنار گذاشتن ادراکات اعتباری ،از فقه و نقل بی بهره است و به دلیل محدود شدن به «عقل معاش» ، قداست و ایمان و شوق انگیزی را از دست می دهد . 💠در جهان بینی مذهبی ، اعتقاد به خدا هست اما به سبب تکیه بر بهشت و جهنم جسمانی ، هم خداوند مقامی تشریفاتی یافته و هم نگاه فردی بر حرکت انسان حاکم گشته است. همچنین روش تعبدی و جدلی این جهان بینی و دوری از برهان ، ما را از ظرفیت عقل محروم می سازد . 🖇در آخر ، با جهان بینی فلسفی یونانی و یا جهان بینی مذهبی اخباری و یا جهان بینی پوزیتویستی اسلامی ، نمی توان به «امتداد حکمت» جامه عمل پوشاند . @almohkamat
🖊امتداد حکمت و فقه جواهری ✍🏻 : 🔹از دیرباز فقه و حکمت دو علم جدای از هم بوده اند که بر دو ریل موازی در کنار هم حرکت می کردند تا آنکه در سال های اخیر عنوان «امتداد حکمت» مطرح گردید . امتداد حکمت به معنای ایجاد دستگاه فلسفیِ سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی است که در پیش از فقه جای می گیرد . امتداد حکمت جایگزینی برای روش استنباط فقهی نیست بلکه برنامه ای است برای کمک به فقیه در راستای به روز رسانی و کارآمدی و ارتقاء فقه جواهری در عرصه شکل گیری انقلاب اسلامی ، نظام اسلامی ، دولت اسلامی ، جامعه اسلامی و تمدن اسلامی می باشد . 🖊توسعه یا تجدید بنا فقه ؟ 🔸امتداد حکمت به دنبال توسعه فقه است نه تجدید بنا آن . فقیه در حرکت علمی خود تکلیف گراست و فقه را بر اساس تکلیف علمی خود متناسب با نیاز بشر پیش می برد . فقه ، فقیه را به دنبال خود نمی کشاند بلکه فقیه است که فقه را بر اساس نیاز می سازد و از منابع معتبر استخراج می کند . حکمت ،نگاه کلان به فقیه می دهد تا عرصه های کلان نیاز بشر را بر روی خود بگشاید و احساس تکلیف کند تا فقه را بدان عرصه ها بکشاند و ساختمان فقه را متناسب با آن توسعه دهد . 📌امتداد حکمت به «مقتضیات جهان» توجه دارد نه «مقتضیات زمان» که مقتضیات زمان را فقیه خود بدون نیاز به امتداد حکمت پاسخ می دهد . اما فقیه برای پاسخ به «کلان نیازها»ی بشر نیازمند شناخت مقصد اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بشر در منظومه توحید ناب می باشد . فقه کنونی مقصد حرکت انسان را بهشت جسمانی در نظر گرفته و تنها به نیازهای این مسیر پاسخ می دهد و از ظرفیت قرآن و اهل بیت در پاسخ به کلان نیازهای مقصد توحید که از مسیر عدالت اجتماعی می گذرد ، بهره نبرده است . حکمت این مقصد و این مسیر را به فقه می نمایاند . 🖊فقه تمدن ساز و امتداد حکمت : 🔺فقه جواهری با آنکه ظرفیت تمدن سازی را در خود دارد اما نگاه بالفعلی به مقوله تمدن ندارد بلکه تنها با فرد و زیست وی در یک اجتماع سر و کار دارد . اگر فقیه بخواهد نگاهی تمدنی یابد تا ظرفیت تمدنی فقه را به فعلیت برساند بدون آشنایی با دستگاه فلسفی در عرصه اجتماع امکان پذیر نیست . دستگاهی که امتداد یافته قواعد توحیدی مانند بسیط الحقیقه در حکمت متعالیه می باشد . 🖇نمونه بارز آن در عصر اخیر حرکت علمی امام خمینی در مساله ولایت فقیه است . امام خمینی همان ولایت فقیه موجود در فقه جواهری را با پیوست به دستگاه سیاسی برگرفته از توحید ناب قرآنی ، متحول کرد و نظام سیاسی شیعه را به رخ همگان کشاند . نمونه دیگر آن جبهه مقاومت اسلامی است که امام خامنه ای همان کتاب الجهاد فقه جواهری را به دستگاه فلسفی در عرصه تمدن سازی برگرفته از توحید ناب ضمیمه کرد و کتاب الجهاد را به فقه المقاومه تبدیل کرد و آن را به عنوان نماد تمدن سازی اسلامی به جهان ارائه کرد . 📌بنابراین امتداد حکمت بدون فقه ابتر خواهد بود همانگونه که فقه بدون امتداد حکمت به عرصه های کلان زندگی بشر وارد نخواهد شد . @almohkamat
