eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
908 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
705 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 💐🌷 بعد از اينكه سال دوم دبيرستان را قبول شدم به سركار رفتم بعد از 45 روز آن كار راترك كردم و به رفتم و من چون متولد 1349 بودم، نمي گذاشتند و براي همين در فتوكپي شناسنامه دست كاري كردم و ما را به (ع) معرفي كردند . در (ع) تهران كه مي خواستند ما را تقسيم بكنند، يكي از نماينده هاي به آنجا آمده بود و از ماموریت در جبهه گفت و من داوطلب اعزام به تخریب شدم به گردان تخريب رفتم و همان اول با معاون گردان صحبت كردم كه وقتي مدرسه ها باز شد من بايد بروم و او هم قبول كرد و من 45 روزي ماندم و با بچه ها انس گرفتم واحتياجات جبهه و خودم را ديدم و بالاخره قسمت اين بود كه ما آنجا بمانيم. در آنجا كلاس هاي آشنائي با مين مي گذاشتند و كلاسهاي آر پي جي و تيراندازي هم داشتيم شروع شد و ما به منطقه رفتيم ولي قسمت نبود كه در این عمليات شركت كنيم و بعد از عمليات يكسري از بچه ها را به مشهد بردند بعد از اينكه از مشهد آمديم گردان براي بچه ها آموزش گذاشت و مادر آن شركت كرديم و تا اينكه قرار شد شروع بشود و يكسري از بچه ها را بردند كه ياد بگيرند و من هم رفتم و 10-15 روز بيشتر طول نكشيد و آماده عملیات شدیم. در به عنوان به گردان مامور شدیم. معبر ما به نام (س) بود. شب عملیات قبل از ما تعدادی از جلو رفته بودند تا موانع رو بشکافند و معبر برای عبور غواصان ایجاد کنند. قبل از رسیدن گروهانی که ما همراهش بودیم عملیات لو رفت. 8 رده سیم خاردار جلوی ما بود و هر رده باز 8 رديف سيم خاردار داشت كه 4 تا روي آب و 4 تا زير آب ، و يكسري از مين ها هم زیر آب بودكه يكي از بچه ها ، پايش روي مين رفت و شهيد شد. از طرف فرماندهي گردان فرمان رسيد كه به هر نحوي هست بقیه راه را باز كنند حتي اگر بايد روي سيم خاردار بخوابند به علت آتش دشمن تعدادی از بچه ها شهید و مجروح شده بودند . قرار شد برای حمله به دشمن و رسیدن به در گروه های 5 و 10 نفره با استفاده از به دشمن حمله کنیم و از موانع عبور کرده و به دژ برسیم. يكي از بچه هاي جلوی ستون قرار گرفت و يكي از پشت سر او و من هم پشت سر ايشان و چند نفر ديگر هم پشت سر من ایستادند و به یک ستون حرکت کردیم برای عبور از موانع. هنوز چند متری نرفته بودیم که آتش دشمن به سمت ما قفل شد و در یک لحظه با تیر اندازی دشمن داخل آب برادر اطلاعات عمليات شهيد شد و نفر جلوی من هم که از بچه های خودمون بود تير به سرش خورد و شهيد شد. من سر ستون بودم و مسیر رو ادامه دادم هرچه جلو میرفتم آتش تیربارهای دشمن سنگین و دقیق تر میشد تا جایی رسیدیم که پشت سرم رو نگاه کردم و دیدم کسی نیست. تعدادی مجروح و شهید شده بودند و همان لحظه هم احساس کردم دست چپم سنگین شد. تیر به دستم خورده بود . دیدم دستم دیگه کار نمیکنه و خودم رو روی آب سر دادم تا به خاکریزی که سمت راست معبر بود و پای یکی از مجروحین رو هم گرفتم و به خاکریز چسبیدیم. چند ساعتی گذشت. هوا به شدت سر بود و خون زیادی از ما رفته بود و همه ی وجودمان رو سرما گرفته بود. تیم های که جلو رفته بودند داشتند برمیگشتند. دستور رسیده بود که غواص ها عقب بیایند. اونها به داد ما رسیدند و کمک کردند و ما ما را روي آب هل دادند و قايق آمدند و ما سوار شديم . ما رو با آمبولانس به اهواز و از آنجا هم به مشهد اعزام شدیم و در بیمارستان مشهد ادامه عمليات را از تلويزيون نگاه كرديم. 