eitaa logo
المرسلات
10.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
540 ویدیو
40 فایل
🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد 📌تبیین دیدگاه های امام، رهبری، علامه طباطبایی، شهید مطهری 🔰آثار و دروس استاد علی فرحانی 📌آموزش دروس حوزوی 📞 ارتباط با ادمین: @admin_morsalat
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️ چرا انسان؟ 🔰حجت الاسلام سجاد انتظار ✨ استاد شهید مرتضی مطهری در مجموعه «مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی» در صدد ارائه عقائد اسلامی به صورت منسجم هستند؛ اما آن چه در این مجموعه آثار جلوه خاصی دارد تاکید ایشان بر مساله است. ✨ ما از دوران کودکی عقائد دینی خود بر مبنای و دین یاد گرفته ایم و در ارتکاز ما اصول دین و مذهب عبارتند از: توحید، معاد، نبوت، امامت، عدل؛ این در حالی است که استاد مطهری در این اثر خود، همه عناوین فوق را با پدیده ای به نام انسان گره زده است. پس این سوال به صورت کاملا طبیعی به ذهن انسان خطور می کند که چرا انسان؟! ✨برای پاسخ به این سوال باید به دنبال این سبک بحث از عقائد دینی رفت و مزیت آن را بر شیوه سنتی بر شمرد؛ ما در این جا به چهار عنوان از این مزایا به ترتیب اهمیت اشاره می کنیم اما پیش از آن متذکر می شویم که ماجرا و آن، ریشه در نگاه دیگری دارد که در جای خود باید تشریح شود؛ ✅ پس در این فرصت تنها به بیان چند نمونه از مزایای این رویکرد می پردازیم. 1️⃣ حل ریشه ای اختلاف درون دینی: اختلاف بین تشیع و تسنن در زمینه امامت و خلافت، کهن ترین اختلاف موجود میان مسلمانان است و دانشمندان این دو مذهب در دوره های مختلف تاریخی در این زمینه با یکدیگر گفت و گو استدلال کرده اند؛ ضمن اقرار به ارجمندی زحمات این دانشمندان باید گفت که دو مشخصه اصلی در مباحثات آن ها بوده است که می توان آن دو را دو نقطه ضعف بر شمرد؛ نخست آن که اختلاف نظر را ولایت امام علی(علیه السلام) فرض گرفته و سپس در صدد اثبات آن بر آمده اند و دیگر آن که شیوه استدلال آن ها در غالب موارد نقلی و حول ریزمسائل و روبناها بوده است. یکی از آثار و فوائد بحث از حقیقت انسان، شئون و کمالات او این است که نشان می دهد محل بحث میان این دو مذهب در اصل نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) به عنوان است و خلافت امام علی(علیه السلام) پرده ی دیگری از شناخت حقیقت رسول ختمی(صلی الله علیه و آله) است. اساسا اشکال عمده و زیربنایی مباحث اهل سنت، ضعف آن ها در شناخت جایگاه انسان کامل است و تفسیر بسیاری از ادله ی نقلی و غرر روایات شیعی منوط به داشتن چنین نگاه عمیق است. 2️⃣مواجهه با جهان غرب: امروزه تردیدی وجود ندارد که جهان نسبت به جهان شرق و به خصوص مسلمین وجهه ای دارد و این در حالی است که در روزگار نه چندان دور، دوران طلایی تمدن مسلمین مقارن با عصر تاریک زندگی انسان غربی بود. این خاصیت است که انسان را قدرتمند می سازد و او را بر سایر ملل سیطره می بخشد و اگر انسان دانشمند عاری از باشد معادلاتی نظیر آن چه امروز بر بشریت