🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#سی_و_هفت_سال_گذشت
اول بهمن ماه سال 1365 بود که علمدار شهید لشگر10
✅ #سردار_شهید_حاج_یدالله_کلهر
از #شلمچه پرکشید
یاد و خاطره جانشین لشگر 10 سیدالشهداء علیه السلام را گرامی میداریم.
@alvaresinchannel
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹
🌹
آخرین ورق زندگی #تخریبچی_شهید_حسن_جدی
#عملیات_بیت_المقدس_2
بخوانیم و بسوزیم. که ما ماندیم وآنها رفتند.
و رفتن حقشان بود.
نه حق ما.........
🍃🌷🌷🌷🌷🌷🌷 بخوانیم دلنوشته حسن را.....
اکنون آخرین فرصت های دنیاست،
آخرین لحظات است.
شاید که آخرین روز عمرمانیز باشد.
وامشب باهمه شبهای دیگرفرق دارد.
امشب آسمانها خون خواهندگریه کرد.
ستارگان باهمه فروغ و روشنایی شان مرواریدهای خونین راخواهندبرچید.
امشب شب حمله شب ازخودگذشتن ،شب هدیه دادن.
خداوندا هدیه اینجانب رابپذیر.
امشب شب معراج،
شب پرواز،
شب دیداربامهدی(عج)،
شب ایمان شب فداکاری،
شب ایثار،
شبی که گل های محمدی برچیده خواهندشد.
شب جویبارهای خون الله ،الله،الله.
🌺همه وسایلشان را آماده کرده اند و آماده رزم می باشند و گروه گروه و دسته دسته به محل های ازپیش تعیین شده حرکت میکنند و هرگروه ماموریت خاص خود را آماده انجام دادن هستند.
ماهم از#گردان_تخریب ماموریت به مهندسی یافته ایم تامعبرمیان میدانهای مین بزنیم و یا احیانا معبر را گشادکنیم.
آرامشی عجیب سراسرقلبها رافراگرفته است،
گویی که آرامترازاین ممکن نیست.
همانا یادخدا قلبها راآرام میکند.
سبحان الله،الله اکبر،لااله الا الله.
گهگاهی درمیان اینهمه هیاهو یادخانه می افتم،
یادخانواده عزیزم،یاد مادر ،مادری که همیشه برایم زحمت می کشید و من هرگز جبران زحمت هایش رانتوانستم بکنم.
وقتی که به یادرنج های زندگی اش می افتم ابرهای قلبم شروع به باریدن میکند.که همه دریاهای قلبم راپرمیکند.نه،نه،هرگز ازیادم نمی روی مادر.
ای پدر،ای خواهر،ای برادرم حتی هحرت ازاین دنیای فانی هم نمیتواند فاصله بین من وشما عزیزان ایجادکند .
اما با وجود این همه درد و رنجها و این همه گرفتاری ها وقتی که به اسلام فکری می کنم می بینم که درد اسلام بالاترازاینهاست.
بنابراین باردیگرعاجزانه ازشماعزیزانم وهمه فامیل های عزیزم میخواهم که در شهادت من گریه نکنید.وغمگین نشوید.گریه برای اسلام باشد.گریه برای گرفتاری مسلمین باشد.و می گویم که اگربرای من اشک بریزید.قلبم راشکسته خواهیدکرد.
حسن جدی 1/11/66
شهادت:عملیات بیت المقدس 2...شهادت 1/11/66
🌺
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌹
🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🍃
🌺🍃🍃حسن مرد خدا بود
#تخریبچی_شهید_حسن_جدی
#عملیات_بیت_المقدس_2
شهادت 1 بهمن 1366
توی #گردان_تخریب بالاتفاق بچه ها اهل معنویت بودند اما بعضی ها یه سر و گردن از بقیه بلند تر بودند. شهید #حسن_جدی یکی از اونها بود.
بعضی ها به اشتباه اهل معنویت وآخرت بودن رو با گوشه گیری و دوری از اجتماعات اشتباهی میگیرند. شهید حسن جدی الگوی تمام وکمال یک رزمنده تخریبچی عارف بود.
حسن #دائم_الذکر بود یک آن از یاد خدا غافل نبود و این گره خوردن با خدا رو هرکس که کنارش بود احسای میکرد
حسن #دائم_الوضو بود.
حسن همیشه عطر زده و خوش بود بود
حسن همیشه منظم ومرتب بود
حسن مبادی آداب بود
حسن میان بچه ها بود
حسن اهل نیمه شب بود
حسن اهل تبسم بود
و در یک کلام #حسن_مرد_خدا بود
هروقت مراسمی توی گردان بود برای برپایی هرچه باشکوه تر مراسمات کمک میکرد
اگر مسابقه ورزشی بود سعی میکرد زودتر از همه اعلام آمادگی کنه.