45 روز دستم توي گچ بود و بعد از طی شدن ایام درمان مجددا به برگشتم و برای عملیات بعد اعلام آمادگی کردم . 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌿🌹 این تکه کلام بود. سید خیلی دوست داشت بره سوریه و اسمش توی مدافعان حرم ثبت بشه و خیلی هم به این در و اون در زد اما قسمتش نشد. بارها ازش شنیده بودم که میگفت : جعفر.. خدا به اخلاص آدم ها نمره میده و به هیاهوها توجه نمیکنه. خدا هم به اخلاص نمره 20 داد و چند تا دشمن قسم خورده و به تعبیری اشقی الاشقیا رو فرستاد برای شهید کردن سید مهدی عزیز. و چقدر سعادتمند که بعد از تجدید وضو ودر حالیکه آب وضویش خشک نشده بود مزدوران داعشی بالای سرش رسیدند و اورا گلوله باران کردند و به شهادت یکی از بازماندگان این حادثه که در چند قدمی سید مخفی شده بود و مصلحت الهی بود که زنده بماند نقل کرد که آخرین جمله ای که از سید قبل از شهادتش شنیدم خواندن این آیه از قرآن بود : و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين. و پايان گفتار ما اينست كه: حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است. در روز 17 خرداد 96 در حمله تروریستی در محل کارش در مجلس شورای اسلامی به شهادت رسید. یاد شبهایی که آقا سید مهدی در بر کرسی موعظه مینشست و دفترچه ای که حاصل سالهای زحماتش در کسوت سربازی امام صادق علیه السلام بود میگشود و مباحث بکری را برای دوستان و همرزمانش مطرح و زمین تشنه وجود شان را سیراب مینمود بخیر. هفته های بعد از دهه اول محرم سال گذشته بود که بحثی را شروع کرد در مورد امام شناسی وبرای توضیح بحث وارد مصادیقی از واقعه کربلاشد. سید برای ما گفت : عدم معرفت نسبت به امام کار را به جایی میرساند که به چشم خود نظاره گربریدن سر امامت میشوی و تکانی نمیخوری. سید فرمود روز عاشورا وقت ذبح سر حجت خدا و امام بر حق حسین ابن علی علیه السلام عده زیادی برای تماشای این منظره خود را به بالای گودال رسانیده بودند ومثل مادربچه مرده ضجه میزدند وناله میکردن. حضرت زینب سلام الله علیها رو به آنها کرد وفرمود برای چه کسی ناله وشیون میکنید. جواب دادند .. به چشم خود میبینیم که فرزند پیغمبر ما را به ظلم سر میبرند و ناله و فریادمان بلند است. حضرت زینب سلام الله علیها برآشفته شد و برسرشان فریاد زد… گریه میکنید؟؟؟؟ بروید یاریش کنید!!!!!! از همه جا که نا امید شد رو به مدینه کرد و از پیامبر استمداد طلبید سید میگفت : باید معرفتمان را نسبت به امام مسلمین بالا ببریم و فرامینش را اطاعت کنیم. همانگونه که شهدا گوش به فرمان امامشان بودند و او را تنها نگذاشتند ما هم امروز باید مطیع فرمان نائب امام عصرباشیم سید مهدی به سخنان امام خامنه ای اشاره کرد که آقا فرمودند من خیلی وقته شمشیر به دست در میدان رزم مشغول جنگیدن هستم واین بیان یعنی اینکه از امام مسلمین عقب نمانیم روح پاکش را به فاتحه ای میهمان کنیم 🌿🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
#پیکر_مطهر #مروج_قرآن #غواص_قهرمان #تخریبچی_شهید #حجت_الاسلام_سید_مهدی_تقوی شهادت :17 خرداد 96 مجلس شورای اسلامی @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃 🍃 نیمه ماه رمضان سال 66 جمع بچه های تخریب لشگر10 صلی علی محمد امام حسن خوش آمد. 🔸 دعوا سر این بود که کف بزنن یا نزنن اگر قرار شد کف بزنن دو انگشتی بزنن یا بیشتر این ها دغدغه بود که خدای نکرده از حد شرعی بیرون نروند شاد بودند جوانان رزمنده یادش بخیر @alvaresinchannel