حاکم است را به وجود خواهد آورد. آن چه روشن است این است که تسلط غرب بر شرق نه تنها حاصل مجهز بودن آن بر نیست بلکه آن چه راه را برای حرکت در مسیر تکنولوژی به شیوه غیر انسانی برای آن ها باز کرده است تجدید نظر آن ها در نوع به و بوده است و همین مساله منجر به تولد و رشد غیر دینی در جهان غرب شده است. اکنون آن چه به عنوان دست برتر غرب در مواجهه با ما قرار دارد گستره وسیع مسائل مربوط به انسان در قالب علوم انسانی است که حکومت بی رقیب آن ها بر مناسبات مدنی مسلمین، ما را به نوعی دچار فلج و زمین گیری کرده است. علوم انسانی غربی در سه کلان "مبادی تصدیقی و تصوری مسائل مربوط به انسان"، "متد و روش بررسی مسائل علوم انسانی" و "غایت و هدف حاکم بر حقیقت انسان و افعال او" دچار نقص و کجروی هستند و تنها راه برای مقابله و اتخاذ موضع در این زمینه انسان شناسی اسلامی است. 3️⃣تبیین رابطه انسان با خود: انسان در درون خود با و ابهاماتی مواجه است که باید برای آن ها راه حلی بیابد. این پرسش حاصل زندگی اجتماعی او و تعامل او با سایرین نیست بلکه اگر محیطی ایزوله برای زندگانی او در نظر گرفته شود باز این گونه سوالات از درون او برخواهد ساخت و او را دچار خواهد کرد. مسائلی از قبیل اینکه من به وجود آمده ام؟! کسی مرا به وجود آورده است؟! پایان دشواری ها یا خوشی های زندگی خواهد بود؟! نوع انسان محکوم به فنا است ؟! و... تنها که انسان ها در مواجهه با این پرسش ها دارند مقدار آن ها از این پرسش ها است. برخی در طول مدت ها اندکی به این مسائل می اندیشند و برخی شبانه روز خود را با اندیشه پیرامون این پرسش ها می گذرانند و در این میان هستند کسانی که به پاسخ دست نمی یابند و در نهایت به زندگی خود خاتمه می دهند حال یا به صورت فیزیکی و یا به صورت عاطفی-فکری! تامل پیرامون انسان و حقیقت او تنها راه برای پاسخ به این پرسش ها است و در حقیقت می توان چنین گفت که هدف تمام پیامبران و اولیاء الهی توجه دادن انسان به پاسخ این پرسش ها است. 4️⃣ وصول به حقیقت معرفت: یکی از اساسی که بر قوانین و احکام اسلامی حاکم است قشر بودن آن ها برای حقیقت است. روح عبادات و دستورات شرعی بر اساس ادبیات حاکم بر آن ها و ادله فراوان و خارج از شمارشی که بر این احکام احاطه دارند این مطلب را می رسانند که هدف دین اسلام از عمل به دستورات شرعی، صرف عمل جوارحی یا جوانحی نیست بلکه همه این امور مقدمه ای برای وصول به کمالی از جنس معرفت است. این حقیقت که در لسان ادله دینی در قالب "من عرف نفسه عرف ربه" بیان شده است تنها از مسیر حاصل می شود. البته که این مطلب از مقامی عالی برخوردار است که تشریح آن تنها از عهده حکما و اولیاء بر می آید و قلم فرسایی در این عرصه بر جماعت خُرد جایز نیست اما به این مقدار می توان نوشت که رهگذر وصول به حقایق، همان علم حصولی و خرق حجاب آن است. ✅موارد فوق اجمالی بود از آن چه در ذهن من میگذرد برای تبیین حکمت عملکرد استاد شهید مطهری که از کلمات اساتید خود استفاده کرده ام؛ طبیعی است که موارد فوق، انحصاری نیستند و می توان موارد دیگری را نیز افزود. 🔰بسیار مشتاقم در این رابطه نظرات شما خوبان را بدانم؛ آماده دریافت آراء شما هستم؛👈@entezarsajjad👉 📚منبع: کانال طائف| سجاد انتظار ( @taef110 ) @taef110 @fater290