اگر مسابقه حفظ سوره های قرآن بود اسم حسن هم توی لیست بود
برای نظافت چادر و شستن ظروف به قول بچه های جبهه(شهردارچادر) اسم حسن همیشه اول لوح بود
در آموزش های تخریب هم حسن از بهترین و سخت کوش ترین ها بود.
و در عملیات هم حسن شیر بود.
روز عملیات نصر4 از نزدیک نترسی و دلاوری حسن رو دیدم. دشمن با گلوله های کاتیوشا خط مقدم رو زیر آتش گرفته بود. از شدت انفجارهای پشت سر هم همه کلافه بودند و سینه ها به زمین چسبیده بود یکعده شهید شده بودند و مجروحان هم کمک میخواستند.کسی جرات از زمین کندن را نداشت منتظر یک نفر بودن که سینه از خاک بلند کند. حسن از جا کنده شد و تجهیزات خود را رها کرد و به سمت مجروحین دوید و دیگران هم پشت سر او جلو رفتند.
حسن اهل شهادت بود و ما اهل ماندن...
و حسن شهید شد و ما اسیر..
اسیر دنیا
خدا به ما رحم کند.
خدا از تقصیرات این حقیر بگذرد من با حسن خیلی شوخی میکردم و او هم به من محبت داشت من میخواستم با این کارها حسن رو از آسمون واز ملکوت روی زمین بکشم اما حسن اصلا اهل زمین نبود. اگر روی زمین بود توی آسمون سیر میکرد... یادش بخیر...خیلی عزیز بود.
🍃🌹🌹 # جعفرطهماسبی
@alvaresinchannel
🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
🌹🌷🌹🌷
🌹🌷
🌹
#لحظه_عروج
#امیر_لشگر_سیدالشهداء_علیه_السلام
سردار جانباز
#حاج_یدالله_کلهر
#شهادت اول بهمن سال 65
#شلمچه
✍️✍️✍️✍️ به روایت : #سردار_فضلی
#مرحله_سوم_عملیات_کربلای_5 بود و ما ماموریت داشتیم که از #نهر_جاسم به طرف دژی که به #جزیره_صالحیه منتهی میشد عملیات کنیم.
دشمن فشار زیادی می آورد و گردانهای ما هم جانانه در خط میجنگیدند.
شهید کلهر برای تقویت روحیه بچه ها و هدایت عملیات از ما جدا شد.
من خیلی نگران حاج کلهر بودم تا اینکه دو یا سه ساعت بعد تماس گرفتند که #حاج_یدالله هم به سختی مجروح شده.
بنده بلافاصله بعد از شنیدن خبر مجروحیت ایشان از آقای #شوشتری(شهیدنورعلی شوشتری)اجازه گرفتم و به جاده آمدم تا وقت عبور دادن حاج یدالله از #شهرک_دوئیجی ایشان را ببینم.
اما ظاهراً قبل از رسیدن من از آنجا عبور کرده بودند. بعد خبر رسید که ایشان را به #بیمارستان_صحرایی منتقل کردند و چون حال ایشان وخیم بود، از آنجا به بیمارستان شهید بقایی انتقالشان دادهاند.
فکر میکنم حدود 24 ساعتی را #شهید_کلهر در بیمارستان مقاومت کردند چون ایشان از بنیهی فیزیکی بسیار خوبی برخوردار بودند. از طرفی پزشکان همهی سعی و تلاش خودشان را انجام دادند، اما با همهی این اوصاف ایشان بهحالت عادی برنگشتند و همان #ترکش_کوچک باعث مرگ مغزی و نهایتاً #شهادت ایشان شد.
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
✅ سی و هفت سال از عروجت گذشت
#شهید_ابراهیم_خوش_سیر
از رزمندگان قدیمی #تخریب_لشگر_10
موقع شهادت رفت گردان #حضرت_قاسم(ع) و روز اول بهمن 65 از #شلمچه پرکشید
یادش گرامیباد و یاد برادر شهیدش #اسماعیل_خوش سیر.
@alvaresinchannel
🌷 تقدیم به سردار سرافراز
شهید #حاج_صادق_امیدزاده (معاون اطلاعات نیروی قدس سپاه پاسداران در سوریه)
✅ مردی از دیار پهلوانان #کرمانشاه
در راه امید و عشق، صادق شد و رفت
در گلشن سبز دین، شقایق شد و رفت
او نیز به حاجقاسم و یارانش
با پیکر خونگرفته لاحق شد و رفت
✍️ #محمدتقی_عارفیان
@alvaresinchammel
#ولادت_امام_جواد علیه السلام
اسمی گره گشا تر از اسم جواد نیست
پایان هرچه خواستم ازاو "نداد"نیست
بین تمام صحن و سراها طلوع صبح
جایی به باصفائی باب المراد نیست
#قاسم_نعمتی
✅#نماز_امام_جواد علیه السلام
#ولادت_امام_جواد علیه السلام
📌اسئلک بجودک یا جواد
📿نماز امام جواد (علیه السلام) دو رکعت است که در هر رکعت حمد یک مرتبه و توحید هفتاد مرتبه خوانده میشود. سید بن طاووس در جمال الاسبوع برای هریک از ائمه علیهم السلام نمازی با دعا ذکر نمودهاست. دعای بعد از پایان نماز جواد الائمه به شرح زیر میباشد:
اللَّهُمَّ رَبَّ الْأَرْوَاحِ الْفَانِیَةِ وَ الْأَجْسَادِ الْبَالِیَةِ
ای خدای آفریننده روحهایی که از جهان فانی رفته و بدنهای کهنه پوسیده شده
أَسْأَلُکَ بِطَاعَةِ الْأَرْوَاحِ الرَّاجِعَةِ إِلَی أَجْسَادِهَا (أَحِبَّائِهَا)
درخواست می کنم به طاعت روحهایی که به امر تو به بدن باز می گردند
وَ بِطَاعَةِ الْأَجْسَادِ الْمُلْتَئِمَةِ بِعُرُوقِهَا وَ بِکَلِمَتِکَ النَّافِذَةِ بَیْنَهُمْ
و به طاعت بدنهایی که پس از تفرق با عروق و اعضاء همه ملتئم و مجموع میگردند و به امر نافذ تو میان آنها
وَ أَخْذِکَ الْحَقَّ مِنْهُمْ وَ الْخَلاَئِقُ بَیْنَ یَدَیْکَ یَنْتَظِرُونَ فَصْلَ قَضَائِکَ
و به آن حقی که تو از همه باز خواهی گرفت در حالی که خلایق در پیشگاه حضور تو منتظر حکم تو
وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَکَ وَ یَخَافُونَ عِقَابَکَ
و امیدوار رحمت تو و ترسان از عقاب تواند
صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
درود فرست بر محمد و آل محمد
#التماس_دعا
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
2️⃣ قسمت دوم
#ماموریت_شناسایی_پل_جزیره_شلحه
و شهادت سردار شهید اطلاعات عملیات لشگر10
#شهید_مهدی_خسرونژاد
به روایت
✍️✍️✍️ برادر تخریبچی
سلیمان آقایی
خسرو نژاد که یکی از پاهاش مصنوعی بود بلند شد و شروع کرد به دویدن. به سرعت دوید و خودش را انداخت داخل یک چاله بعد سرش را کمی بیرون آورد و با دست علامت داد و گفت بیا بیا ..
گفتم نمیشه..
گفت بیا ...
گفتم کجا بیام ما که دوتایی تو چاله جا نمیشیم. یه کم جا به جا شد و جایی رو برای من خالی کرد و از اون چاله خیز برداشت به سمت سنگر کوچکی که کنار یه پی ام پی بود .
همین که بلند شد ، رو به من گفت بیا و خودش حرکت کرد که در همین لحظه از روبرو با تیر زدنش ...
من با سرعت دویدم به سمت او و خودم را داخل چاله ای که خسرونژاد داخلش افتاده بود انداختم
خسرونژاد رو بلند کردم گفتم چی شده؟
اون نمی توانست حرف بزند به سختی نفس می کشید.
گفتم بهش بگو یا زهرا (س).
دستش را گرفتم و اون هم سرش را گذاشت روی خاک و یک نفس کشید و شهید شد.
به پشت خواباندمش. سینه اش تیر خورده بود.
جیبش را گشتم فقط یک قطب نما داشت .
بابی سیم که همراهم بود با عقبه تماس گرفتم.
یکی از بچه ها پشت خط بود.
گفتم آقا سید اونجاست؟؟؟
گفت بله .. گفتم گوشی را بده به سید .
سید گفت چی شده ؟ گفتم سید خسرو خوابش میاد.
گفت حالا چه وقت خوابه؟ گفتم نمی دونم . والا دلش هوای حاج عبدالله (شهید عبدالله نوریان) کرده.
سید مکث کرد و گفت تو چیکار می کنی برمیگردی؟؟؟؟ گفتم نه راه رو بلدم .
گفت تنها میری؟ گفتم بله فقط میخواستم اطلاع بدم که خسرو خوابیده .
خسرونژاد را زیر پی ام پی خواباندم و بلند شدم و رفتم سمت مسیری که قرار بود بروم .
