eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
145 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷☘✨🌷☘✨🌷☘✨🌷☘ 😍😍 😍😍😍 💠رایحه خوشبختی در محبت و دوستی نسبت به حضرت علی ابن ابی طالب❗️ 🔰روزی رسول خدا رو به اصحاب کردند و فرمودند: هر کس برود و علی را برای من بیاورد من یکی از آرزوهای او را برآورده می کنم. 🔻سلمان رفت و توانست علی علیه السلام را پیدا کند. سلمان ماجرا را به حضرت علی علیه السلام گفت. علی به سلمان فرمود که اگر خواستی از رسول خدا چیزی درخواست کنی به ایشان بگو که یکی از رازهای معراج را برای تو بازگو کند. 🌿سپس دو تایی نزد پیامبر رفتند. سلمان خواسته خود را عرض کرد. پیامبر فرمود یک کاسه آب و یک سوزن بیاورید. 🔷 سوزن را در آب زدند و به علی علیه السلام و سلمان فرمودند به قطرات آب روی این سوزن نگاه کنید. سپس فرمود هر کس به اندازه ای این قطرات آب روی سوزن علی علیه السلام و ولایت او را قبول داشته باشد وارد بهشت میشود.! حیف نیست😓 به خاطر و دنیای پستِ بی ارزش دوستی با این خانوادرو کنار بگزاری⁉️😵😲 تقریبا همه کسانی که دشمن اهل بیت شدن به خاطر قلبشون سیاه شد و دوستی با اهل بیت و کنار گزاشتن. بعضی ها هم که دشمن شدن و صبح تا شب ضد و ❤️ مطلب سرایی میکنن😓 زیاد منجر به دشمنی با ❤️ میشه ثواب و مستحبات و محبت مارو نسبت به اربابمون ❤️ بیشتر میکنه.💚💚💚 🌷☘✨🌷☘✨🌷☘✨🌷☘ شهید محمد رضا الوانی https://eitaa.com/alvane
گل نرگس: °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((انسان های عجیب)) 🌷پدر، الهام رو از ما گرفت و گرفتن الهام، به شدت مادرم و سعید رو بهم ریخت.مادر، که حس مادرانه اش و ورود الهام به خونه زنی که بویی از انسانیت نبرده بود و می خواستن همه جوره تمام حقوقش ضایع کنن. 🌷و سعید از اینکه پدر دست رد به سینه اش زده بود، کسی که تمام این سال ها تشویقش می کرد و بهش پر و بال می داد، خیلی راحت توی صورتش نگاه کرد و گفت: ـ با این اخلاقی که تو داری، تف سر بالا ببرم توی خونه زنم؟ مریم هم نمی خواد که … 🌷سعید خورد شد. عصبی، پرخاشگر و زودرنج شده بود. با کوچک ترین اشاره و حرفی بهم می ریخت. جواب کنکور اومد. بی سر و صدا دفترچه و برگه کدها رو برداشتم رفتم نشستم یه گوشه با دایی قرار گذاشته بودیم، بریم مشهد. خونه مادربزرگ، دست نخورده مونده بود برای فامیل که از شهرهای مختلف میومدن مشهد. هر چند صدای اعتراض دو تن از عروس ها بلند شد، که این خونه است و متعلق به همه، اما با موافقت همون همه و حمایت دایی محمد در نهایت، قرار شد بریم . 🌷چه مدت گذشت؟ نمی دونم. اصلا حواسم به ساعت نبود، داشتم به تنهایی برای آینده ای تصمیم می گرفتم که تا چند ماه قبل، حتی فکر زیر و رو شدنش رو هم نمی کردم. مدادم رو برداشتم و شروع کردم به پر کردن برگه انتخاب رشته. گزینه های من به صد نمی رسید. ۶ انتخاب، همه شون هم مشهد. نمی تونستم ازشون دور بشم. یک نفر باید مسئولیت خانواده رو قبول می کرد 🌷وسایل رو جمع کردیم. روح از چهره مادرم رفته بود و چقدر جای خالی الهام حس می شد. با پخش شدن خبر زندگی ما، تازه از نیش و کنایه ها و زخم زبان ها، فهمیدم چقدر انسان های عجیبی دور ما رو پر کرده بودن. افرادی که تا قبل برای بودن با ما سر و دست می شکستن. حالا از دیدن این وضع، سرمست از لذت بودن و با همه وجود، سعی در تحقیر ما داشتن. 🌷هر چقدر بیشتر نیش و کنایه می زدن، بیشتر در نظرم حقیر و بیچاره می اومدن. انسان های بدبختی که درون شون به حدی خالی بود که برای حس لذت از زندگی شون، از پیش کشیدن مشکلات بقیه لذت می بردن. ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((بزرگی خالق)) 🌷کسی جلودار حرف ها و حدیث ها نبود. نقل محفل ها شده بود غیبت ما. هر چند حرف های نیش دارشون، جگر همه مون رو آتش می زد، اما من به دیده حسن بهش نگاه می کردم. غیبت کننده ها، گناه شور نامه اعمال من بودن و اون هایی که تهمت رو هم قاطیش می کردن و اونهایی که آتش بیاری این محفل ها بودن. 🌷ته دلم می خندیدم و می گفتم: ـ بشورید، ۱۸ سال عمرم رو، با تمام ها، اشتباه ها، نقص ها، کم و کاستی ها، بشورید. هر حقی رو که ناخواسته ضایع کردم، هر اشتباهی رو که نفهمیده مرتکب شدم، هر چیزی که حالا به لطف شما، همه اش داره پاک میشه. 🌷اما اون شب، زیر فشار عصبی خوابم نمی برد. همه چیز مثل فیلم از جلوی چشم هام رد می شد که یهو به خودم اومدم. ـ مهران، به جای اینکه از فضل و طلب بخشش کنی، از گناه شوری اونها به وجد اومدی؟ گریه ام گرفت. هر چند این گناه شوری، وعده خدا به غیبت کننده بود، اما من از خدا خجالت کشیدم. 🌷این همه ما در حق لطف و کرمش ناسپاسی می کنیم. این همه ما … اون نماز شب، پر از شرم و خجالت بود. از خودم خجالت کشیده بودم. – خدایا ! من رو ببخش که دل سوخته ام رو نتونستم کنترل کنم. اون ها عذاب من رو می شستن و دل سوخته ام خودش را با این التیام می داد. 🌷خدایا ! به حرمت و بزرگی خودت، به رحمت و بخشندگی خودت، امشب، همه رو حلال کردم و به خودت بخشیدم. تمام غیبت ها، زخم زبون ها و هر کسی رو که تا امروز در حقم نامردی و ظلم کرده، همه رو به حرمت خودت بخشیدم. 🌷تو خدایی هستی که رحمتت بر خشم و غضبت پیشی گرفته، من رو به حرمت رحمت و بخشش خودت ببخش. و دلم رو صاف کردم. 🌷برای شبیه خدا شدن، برای آینه شدن، چه تمرینی بهتر از این. هر بار که زخم زبانی، وجودم رو تا عمقش آتش می زد، از شر اون آتش و وسوسه شیطان، به خدا پناه می بردم و می گفتم: 🌷– خدایا ! بنده و مخلوقت رو، به بزرگی خالقش بخشیدم. ✍ادامه دارد...... 🎀 @alvane🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💥 بیان عیوب دیگران ✳️امام علی(علیه‌السلام): 🔹 لا تَعْجَلْ فِي عَيْبِ أَحَدٍ بِذَنْبِهِ فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ وَ لَا تَأْمَنْ عَلَى نَفْسِكَ صَغِيرَ مَعْصِيَةٍ فَلَعَلَّكَ مُعَذَّبٌ عَلَيْه 👈در بیان عیب کسی مشتاب،که شاید خداوند #گناه او بخشوده باشد. 👈و از گناه کوچکی که خود مرتکب شده ای آسوده خاطر مباش، که شاید به خاطر آن عذاب شوی 📚منبع: نهج البلاغه، خطبه 140 #حدیث @alvane
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت چهاردهم : پيوند الهي ✔️راوی : رضا هادي 🔸عصر يکي از روزها بود. از سر کار به خانه مي آمد. وقتي واردکوچه شد براي يك لحظه نگاهش به پسر همسايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهيم را ديد بلافاصله از خداحافظي کرد و رفت! ميخواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد. 🔸چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شد. اين بار تا ميخواست از دختر خداحافظي کند، متوجه شد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست. دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهيم شروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود. اما ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواد هات رو کامل ميشناسم، تو اگه واقعاً اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که... 🔸جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ... ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستي، من امشب تو با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر کني، ديگه چي ميخواي؟ جوان که سرش را پائين انداخته بود خيلي خجالت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه. ابراهيم جواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناسم، آدم منطقي وخوبيه. جوان هم گفت: نميدونم چي بگم ، هر چي شما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت. 🔸شب بعد از ، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و مناسبي پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اينصورت اگر به بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حالا اين بزرگترها هستند که بايد جوا نها را در اين زمينه کمک کنند. حاجي حر فهاي ابراهيم را تأييد کرد. اما وقتي حرف از پسرش زده شد اخمهايش رفت تو هم! ابراهيم پرسيد: حاجي اگه پسرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟ حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه! فرداي آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... 🔸يک ماه از آن قضيه گذشت، ابراهيم وقتي از بازار برميگشت شب بود. آخر کوچه چراغاني شده بود. لبخند بر لبان ابراهيم نقش بست. رضايت، بخاطر اينکه يک دوستي شيطاني را به يک پيوند الهي تبديل کرده. اين ازدواج هنوز هم پا برجاست و اين زوج زندگيشان را مديون برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا ميدانند 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 🍃🌹