💠خلاصه ای از تحولات زندگی ابوحامد محمد غزالی 🔰شهید مطهری (ره) 🔺غزالي از مردان عجيب دنياست، نه تنها دنياي اسلام. سرگذشت زندگي اين مرد عجيب است. نبوغي داشته است. در نظاميه نيشابور تحصيل مي کرد و در آنجا مراتب علمي را خيلي بالا رفت، بعد آمد در نظاميه بغداد. اتفاقاً رئيس دانشگاه نظاميه بغداد از دنيا رفته بود، دنبال مردي مي گشتند که صلاحيت داشته باشد که رئيس دانشگاه نظاميه بغداد باشد. در آن وقت رئيس دانشگاه يعني اعلم علماي عصر خودش. 🔺غزالي مي آيد در بغداد، آن چنان صيت شهرتش مي پيچد و در مجالس و محافل به مقامات علمي او پي مي برند که مي گويند بدون شک يگانه شخصي که لياقت دارد او را در راس اين نظاميه قرار بدهيم همين مرد است. او به عنوان اعلم علماي عصر خودش در زمان سلجوقي ها- ظاهراً در دوره ملکشاه- شناخته شد. گاهي رابط بود ميان پادشاه سلجوقي و خليفه بغداد، يعني اختلافات ميان آنها را احياناً او حل مي کرد. تا اين مقدار شخصيت داشت. بنابر اين بزرگترين مقام اجتماعي و روحاني عصر خودش را داشت. 🔺اين مرد که اين مراحل علمي را طي کرده بود، در سرگذشت خودش در کتابي به نام المنقذ من الضلال- يعني نجات دهنده از گمراهي- نوشته است که من يک بار کم کم در خودم فرو رفتم ببينم آيا اين معلوماتي که به دست آورده ام واقعاً براي من به وجود آورده است يا يک سلسله مسائل تقليدي است، از اين استاد و آن استاد گرفته ام، چون استاد گفته درست است گفته ام درست است؛ او هم چون استادش گفته درست است گفته درست است؛ آيا خودم و وجدان خودم اين ها را کافي مي بيند يا نه؟ يک مرتبه ديدم نه، کافي نيست، تدريجاً اين حس در من قوت گرفت به طوري که ديگر فکر من را به خودش مشغول داشته بود. هر جا که بودم – اگر سر درس بودم، سر نماز بودم، در خانه بودم، در کوچه و خيابان بودم- در خودم يک دردي را احساس مي کردم، يک سوزشي را در روح خودم احساس مي کردم که مرا آرام نمي گذاشت. کم کم اين امر در بدنم هم اثر گذاشت، از خوراک ماندم، لاغر و ضعيف و نحيف شدم. 🔺از يک طرف مي ديدم اگر من بخواهم آزادانه دنبال حقيقت بروم مقام را چه کنم، رياست عظيم دانشگاه را چه کنم؟ و از طرف ديگر مي ديدم با اين مقام و رياست و زعامت و با اين گرفتاري نمي شود. دائماً فکر مي کردم چطور اين عالي ترين مقام اجتماعي و روحاني عصر خودم را کنار بگذارم! اين بود که در ميان دو نيروي متضاد قرار گرفته بودم. اين ها جان مرا آتش مي زد. 🔺آخر کار خداوند مدد کرد و من توانستم از سر مقامات دنيوي بگذرم، و گذشت. ولي ديد اگر اعلام کند که من مي خواهم [از اين مقام] بگذرم مردم آزادش نمي گذارند، شاه آزادش نمي گذارد و مي گويد: حتما تو بايد سر مقامت باشي. 