eitaa logo
المرسلات
10.3هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
550 ویدیو
40 فایل
🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد 📌تبیین دیدگاه های امام، رهبری، علامه طباطبایی، شهید مطهری 🔰آثار و دروس استاد علی فرحانی 📌آموزش دروس حوزوی 📞 ارتباط با ادمین: @admin_morsalat
مشاهده در ایتا
دانلود
المرسلات
♨️ از خاک تا خدا 👈مروری بر برخی از نظریات علامه طباطبایی در موضوع "نفس" @fater290 👇👇👇👇
💠اثبات عالم عقل و عالم مثال از نگاه فلسفه، وحی و مکاشفه 🔰شهید آیت الله مطهری 🔺 یکی از مباحث مهم فلسفی، اثبات عالم عقل و عالم مثال است. شهید مطهری ره در این عبارت که مربوط به حاشیه مقاله۱۴ اصول فلسفه می باشد، توضیحی را در مورد براهین و طرق اثبات این عوالم بیان می کنند و می فرمایند که در این مسئله میدان برای فلسفه چندان باز نیست و باید به وحی و مکاشفه پناه برد. 🔰🔰🔰🔰🔰 🔸آنچه براي ما بالحس و العيان ثابت است است. حکما در اصطلاحات خود آنگاه که اين عالم را در مقابل ساير عوالم هستي نام مي‌‌‌‌‌برند کلمه «ناسوت» را به کار مي‌‌‌‌‌برند. 🔸عالم ديگر که به حکم دليل و برهان بر ما ثابت است است؛ يعني ذات مقدس واجب الوجود که مستجمع جميع صفات کماليه است. البته در آن مرتبه از وجود آنچه هست يک وجود اطلاقي است و بس. ذات پروردگار به تنهايي خود عالمي است و عظيم‌‌‌‌‌ترين عوالم است، زيرا ذات حق محيط است بر همه عوالم مادون و ذره‌‌‌‌‌اي از وجود از احاطه قيومي او خارج نمي‌‌‌‌‌باشد و به قول بو علي در الهيات‌‌‌‌‌ شفا: «العالم الربوبي عظيم جدّا». اين عالم اصطلاحا عالم «لاهوت» ناميده مي‌‌‌‌‌شود. 🔸آنچه براي ما قطعي و ثابت است همين دو عالم است، ولي در اينجا از نظر فلسفه دو پرسش باقي است: 1⃣آيا ميان عالم الوهيت و عالم طبيعت عوالم ديگري وجود دارد يا وجود ندارد؟ يعني آيا آن عالمي که بلاواسطه بر عالم طبيعت احاطه دارد و مباشرتا موجد و مدبّر و محيط بر اين عالم است عالم الوهيت است؟ و يا عالم و يا عوالمي متوسط ميان اين دو عالم هست؟ و البته چنين عالم يا عوالمي- به فرض وجود- محاط عالم بالاتر از خود، يعني عالم الوهيت، خواهد بود همچنانکه محيط عالم پايين‌‌‌‌‌تر از خود، يعني عالم طبيعت، خواهد بود. 2⃣آيا عالمي پايين‌‌‌‌‌تر از عالم طبيعت وجود دارد يا وجود ندارد؟ يعني آيا مرتبه‌‌‌‌‌اي از موجودات وجود دارد که عالم طبيعت محيط و موجد و مدبّر آن عالم باشد يا وجود ندارد؟ 🔸بديهي است که فرض عالمي بالاتر از عالم الوهيت معني ندارد زيرا عالم الوهيت عالم اطلاق و لاحدّي و وجوب ذاتي است، براي ذات واجب الوجود مثل متصور نيست تا چه رسد به مافوق و محيط. پس پرسشها يکي درباره اين است که آيا عوالمي متوسط ميان عالم الوهيت و عالم طبيعت وجود دارد يا ندارد؟ ديگر درباره اينکه آيا عالمي پايين‌‌‌‌‌تر از طبيعت وجود دارد يا ندارد؟ 🔸جوابي که فلاسفه به پرسش دوم مي‌‌‌‌‌دهند ساده و قاطع است، مي‌‌‌‌‌گويند عالمي پايين‌‌‌‌‌تر از طبيعت نمي‌‌‌‌‌تواند وجود داشته باشد، زيرا اولًا وجود عالمي پايين‌‌‌‌‌تر از طبيعت مستلزم اين است که ماده طبيعي قادر بر ايجاد يک شئ از کتم عدم باشد، و به دلائلي ثابت مي‌‌‌‌‌کنند که تأثير جسم و طبيعت از نوع تحريک است نه از نوع ايجاد؛ و ثانيا عالم طبيعت عالم قوّه و فعل و مادّه و صورت و حرکت و زمان و مکان است، موجودي ضعيف‌‌‌‌‌الوجودتر از قوه و ماده و زمان و مکان که وجود و عدم در آن به هم آميخته است قابل تصور نيست. 