🖊«» ، راهبر اجتهاد در آیات المعارف ✍به قلم 🔹دو گانه علوم عقلی و علوم نقلی را باید به سه گانه علوم عقایدی (آیة محکمة) ،علوم اخلاقی(فریضة عادلة) و علوم فقهی(سنة قائمة) تبدیل کرد و همه را از سنخ «نقل» دانست ؛زیرا کتاب و سنت تنها به بیان امور تعبدی بسنده نکرده بلکه متقن ترین براهین عقلی در نقلِ معتبر آمده است . 🔸بر اساس نگاه جامع به دین اسلام ، کتاب و سنت تنها در برگیرنده احکام شرعی نیست بلکه بخش عمده آن ناظر به جهان بینی و معرفت و امتداد آن در عرصه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و همچنین اخلاق است که عموم اندیشمندان مسلمان از آن غافلند و بدان بی توجهند . از این رو ، امام خمینی با فلسفه مشاء مخالف بود ؛زیرا مشاء در مرحله امتداد فلسفه خود به مسائل عقائدی مانند توحید ، به جای غور کردن در معارف توحیدی قرآن و سنت ، راه فلسفه یونان را پیش گرفت ،و در نتیجه خدا را فاعل دور و با واسطه نسبت به پدیده های جهان دانست . 📌بنابراین همانگونه که بخش فقهی کتاب و سنت نیازمند اجتهاد است ، بخش معارفی کتاب و سنت هم سزاوار اجتهاد می باشد . لذا باید معنای واژه «اجتهاد» را توسعه داد و «اجتهاد حِکمی» به معنای استنباط جهان بینی و امتداد آن از کتاب و سنت را در کنار «اجتهاد فقهی» آورد . 🖊منطق استنباط در اجتهاد حِکمی : 🔺بی شک اجتهاد حِکمی مانند اجتهاد فقهی نیازمند منطق استنباط می باشد تا همانند اصول فقه که راهبر فقیه در استنباط از آیات الاحکام است، راهبر حکیم در استنباط از آیات المعارف باشد. 🖇استنباط از آیات المعارف بدون منطق استنباط سبب خطا خواهد شد مانند خطای اهل حدیث در برخورد با آیات المعارف که گرفتار روایات جعلی عجیب و غریب و مخالف با عقل(اسرائیلیات) شدند و یا خطای روشنفکران مصری که به بهانه کنار گذاشتن اسرائیلیات ، با نگاه پوزیتویستی(حس گرا) و بر پایه علم تجربی(Science) ، آیات المعارف و آیات عالم غیب را تفسیر کردند . 🔰مخاطب آیات المعارف و روایات عقایدی، «عقل» است . اما عقل نیازمند پرورش است زیرا عقل در مرتبه ابتدایی خود (عقل هیولانی) حتی التفات دقیقی به بدیهیات خود هم ندارد . پرورش عقل ـ به تعبیر امام خمینی ـ با ریاضت عقلی است تا از مرتبه «هیولانی» و عدم التفات به بدیهیات خود ، به مرتبه «بالملکه» رسیده باشد و به بدیهیات عقلی خود التفات یابد و پس از آن به مرتبه «عقل بالفعل» برسد تا بر امور عقلی نظری و مبانی جهان بینی مسلط شود . 📌راه ریاضت کشیدن عقل برای التفات کامل به داشته های بدیهی خود (عقل بالملکه) و توانمند شدن در کشف قضایای نظری (عقل بالفعل) ، گلاویز شدن با احکام «موجود بما هو موجود» و تفکر در مسائل کلان جهان واقعیت مانند قانون علیت و حرکت می باشد . 👈پس باید «فلسفه» خواند تا به پرورش «عقل فلسفی» حکیم در فهم آیات المعارف کمک کند همانگونه که «اصول فقه» به پرورش «عقل عرفی» فقیه در فهم آیات الاحکام می پردازد . باید «فلسفه» خواند نه برای توقف در فلسفه بلکه باید «فلسفه» خواند تا مقدمه اجتهاد حِکمی و استنباط منظومه معرفتی و جهان بینی توحیدی و امتداد آن از کتاب و سنت بدست آید . @almohkamat