🔺نقشه اي به نظرش رسيد، اعلام کرد که من مي خواهم مسافرت مکه بروم. از بغداد به طرف مکه راه افتاد. از او مشايعت کردند. رفت و رفت، همين که مقداري دور شد، ناگهان خودش را از قافله دزديد، به جاي اينکه به طرف جنوب غربي برود راهش را به طرف مغرب برگرداند، به شام و بيت المقدس رفت. لباسش را هم عوض کرد، لباس درويشي پوشيد و در اين لباس هيچ کس او را نمي شناخت و خودش را هم به احدي معرفي نکرد. 🔺يک دفعه دنيا غزالي را گم کرد. دهها فکر پيدا شد: آيا از قافله دور ماند؟ حيوان درنده اي او را دريد؟ آيا به چاهي افتاد؟ آيا گوشه اي سکته کرد و مرد و کسي جنازه اش را پيدا نکرد؟ يک مرتبه غزالي با آن شخصيت و عظمت گم شد. 🔺اين مرد، ده سال متوالي در حال گمنامي در بيت المقدس مشغول تحقيق و جستجو از راه هاي مختلف بود، تا – به عقيده خودش- را پيدا کرد و واقعاً هم عوض شد. کتاب هاي اساسي اش را در همين دوره نوشته است. 🔺خودش در شرح حال خود نوشته است من در بيت المقدس اسمم را مي شنيدم، ولي خودم را آشکار نمي کردم. گاهي مي ديدم طلبه ها با همديگر مباحثه مي کنند، مي گويند:« قال الغزالي...» عقيده غزالي در اين مسئله چنين است، من خودم مي شنيدم ولي به روي خودم نمي آوردم که آن غزالي که شما حرفش را نقل مي کنيد حالا غير از آن غزالي است، غزالي امروز غير از غزالي آن روز است. 📚پانزده گفتار ص ۲۱۳، جستجوی حقیقت @fater290
📝 : پیرامون روش تحصیل علم 📌 حجت الاسلام مقدسی در کانال معارج (@maarejj) درباره یکی از های استاد فرحانی درباره روش تحصیل منطق، را نوشته اند که متن آن را در ادامه می خوانیم. ⬇️لینک دانلود صوت👇👇👇 http://www.ostadfarhani.ir/morsalat/audio/heda-va-maha/download.php?file=08-elme-mantegh/050-piramone-khandane-mantegh-v-jambandi-doroos@almorsalat.mp3 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔴 بنده در این به مناسبت مطالبی که استاد در این صوت بیان می کنند دو نکته مهم را تذکر می دهم: 1️⃣ ♨️ بسیاری از دوستانی که با استاد فرحانی آشنا می شوند همیشه این سوال برای آنها مطرح است که «سبک شروع از چگونه است؟» 🔹 این صوت بخشی از جلسه هفتاد و سوم اصول مظفر بخش اول (پایه پنجم) است. استاد در بخش اول این صوت به مناسب مسئله بحث بسیار ارزشمندی درباره و بیان می کنند. 🔻 در این بحث استاد به صورت کاربردی، سبک شروع از را در این موضوع پیاده می کنند. ایشان با پرسش و پاسخ ها و بررسی جوانب و لوازم مسئله و و تفاوت این دو، نشان می دهند که برای فهم چیستی ماده و جهت صرفا به تعریف آن ها نمی توان بسنده کرد و لازم است با بررسی جوانب مختلف آن، شناخت صحیحی از این مفهوم و ابعادش حاصل شود. 🔻پس از شناخت جوانب مختلف این مسئله، ثمرات و کاربردهای صحیح آن نیز روشن می گردد. 🔻براساس این تبیین، بسیاری از ابهاماتی که در «مطلب هل» و «مطلب لم»، (هستی و چرایی) مسائل وجود دارد، از عدم فهم صحیح چیستی آن مسئله نشأت می گیرد. لذا مسئله و که در ذهن بسیاری از طلبه ها بحثی بی ثمر است، پس از فهم صحیح آن ثمراتش آشکار می شود. 2️⃣ 🔰 استاد در این صوت درمورد اهمیت یادگیری علم منطق و ضرورت نظام بخشی ذهن به وسیله قواعد منطق نکات ارزشمندی را بیان می کنند و تاکید می کنند که قبل از اینکه ذهن از مطالب اصولی و فلسفی و ... پر شود باید ابتدا به وسیلۀ قوانین منطق آن را خط کشی و دسته بندی کرد، در غیر اینصورت کسی که در ضمن تحصیل این علوم بخواهد منطق را یاد بگیرد به زیادی دچار خواهد شد. 