نزدیکی های پل داخل یک سنگرنشستم و اطراف پل را بررسی کردم . اول پل یک کیوسک نگهبانی بود
با خودم گفتم در قدم اول می رم پشت این کیوسک و در قدم دوم می رم روی پل.
داشتم به این نقشه فکر می کردم که یک گلوله توپ خورد به کیوسک و همه ی نقشه های من دود شد .
گفتم این که هیچی .
قرار شده بود پل رو کامل شناسایی کنم و سید گفته بود وارسی کنم که پل زیرش لوله است یا سازه دیگری داره.
یک نگاه دقیق انداختم و دیدم آب اطراف پل خزه سبز بسته و انگار گردشی نداره.
معلوم بود که با خاک پرش کردند .و روی خاک پل رو نصب کردند.
مسیر را به سرعت دویدم به سمت شانه پل .
ساعت 10 صبح بود وآستین ها را بالا زدم و به سرعت رفتم توی گل ها تا جایی که دست و پام می رسید دیدم هیچ لوله ای زیر پل نیست و زدن این پل راحت است . خیالم که راحت شد برگشتم.
موقع برگشتن دو تا بی سیم کرم رنگ عراقی روی زمین افتاده بود آنها را هم برداشتم و سه تا بی سیم را با یک بند پوتین بستم پشت موتور.
اما هرچی هندل زدم موتور روشن نشد.
یه جیپ از بچه های خودمون سر رسید گفتم میشه هول بدید شاید موتور روشن بشه..
هول دادند و موتور روشن نشد .
پرسیدند چکار می کنی؟؟؟؟
گفتم چاره ای ندارم موتور را میذارم اینجا بمونه.
سوار ماشین آنها شدم و خودم را عقبه رساندم .
آقا سید محمد گفت چه خبر؟
ماجرا رو شرح دادم.
گفت اینا چیه . گفتم بی سیم های عراقی.
گفت خسرو نژاد چی شد ؟؟؟
گفتم همونجا گذاشتمش
گفت: جاشو بلدی شب با بچه های تعاون برید بیاریدش؟ گفتم بله گفت پس من هماهنگ می کنم .
شب برگشتیم منطقه. همه چیز فرق کرده بود. تا چشم کار می کرد بولدوزر و لودر کار می کرد. پیکر شهید خسرونژآد را به عقب منتقل کردیم اما از موتور خبری نبود.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
1️⃣ قسمت اول
#ماموریت_شناسایی_پل_جزیره_شلحه
و شهادت سردار شهید اطلاعات عملیات لشگر10
#شهید_مهدی_خسرونژاد
به روایت
✍️✍️✍️ برادر تخریبچی
سلیمان آقایی
بهمن ماه سال 1365 بود ..
گردان های لشگر10 در حاشیه اروند و اطراف جزیره شلحه با دشمن درگیر بودند.
برای ورد به جزیره شلحه باید از پلی رد میشدی که برای دشمن حیاتی بود و از اون به شدت محافظت میکرد.
شهید آقا سید محمد زینال حسینی ، فرمانده تخریب لشگر 10 گفت: بچه های اطلاعات عملیات می خواهند بروند سمت جزیره شلحه و از بچه های تخریب یک نفر باید همراهشون باشه و شما آماده شو و باهاشون برو..
گفتم با کی برم؟ گفت با یکی از بچه های اطلاعات به اسم خسرو نژاد.
خسرو نژاد را از قدیم می شناختم چهره جدی و بانمکی داشت .
من یک ماسک شیمیایی به کمرم بسته بودم و یه دونه بی سیم انداختم روی دوشم و نشستم ترک موتور خسرو نژاد و راه افتادیم .
تا جایی که می شد جلو رفتیم.
سمت جزیره شلحه درگیری خیلی شدید بود.
تو راه از یکی از رزمنده ها پرسیدم شلحه از کدوم طرفه؟
گفت همین مسیر رو برو و دور بزن تا به پل برسی.
قرار بود پل ارتباطی جزیره شلحه را شناسایی و منهدم کنیم .
آقا سید محمد گفته بود فقط ببین وضعیت پل چطور است .
به جایی رسیدیم که دیگر با موتور نمیشد رفت .
موتور را جایی گذاشتیم و با خسرو نژاد رفتیم جلو تا رسیدیم به سر یک پیچ.
همین که پیچ را دور زدیم دیگر خبری از سنگر نبود یک فضای باز بود و دوباره سی چهل متر سنگر ها ادامه داشت .خسرونژاد رو به من کرد و گفت برو جلو!!!
گفتم شرمنده شما بفرمایید من در معیت شما هستم .
ادامه 👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
#شهید_مهدی_خسرونژاد
اطلاعات عملیات لشگر10
شهادت 3 بهمن ماه 1365
شلمچه- جزیره شلحه
@alvaresinchannel