eitaa logo
این عماریون
384 دنبال‌کننده
230.4هزار عکس
62.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
°•آقا امیرالمومنین(علیه‌السلام)🌷: روزگاری خواهد آمد! که مردم به گناه افتخار میکنند؛ و از پاکدامنی میکنند....!! ،خطبه۱۰۸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ 🚨اهمیت داشتن وهمراه خوب 👇👇 💠پ. ن: نکته ای به ذهنم رسید در این رابطه خوب است بگویم حتما همه ی ما ؛ دوستان نزدیکی در زندگی داشتیم و داریم، ولی شهدا هستند پستی را در گروهی دیدم که فردی با حسرت نوشته بود دلم ، خوب من از این حرف کردم و خوردم . 💚شهدا و به مراتب دستشان از ما بازتر هست آنها باطن ، گذشته و احوالات روحی و گاه حتی حوادثی از آینده ی ما را می بینند البته این موضوع به بستگی دارد ، من خودم نشانه های زیادی از شهدا دیده ام که گاهی برای نزدیکانم به خصوص همسرم ذکر کرده ام. 💛 و البته به خاطر زود رنجی و بعضاً حرفهای دیگران گاهی خواستم از روی عمد از شهدا ولی احساس کردم آنها خطرهایی در زندگی ام می بینند ، که دوست ندارند انگار از آنها فاصله بگیرم ، خوب اینها مسائلی هست که خود فرد در زندگی اش حس میکند و و نمیخواهم به دیگران ثابت کنم یا نمونه بگویم. 🧡 ولی فکر میکنم واقعا اگر نگاه نگران این دوستان خوب در زندگی ام نبود به احتمال زیاد را در زندگی ام انتخاب میکردم . و طبق فرمایش بالای حاج قاسم عزیز من گاهی فکر میکنم فرد بدی بوده ام ولی خوب چون شهدا داشته ام و این بوده که باید شاکر باشم به هر حال راه دوستی با شهدا برای همه ی ما و نیاز به نیست.
ایشان سال ۱۳۶۵ به گناباد رفت ودردبیرستان عباسپور ثبت نام کرد. 🍃🌷🍃 ایشان بادوستش در گناباد در خانه پیرزنی اتاقی اجاره کردند، صبح برایش نان می گرفت، خانه اش را انجام می داد وبعد به مدرسه می رفت. 🍃🌷🍃 با خوبش نه تنها دانش آموزان بلکه مسئولان هنرستان هم جذب ایشان شده بودند مدیر همیشه از ایشان به عنوان هنرستان یاد می کند. 🍃🌷🍃 آذرماه سال ۶۶ دوره آموزشی ۴۵ روزه ی بسیج رادرسرمای بجنورد گذراند،مسئولین پادگان به خاطر نحیف و ضعیفش از پذیرش ایشان امتناع کردند‌. 🍃🌷🍃 بعداز و برای شرکت در ، به ناچار ایشان را پذیرفتند ، از همان روزها ، و بالایش مورد و قرار گرفت.دی ماه همان سال با شدن در به رفت. 🍃🌷🍃
ایشان سال ۱۳۶۵ به گناباد رفت ودردبیرستان عباسپور ثبت نام کرد. 🍃🌷🍃 ایشان بادوستش در گناباد در خانه پیرزنی اتاقی اجاره کردند، صبح برایش نان می گرفت، خانه اش را انجام می داد وبعد به مدرسه می رفت. 🍃🌷🍃 با خوبش نه تنها دانش آموزان بلکه مسئولان هنرستان هم جذب ایشان شده بودند مدیر همیشه از ایشان به عنوان هنرستان یاد می کند. 🍃🌷🍃 آذرماه سال ۶۶ دوره آموزشی ۴۵ روزه ی بسیج رادرسرمای بجنورد گذراند،مسئولین پادگان به خاطر نحیف و ضعیفش از پذیرش ایشان امتناع کردند‌. 🍃🌷🍃 بعداز و برای شرکت در ، به ناچار ایشان را پذیرفتند ، از همان روزها ، و بالایش مورد و قرار گرفت.دی ماه همان سال با شدن در به رفت. 🍃🌷🍃