🖊فقه جامعه محور و امتداد حکمت ✍به قلم : 🔸انقلاب اسلامی نقطه عطفی در جهش فقه شیعه است به گونه ای که می توان تاریخ فقه شیعه را به دو دوره پیش از انقلاب اسلامی و پس از انقلاب اسلامی تقسیم کرد . 🔹تفاوت این دو دوره از فقه در متُد اجتهاد نیست زیرا امام خمینی ، تخلف از روش اجتهاد جواهری را جایز ندانست ، بلکه تفاوت در مخاطب فقه است که پیش از انقلاب ،فرد بود و پس از انقلاب ، جامعه شد لذا باید «استنباط فقهى، بر اساس فقه اداره‌ى نظام باشد نه فقه اداره‌ى فرد» 🖇فقه پیش از انقلاب به اداره زندگی فرد اهتمام داشت و وظیفه فرد در عرصه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را تبیین می کرد لکن به سبب عدم ابتلا به حکومت ،نگاهی به اداره جامعه نداشت. محقق اردبیلی در بحث از کتاب الجهاد می گوید این بحث مورد احتیاج ما نیست . 📌فقه ما در پیش از انقلاب از عقود و معاملات در حیطه تجارت فردی به تفصیل بحث کرده است لکن پس از انقلاب ،پیگیر پی ریزی نظام اقتصادی جامعه بر پایه عقود اسلامی گشت . فقه سنتی ما در طول تاریخ ،خود را به پاسخگویی به مسائل مستحدثه متعهد می دانست اما در حیطه فردی ، لکن پس از انقلاب ، وظیفه نظام سازی برای اداره جامعه بر اساس روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد را بر دوش خود احساس کرد . 🔺فقه پس از انقلاب باید پویا گردد و به حیطه اداره جامعه و نظام وارد شود و تمام مسائل و ابواب فقهی خود «از طهارت تا دیات» را در راستای اداره جامعه و حکومت بازخوانی کند حتی مساله جزیی مانند ماء الحمام . «حتّى در باب طهارت هم كه راجع به ماء مطلق يا ماء الحمام فكر ميكنيد، بايد توجّه داشته باشيد كه اين در يك جا از اداره‌ى زندگى اين جامعه تأثيرى خواهد داشت تا برسد به ابواب معاملات و احكام عامّه و احوال شخصى» 31/06/70 درس خارج فقه امام خامنه ای 🔹فقه پیش از انقلاب به دلیل عدم بسط ید در اداره جامعه ، مجبور بود در برابر سیره های ساخته شده توسط غرب منفعل باشد و تنها به بررسی مغایرت و عدم مغایرت آنها با اسلام بسنده کند اما فقه پس از انقلاب به سبب بسط ید در اداره جامعه و حکومت ، باید فعال باشد و برای اداره جامعه به سیره سازی مطابق با روح اسلام با بهره گیری از «امتداد حکمت» بپردازد . 🖊الزامات علمی فقه جامعه محور : 🔸فقه سنتی ما برای پویا شدن باید به شناخت همه ابعاد موضوع جدید خود یعنی اداره جامعه در قالب حکومت بپردازد و بر اساس فرمایش امام خمینی در منشور روحانیت ، تلاش کند تا: «روش برخورد با تزويرهاى فرهنگ حاكم بر جهان » را بشناسد ، «بصیرت و دید اقتصادی» بیابد، از «كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان» آگاه شود ، «سياست ها و سياسيون جهان و فرمول هاى ديكته‏شده آنان» و «موقعيت و نقاط قوّت و ضعف قطب سرمايه دارى» را بشناسد . 🖇فقه پس از انقلاب ، مخاطب جدیدی به نام جامعه و امت اسلامی ، دولت اسلامی و تمدن اسلامی یافته است که شناخت این مخاطبان جدید به راحتی شناخت فرد نیست بلکه نیازمند حکمت متعالیه امتداد یافته در عرصه عمل می باشد تا ابعاد پیچیده این مخاطب جدید بر فقیه نمایان گردد . @almohkamat