🤔 یکی از سؤالاتی که بسیاری از دوستان مطرح می کنند این است که ما چگونه این توانایی را به دست بیاوریم؟؟ غالبا تدریس های موجود منطق این ملکه را ایجاد نمی کند و استاد هم صوت کامل و با کیفیتی از منطق ندارند. پس چه باید کرد؟؟ 🔆 پاسخی که به ذهن بنده می رسد و پس از گفتگوهای متعدد، به نظرم می رسد که نظر استاد فرحانی نیز همین مطلب باشد این است که: ✅ از جهت سیر منطقیِ رشد علمی، باید ابتدا تسلط بر گزاره ها و قواعد منطقی حاصل شود و سپس حرکت در مسیر رشد علمی صورت گیرد. 🔰 ولی با توجه به شرایط موجود، راه کار دیگری نیز وجود دارد که استاد نیز در این صوت به آن اشاره ای می کنند. برای توضیح این راه کار مقدمه ای عرض می کنم: یادگیری علم منطق دو بخش دارد: ➖ تسلط و شناخت صحیح گزاره ها و محتوای علم منطق ➖ یادگیری و ملکه شدن استعمال و به کاربردن این علم در سیر اکتسابات علمی ♨️ عزیزانی که تصمیم دارند با سیر علمی استاد فرحانی کار علمی خود را آغاز کنند، ولی مشکل منطق دارند، باید توجه کنند که استاد در ضمن تدریس ، و علاوه بر اینکه مقدار زیادی از گزاره های منطقی را به مناسبت های مختلف تبیین کرده اند، به صورت عملیاتی شیوه استعمال و به کارگیری قوانین منطقی را در این کتب به طلبه یاد می دهند. ♨️ اگر شخصی از ابتدای الموجز مباحث استاد را پیگیری کند و با رعایت تقریرهای منظمی از دروس الموجز و اصول مظفر داشته باشد، لازم است مباحثی را که استاد در موضوعات ذیل بیان می کنند مشخص و جدا نماید: ☑️ ☑️ توضیحات درباره سازمان و کاربرد علم منطق ☑️ توضیحات درباره یکی از مباحث و گزاره علم منطق ☑️ توضیحات در مسئله و علاوه بر این عناوین و عناوین مشابه، لازم است در هر بحث به سبک ورود در بحث و بررسی جوانب مختلف آن دقت نماید. 🔅 با این کار می تواند پس از استماع صوت های مطالب گردآوری شده را دسته بندی و جمع بندی کند. ♨️ استاد در تدریس کتاب با کنترل دقیق ذهن طلاب، گزاره های فلسفی را در چارچوب دقیق ضوابط منطقی ارائه می دهند و اگر سرمایه ای که در الموجز و اصول مظفر برای طلبه فراهم شده را به همراه داشته باشد، وی شکل می گیرد و در مسائل گوناگون، می تواند براساس ضوابط منطقی حرکت کند و در موارد بسیاری به صورت ناخودآگاه به عدم رعایت ضوابط منطقی واکنش نشان می دهد. ✅ پس از تحصیل فلسفه، طلبه می تواند با ملکه ای که به دست آورده است، به صورت پژوهشی، علم منطق را در قالب پروژه های تحقیقاتی جمع بندی نهایی کند. @fater290
