eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
892 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
690 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
🌹🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿🌹 🌹 (امام خامنه ای) در کنار مزار شهدا برای دفع بلای کرونا دعا میکنیم (رزمندگان گردان تخریب لشگر10) ✅ جمعه 3مرداد ماه 99 ساعت 19 الی 20 ☑️ در ج مزار سردار شهید با رعایت موازین بهداشتی و فاصله اجتماعی @alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺 🍃🌿🌺 شهادت : تاریخ شهادت : 67/5/1 ✍️✍️✍️✍️ راوی: زمستان سال ۶۶(اسفند ماه) بود . برف مقر را سفیدپوش کرده بود. نیمه های شب به منظور قضای حاجت از سوله ای که عراقیها دردل کوه درست کرده بودن و بعدا شده بود سنگر محل استراحت ما خارج شدم . درآن تاریکی و سرما صدایی مرا بسمت خودکشید . به سمت صدا که از گوشه ای دنج از مقر به گوش میرسید رفتم. شهید علیرضا عباسیان را دیدم که درحال کندن قبری برای راز و نیاز خود بود . درهمان حال گفتم: “علی دعا یادت نره”. که تازه متوجه من شده بود منوصدا کرد و باچشمانی اشکبار گفت . علیرضا خودشو غرق گناه میدونست اما همه میدونن شهدا همشون خودشونو گنهکار میدونستن ولی مزد اعمالشون را باشهادت گرفتن. اواخر اردیبهشت سال 67 بود آماده رفتن به مرخصی بود ولی خیلی پکر و غمگین بنظر میرسید. معمولابچه ها وقتی برای مرخصی میرفتند شاد وشنگول بودند ازش پرسیدم علیرضا چرا پکری؟ باغصه بمن گفت: شاید برم مرخصی دیگه برنگردم . پرسیدم چرابرنگردی؟ گفت چون مادرم ناراحتی قلبی داره میترسم برگردم حالش بد بشه . بهش گفتم: علیرضا این شیطونه که میگه بخاطر بیماری مادرت برنگرد و توصیه کردم حیفه این فضای معنوی را از دست بدیم و گفتم برو مرخصی تا مادرت با دیدنت کمی بهتر بشه ولی برگرد. دوهفته بعد علیرضا برگشت و دیگر به مرخصی نرفت و ملائکه او را به معراج بردند . تخریبچی شهید علیرضا عباسیان در اولین روز از مرداد ماه سال 67 در شربت شهادت نوشید و به لقاء حق رسید ودرگلزار شهدای قطعه 40 ردیف58 شماره 8 میهمان خاک شد. 🍃🌿🌺 🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺 @alvaresinchannel
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹 🌹 🍁🍃 شهادت 3 مرداد 67 جاده اهواز خرمشهر ✔️🔹 فشنگ اسلحه ام تموم شد و دیگه کاری از دستم بر نمیومد . فقط یک نارنجک تو جیب بغلم نگهداشته بودم تا اگر بحث اسارت پیش اومد ازش استفاده کنم. چند بار تلاش کرد بسته های ۱۰ تایی فشنگ برام پرت کنه که بهم نمیرسید . عراقیها هم که منو تنها دیده بودن با انواع مهمات (آرپی جی.تیربار ونارنجک) به سمت من شلیک میکردند. توی دو مرحله که نارنجک انداختن دوتا ترکش نارنجک خورد تو دست و پای چپم . خانی فرسنگی و بقیه بچه ها برای اینکه منو نجات بدهند دائم آتیش میریختن بسمت عراقیها و بمن میگفتن آتیش میریزیم رو سرشون تو برگرد عقب . شهید خانی فرسنگی چند بار سرشو از خاکریز آورد بالا و با کلاش آتیش میریخت و من هر بار میدیدم تک تیرانداز عراقی بسمتش شلیک میکرد. دفعه آخری که سرشو آورد بالا که آتیش بریزه من دیدم عراقیا تیری زدن تو گونه اش . راوی: 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 @alvaresinchannel