#تئاتر_یاران_امام_حسن(ع) #حسینیه_الوارثین نیمه ماه رمضان شب ولادت #امام_حسن(ع) از سمت راست آقاجعفر- #شهید_رسول_فیروزبخت #شهید_غلامرضا_زعفری @alvaresinchannel
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 💐💐💐💐💐💐 💐💐💐💐 (ع) نیمه ماه رمضان شب ولادت (ع) ✍✍✍ راوی: توی بازی های نمایشی هم هنر مند بود. اما به سختی قبول میکرد روی سن تئاتر بره. ایام بود وبچه ها توطئه کردن که من و رسول و غلام رو با هم روی سن بفرستند. موضوع تئاتر در مورد بعضی از امام حسن علیه السلام بود. من و رسول وغلام در نقش فرماندهانی بودیم که در خفاء سر سفره معاویه مینشستند.و به امام خیانت کردند. شب پانزدهم ماه مبارک رمضان بود که داخل روی سن رفتیم و پرده کنار رفت. و غلام و رسول سر سفره مشغول خوردن غذا بودند و من هم در کنار سفره ریاکارانه مشغول تسبیح انداختن بودم و گاهی اوقات هم نصیبی از سفره میبردم. غلام در خوردن به کسی امان نمیداد و هرچی دستش می اومد داخل دهانش میگذاشت و کوزه آب رو بالا میکشید . برنامه این بود در حال خوردن غذا که جزء فرماندهان با وفای علیه السلام بود وارد جمع ما میشد و به هرکدام از ماها چیزی میگفت و صحنه ما تموم میشد. اومد و حرف ها رد و بدل شد و پرده رو کشیدند. من دیدم غلام روی سن داره دست وپا میزنه. اول فکر کردم شوخی میکنه اما دیدم نه !!!! نفس نفس میزنه...انگار داره خفه میشه. با رسول دویدیم سمتش و دهنش رو باز کردیم دیدیم یک شاخه سبزی ریحون نصفش داخل حلقشه ونصفش بیرونه. من شاخه ریحون رو کشیدم ورسول هم فکش رو فشار داد و غلام هرچی خورده بود بیرون داد و خلاصه تئاتر رو به هم ریخت...بهم ریخت یعنی حسینیه شد یک پارچه خنده.... یاد اون شب شاد بخیر خیلی شاد بودیم 🍀 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 @alvaresinchannel
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷 🌷 تذکر: دوستانی که توفیق تشرف پیدا میکنند حتما موارد زیر را رعایت کنند 1-آوردن مهر و سجاده شخصی 2- داشتن ماسک و دستکش مناسب 3- داشتن مفاتیح و قرآن شخصی 4- در حین برگزاری مراسم احیاء حتما فاصله مورد نظر رعایت شود 5- به جهت تذکر مجموعه های بهداشتی پذیرایی صورت نمیگیرد . @alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌿🌹🌹🌹 🌿🌹🌹 🌿🌹 ✍✍✍ راوی: روز 19 ماه رمضون سال 64 بود که با (فرمانده گردان تخریب لشگرده سیدالشهداءعلیه السلام) از جنوب حرکت کردیم برای سرزدن به که در و "ارتفاعات لری" مشغول پاکسازی میدان های مین بودند. مریوان که رسیدیم ، قبل از رفتن به خط خبر دادند بچه ها برای احیاء اومدند پادگان . رفتیم پادگان شهید عبادت مریوان . پادگان وضع خوبی نداشت و ماشین های آمبولانس در حرکت بودند رفتیم سمت ساختمانی که بچه های تخریب مستقر بودند هنوز ماشین متوقف نشده بود که رو دیدیم. ازرضا وضعیت رو پرسیدیم. اون گفت نیم ساعت قبل هواپیماهای دشمن پادگان رو بمباران کردند. لباس های رضا خونی بود و از ظاهرش برمی اومد که برای کمک رسانی رفته. داخل ساختمون شد و من کنجکاو شدم و با رضا رفتیم سمت محل بمباران. راکت هواپیما خیلی زمین رو گود کرده بود و رضا با دست بالای درخت ها رو نشون میداد که قسمت هایی از