به روایت از برادر : والفجر۸ بود که بر اثر شيميايي دشمن تعدادي از زير آوار ماندند اما بدون توجه به گازهاي شيميايي سريع به طرف بچه‌ها رفت. 🍃⚘🍃 من هم به دنبالش رفتم به سختي بسيجي‌ها را بيرون آورديم و به همین دلیل وقتي از محوطه خارج شديم حالت تهوع و سرگيجه شديدی به ما دست داد. 🍃⚘🍃 و چون صورت سوخته بود برای همین ما را به بيمارستان بوعلي تهران فرستادند. از چشم بيشتر از ديگر بدنش بود اما باز .😭 🍃⚘🍃 و در حاليکه نگرانش بودم و به او در برابر الهي مي‌خوردم با مشاهده ناراحتي من مرا به دعوت می کرد و می گفت: «اينها الهي هستند، از اين کنيد.😔 🍃⚘🍃 پزشک معالج براش ماه استراحت تجويز کرد ولي که توان ماندن در شهر را نداشت ماه بعد عازم شد. 🍃⚘🍃 به تمام اعضاي خانواده گفته بود که در رزمندگان را مي‌زنم و آنها که اين مطلب را باور کرده بودند از اينهمه او براي بازگشت و انجام اين کار مي‌کردند. 🍃⚘🍃
به روایت از برادر : والفجر۸ بود که بر اثر شيميايي دشمن تعدادي از زير آوار ماندند اما بدون توجه به گازهاي شيميايي سريع به طرف بچه‌ها رفت. 🍃⚘🍃 من هم به دنبالش رفتم به سختي بسيجي‌ها را بيرون آورديم و به همین دلیل وقتي از محوطه خارج شديم حالت تهوع و سرگيجه شديدی به ما دست داد. 🍃⚘🍃 و چون صورت سوخته بود برای همین ما را به بيمارستان بوعلي تهران فرستادند. از چشم بيشتر از ديگر بدنش بود اما باز .😭 🍃⚘🍃 و در حاليکه نگرانش بودم و به او در برابر الهي مي‌خوردم با مشاهده ناراحتي من مرا به دعوت می کرد و می گفت: «اينها الهي هستند، از اين کنيد.😔 🍃⚘🍃 پزشک معالج براش ماه استراحت تجويز کرد ولي که توان ماندن در شهر را نداشت ماه بعد عازم شد. 🍃⚘🍃 به تمام اعضاي خانواده گفته بود که در رزمندگان را مي‌زنم و آنها که اين مطلب را باور کرده بودند از اينهمه او براي بازگشت و انجام اين کار مي‌کردند. 🍃⚘🍃
🔳 💐 ✍داشتم خونه رو مرتب مے ڪردم حسین گوشه ے آشپزخونه نشسته و به نقطه اے خیره شده بود اونقدر خودش بود ڪه هر چه صداش ڪردم جواب نداد 🖤رفتم جلوش و گفتم: حسین؟! ... حسین؟! ... ؟!یهـو برگشت و بهـم نگاه ڪرد 🍃گفتم: حسین جان! ڪجایی مادر؟! و گفت: ☘از خنده ام گرفت.بهش گفتم: قبرت؟! ... مادر جون؟! 🍂گفت: بهشت زهرا سلام الله علیها ردیف ۱۱ قطعه ۲۴ شماره ۴۴ چیزی نگفتم و گذشت ... 🥀... وقتی شد و ڪردیم به رسیــدم با ڪمال دیــدم 👌دقیقــا دفن شده که اون روز بهم گفته بود 🍂پشتم لرزید ، فهمیدم اون روز واقعا سـر قبـرش بـوده... ڪبـوتـرانـه پـریـدیـد🕊 8 آبان سالروز شهادت شهید فهمیده ✏️: مادر شهید 🥀 https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
به روایت از برادر : والفجر۸ بود که بر اثر شيميايي دشمن تعدادي از زير آوار ماندند اما بدون توجه به گازهاي شيميايي سريع به طرف بچه‌ها رفت. 🍃⚘🍃 من هم به دنبالش رفتم به سختي بسيجي‌ها را بيرون آورديم و به همین دلیل وقتي از محوطه خارج شديم حالت تهوع و سرگيجه شديدی به ما دست داد. 🍃⚘🍃 و چون صورت سوخته بود برای همین ما را به بيمارستان بوعلي تهران فرستادند. از چشم بيشتر از ديگر بدنش بود اما باز .😭 🍃⚘🍃 و در حاليکه نگرانش بودم و به او در برابر الهي مي‌خوردم با مشاهده ناراحتي من مرا به دعوت می کرد و می گفت: «اينها الهي هستند، از اين کنيد.😔 🍃⚘🍃 پزشک معالج براش ماه استراحت تجويز کرد ولي که توان ماندن در شهر را نداشت ماه بعد عازم شد. 🍃⚘🍃 به تمام اعضاي خانواده گفته بود که در رزمندگان را مي‌زنم و آنها که اين مطلب را باور کرده بودند از اينهمه او براي بازگشت و انجام اين کار مي‌کردند. 🍃⚘🍃