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨ 1️⃣ ✔️🔸 رزمندگان لشگر10 سیدالشهداء علیه السلام ✍️✍️✍️ راوی: معاون اطلاعات عملیات لشگر10 روز سوم مرداد سال 67 صبح بعد از نماز حرکت کردیم و خودمان را با کلی دردسر به رساندیم. جاده آسفالته اهواز- خرمشهر وضع عجیبی داشت. تانک های سوخته عراقی، جنازه های متجاوزین بعثی و تجمع نیروها و تانک های خودمان و خاک ریزی های جدیدی که در امتداد جاده به سمت خرمشهر زده بودند تا هم سدی در برابر حرکت تانک های عراقی باشد و هم اینکه قسمتهای بیشتری از ترکش در امان باشد و یا اگر احیاناً درگیری با دشمن به سمت جاده کشیده شد از آن بعنوان یک پناهگاه و یک سنگر استفاده کنند. خاک ریز پشت جاده اهواز- خرمشهر خط اول ما شده بود و نیروها با سنگرسازی و استقرار در پشت خاک ریز آماده دفاع بودند. با دیدن این وضع که در طول یک شب بوجود آمده بود واقعاً لذت بردم و کیف کردم وآفرین گفتم بر همت این دلیرمردان بزرگوار و مقاوم و با اراده که این چنین آماده جنگیدن بودند. به قرارگاه لشگر رسیدیم و از وضعیت جدید اطلاع پیدا کردیم و از همان لحظه هم کار را شروع کردیم و سعی می نمودیم تا هرچه از دستمان برمی آید کار کنیم تا شاید لطف خدا شامل حالمان شود و باز باب جهاد وشهادت برایمان تداوم یابد. کار خاصی نمی شد انجام داد که مثلاً این یک محور و یا دو محور مخصوص ما باشد و یا اینکه یک راه کار خاصی برای شناسایی و عملیات داشته باشیم. عراق تحرک کرده بود و بعد عقب کشیده بود و هر لحظه باز امکان تهاجمش بود و ما می بایست آماده و با انعطاف زیادی باشیم و عمل کنیم و هرکجا مأموریت داده شد سریع حرکت کرده و کارمان را انجام دهیم چه شناسایی در روز و یا شب باشد و یا ستون کشی وبردن گردان برای عملیات و یا اینکه بررسی وضعیت خط و بردن زرهی و شلوغ کردن خط پدافندی و دادن تحرک و مسائل دیگر درگیری باشد و در هرساعت که باشد می بایست این آمادگی و توان را در خود بوجود آوریم تا سریع اجرای مأموریت کنیم. دشمن آماده بود و ما می بایست با تمام وجود آماده تر باشیم و کار کنیم. مأموریت شناسایی و پیدا کردن موقعیت دشمن در جاده محور منتهی به پاسگاه زید به تیم ما محول شد. ساعت حدود 9 صبح با ماشین جلو رفتیم وبعد پیاده تا کانال شیردم خودمان را رساندیم. مقداری هم از کانال جلوتر رفتیم تا اینکه عراقی ها را دیدیم که روی خاک ریز ایستاده بودند و ما را تماشا می کردند و بیشتر از آن جلو نمی شد رفت. قرار شد برگردیم و موقعیت دشمن را گزارش کنیم در مسیر برگشت دشمن ما رو دید و با کالیبر و آرپی جی شروع کردند به طرف ما شلیک کردن. به هر جان کندنی بود از چنگ دشمن فرار کردیم و خدمون رو به قرارگاه رسونده و موقعیت و وضع عراق و خط فعلی را گزارش کردیم. بنا شد که شب از این محور نیرو ببریم و به خط عراق بزنیم. عراقی ها پشت دژ اول بودند که بعد از دژ اول دژ مرزی قرار داشت. ادامه 👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿 @alvaresinchannel
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨ 2️⃣✔️🔸 رزمندگان لشگر10 سیدالشهداء علیه السلام ✍️✍️✍️ راوی: معاون اطلاعات عملیات لشگر10 همان شب قرار شد نیروهای گردان را از جاده که بالاتر از جاده شناسایی شده صبح بود و درایستگاه نود قرارداشت جلو ببریم و درگیر نماییم. به ما گفته بودند که فقط (ع) رو جلو میبرید که بعداً در وسط راه متوجه شدیم هم که فرمانده آن بود اضافه شده. بعلت طولانی بودن راه و پیاده رفتن و ناهماهنگی های که طبق معمول به وجود آمد و همیشه هم این ناهماهنگی ها و از این نوع مسائل بود، تقریباً وقتی به 400 متری دشمن رسیدیم آفتاب بالا آمد و نیروهای عراقی در روی دژ ایستاده بودند و جلو رفتن بچه ها را تماشا می کردند و یک قسمت منتهی به دژ را