بدنهای شهدا پرتاب شده بود. رضا میگفت چند باری هست ظرف این چند روز هواپیماها برای بمباران اومدند... شهید نوریان گفت اگر اینجوری خواسته باشه هواپیماها بیان و بمبارون کنند تلفات بالا میره وتصمیم گرفت بچه ها مجددا به خط مقدم برگردند. چون بیست_و_یکم_ماه_رمضون بود از شهید نوریان خواستیم که احیاء در پادگان باشیم وفردا صبح حرکت کنیم وایشان هم قبول کرد. حدود ساعت 11 شب بود که رفتیم طبقه چهارم یکی از ساختمونهای پادگان برای مراسم احیاء. ابتدا قرار شد روحانی صحبت کنه و بعد من بخونم و مجددا ایشون قرآن سر بگیره. روحانی که اهل مازندرون بود شروع به صحبت کرد و من و کنار هم نشسته بودیم و رضا من رو به حرف میگرفت و باز داشت شرح بمباران دیروز رو میداد که شیخ به ما دوتا تذکر داد که صحبت نکنید .یادمه اون شب مثل اینکه شیخ موقع افطار زیاد خورده بود و وقت صحبت کردن سکسکه میکرد و من و رضا موقع سکسکه اش میخندیدیم .صحبت های شیخ طولانی هم شد و بعد وارد روضه شد و چراغ ها رو خاموش کردند و من شروع کردم به خوندن. با شروع کردم . توی جبهه سنت بود که وقت خوندن این دعا همه به سجده میرفتند. همه در حال سجده و مشغول گریه بودن که صدای شلیک پدافندهای پادگان بلند شد و هنوز به ذکر آخر دعا نرسیده بودیم که من دیدم هیچکس داخل ساختمون نیست و صدای شیرجه هواپیما اومد و با شهید صمدیان نفهمیدیم چهار طبقه ساختمون رو چه طوری پایین اومدیم. وقتی پایین رسیدیم همه روی زمین دراز کشیده بودند و صدای رگبار پدافندها قطع نمیشدوحدود 20 دقیقه ای گذشت و هواپیماها بدون اینکه بمباران کنند منطقه رو ترک کردند. با شهید رضا رفتیم سراغ شیخ که ادامه احیاء رو در ساختمون برگزار کنیم که شیخ با عتاب به ما گفت: نه.حفظ جون واجبه. برادرها به ساختمون های خودشون برند و خدا همینجوری قبول میکنه. اون شب ما برگشتیم به ساختمون خودمون و با جمع بچه های تخریب و درکنار فرمانده مون قرآن به سرگرفتیم . 🌿🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🌹 یقین دارم خیلی از و این عکس ها رو ندیدند و نمیدونن این که نشسته اینقدر با اخلاص داره زیر نور فانوس دوده گرفته همه رو به عرش میبره چه کسی هست. این تصاویر مربوط به احیای شب های قدر رزمندگان (ع) است روزهایی که رزمندگان آماده برای عملیات در میشدند. مداح مقابل نور فانوس نشسته و داره برای همسنگرانش میخونه. محمد جواد مداح تیپ سیدالشهداء(ع) بود و خیلی با اخلاص میخوند عجیب این بود که شهید اسلامی فر موقع صحبت کردن زبونش میگرفت ولکنت داشت اما موقع مداحی کردن اثری از این مشکل نبود . مداح شهید جواد اسلامی فر در تاریخ 8 اسفند 62 در و از پرکشید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای علیها آرام گرفت. 🌿🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 #یادت_بخیر اولین شب قدر است که روی زمین نیستی انشاءالله پیش مولایت علی(ع) جات خوب باشه برای ما هم دعا کن #فرمانده_تخریبچی یاد و خاطره مداح اهل بیت(ع) مرحوم حاج محمد حاج ابوالقاسمی گرامیباد @alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌿🌹 ✍✍✍ :راوی قرار شد برای احیاء بریم دزفول . علاقه خاصی به مردم دزفول داشت واین تیکه کلامش بود که .. اون شب بعد از نماز مغرب و عشا زود شام خوردیم و با چند تا وانتی که داشتیم همه رفتیم دزفول… رفتیم یکی از مسجد های قدیمی که چند تا پله هم میخورد و شبستان مسجد توی گودی قرار داشت اونجا مراسم احیا و به سر گرفتن قران با حال خوبی برگزار شد.. ساعت 12 شب بود که مراسم تموم شد و ما به مقر" "کنار کرخه برگشتیم . به مقر که اومدیم ساعت 1 نیمه شب بود و تا اذان صبح 3 ساعتی وقت بود..