💢تفاوت بین صوفی و عارف چیست؟/ محیی الدین محقق است. 🔰امام خمینی (ره) ✅صوفيه و عرفا، و تصوف و عرفان كه كثيراً ما زبانزد ماست، بسا فرق بين موارد استعمال آنها رعايت نمى‏ شود، با اينكه تفاوت هست؛ چون عرفان به علمى گفته مى ‏شود كه به مراتب احديت و واحديت و تجليات به گونه‏ اى كه ذوق عرفانى مقتضى آن است، پرداخته و از اينكه عالم و نظام سلسله موجودات، جمال جميل مطلق و ذات بارى است بحث مى‏ نمايد و هر كسى كه اين علم را بداند به او گويند. ✅كسى كه اين علم را عملى نموده، و آن را از مرتبه عقل به مرتبه قلب آورده و در قلب داخل نموده است، به او گويند، مانند علم اخلاق، و اخلاق عملى كه ممكن است كسى علم اخلاق را كاملًا بداند و مفاسد و مصالح اخلاقى را تشريح نمايد، ولى خودش تمام اخلاق فاسده را دارا باشد به خلاف كسى كه اخلاق علمى را در خود عملى كرده باشد. ✅لذا اهل اين فن به محيى الدين عربى گويند و محقق گفتن آنها به او، مثل محقق گفتن ما به صاحب شرايع نيست كه معنايش اين باشد كه مطالب علمى فقهى‏ را تحقيق نموده است، بلكه مراد آنها از اطلاق محقق بر محيى الدين، اين است كه او شرايط خلوات و تجليات و آن رشته سخنانى را كه دارند از مقام عقلانى به مرتبه قلب تنزل داده و در نفس خود به رسانده است. 📚تقریرات فلسفه ج۲ ص۱۵۷ 📌پ.ن: پرواضح است که این کلام حضرت امام، ربطی به فرق ضاله صوفیه ندارد. فتبصر. @almorsalaat
💠خلاصه ای از تحولات زندگی ابوحامد محمد غزالی 🔰شهید مطهری (ره) 🔺غزالي از مردان عجيب دنياست، نه تنها دنياي اسلام. سرگذشت زندگي اين مرد عجيب است. نبوغي داشته است. در نظاميه نيشابور تحصيل مي کرد و در آنجا مراتب علمي را خيلي بالا رفت، بعد آمد در نظاميه بغداد. اتفاقاً رئيس دانشگاه نظاميه بغداد از دنيا رفته بود، دنبال مردي مي گشتند که صلاحيت داشته باشد که رئيس دانشگاه نظاميه بغداد باشد. در آن وقت رئيس دانشگاه يعني اعلم علماي عصر خودش. 🔺غزالي مي آيد در بغداد، آن چنان صيت شهرتش مي پيچد و در مجالس و محافل به مقامات علمي او پي مي برند که مي گويند بدون شک يگانه شخصي که لياقت دارد او را در راس اين نظاميه قرار بدهيم همين مرد است. او به عنوان اعلم علماي عصر خودش در زمان سلجوقي ها- ظاهراً در دوره ملکشاه- شناخته شد. گاهي رابط بود ميان پادشاه سلجوقي و خليفه بغداد، يعني اختلافات ميان آنها را احياناً او حل مي کرد. تا اين مقدار شخصيت داشت. بنابر اين بزرگترين مقام اجتماعي و روحاني عصر خودش را داشت. 🔺اين مرد که اين مراحل علمي را طي کرده بود، در سرگذشت خودش در کتابي به نام المنقذ من الضلال- يعني نجات دهنده از گمراهي- نوشته است که من يک بار کم کم در خودم فرو رفتم ببينم آيا اين معلوماتي که به دست آورده ام واقعاً براي من به وجود آورده است يا يک سلسله مسائل تقليدي است، از اين استاد و آن استاد گرفته ام، چون استاد گفته درست است گفته ام درست است؛ او هم چون استادش گفته درست است گفته درست است؛ آيا خودم و وجدان خودم اين ها را کافي مي بيند يا نه؟ يک مرتبه ديدم نه، کافي نيست، تدريجاً اين حس در من قوت گرفت به طوري که ديگر فکر من را به خودش مشغول داشته بود. هر جا که بودم – اگر سر درس بودم، سر نماز بودم، در خانه بودم، در کوچه و خيابان بودم- در خودم يک دردي را احساس مي کردم، يک سوزشي را در روح خودم احساس مي کردم که مرا آرام نمي گذاشت. کم کم اين امر در بدنم هم اثر گذاشت، از خوراک ماندم، لاغر و ضعيف و نحيف شدم. 