که خاک ریز هم اطراف جاده نبود را با قناسه و تیربار سنگین کاملاً پوشانده بودند، با برادر خلج فرمانده گردان حضرت زهیر (ع) و فرمانده گردان حضرت قاسم (ع) داشتیم مشورت میکردیم که به دشمن حمله کنیم یانه که صدای انفجار اومد و یکی از رزمنده ها روی مین رفت. تازه متوجه شدیم که جلویمان میدان مین است و یک عده ای از بچه ها هم در داخل میدان نشسته اند. بلافاصله بچه های تخریب که مامور به گردان ها بودند دست به کار شدند و معبری باز کردند . با مشورتی که کردیم به این نتیجه رسیدیم چون دشمن روی بچه ها و جاده دید و تیر کامل داره و در این وقت روز اجازه رسیدن به دژ را نمی دهد و قرارشد عقببریم و تا تاریکی هوا صبر کنیم . با احتیاط شروع کردیم به عقب کشیدن نیروها، هنوز 200 متری عقب نیامده بودیم که این عقب اومدن تبدیل به یک فرار شد و نظم و ترتیب ستون ها به هم خورد عده ای با عجله عقب میومدند و عده ای با صبرو حوصله.. انگار اکراه داشتند به دشمن پشت کنند. دشمن روی منطقه اجرای آتش میکرد و در همین عقب اومدن 7 تا از بچه ها با آتش گلوله و ترکش به شهادت رسیدند. با هر زحمتی بود به یک خاکریز رسیدیم و نیروها پشت خاکریز جانپناه گرفتند و یک خط پدافندی تشکیل دادند که اگر دشمن خواست پیشروی کند مقابلش بایستند. هوا که تاریک شد همزمان با محورهای دیگر به دشمن حمله کردیم و با حداقل تلفات به دژ مرزی رسیدیم.دشمن باورش نمیشد که که در این محورکسانی باشند که جلویش را سد کنند. دشمن بعثی طی دوسه روز هر چه توان زرهی و هوایی و آتش توپخانه و ادوات داشت به کار گرفت تا به نزدیکی اهواز و خرمشهر برسد که با مقابله رزمندگان لشگر10 سیدالشهداء علیه السلام و سایر مدافعان محلی روبرو شد و به پشت مرزهایش برگشت. و اینگونه حماسه ی دلیرمردان این مرز و بوم در جاده اهواز خرمشهر به ثبت رسید 🔺 🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 3 مردادماه 1399 با حفظ موازین بهداشتی ایکاش سایر هیات های گردان ها و واحدها هم به جای تعطیلی از این الگو استفاده کنند (امام خامنه ای) @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 سه سال از فراق سردار تخریبچی گذشت یاد این دلاورمرد شهید که بود گرامی میداریم براستی او بود @alvaresinchannel
تبلیغ بفرمایید مراسم سه شب مسلمیه با رعایت پروتکل بهداشتی و فاصله گذاری در ضلع جنوبی حرم سیدالکریم علیه السلام با حضور عاشقان حسینی و هیات های مذهبی
از ظهر تا غروب ساعات مهمی است؛ لحظه لحظه‌ی اين ساعات مثل اكسير حائز اهميت است. 🌹 را قدر بدانيد @alvaresinchannel
🌿☘️🌹🌿☘️🌹🌿☘️🌹🌿☘️🌹 🌿☘️🌹 ✅ مقابل ایستگاه صلواتی قطعه 29 (انتظار) پنجشنبه 9 مرداد 1399 ساعت 17 توسط مداح اهل بیت(ع) با رعایت مسایل بهداشتی ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ ✅ قطعه 26 مقابل یادمان شهدای حج خونین پنجشنبه 9 مرداد 1399 ساعت 17 توسط مداح اهل بیت(ع) با رعایت مسائل بهداشتی @alvaresinchannel
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀 پنجشنبه 9 مرداد ساعت 17 یادمان شهدای حج خونین @alvaresinchannel
🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁 🍁 روز 9 مرداد 1367 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 🌷⚡️ 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 تخریبچی شهید : محل شهادت @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 روزهای قبل از ،اسماعیل خدمت سربازیش توی تموم شد و تسویه حساب کرد و به تهرون اومد.. هنوز چند روزی نگذشته بود که قطعنامه پذیرفته شد و بعدش هم هجوم مجدد عراق به خاک کشورمون.. اسماعیل تا خبردار شد بدون اینکه اعزام بگیره و از طریق مراجع رسمی اعزام بشه بلا درنگ خودش رو به جبهه رسوند. اون موقع خیلی نیازمند بچه های با تجربه ای مثل اسماعیل بود. وقتی برای ماموریت برای مقابله با پاتک های دشمن به سمت پاسگاه زید میرفتیم توی مسیر به اسماعیل گفتم: اسماعیل خیلی مواظب خودت باش که چیزیت نشه.. او فقط میخندید تا اینکه اسماعیل ترکش بزرگی به پهلوش خورد و به شهادت رسید پیکرمطهر اسماعیل رو تحویل معراج شهدا دادیم و به سمت مقرمون برمیگشتیم . وسط راه یادم اومد که اسماعیل بدون اعزام به جبهه اومده بود و پلاک چنگی نگرفته و هیچ اوراق هویتی همراهش نبود. زود ماشین رو سر ته کردیم و برگشتیم معراج و به مسوولین معراج قضیه رو گفتیم و اونها هم سردخونه رو باز کردن و ما مجددا سراغ اسماعیل رفتیم و مشخصاتش رو روی کاغذ نوشتیم تا مبادا مجهول الهویه به عقب بره. یادش بخیر اسماعیل شهید دوم خانواده خوش سیر بود و اخویش ابراهیم در کربلای 5 به شهادت رسیده بود. اسماعیل چند روز بعد از عید فربان سال 67 به معراج رفت و جزء آخرین قربانیان بود ✍🏻✍🏻✍🏻 راوی: 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel
🍃🍂🌹🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹 🍂🍃🌹 1️⃣ تخریبچی شهید : ✍️✍️✍️ راوی: بچه ها دشمن رو تا پشت مرزهاش عقب زده بودند و ما ماموریت داشتیم مقابل خاکریز خودمون میدون مین احداث کنیم. محدوده خط ما ، مرز بین پاسگاه زید و شلمچه بود. ماشین وانت رو پر از مین های ضدتانک و ضدخودرو کردیم و عازم خط مقدم شدیم...حدود عصر بود که رسیدیم.پا قدم ما بد بود و آتشباری دشمن شروع شد و هرلحظه امکان اصابت گلوله های توپ و خمپاره به ماشین ما که پر از مین و مواد منفجره بود وجود داشت. قدری معطل شدیم تا آتش دشمن سبک بشه....اما نشد و مشکل دیگه ای هم اضافه شد و اون گلوله هایی بود که بدون انفجار به اطراف ما میخورد و دود سفید رنگش توی فضا پخش مشد اول خیال کردیم دشمن داره برای ثبت تیر سلاح های منحنی زنش گلوله های فسفری میزنه. اما خبردارشدیم که دشمن برای گرفتن تلفات از ما داره گلوله های شیمیایی میزنه. بچه ها تک و توک ماسک داشتن. با این وضعیت موندن با این همه در خط به صلاح نبود و تصمیم براین شد به مقر پشت خط بریم و با تجهیزات کامل و برگردیم. وقت عقب اومدن از داخل جاده ای که با حفاظت میشد حرکت میکردیم . گلوله های دشمن دو طرف خاکریز به زمین میخورد و به ما ترکشی نمیرسید. حاج داود پشت فرمان بود وسلیمان هم کنارش و من و اسماعیل و قاسم خانی و چند تای دیگه از بچه ها ، توی بار وانت روی مین ها نشسته بودیم. منو اسماعیل برای اینکه توی دست اندازها کمتر اذیت بشیم روی در وانت نشستیم و ماشین هم به سرعت از داخل خاکریز به سمت جاده اهواز خرمشهر میگازید. یکمقدار که جلو رفتیم اسماعیل به خاطر اینکه قدش بلند بود و نیم تنه اش از ماشین بیرون بود بلند شد و روی مین ها به طوری که روش به من بود نشست. نور خورشید دیگه توی آسمون نبود و گاهگاهی اصابت خمپاره یا گلوله مینی کاتیوشا که چند تایی با هم کنار خاکریز به زمین میخورد تعادل ماشین رو به هم میریخت. بچه ها با هم شوخی میکردند. به هم دیگه میگفتند : هر کی لیاقت داشته باشه باید از این فرصت استفاده کنه. اسماعیل هم صدا میزد آی بی لیاقت ها که لیاقت شهادت رو نداشتید یک کاری کنید!!!!! جنگ تموم شد. ادمه دارد👇👇👇👇 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel