این قسمتهای رمان راز درخت کاج و حال و هوای مادر شهید زینب کمایی ما را یاد این جمله از شهید" ابومهدی المهندس" می اندازد:
💞مادر شهید قبل از اینکه فرزندش شهید شود، خودش شهید میشود💞
#شهید_ابومهدی_المهندس
#رمان_راز_درخت_کاج
#مادر_شهید
@Childrenofhajqasim1399
💫
💫💫
💫💫💫
💫💫💫💫
💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
#مرتضی
#پارت_ششم
نوجوانی
پدر با تعجب گفت:«مگه چیشده؟»
مدیر داد زد و گفت:«دیگه چیمیخواستید بشه؟! دیروز بخاری کلاس رو دست کاری کرده.
کل کلاس و دود گرفته بود. نزدیک بود همه بچه ها خفه بشن.به خدت دیگه خسته شدم.نمیدونم با این پسر چیکار کنم!»
خلاصه بعد از همه این شیطنت ها بود مه مرتضی درس را رها کرد.
او تقریباً تا اواسط دوره دبیرستان درس خواند،بعد همراه خانواده راهی تهران شدیم.
پایان بخش اول
بخش دوم:«لطیفه
در تهران هرجا می رفتیم باهم بودیم.هفت هشت نفر بودیم همگی مطیع مرتضی.خُب دوران قبل انقلاب و دوران جهالت ما بود.شتید آن موقع پانزده یا شانزده سال داشتیم.
یادم هست یک روز با همگی باهم رفتیم سینما.آنجا کنار هم نشستیم.آن روز مرتضی یکی از جوک هایی که شنیده بودیم را به صورت عملی اجرا کرد!
شخصی جلو ما نشسته بود کله کچل او بدجوری تو چشم میزد!
مرتضی خیره شد به کله او و خندید
بعد رو کرد به من گفت:«کریم،چقدر میدی بزنم پس کله این یارو؟»
گفتم:«ول کن، شر درست نکن»
مرتضی گفت:«نه،خیلی حال میده»
خلاصه آماده شد و محکم زد پس کله جلویی! بعد هم بی مقدمه گفت:« چطوری ممد جون؟ اینجا چیکار...»
وقتی یارو برگشت،مرتضی خیلی طبیعی گفت:«آخ ببخشید،اشتباه گرفتم»
آن اقا با عصبانیت مرتضی را نگاه کرد و بلند شد رفت چند ردیف جلوتر نشست.ماهم همگی داشتیم میخندیدیم.
چند دقیقه بعد گفت:«حالا اگه دوباره بزنم،چقدر میدی؟»
گفتم:«ول کن.این یارو خیلی گندس.میگیره همه مارو میزنه هاا!؟»
اما چند لحظه بعد مرتضی بلند شد و رفت جلو و پشت سر همان شخص نشست.دوباره زد پس کله ش! صدا در کل سالن سینما پیچید! بعد خیلی سریع گفت:«ممد جون اینجا نشستی؟من پس کله یه یارو زدم فکر کردم...»
مرد کچل از جا بلند شد،دستانش را مشت کرد بود همین که...
ادامه دارد
به روایت=برادر شهید مرتضی شکوری
کپی=با لینک کانالمون🙃
لینک کانالمون🌹👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1439432807Cba2016211f
هدایت شده از گــــاندۅ😎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصلا🤨
نتونستم نزارمش😂😂😂😂
خدای من چرا این بشر انقدر خوب ضایع میکنه😂😂😂😂😂😂😂😂😂
-پرسیدملباسپاسدارےچہ
رنگےاست؟!
سـبز؟
یاخاڪے
+خندیدوگفـت:
اینلباسهاعـادتڪردهاند
#یاخونےباشنـدیاگِلے :)
وسـلامخدابرآنهایےڪہلباسشان
راباخـونخـودرنـگخـدایےزدے♥️🌱
🌱♥️
[لَتَرْكَبُنَّطَبَقًاعَنْطَبَقٍ..]
کھهمهشماپیوستھازحالےبھحالِدیگر منتقلمےشوید،تابھڪمالبرسید🌱
- انشقاق/١۹
#بسیجی
@Childrenofhajqasim1399
•🌴🕊•
•
#شهیددهقانامیری؛
بهقولشهیدآوینیشهادتبال
نمیخوادحالمیخواداینجملهیآخرمنه...'◡'𐇵!
•
•💚• #شهیدانہ
#بسیجی
@Childrenofhajqasim1399
•🍂🎨•
•
دررھمنـزللیـلۍڪہخطـرهاسـتدرآن،
شـرطاولقـدمآناسـتڪہمجنـونباشۍ..!
#بسیجی
@Childrenofhajqasim1399
💟داستان کوتاه
چوپاني ماري را از ميان بوته هاي آتش گرفته نجات داد و در خورجين گذاشته و به راه افتاد.
چند قدمي که گذشت مار از خورجين بيرون آمده و گفت:
به گردنت بزنم يا به لبت؟
چوپان گفت:
آيا سزاي خوبي اين است؟
مار گفت:
سزاي خوبي بدي است. قرار شد تا از کسي سوال بکنند،
به روباهي رسيدند و از او پرسيدند.
روباه گفت:
من تا صورت واقعه را نبينم نميتوانم حکم کنم. پس برگشته و مار را درون بوته هاي آتش انداختند،
مار به استمداد برآمد و روباه گفت:
بمان تا رسم خوبي از جهان برافکنده نشود...
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
•🍂🎨•
•
–بقـول ˼حآج قاسم˹ :
جامعه ا؎ صالح میشود که
افراد صالح بر آن حـٰاکمیت کنند . !🤍'
•#
•🤎• #شهیدانہ
•♥️• #حاجی_دلها
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ•🥜⏳•❥︎𑁍
#بسیجی
@Childrenofhajqasim1399
ياد خدا عقل را آرامش مى دهد،
دل را روشن مى كند و رحمتِ او
را فرود مى آورد . .
+حضرتعلیعلیھالسلام🌱
#بسیجی
@Childrenofhajqasim1399
•🛍🌷•
•
«یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ»
این روزها خوب فهمیدهام که هیچ رفیقی بهتر از خودت پیدا نمیشود خدایِ من..💛:)
•
•💕• #بیۅگرافے
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ•🍭🌸•❥︎𑁍
#آیه
#بسیجی
@Childrenofhajqasim1399
شہید،بارانرحمتالهیاست
کهبهزمینخشڪجآنها
حیاتدوبارهمیدهد..♥️
#شهید
#شهیدانه
#شهید_ابراهیم_هادی
#بسیجی
@Childrenofhajqasim1399
•🦋🌧•
•
ڪَمیمضيفـراق
بِلالقـاءولکنأینلقاءبلافـراق..؟
چقدࢪفࢪاقبدونوصـٰالگذشت!
ولےڪجاستوصـٰالبدونفـراق...!
•
•💙• #دلــټنـگے
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ•🌊🥣•❥︎𑁍
#بسیجی
@Childrenofhajqasim1399