★یقین دارم ⇜اگر گناه🔞وزن داشت! ⇜اگر لباسمان را #سیاه میکرد! ⇜اگر چین و چروک #صورتمان را؛ زیاد میکرد!!! بیشتر از اینها #حواسمان به خودمان بود... ❣حال آنکه #گناه ↵قد روح😇 را خمیده! ↵چهره #بندگی را سیاه! ↵و چین و چروک به پیراهن #سعادت مان می‌اندازد😔 ★چقد قشنگ بندگی💖کردی ابراهیم #رفیق_شهیدم؛ حواسم پرته🗯 پرت چیزای بیخود و موقتی... منو به خودم بیار😔✋ #شهید_ابراهیم_هادی #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃
⭐️ یقینــ دارم ـــ اگر گناه⛔️ وزن داشت! ـــ اگر لباسمان را #سیاه مےڪرد! ـــ اگر چینــ وچروڪ #صورتمان را؛ زیاد مےڪرد!!! بیشتر ازاینها #حواسمان به خودمانـــ بود...👉 ❣حال آنڪہ #گناه ـــ قد #روح😊 را خمیده! ـــ چهره #بندگی را سیاه! ـــ وچین وچروڪ بہ پیراهنـــ #سعادتمان مےاندازد😔 ⭐️ چقدر قشنگ بندگی💖 ڪردے ابراهیمــ #برادر_شهیدمــ؛ حواسم پرته🗯 پرت چیزاے بیخود وموقتی... منو بہ خودم بیار😔✋ #شهید_ابراهیم_هادے🕊🌷
⁉️ آیا فکر شهوانی حرام است؟ ✍️ پاسخ: ⬇️ فكر گناه تا زماني كه منتهي به انجام گناه نشود، محسوب نمي شود، ولي بي شك آثار نامطلوبي بر روح انسان مي گذارد. ⬅️آیت الله خامنه ای: بنابر احتیاط واجب باید از فکر شهوانی خودداری شود. 📚برگرفته از کتاب «رساله مصور»، ج 1.
base.apk
4.38M
﷽ 💛 نرم افزار «فرار از گناه» ... خاطراتی کوتاه از سیره شهدا در ترک 💛 👌 گناه علاقه انسان به و عبادت را بسیار کاهش می دهد و حتی ممکن است سبب نفرت از یاد خدا گردد
💞💞💞💞💞💞 📝 فرازی از : اگر می‌خواهید کنید، فقط نکنید! مثلا نذر کنید یک روز گناه نمی‌کنم، به آقا صاحب الزمان(عج) از طرف خودم... 🌷شهید جاویدالاثر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌴🌴🌴🕊🕊🕊
اگه_روانی_نبودیم_گناه_نمیکردیم ▫️گفتم: «آقا! شوهرخواهرم مریض است؛ توی حرم دعایش کنید.» 🔹پرسید: «چه بیماری‌ای دارد؟» ▫️با شرمندگی گفتم: «روانی است.» 🔹گفت: «همۀ ما روانی هستیم؛ اگر نبودیم، نمی‌کردیم...» 📚 به شیوه باران، ص ١٩ 👈 کمی تا بهجت
. ♻️ آقای رییسی! این دولت شماست یا دولت حسن روحانی! 🔰عبدالحسین کلانتری، معاون فرهنگی و اجتماعی وزیر علوم، گفته است: "در حال حاضر اردوهای با چارچوب مشخص توسط انجمن‌های علمی دانشجویان در دانشگاه‌ها برگزار می‌شود و ما در وزارت علوم نامه‌نگاری‌هایی با شوراهای بالادستی انجام داده‌ایم تا اردوهای مختلط علمی در دانشگاه‌ها برگزار شود. درصورت موافقت با این درخواست، دانشجویان می‌توانند با نظارت اساتید خود و یا کارشناسان فرهنگی دانشگاه‌ها بصورت مشترک و مختلط از این اردوها استفاده کنند." iscanews.ir/xddc5 این در حالی است که رهبر معظم انقلاب، چند سال قبل فرمودند: "اینکه ما بیاییم دانشجوها را به خیال خودمان برای نشاط بخشیدن به محیط دانشجویی، به اردوی ببریم یا کنسرت موسیقی در دانشگاه تشکیل بدهیم، جزو کارها است. برای تحرّک دانشجویی و تلاش دانشجویی و نشاط دانشجویی، راه‌های دیگری وجود دارد؛ آنها را به نباید کشاند، آنها را به سمت پرده‌های تقوا -که خوشبختانه جوان متدیّن امروزی بر حفظ آن اصرار دارد- نباید کشاند؛ آنها را به سمت بهشت باید برد، نه به سمت دوزخ. بله، این کارها در دانشگاه‌ها اصلاً وجهی ندارد. بنده البتّه نشانه‌های این قضیه و مشکل را خیلی سال قبل -که از سوی یک تشکّل دانشجوییِ آن‌وقت، یک حرکتی در دانشگاه انجام گرفته بود- دیدم و هشدار هم دادم لکن متأسّفانه دنبال نشد و چوبش را هم خوردیم؛ چند سال چوبش را خوردیم؛ امروز نبایست اجازه این کارها داده بشود. " khl.ink/f/30255 🔺برای دیدن تحلیل‌های حمید رسایی عضو کانال شوید🔻