🔸اما جواب به پرسش اول قدري دشوار است. حکما جوابهايي به پرسش اول ‌‌‌‌‌داده‌‌‌‌‌اند. در اکثر اين جوابها از ذات واجب الوجود و بساطت او و اينکه چه نوع موجودي مي‌‌‌‌‌تواند صادر بلاواسطه باشد استدلال کرده‌‌‌‌‌اند؛ مدعي شده‌‌‌‌‌اند که صادر اول بايد کامل‌‌‌‌‌ترين و بسيط ترين ممکنات باشد و چنين موجودي جز اينکه مجرد از ماده و زمان و مکان باشد نمي‌‌‌‌‌تواند باشد، چنين موجودي طبعا داراي ماهيت هست، زيرا ماهيت داشتن لازمه معلوليت است. اينچنين موجودي را به حسب اصطلاح «عقل» مي‌‌‌‌‌نامند. در بعضي استدلالهاي ديگر از قاعده‌‌‌‌‌اي به نام قاعده «امکان اشرف» استفاده شده است که مجال سخن در آن بسيار است. 🔸در بعضي استدلالهاي ديگر وجود به عنوان نمونه از کل عالم وجود مورد استفاده قرار گرفته است. در اين مقاله همين راه که ساده‌‌‌‌‌ترين راههاست طي شده است. عالم عقل يا عقول به حسب اصطلاح «جبروت» ناميده مي‌‌‌‌‌شود. 🔸اگر استدلال حکما را بر وجود عقل بپذيريم تازه با سؤال ديگري روبرو مي‌‌‌‌‌شويم و آن اينکه آيا موجود مجردي که به نام «عقل» ناميده مي‌‌‌‌‌شود فقط يکي است و يا موجودات بسياري که همه عقولند وجود دارد؟ و بنابر اينکه عقول مجرده‌‌‌‌‌اي وجود دارند آيا اين عقول در طول يکديگرند و در حقيقت هر کدام عالمي را تشکيل مي‌‌‌‌‌دهند و يا در عرض يکديگرند؟ و يا بعضي از عقول عقول طوليه‌‌‌‌‌اند و بعضي از آنها عقول عرضيه‌‌‌‌‌اند؟ حکما براي اثبات عقول طوليه و يا عرضيه راههايي که هرگز مورد اتفاق نبوده و نيست طي کرده‌‌‌‌‌اند. 🔸مبنا قرار گرفتن هيئت قديم سبب شد که حکما يک سلسله عقول طوليه که عددشان به ده تا مي‌‌‌‌‌رسد قائل شوند. فرضيه معروف «عقول عشره» که مورد قبول‌‌‌‌‌ اکثريت مشّائين قرار گرفت و برخي از مشّائين مانند خواجه نصير الدين طوسي و قاطبه اشراقيين آن را انکار کردند و امروز اصل مبنا، يعني فلکيات قديم، موهوم شناخته مي‌‌‌‌‌شود مبتني بر همين اصول و نظريات است. 🔸اشراقيون طرفدار عقول عرضيه‌‌‌‌‌اند، هر نوعي از انواع عالم طبيعت را تحت تأثير و تدبير يکي از آن موجودات مجرده مي‌‌‌‌‌دانند. فرضيه معروف «ارباب انواع» و يا «مثل افلاطوني» در شکل اسلامي و اشراقي آن، در همين زمينه است. 🔸حقيقت اين است که در زمينه عوالم متوسط ميان عالم الوهيت و عالم طبيعت ميدان براي چندان باز نيست، مخصوصاً براي فلسفه مشّاء. بحث در اين عوالم را فلاسفه اشراق بهتر از فلاسفه مشّاء، و بهتر از هر دو دسته انجام داده‌‌‌‌‌اند. و باز حقيقت اين است که در اين زمينه بايد ميدان را منحصرا در اختيار و و و گذاشت. 