شهید نوریان اصرار داشت بچه ها تاسحر بیدار باشند تا رو درک کنند. پشنهاد داد که بخونیم به من نگاه کرد و گفت: مرشد حالش رو داری و من هم قدری مکث کردم و گفتم برادر عبدالله یه کاریش میکنیم با بلندگوی تبلیغات اعلام شد که برادرها برای مراسم به حسینیه بیایید. اون مقطع لشگرسیدالشهداءعلیه السلام حدود صد تا نیرو بیشتر نداشت..عمده بچه ها اومدند و برادر عبدالله خودش رحل و مفاتیح رو جلوی من گذاشت و گفت بسم الله و خودش هم پشت سر من نشست من هم شروع کردم ..سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یارب….اللهم انی اسئلک بسمک یا الله یا رحمان و یا رحیم….بچه ها با گریه و اشک ؛ فقرات دعا رو با من همراهی میکردند..و شهید نوریان هم با گویش مخصوص خودش ذکر سبحانک یا لا اله الا انت رو میگفت… هرچی در دعا جلو تر میرفتیم احساس میکردم تعداد همراهان دعا داره کمتر میشه ازسی امین فراز دعا که گذشتیم کمتر از ده نفر با من سبحانک یا لا اله الا انت میگفتند…اما برادر عبدااله هنوزسفت وسخت جواب میداد..دعای جوشن کبیر رو ادامه دادم.فکر مبکنم دعا هنوز به نیمه نرسیده بود که دیدم در جواب دادن ذکر دعا انگار صدای شهید نوریان هم نمیاد،آب دهنم رو قورت دام تا یک لحظه استراحتی به حنجره خسته داده باشم که شنیدم صدای خور خور میاد اما روم نمیشد برگردم و پشت سرم رو نگاه کنم بازم دعا رو ادامه دادم و در موقع جواب دادن ذکر دعای جوشن برایم یقین شد که هیچکس غیر خودم بیدار نیست و همه خوابند …برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم و دیدم اکثر بچه ها دراز به دراز توی حسینیه خوابیده اند و بعضی ها هم توی سجده صدای خورخورشون میاد…شهید نوریان هم توی سجده بود… با خودم گفتم حتما برادر عبدالله توی حال رفته و داره در سجده با خدا مناجات میکنه…اما صورتم رو که نزدیکش بردم دیدم نه ایشون اصلا مثل اینکه توی این دنیا نیست…من هم مفاتیح رو بستم و کنار بچه ها خوابیدم…اون شب یکی از شبهایی بود که خواب به من خیلی مزه کرد....وقتی از خواب بیدارشدم که شهید نوریان داشت در گوشم میگفت برادر…الصلاه..الصلاه…چشمام رو که باز کردم.. شهید نوریان گفت:مرشد دعا رو تا کجاش خوندی من وسطش خوابم برد … من هم به خنده گفتم برادر عبدالله خواب بودیم و مقدراتمون رو نوشتند خدا بدادمون برسه… 🌿🌹🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃 🍃 #برای_فرمانده_دعا_کنید #سردار_جانباز #حاج_اسماعیل_معروفی حال خوبی نداره نگرانش هستیم دعا کنید برکت روی زمین باشه و شهدا صداش نکنند دم افطار براش دعا کنید خدا رو به مولاش علی(ع) قسم بدهید #حاج_اسماعیل پیش ما بمان... @alvaresinchannel
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷 🌷 #احیای_شب_قدر شب بیست و یکم ماه رمضان در جوار شهدای تهران #گلزار_شهدای_بهشت_زهراء_سلام_الله_علیها #قطعه_29_سرداران 🌷شروع برنامه ی احیاء ساعت 24 به اطلاع میرساند که درب های گلزار از ساعت 23 تا 1 بامداد باز است برای تردد زائران شهدا و بعد و قبل از این ساعات از ورود شما جلوگیری خواهد شد. حتما با خود کتاب دعا و قرآن و مهر و تسبیح بیاورید @alvaresinchannel