🔺از يک طرف مي ديدم اگر من بخواهم آزادانه دنبال حقيقت بروم مقام را چه کنم، رياست عظيم دانشگاه را چه کنم؟ و از طرف ديگر مي ديدم با اين مقام و رياست و زعامت و با اين گرفتاري نمي شود. دائماً فکر مي کردم چطور اين عالي ترين مقام اجتماعي و روحاني عصر خودم را کنار بگذارم! اين بود که در ميان دو نيروي متضاد قرار گرفته بودم. اين ها جان مرا آتش مي زد. 🔺آخر کار خداوند مدد کرد و من توانستم از سر مقامات دنيوي بگذرم، و گذشت. ولي ديد اگر اعلام کند که من مي خواهم [از اين مقام] بگذرم مردم آزادش نمي گذارند، شاه آزادش نمي گذارد و مي گويد: حتما تو بايد سر مقامت باشي. 🔺نقشه اي به نظرش رسيد، اعلام کرد که من مي خواهم مسافرت مکه بروم. از بغداد به طرف مکه راه افتاد. از او مشايعت کردند. رفت و رفت، همين که مقداري دور شد، ناگهان خودش را از قافله دزديد، به جاي اينکه به طرف جنوب غربي برود راهش را به طرف مغرب برگرداند، به شام و بيت المقدس رفت. لباسش را هم عوض کرد، لباس درويشي پوشيد و در اين لباس هيچ کس او را نمي شناخت و خودش را هم به احدي معرفي نکرد. 🔺يک دفعه دنيا غزالي را گم کرد. دهها فکر پيدا شد: آيا از قافله دور ماند؟ حيوان درنده اي او را دريد؟ آيا به چاهي افتاد؟ آيا گوشه اي سکته کرد و مرد و کسي جنازه اش را پيدا نکرد؟ يک مرتبه غزالي با آن شخصيت و عظمت گم شد. 🔺اين مرد، ده سال متوالي در حال گمنامي در بيت المقدس مشغول تحقيق و جستجو از راه هاي مختلف بود، تا – به عقيده خودش- را پيدا کرد و واقعاً هم عوض شد. کتاب هاي اساسي اش را در همين دوره نوشته است. 🔺خودش در شرح حال خود نوشته است من در بيت المقدس اسمم را مي شنيدم، ولي خودم را آشکار نمي کردم. گاهي مي ديدم طلبه ها با همديگر مباحثه مي کنند، مي گويند:« قال الغزالي...» عقيده غزالي در اين مسئله چنين است، من خودم مي شنيدم ولي به روي خودم نمي آوردم که آن غزالي که شما حرفش را نقل مي کنيد حالا غير از آن غزالي است، غزالي امروز غير از غزالي آن روز است. 📚پانزده گفتار ص ۲۱۳، جستجوی حقیقت @almorsalaat
💠خلاصه ای از تحولات زندگی ابوحامد محمد غزالی 🔰شهید مطهری (ره) 🔺غزالي از مردان عجيب دنياست، نه تنها دنياي اسلام. سرگذشت زندگي اين مرد عجيب است. نبوغي داشته است. در نظاميه نيشابور تحصيل مي کرد و در آنجا مراتب علمي را خيلي بالا رفت، بعد آمد در نظاميه بغداد. اتفاقاً رئيس دانشگاه نظاميه بغداد از دنيا رفته بود، دنبال مردي مي گشتند که صلاحيت داشته باشد که رئيس دانشگاه نظاميه بغداد باشد. در آن وقت رئيس دانشگاه يعني اعلم علماي عصر خودش. 🔺غزالي مي آيد در بغداد، آن چنان صيت شهرتش مي پيچد و در مجالس و محافل به مقامات علمي او پي مي برند که مي گويند بدون شک يگانه شخصي که لياقت دارد او را در راس اين نظاميه قرار بدهيم همين مرد است. او به عنوان اعلم علماي عصر خودش در زمان سلجوقي ها- ظاهراً در دوره ملکشاه- شناخته شد. گاهي رابط بود ميان پادشاه سلجوقي و خليفه بغداد، يعني اختلافات ميان آنها را احياناً او حل مي کرد. تا اين مقدار شخصيت داشت. بنابر اين بزرگترين مقام اجتماعي و روحاني عصر خودش را داشت. 