🔸از نظر وحي اسلامي، قدر مسلّم اين است که موجوداتي به نام «ملائکه و فرشتگان» وجود دارند که آنها اقرب به ذات پروردگارند از موجودات عالم طبيعت و قاهر و مسيطر بر عالم طبيعت‌‌‌‌‌اند. البته سخن در اين نيست که ذات واجب الوجود به آنها از ساير موجودات اقرب است زيرا او به همه چيز احاطه ذاتي و قيومي دارد (و هو معکم اينما کنتم)، سخن در قرب و بعد ساير موجودات به ذات حق است. از نظر اسلامي، ايمان به وجود ملائکه واجب و لازم است؛ ملائکه هم واسطه وحي‌‌‌‌‌اند، و هم واسطه علم، و هم واسطه رزق، و هم واسطه خلق، و هم واسطه احياء، و هم واسطه اماته. 🔸از نظر حکماي اشراق و هم از نظر عرفا- که مورد تأييد نصوص اسلامي نيز هست- عالم ديگري غير از عالم عقول مجرده که متوسط ميان عالم عقول و عالم طبيعت است وجود دارد که مقداري است. اين عالم اصطلاحا «عالم‌‌‌‌‌ملکوت» ناميده مي‌‌‌‌‌شود. اين عالم، متوسط است ميان عالم عقول مجرده و عالم طبيعت. اين عالم از قوه و حرکت و زمان و مکان مجرد است اما از ابعاد مجرد نيست. اين عالم، جسماني هست ولي مادي نيست. 🔸استدلالي که در اين مقاله بر وجود عالم عقل و عالم مثال آورده شده است از ناحيه وجود انسان است؛ يعني به دليل اينکه مرتبه‌‌‌‌‌اي از انسان طبيعت است و مرتبه‌‌‌‌‌اي از او مثال است و مرتبه‌‌‌‌‌اي از او عقل، و از طرف ديگر طبيعت قادر نيست که موجد مرتبه‌‌‌‌‌اي عالي‌‌‌‌‌تر از خود يعني مثال و عقل بوده باشد پس هر مرتبه‌‌‌‌‌اي از وجود انسان وابسته به عالمي از سنخ خود اوست. اين است مفاد استدلال متن. 🔸همان طور که گفتيم بهتر است در شناسايي اين عوالم به آنچه از ناحيه وحي و نبوّت رسيده است استناد گردد و يا همچون مردان راه از ضمير و باطن و مکاشفه شهودي استمداد شود. @fater290
ديگر شما را خسته نمي‌كنم و از كتب و بخصوص نام نمي‌برم؛ كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تني چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اين‌گونه مسائل قوياً دست دارند، راهي گردانيد، تا پس از چند سالي با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر از موي منازل معرفت آگاه گردند، كه بدون اين سفر آگاهي از آن امكان ندارد. 📚بخشی از نامه امام به گورباچف در سال ۶۷ 📌پ.ن: یکی از نکات قابل توجه در این نامه این است که حضرت امام این نامه را در سال ۶۷ و در آخرین ماه های عمر شریفشون نوشتن و چنین تاکیدی بر مباحث عرفان داشته اند. انشالله خدای متعال به ما هم رزق یادگیری این منازل معرفت را عنایت فرماید. @fater290
♨️ ، رسیدن به مقصود عرفا و اهل سلوک 🔰رهبر معظم انقلاب ۷۲/۲/۲ 🔅آن چیزی که همه‌ی و  و آن سرگشته‌های وادی‌های عشق و شور معنوی و عرفانی یک عمر به دنبالش گشته‌اند و دویده‌اند او (شهید آوینی) با این فداکاری و این شهادت به‌دست آورده و رضوان و قرب الهی را درک کرده است 📚بیانات در دیدار با خانواده شهید آوینی @almorsalaat
 💢| لزوم مراجعه به فلاسفه اسلامی و عرفا در فهم فرق جهان بینی الهی و مادی و یادگیری منازل معرفت 🔅بار ديگر به دو مادي و الهي بينديشيد. ماديون معيار شناخت در جهان‌بيني خويش را «حس» دانسته و چيزي را كه ماده ندارد موجود نمي‌دانند. قهراً جهان غيب، مانند وجود خداوند تعالي و وحي و نبوت و قيامت، را يكسره افسانه مي‌دانند. در حالي كه معيار شناخت در جهان‌بيني الهي اعم از «حس و عقل» مي‌باشد، و چيزي كه معقول باشد داخل در قلمرو علم مي‌باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستي اعم از غيب و شهادت است، و چيزي كه ماده ندارد، مي‌تواند موجود باشد. و همان‌طور كه موجود مادي به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسي نيز به شناخت عقلي متكي است. 🔅قرآن مجيد اساس را نقد مي‌كند، و به آنان كه بر اين پندارند كه خدا نيست و گرنه ديده مي‌شد. "لن‌ نومن‌ لك حتي نري‌الله جهره" مي‌فرمايد: "لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف‌الخبير". 🔅از قرآن عزيز و كريم و استدلالات آن در موارد وحي و نبوت و قيامت بگذريم، كه از نظر شما اول بحث است، اصولاً ميل نداشتم شما را در پيچ و تاب مسائل فلاسفه، بخصوص فلاسفة اسلامي، بيندازم. فقط به يكي ـ دو مثال ساده و فطري و وجداني كه سياسيون هم مي‌توانند از آن بهره‌اي ببرند بسنده مي‌كنم. 🔅اين از بديهيات است كه ماده و جسم هر چه باشد از خود بيخبر است. يك مجسمه سنگي يا مجسمه مادي انسان هر طرف آن از طرف ديگرش محجوب است. در صورتي كه به عيان مي‌بينيم كه انسان و حيوان از همه اطراف خود آگاه است. مي‌داند كجاست؛ در محيطش چه مي‌گذرد؛ در جهان چه غوغايي است. پس، در حيوان و انسان چيز ديگري است كه فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمي‌ميرد و باقي است. 🔅انسان در فطرت خود هر كمالي را به طور مطلق مي‌خواهد. و شما خوب مي‌دانيد كه انسان مي‌خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتي كه ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود جهان ديگري هم هست، فطرتاً مايل است آن جهان را هم در اختيار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگري هم هست، فطرتاً مايل است آن علوم را هم بياموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدمي دل به آن ببندد. 🔅آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهيم، گرچه خود ندانيم. انسان مي‌خواهد به «حق مطلق» برسد تا فاني در خدا شود. اصولاً اشتياق به زندگي ابدي در نهاد هر انساني نشانه وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است. ✅اگر جنابعالي ميل داشته باشيد در اين زمينه‌ها تحقيق كنيد، مي‌توانيد دستور دهيد كه صاحبان اين‌گونه علوم علاوه بر كتب فلاسفه غرب در اين زمينه، به 1⃣نوشته‌هاي و ـ رحمت‌الله عليهما ـ در مراجعه كنند، تا روشن شود كه قانون عليت و معلوليت كه هرگونه شناختي بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراك معاني كلي و نيز قوانين كلي كه هرگونه استدلال بر آن تكيه دارد، معقول است نه محسوس، 2⃣و نيز به كتابهاي ـ رحمت‌الله عليه ـ در مراجعه نموده، و براي جنابعالي شرح كنند كه جسم و هر موجود مادي ديگر به نور صرف كه منزه از حس مي‌باشد نيازمند است؛ و ادراك شهودي ذات انسان از حقيقت خويش مبرا از پديده حسي است. 3⃣از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به ـ رضوان‌الله تعالي عليه و حشره‌الله مع‌النبيين و‌الصالحين ـ مراجعه نمايند، تا معلوم گردد كه: حقيقت علم همانا وجودي است مجرد از ماده؛ و هرگونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد. 4⃣ديگر شما را خسته نمي‌كنم و از كتب و بخصوص نام نمي‌برم؛ كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تني چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اين‌گونه مسائل قوياً دست دارند، راهي گردانيد، تا پس از چند سالي با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر از موي منازل معرفت آگاه گردند، كه بدون اين سفر آگاهي از آن امكان ندارد. 📚🔷 بخشی از نامه امام ره به گورباچف در سال ۶۷ @almorsalaat  