🔺اين مرد که اين مراحل علمي را طي کرده بود، در سرگذشت خودش در کتابي به نام المنقذ من الضلال- يعني نجات دهنده از گمراهي- نوشته است که من يک بار کم کم در خودم فرو رفتم ببينم آيا اين معلوماتي که به دست آورده ام واقعاً براي من به وجود آورده است يا يک سلسله مسائل تقليدي است، از اين استاد و آن استاد گرفته ام، چون استاد گفته درست است گفته ام درست است؛ او هم چون استادش گفته درست است گفته درست است؛ آيا خودم و وجدان خودم اين ها را کافي مي بيند يا نه؟ يک مرتبه ديدم نه، کافي نيست، تدريجاً اين حس در من قوت گرفت به طوري که ديگر فکر من را به خودش مشغول داشته بود. هر جا که بودم – اگر سر درس بودم، سر نماز بودم، در خانه بودم، در کوچه و خيابان بودم- در خودم يک دردي را احساس مي کردم، يک سوزشي را در روح خودم احساس مي کردم که مرا آرام نمي گذاشت. کم کم اين امر در بدنم هم اثر گذاشت، از خوراک ماندم، لاغر و ضعيف و نحيف شدم. 🔺از يک طرف مي ديدم اگر من بخواهم آزادانه دنبال حقيقت بروم مقام را چه کنم، رياست عظيم دانشگاه را چه کنم؟ و از طرف ديگر مي ديدم با اين مقام و رياست و زعامت و با اين گرفتاري نمي شود. دائماً فکر مي کردم چطور اين عالي ترين مقام اجتماعي و روحاني عصر خودم را کنار بگذارم! اين بود که در ميان دو نيروي متضاد قرار گرفته بودم. اين ها جان مرا آتش مي زد. 🔺آخر کار خداوند مدد کرد و من توانستم از سر مقامات دنيوي بگذرم، و گذشت. ولي ديد اگر اعلام کند که من مي خواهم [از اين مقام] بگذرم مردم آزادش نمي گذارند، شاه آزادش نمي گذارد و مي گويد: حتما تو بايد سر مقامت باشي. 🔺نقشه اي به نظرش رسيد، اعلام کرد که من مي خواهم مسافرت مکه بروم. از بغداد به طرف مکه راه افتاد. از او مشايعت کردند. رفت و رفت، همين که مقداري دور شد، ناگهان خودش را از قافله دزديد، به جاي اينکه به طرف جنوب غربي برود راهش را به طرف مغرب برگرداند، به شام و بيت المقدس رفت. لباسش را هم عوض کرد، لباس درويشي پوشيد و در اين لباس هيچ کس او را نمي شناخت و خودش را هم به احدي معرفي نکرد. 🔺يک دفعه دنيا غزالي را گم کرد. دهها فکر پيدا شد: آيا از قافله دور ماند؟ حيوان درنده اي او را دريد؟ آيا به چاهي افتاد؟ آيا گوشه اي سکته کرد و مرد و کسي جنازه اش را پيدا نکرد؟ يک مرتبه غزالي با آن شخصيت و عظمت گم شد. 🔺اين مرد، ده سال متوالي در حال گمنامي در بيت المقدس مشغول تحقيق و جستجو از راه هاي مختلف بود، تا – به عقيده خودش- را پيدا کرد و واقعاً هم عوض شد. کتاب هاي اساسي اش را در همين دوره نوشته است. 🔺خودش در شرح حال خود نوشته است من در بيت المقدس اسمم را مي شنيدم، ولي خودم را آشکار نمي کردم. گاهي مي ديدم طلبه ها با همديگر مباحثه مي کنند، مي گويند:« قال الغزالي...» عقيده غزالي در اين مسئله چنين است، من خودم مي شنيدم ولي به روي خودم نمي آوردم که آن غزالي که شما حرفش را نقل مي کنيد حالا غير از آن غزالي است، غزالي امروز غير از غزالي آن روز است. 📚پانزده گفتار ص ۲۱۳، جستجوی حقیقت @almorsalaat