♨️| اهل بیت (ع) در همان چیزی را می خواهند، که در لسان آمده است. 🔸شما ملاحظه كنيد، تعبيراتى كه در ادعيه ائمه ع واقع شده، با اين تعبيراتى كه در لسان واقع شده، و مبدأ اين شده است كه بعضى چون توجه به مقصد نداشته‌‏اند، تا حد تكفير هم رفته ‏اند، چه مغايرتى دارند.؟ 🔸در شعبانيه، كه به حسب روايت، مناجات همه‏ ائمه بوده، همه ائمه به حسب روايت آن را مى‏ خواندند و در روايات، من نديدم كه [يكى از] ادعيه، مال همه ائمه باشد- آمده است: إلهى هَبْ لى كَمالَ الْانْقِطاعِ إلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضياءِ نَظَرِها إِلَيْكَ حَتّى تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصيرَ أرْواحُنا مُعَلَّقَةً بعِزِّ قُدْسِكَ و دنبال آن اين است الهى‏ وَ اجْعَلْنى‏ مِمَّنْ نادَيْتَهُ فَاجابَكَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ [معناى‏] اينها چيست؟ به حسب نظر آقايان ائمه ما كه همه، اين را مى‏‌خواندند، مقصودشان چه بوده [است‏]؟ 🔸«هَبْ لى كَمالَ الْانْقِطاعِ إِلَيْكَ» يعنى چه؟ او «كمال الانقطاع» را از خدا مى‏‌خواهد، با اينكه بايد به سير خودش واقع بشود. اين باب، باب مرتبه سير خود انسان است و او سير خودش را از خدا مى‏‌خواهد، اينها به چه معناست؟ 🔸«ابصار القلوب» چيست كه با آن مى‏ خواهد نگاه كند به حق تعالى؟ اين قلب و اين بصر قلب چيست كه با نور اين بصر قلبى به حق تعالى نظر كند؟ [بعد مى‏فرمايد] همه اينها را به من بده كه غايت اين است: «حتّى تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ» وقتى حجب نور را قطع كرد: «تَصِلَ إِلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ، وَ تَصيرَ أَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ» اين يعنى چه؟ يعنى آويزان بشوم به او؟ 🔸اين «صعق لجلال» كه قرآن هم براى موسى مى ‏گويد، غير آن فنايى است كه اينها مى‌‏گويند؟ مرتبه بر مرتبه بالا رفته تا آنجا كه «ابصار قلوب» خرق كند همه حجابها را و بعد به معدن عظمت واصل شود. «معدن العظمة» چيست؟ اين وصول چيست؟ غير آن وصولى است كه آنها مى‏گويند؟ آن وصول هم همين است: «فَتَصِلَ إلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ». «معدن العظمة» غير حق تعالى چيز ديگر مى‌‏تواند باشد؟ معدن عظمت اوست كه همه عظمتها بايد از او گرفته بشود. معدنش آنجاست. «فَتَصِلَ» وصول پيدا بكند «إلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصيرَ أَرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ» حالا كه رسيد، ارواح معلق بشود «بِعِزِّ قُدْسِكَ». 📚امام خمینی (ره)، تفسیر سوره حمد، جلسه5 🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد👇 https://eitaa.com/joinchat/912326691Cd7b7696c9b